اشعاری در باره قرآن

  • شعر در مورد قرآن

    نسیم کوی جـــانــــــــــان است قرآن                   شمیم عطر رحمان است قرآنبود روشنـــــــگر راه ســـــــــــــــعادت                  چو خورشید فروزان است قرآنبه گلزارش ، خـــــزان راهــــی نـــدارد                  بهاران در بهاران است قرآنصفای بوســـتـان آســــــــــمانـی است                شکوه باغ رضوان است قرآنرهـــــــــاند آدمــــــی را ،از جهـــــــــالت               فروغ علم و ایمان است قرآنطـــــــراوت بخــــش روح مؤمنیــن است                به جسم عارفان ، جان است قرآنبه صدق و راستـــــی همتـــــــــــا ندارد                رفیق نیک پیمان است قرآننهان در سیــــــنه او ، سٌر عشـق است               کلید گنج عرفان است قرآنبود معــــجز ، رســـول هاشــــــــــمی را                که در شأنش ثناخوان است قرآنطبـــــیب درد های بـــــــی دوا اوســـــت               به جان خسته درمان است قرآنتسـلی بخش دلــــــهای غمین است                 چراغ شام حرمان است قرآنخلــــــــل کـــــــی ره برد بر ساحت او ؟                بنائی سخت بنیان است قرآندر آن سامان که سامان نیست کس را                 پناه هر مسلمان است قرآن منبع دریافت این شعر : در قلمرو قرآن



  • گزيده اشعار مولانا جلال الدین محمد بلخی در باره قرآن

    گزيده اشعار مولانا جلال الدین محمد بلخی در باره قرآن هست قرآن حالهای انبیاء                                                 ماهـیان بحـر پـاک کبریـاء حرف قرآن را مدان که ظاهر است                                         زیر ظاهر باطنی هم قاهر است تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین                                            دیـو آدم را نبیند غیر طـین گر چه قرآن از لب پیغمبر است                                     هر که گوید: حق نگفت، او کافر است معنی قرآن ز قرآن پرس وبس                                       وز کسی آتش زده است اندر هوس ---------- خوش بیان کرد آن حکیم غزنوی                                        بحر محجوبان مثال معنوی که ز قرآن گر نبیند غیر قال                                              این عجب نبود ز اصحاب ضلال کز شعاع آفتاب پر ز نور                                                   کور جز گرمی نیابد در عبور چون کلام الله بیامد هم بر آن                                      این چنین  طعنه زدند آن کافران که اساطیر است افسانه نژاد                                       نیست تعمیقی  و تحقیقی بلند کودکان خرد فهمش  می کنند                                          نیست ز امر پسند و ناپسند گفت: گر آسان نماید این به تو                                        این چنین آسان یکی سوره بگو    منبع : مثنوي معنوي

  • شعر در باره ی قرآن

    براتون مینویسم... و حالا یه شعر قرآنی...: بیاید بیاید ، بچه ها / یه حرف دارم با شما قرآن کتاب دینه / کتاب مسلمینه قرآن کلام خداست / راهنمای شماست قرآن را حفظش کنید / خود را با ارزش کنید از حفظ قرآن ما / خشنود می شه خدا پاداش حفظ قرآن / هست بهشت و رضوان من دفعه ی قبل فراموش کردم منبع شعر رو بنویسم... شعری که بالا هم براتون گذاشتم هم از این سایت  برداشتم: http://forum.jameatulquran.com/postt83.html

  • اعجاز قرآن

    نقد وبررسی مبحث اول کتاب اعجازبیانی عائشه بنت الشاطی سید خلیل کوهی چکیده: عائشه بنت الشاطی نویسنده کتاب الاعجاز البیانی للقرآن، مصری الاصل واستاد دانشگاه های المغرب، عین الشمس... بوده. ودر طول حیاتش اضافه تر از چهل جلد کتاب به رشته تالیف درآورده است.وی در کتاب اعجاز بیانی قرآن به فرق گذاشتن بین تحدی ومعجزه بودن قرآن، بیان چگونگی معجزه بودن قرآن از دیدگاه بیانی، نقد نظریات دانشمندان متقدم از جمله ابوبکر باقلانی، عبد الجبار معتزلی، خطابی، رمانی... پیرامون اعجاز قرآن پرداخته  و خود نتیجه مباحثش را در اخیر نقد های یاد شده بیان میدارد. چگونگی تحدی  واینکه چه کسانی را قرآن به تحدی ومبارزه دعوت کرده است، آیا این تحدی مربوط عصر پیامبر ویا عصور آینده است، مربوط اعراب ویا غیرعرب زبانان است، چرا جنیان به تحدی دعوت شده اند را  با زبان ساده، قابل فهم، علمی ومستند بیان میدارد. واژگان کلیدی: اعجاز قرآن، بنت الشاطی، الاعجاز البیانی، تحدی، 1-   مقدمه: قرآن کتاب آسمانی ومعجزه جاوید پیامبر گرامی اسلام از بدو نبوت آن حضرت الی روز قیامت است. همه علمای اسلام و عده از غیر مسلمانان به این اصل معتقد اند؛ از جهت اینکه قرآن از کدام جنبه معجزه است دانشمندان گزینه های مختلفی را مطرح کرده اند؛ از نظر بیانی، نظم وتالیف، اشارات علمی، غیبگویها،عدم تناقض... هرکدام اینها وجهی از وجوه اعجاز قرآن در نزد عده از دانشمندان به حساب آمده اند. از جمله انچه را که همه دانشمندان اتفاق نظر دارند معجزه بودن قرآن از نظربیانی یا همان فصاحت وبلاغت است. عائشه بنت الشاطی در کتاب اعجاز بیانی قران به صورت مفصل، مستدل به اثبات این وجه از اعجاز قرآن پرداخته است؛ وی با ارایه دلایل متعدد، مستند، علمی، عقلی وقانع کننده ثابت میکند که معجزه بودن قرآن از دیدگاه بیانی یک وجه مهم از اعجاز قرآن به حساب می آید. درآمد بحث: یکی از مباحث مهم در حوزه  مسایل قرآن پژوهی از صدر اسلام الی اکنون اعجاز قرآن است؛ قرآن از بدو نزول موضوع تحدی را به پیش کشید، ودرآن مردم را به آوردن همانند فراخواند. درقرون اول الی سوم بجهت اینکه مسلمانان با مخالفانی مواجه نبودند کمتر به اعجاز قرآن پرداخته شد؛ ولی از قرن سوم ببعد بعلت رشد افکار مرد ونهضت ترجمه، مواجه شدن با معاندین، یهودیان، مسیحیان وزنادقه؛ معجزه بودن قرآن بصورت واضح از طرف دانشمندان مسلمان مطرح شد؛ تاریخچه طرح معجزه بودن قرآن به ابوعبید میرسد، دانشمندان بعد از او به گونه های متفاوتی در صدد اثبات اعجاز قرآن بر آمدندکه از جمله؛ نظم وتالیف قرآن، اخبار وغیبگویی های قرآن، اشارات علمی قرآن، صرفه... از مهمترین گزینه ...

  • گلچین اشعار زیبا در باره امام حسین (ع)

        *** سرش به نیزه به گل های چیده می ماند به فجر از افق خون دمیده می ماندیگانه بانوی پرچم به دوش عاشورابه نخل سبز ز ماتم تکیده می ماندمیان خیمه ی آتش گرفته، طفل دلمبه آهویی که ز مردم رمیده می ماندشب است گوش یتیمان ز ضربت سیلیبه لاله های ز حنجر دریده می ماندرقیه طفل سه ساله که حوری حرم استبه آن که رنج نود ساله دیده می ماندامام صادق حق پشت ناقه ی عریانبه زیر یوغ چو ماه خمیده می ماندشوم فدای شهیدی که در کنار فراتبه آفتاب به خون آرمیده می ماندهلال یک شبه ی من، ز چیست خونینی؟نگاه تو به دل داغ دیده می ماندحکایت احد و اشک چشم خونینشبه اختران ز گردون چکیده می ماند    این شعر بسیار زیبا از شاعر دلسوخته اهل بیت آقای احد ده بزرگی می باشد .   *** باز هم شعر دیگری از استاد احد ده بزرگی   گل خوش رنگ و بوی من حسین است بهشت آرزوی من حسین است مزن دم پیش من از لاله رویان که یار لاله روی من حسین است من آن مداح مست سینه چاکم که ممدوح نکوی من حسین است همه در گفتگوی این و آنند ولیکن گفتگوی من حسین است سخن بی پرده می گویم زمستی می و جام و سبوی من حسین است چو مرغ حق که از حق میزند دم طنین های و هوی من حسین است از آن بر تربتش سایم جبین را که عز و آبروی من حسین است احد گوئی از آن باشد شعارم که پیر و نکته گوی من حسین است    ***   باز طوفانی شده دریای دل موج سر بر ساحل غم میزندباز هم خورشید رنگ خون گرفتبر زمین نقشی ز ماتم میزندباز جام دیده ها لبریز شد باز زخم سینه ها سر باز کرددر میان ناله و اندوه و اشکحنجرم فریادها آغاز کردمی نویسم شرح این غم نامه راداستان مشک و اشک و تیر رامی نویسم از سری کز عشق دوستکرد حیران تیغه شمشیر راگوئیا با آن همه بیگانگیآب هم با تشنگان بیگانه بوددر میان آن همه نامردمیاشک آب و دیده ها پیمانه بودتیغ ناپاکان برآمد از نیامخون پاکی دشت را سیراب کردخون خورشید است بر روی زمینکآسمان تشنه را سیراب کردمی شود خورشید را انکار کرد؟زیر سم اسبها در خاک کرد؟می شود آیا که نقش عشق رااز درون سینه هامان پاک کرد؟گر نشان عشق را گم کرده ایمدر میان آتش آن خیمه هاستگر به دنبال حقیقت میرویمحق همینجا حق به روی نیزه هاستگریه ها بر حال خود باید کنیماو که خندان رفت چون آزاد شدما سکوت مرگباری کرده ایم ....او برای قرنها فریاد شدبازهم در ماتم روی حسینباز هم در سوگ آن آلاله ایمیادتان باشد حیات عشق را وامدار خون سرخ لاله ایم     ***   تا شعلة هجران تو خاموش کنم بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنمبسيار بکوشيدم و، نتوانستم  يک لحظه غم تو را فراموش کنماي کاش، دمي دهد امانم اين اشک  تا نقش تو را به ديده منقوش کنمآخر چه شود، شبي به خوابم آئي  تا جام محبت تو را ...

  • اشعاری در باره امام علی (ع) به مناسبت عید سعید غدیر

    اشعاری در باره امام علی (ع) به مناسبت عید سعید غدیر

        من تشنه جان را بیا ای امیر شرابی بنوشان زخم غدیر که تا جان جانم پر از می شود درون خالی از غیر چون نی شود چو نی گشتم آنگه طوافی کنم به پا شورشی نینوائی کنم که نی را بود نینوائی نسب اگر ناله دارد نباشد عجب پس از ماجراهای دشت بلا عجب شعله خیز است نی را نوا چرا درد می بارد از نای نی که این آتش انداخت در جان وی؟ *** غدیر هدیه نور از خدای پیغمبر غدیر آینه دار علی ولی الله است غدیر عید همه عمر با علی بودن غدیر نقش ولای علی به سینه ماست غدیر روشنی چشم پیروان علی است غدیر از دل تنگ رسول عقده گشاست غدیر یک سند زنده یک حقیقت محض غدیر خاطره ای جاودانه و زیباست غدیر با همگان هم سخن ولی خاموش غدیر با همه کس آشنا ولی تنهاست هنوز از دل تفتیده غدیر بلند صدای مدح علی با نوای روح افزاست هنوز ناله اکملت دینکم گوید هنوز طوطی اتممت نعمتی گویاست که هر که را که پیمبر منم علی مولاست علی علیم و علی عالم و علی اعلاست علی ولی و علی والی و علی والاست علی است حق و حقیقت به دور او گردد علی است عدل و عدالت به خط او پویاست علی است حج و علی کعبه و علی زمزم علی صفا و علی مروه و علی بطحاست علی صرط و علی محشر و علی میزان عل بهشت و علی کوثر و علی طوباست علی اذان و اقامه علی رکوع و سجود علی قیام و قعود و علی سلام و دعاست علی محمد و یاسین و قدر و کوثر و نور علی مزمل و اللیل ویوسف و طاهاست علی به قول محمد (ص) در مدینه علم زدر در آی که راه خطا همیشه خطاست حدیث منزله را زعلی بگیر و به خلق بگو مخالف هارون مخالف موسی است حدیثی از دو لب مصطفی مراست به یاد به آب زر بنویسم اگر رواست روا تو گوئی آنچه دو گوشم بود به گفته او که گفت خصم علی کافر است یا زنسل زناست خدا گواست پی دشمن علی نروم حلال زاده رهش از حرام زاده جداست چگونه قاتل زهرا امام خلق شود مدینه مرده شرف نیست یا علی تنهاست چگونه غیر علی را امام خود دانم که او سرا پا آئینه رسول خداست مرا به روز قیامت به خلد کاری نیست بهشت من همه در خلوت علی پیداست جهنم است بهشتی که بی علی باشد جحیم با رخ نورانی علی زیباست   *** می خواستم شعری بگویم تا پر کنی از باده کوثر سبویم می خواستم از اوج پروازت بگویم ای نازنین من ، من از نازت بگویم می خواستم از نرگس مستت بگویم از بوسه های عشق بر دستت بگویم می خواستم یک شمه از کارت بگویم مهر درخشان از شب تارت بگویم یکباره عقل خفته ام بیدار گردید مدح تو ای مولای من دشوار گردید دیدم که از وصف تو گفتن ناتوانم مثل غباری پیش راه آسمانم دیدم که تو از ما سوی الله هم سوائی دیدم تو عبدی لیک مانند خدائی تو از حریر نوری و من جنس خاکم خورشید رحمت بی عنایاتت هلاکم ترسیدم از ...

  • دو شعر در باره غدیر خم که بر مسلمانان مبارک باشد

    غدیر (شعر)  غدیر از قدرت حق آشکار است  علی شیر دیار این شکار است به جز شیرخدا در عرصه دین نباشد نامزدی اولی به از این چه کس مانند مولایم شناسی  که حق باشد مرام او نه عاصی  برای دین خدا او بر گزیده  چو مانندش کسی مؤمن ندیده  شب هجرت علی در بستر دین  به جای آن ، پیامبر، رسته از کین همان خوابی که دام قتل چیدند سران شرک در صورش دمیدند زمان هجرت پیغمبر ما  علی تنها مدافع بود و بر پا دفاعش بر تر از جن است و هم انس عبادت در اطاعت هردو هم جنس زخیبر تا حنین و بدر و خندق  به تنهایی علی یل گشته بر حق به هنگام سجود و ذکر سبحان کسی همپای او نامد به میدان عدالت گستر عشق ولایت دو دستان علی شد با کفایت به هر خوبی نگاهی  حق مداری علی سردسته اش با حق مداری  15/9/1388 روز عید غدیر –کابل غدیر خُم (شعر) غدیر خم  چه غوغایی  بپا کرد/ تمام حاجیان را رو نما کرد  به یک جا آن قدیر آفرینش  / پیامبر را به امری  مبتلا کرد که اعلام امامت را به خُم کن/ پیمبر جمله یاران را صدا کرد   جهازی از شترها  را به پا کرد / علی را کُنتُ مولایی  ندا کرد ز یاران بعض شان مسرور گشته/ و بعضی رنگ رخساره سیا کرد حسادت روی ایمان شان نشسته / که تاریکی، ره از نورش جدا کرد بشد بانگ مخالف، های و هویی / رسول الله، علی از دل دعا کرد خدایا! یاری اش کن  ناصرانه /  به دشمن های او نفرین به جا کرد همه رفتند و خُم بر جای مانده / غبار غم در آن وادی چها کرد همه ره را به منزل بر نموده  /  پیمبر بر مدینه ره سوا کرد گذشت و تا رسول الله بگذشت / مدینه در غم احمد جفا کرد علی در بند غسل و دفن احمد / صحابه از علی ره  را جدا کرد سفارش های احمد گرد بگرفت / هوای نفس ما بلوا بپا کرد بشد اسلام او هفتاد فرقه / همه برکفر، همدیگر چها کرد عجب دینی از او کردار کرده /  خدا با این همه رحمی به ما کرد    نصرت الله جمالی    قم 3/9/1389 یک روز مانده به عیدغدیر

  • اشعاری در وصف امام حسن مجتبی(ع)

    شب قدری که قرآن گشته نازل

  • اشعاری در باره ی امام مهدی((عج)):::پله ای به سوی نور

    اشاره ای کرد آفرید دنیا را و عرشیان پرزد چشمشان تماشا را اشاره کرد به بالا،فرشته ها گفتند: هوالذی خلق کل آسمان ها را اشاره کرد به پایین ،زمین به دوش کشید کویر را ،جنگل را و کوه و صحرا را به شکل حضرت آدم تو را تصور کرد و عاشقانه سپس آفرید حوا را تو را به عرشه ی کشتی کشید و نوح شدی و مثل قطره به پای تو ریخت دریا را شدی تو ابراهیم آتشت گلستان شد همین که در دل شعله گذاشتی پا را برای اینکه صبوری کنی شدی ایوب و ریخت بر جانت زخم بی مداوا را تو را به صورت یوسف به سوی مصر کشید که عاشقی بکشد تا جنون زلیخا را به شوق،نیل خروشان تو را بغل وا کرد بهانه کرد اگر چه عصای موسی را و دست و پای تو را بست و بر صلیب کشید که در تو زنده کند غربت مسیحا را تو را کشاند به غار حرا و گفت :بخوان بخوان به گوش زمین و زمان خودِ ما را تو انعکاس صدای خدا شدی در کوه و یازده دفعه آن کلام زیبا را _ گلوی سرخ تو تکرار کرد با هر نسل چه فاید ه که کسی در نیافت معنا را خدا به فکر فرورفت،گفت :وقتش نیست نباید آمدنت حل کند معما را نخواست تا که نگاهی تو را نظر بزند و کور کرد از آن روز چشم دنیا را دل جهان،شد،اسفند و بر سرت چرخاند و ریخت در سینه آتش تمنا را هزار سال غزل ناله کرد نامت را نیامدی صنما،دلبرا،بتا،یارا! به انتظار تو دیروزهایمان رفتند به انتظار تو دل بسته ایم فردا را                                                                                        مهدی مردانی

  • باز هم در باره ماه رمضان

    رمضان؛ ماه رحمت و غفران الهی است که دریای بیکران لطف و عنایت حضرت دوست در آن جوشش و تلاطم دیگری دارد.پیامبر اعظم (ص) شعبان را ماه خود و رمضان را ماه خدا دانست و امت خویش را نسبت به اهمیت آن آگاه فرمود.امام سجاد (ع) نیز در وداع از ماه مبارک رمضان؛ مناجاتی جانسوز دارد و مانند کسی که می‌خواهد از عزیزترین خویش جدا شود با این ماه پر عظمت بدرود می‌گوید.رمضان از اسماء الهی است رمضان اسمى از اسماء الهى است و نباید‏ به تنهائى ذکر کرد مثلا بگوئیم، رمضان آمد یا رفت، بلکه باید گفت ماه رمضان آمد، یعنى ماه را باید به اسم اضافه نمود، در این باره به سخنان حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) اشاره می کنیم.هشام بن سالم نقل روایت می‌کندو می‌گوید: ما هشت نفر از رجال در محضر حضرت ابی جعفرامام باقر (ع) بودیم، پس سخن از رمضان به میان می‌آوردیم .امام علیه‌السلام فرمود: نگوئید این است رمضان، و نگوئید رمضان رفت و یا آمد، زیرا رمضان نامى از اسماء الله است که نمى‏رود و نمى‏آید که شى‏ء زائل و نابود شدنى مى‏رود و مى‏آید، بلکه بگوئید ماه رمضان، پس ماه را اضافه کنید در تلفظ به اسم، که اسم اسم الله مى‏باشد، و ماه رمضان ماهى است، که قرآن در او نازل شده است، و خداوند آن را مثل و عید قرار داده است همچنانکه پروردگار بزرگ عیسى بن مریم (سلام الله علیهما) را براى بنى اسرائیل مثل قرار داده است، و از حضرت على بن ابى طالب (علیه السلام) روایت‏شده که حضرت فرمود: «لا تقولوا رمضان و لکن قولوا شهر رمضان فانکم لا تدرون ما رمضان‏» (2) شما به راستى نمى‏دانید که رمضان چیست (و چه فضائلى در او نهفته است).واژه رمضان و معناى اصطلاحى آن رمضان از مصدر «رمض‏» به معناى شدت گرما، و تابش آفتاب بر رمل... معنا شده است، انتخاب چنین واژه‏اى براستى از دقت نظر و لطافت ‏خاصى برخوردار است، چرا که سخن از گداخته شدن است، و شاید به تعبیرى دگرگون شدن در زیر آفتاب گرم و سوزان نفس و تحمل ضربات بى امانش، زیرا که رمضان ماه تحمل شدائد و عطش است، عطشى ناشى از آفتاب سوزان یا گرماى شدید روزهاى طولانى تابستان. و عطش دیگر حاصل از نفس سرکشى که پیوسته مى‏گدازد، و سوزشش براستى جبران ناپذیر است. در مقایسه این دو سوزش، دقیقا رابطه عکس برقرار است، بدین مفهوم که نفس سرکش با چشیدن آب تشنه‏تر مى گردد، وهرگز به یک جرعه بسنده نمى‏کند، و پیوسته آدمى را در تلاش خستگى ناپذیر جهت ارضاى تمایلات خود وا مى‏دارد. و در همین رابطه است که مولوى با لطافت هرچه تمامتر این تشبیه والا را به کار مى‏گیرد و مى‏گوید: آب کم جو تشنگى آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست تا سقا هم ربهم آید جواب تشنه باش الله اعلم ...

  • گلچين اشعار زيبا در باره باب الحوائج قمر بني هاشم حضرت ابوالفضل العباس (ع)

      گر چه بي دستم ولي من دستگير دست هايم نام من عباس و  مفتاح در باب الشفايم مادرم قنداقه ام را دور بيرق تاب داده   من ابوالفضلم دواي درد هاي بي دوايم (داروي درد تمام درد هاي بي دوايم)   ***   دل من فداي دو دست ابوالفضل به قربان چشمان مست ابوالفضل ربود از همه ساقيان گوي سبقت به چوگان دل ناز شصت ابوالفضل   ***  عقل گفتش تشنه كامي، نوش كن<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> عشق گفتش بحر غيرت جوش كن آب گفتش بر صفاي من نگر قلب گفتش در وفاي من نگر عافيت گفتش كف آبي بنوش عاطفت گفتش كه چشم از وي بپوش تشنگي گفتش تو را سازم هلاك رستگي گفتش كه از مردن چه باك؟     چشمم از اشك پر و مشك من از آب، تهي است جگرم غرقه به خون و تنم از تاب، تهي است به روي اسب، قيامم به روي خاك، سجود اين نماز ره عشق است، از آداب، تهي است   *** تو شیر شاه مردانی اباالفضلدر عالم میرو سلطانی اباالفضلمیون آسمون قلب زینبتو شمس و ماه تابانی اباالفضل   *** شب آيينه داران را سپيده حسين ابن علي را نور ديده تمام عمر را يا ايهاالناس تپش هاي دلم مي گويد عباس   *** منم يك عمر پابست ابوالفضل اسير ديده مست ابوالفضل بود كار دل من با ابوالفضل نوشته روي قلبم يا ابوالفضل    *** اي زصهباي حسيني سرمست دستگير همه عالم بي دست بشريت به تو گويد تحسين آفرين اي پسر ام بنين   ***  افتاد اگر چه دست عباس هرگز نبود شكست عباس از پرچم كربلا بلند است آوازه ضرب شصت عباس   *** هزار بار اگر افتد به خاک پای تو دستم هنوز از تو و از هدیه کم تو خجل هستم به ساقی و می و جام و بهشت و حور چه حاجت که من زصبح ولادت به یاد چشم تو مستم   *** کربلا کعبه عشق است و منم در احرام شد در این قبله عشاق دو تا تقصیرم دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من دید در آن آب روان تصویرم باید این دیده و این دست دهم قربانی تا که تکمیل شود حج من آنگه میرم وصل شد حال قیامم به عمودی به سجود بی رکوع ماند نماز من و این تکبیرم جسدم را به سوی خیمه اصغر مبرید که خجالت زده زان تشنه لب بی شیرم   ***