با دوان دوان آرش تا “تخت کبود نرگسی”

اسفندماه یکی از سال 1390 یکی از بهترین ماهها بود. در این سال هم منتخبی از راهنمایان گردشگری ایران به خوزستان آمدند تا با خوزستان آشنایی بیشتر و بهتری پیدا کنند. در این ماه علاوه بر میزبانی راهنمایان به همراه آرش نورآقایی میزبان سرکار خانم سودابه فضایلی و آقای محمدرضا اصلانی بودیم که فرصتی فراهم شد تا گشت و گذاری در این استان با آنان داشته باشیم.

آرش نورآقایی در سایت ارزشمند و اختصاصی خود گزارشی تصویری و تشریحی با عنوان دوان دوان تا “تخت کبود نرگسی” از این سفر تهیه کرده است که من برای تکمیل آن مطالبی را در زیر نوشته های آرش نورآقایی اضافه می نمایم.

دوان دوان تا “تخت کبود نرگسی”

گزارش و عکس از آرش نور آقایی:سفری که بعد از برگزاری پنجمین جشن راهنمایان گردشگری اتفاق افتاد، اولین سفری بود که در راستای یکی از دیرینه ترین آرزوهایم شکل گرفت.

تاکنون بسیاری از گونه های سفر را تجربه کرده بودم: سفر با خانواده، سفر به عنوان ماموریت، سفر به دوردست ها، سفر به عنوان راهنما، سفر برای دیدار دوست، سفر با دوست، سفر ارزان، سفر برای مکاشفه و …

اما گونه ای از سفر بود که هنوز تجربه نکرده بودم. منظورم سفر با اندیشمندان بزرگ کشورم است. این آرزویی بود که برای نخستین مرتبه محقق شد.

بهانه های این سفر مشخص بودند: خوزستان، محمدرضا اصلانی و سودابه فضائلی.

………………………………………………………………………..

گزارش سفر:

صبح روز دوم اسفند به فرودگاه اهواز رفتم. قرار بود محمدرضا اصلانی و سودابه فضائلی که از مهمانان جشن راهنمایان گردشگری بودند، از تهران با پرواز بیایند. آمدند، با هم خوش و بش کردیم و یک راست به هتل پارس رفتیم. کمی نشستیم و بعد خودمان را به محل برگزاری جشن رساندیم. از ساعت ۹:۳۰ صبح تا ساعت ۱۴ که درگیر برگزاری مراسم جشن بودم، سراغشان نرفتم. آن ها در تمام مدت در سالن حضور داشتند و شاهد برگزاری مراسم دوم اسفند بودند. بعد از اتمام مراسم به هتل پارس رفتیم و با بقیه راهنمایان گردشگری ناهار خوردیم.

بعد از ناهار، اتاقی در هتل پارس برایشان گرفتم و ازشان درخواست کردم تا ساعت ۱۸ استراحت کنند. در این ساعت به اتفاق “مجتبی گهستونی” به هتل پارس برگشتیم و با این اساتید در اهواز و در همان حوالی هتل پیاده روی کردیم. مجتبی قدم به قدم اهواز را برایشان توضیح داد و در آخر هم به مکانی رفتیم که اتفاقا برای اصلانی آشنا بود و بستنی خوردیم.

صبح روز سوم اسفند، اتومبیل “محمد شمالی زاده” را قرض گرفتم و به اتفاق دوستان دیگر راهی دزفول شدیم. هفت نفر بودیم که با دو اتومبیل سواری سفر را آغاز کردیم.

آقای اصلانی، خانم فضائلی، مجتبی گهستونی و بنده در یک اتومبیل بودیم و ژاله و فرامرز و مجتبی باغبان در اتومبیل دیگر. تمام راه مجتبی از خوزستان گفت و اطلاعات مسیر را ارائه داد. به دزفول که رسیدیم تصمیم گرفتیم از بافت تاریخی شهر بازدید کنیم. اصلانی قبلا در دزفول اقامت داشته و خاطراتی از این شهر دارد. او که انگار به وجد آمده بود، با کنجکاوی در رابطه با شهر حرف می زد. در همین روز بود که عنوان “ونیز خشک” را به دزفول اطلاق کرد.

آرشنورآقایی: راه می رفتیم و درباه معماری و مسائل مختلف حرف می زدیم.

مجتبی گهستونی:آقای اصلانی از تفاوت های این بازدید که بخش های عمده ای از بافت تخریب شده و ساختمان های جدید جای آن را گرفته تا ساخت فیلم مستند درباره بافت دزفول در دهه ۴۰ و ۵۰ و نقوش سر درها برایمان صحبت کرد.

اما ادامه نوشتار آرش نور آقایی:

از یکی دو خانه در بافت تاریخی بازدید کردیم. بالای پشت بام رفتیم و شوادان هم دیدیم. در اینجا بود که یاد فیلم “شطرنج باد” اصلانی افتادم. آن فیلم در سه ساحت، زیرزمین، سطح زمین و طبقه دوم فیلم برداری شده بود که بنده در نقد آن، از سرزمین هادس، زمین و آسمان یاد کردم. اصلانی آن نقد را پسندیده بود. دزفول شهری است که مردمانش هم از زیرزمین، هم از داخل کوچه ها و هم از پشت بام می توانستند تردد کنند.

خانم ها: فضائلی و ابراهیمی

خانم فضائلی و آقای گهستونی

گهستونی: در این مسیر از نقش ساباط ها و تلاشی که برای بهسازی آنها صورت گرفته و همچنین دلایل نامگذاریشان که معرف یک فرد سرشناس یا نام یک محله بود برای ایشان صحبت می کردم.

آقای پور رُکنی (مدیر سازمان نوسازی و بهسازی دزفول) وآقای گلنشانمسئول روابط عمومی این سازمان در پیاده روی شهر دزفول ما را همراهی کردند.

در پشت بام رود دز مشخص است.

بعد از دیدار از دزفول و غبطه های فراوانی که سراغ استاد اصلانی آمد، این شهر را به مقصد روستای “پامنار” ترک کردیم. جایی که “ابوطالب شهی زاده” با ماهی های خوشمزه ای که برای ناهار تدارک دیده بود، انتظارمان را می کشید.بعد از ناهار با قایق ابوطالب به دریاچه پشت سد دز رفتیم و قایق سواری کردیم.

و چنین صحنه هایی را دیدیم.

اینچنین بود.

و اینگونه بود.

قایق سواری در آن هوای بی نظیر که تمام شد به “قلعه شاداب” رفتیم و قبرها را نشانشان دادم. طرح و نمادهای این قبرها همیشه برای من فوق العاده بودند، تا جایی که جسارت کردم و اصلانی و فضائلی را برای دیدار از این قبرستان به خوزستان کشاندم.

شب را در پامنار و منزل ابوطالب خوابیدیم. صبح روز چهارم اسفند که آنجا را ترک می کردیم، رضایت را در چهره ی آقای اصلانی و خانم فضائلی احساس می کردم. درضمن ابوطالب برای ادامه مسیر با ما همراه شد.

از پامنار به سمت شهر “سالند” (بخش سردشت)، “لالی” و “اندیکا” رفتیم و برای شب خودمان را به روستای “آسماری” رساندیم. یک مسیر فوق العاده زیبا، جذاب و پر از آرامش را تجربه کردیم.

گاهی می ایستادیم تا از مسیر لذت ببریم.

در کنار جاده با مردم محلی هم صحبت شدیم.

گهستونی: خانواده های خوزستانی مردمان خونگرمی هستند. در روستاها و شهر ها به راحتی می توان مهمانشان شد. ما رفته بودیم تا فقط حال و احوال بپرسیم. اینجا از فلذا معروف خبری نبود چون خودمان نخواستیم.

در “اندیکا” به سمت قلعه “بردی” رفتیم. جایی که بنده معتقدم می تواند محل تولد کوروش باشد.

آفتاب غروب کرده بود که ما به روستای شگفت “آسماری” رسیدیم. نام اصلی این روستا، “تخت کبود نرگسی” است. شب را در منزل رییس شورای روستا خوابیدیم. تصویری که می بینید، مربوط به صبح روز پنجم اسفند است و خانم فضائلی و آقای اصلانی آماده می شوند تا از روستا بازدید کنند. ما قبلا برای نوشتن کتاب گردشگری خوزستان به این روستا آمده بودیم و در یک مراسم عروسی بختیاری هم شرکت کرده بودیم.

ابوطالب

مجتبی

گهستونی: من چون به شکار علاقه ای ندارم این فقط یک نشانه گیری فرضی بود.

استاد

و این است “تخت کبود نرگسی”…

در چند کیلومتری بالای روستا به دیدار چند خانواده عشایر رفتیم.

داخل خانه اشان شدیم و چای نوشیدیم.

گهستونی: با اینکه می دانستیم آب و چایی را که می خوریم ب باران است اما دریغ نکردیم و سعی کردیم برای لحظاتی خود را جای آنها بگذاریم. مردم مهمان نوازی بودند. واقعا از آقای حجت الله باندری رئیس شورای روستای تخت کبود نرگسی درد نکنه که ما را همراهی کرد.

آقای اصلانی گفت این صحنه برای اجرای یک تئاتر فوق العاده است و هیچ دکوراسیون دیگری لازم ندارد.

با عشایر عکس گرفتیم. ناراضی بودند از زندگی اشان. گله می کردند از دولت. می گفتند دولت وقتی از ما حرف می زند که زمان رای گیری است و آن وقت ما می شویم “عشایر غیور”. می گفتند می آیند دنبالمان و می برندمان برای رای گیری، رای که دادیم باید با پای پیاده خودمان به خانه امان برگردیم.

گهستونی:چند نفری برایمان نغمه ها و لالایی های محلی را خواندند

با آسماری و آسمان و مردم زمینی اش خداحافظی کردیم. برای ناهار به اهواز و منزل مجتبی آمدیم. بعد از آن، بنده و اساتید محترم با پرواز به تهران برگشتیم.


مطالب مشابه :


اندیکا ، آمیخته ای زیبا از طبیعت و صنعت

کلوسه - اندیکا ، آمیخته ای زیبا از طبیعت و صنعت قلعه بردی ( اولین قلعه هخامنشیان )




شهرستان اندیکا

بنه وار خليل خان آستركی بختياری دورکی - شهرستان اندیکا قلعه بردی اولین قلعه




اینا دقیقن دارن چیکار میکنن؟

چنانچه تعدادی از این نقوش در شهرستان اندیکا، در نقوش سنگی بز کوهی قلعه بردی به ‌دلیل




معرفی مسجدسلیمان

2-امامزاده بابا زاهد در شمال غرب اندیکا. قلعه لوت اندیکا- قلعه بردی – دز اسدخان




معرفی شهرستان مسجد سليمان

مذهبی و مراکز سیاحتی بخش مرکزی، بخش اندیکا قلعه مدرسه. 8) تپه قلعه برون. 26) قلعه بردی. 27)




مسجد سلیمان

روستاهای اندیکا و لالی و دشت بزرگ از بخش‌های اطراف قلعه بردی زادگاه کوروش هخامنشی




مسجد سلیمان

قلعه بردی زادگاه کوروش هخامنشی واقع در بخش اندیکا;




خوزستان و مکانهای تاریخی و دیدنی آن

بردنشانده، چهارطاقی سیم بند و قلعه‌های لیت و بردی در اندیکا، نقش قلعه‌ی شوش قلعه‌ای




قلعه بردی یا معبد برد نشانده - مسجد سلیمان

ایران سرزمین من - قلعه بردی یا معبد برد نشانده - مسجد سلیمان - خاطره نویسی و اطلاعات در رابطه




با دوان دوان آرش تا “تخت کبود نرگسی”

قایق سواری در آن هوای بی نظیر که تمام شد به “قلعه شاداب اندیکا” رفتیم و قلعهبردی




برچسب :