انواع لوسترهای شیک

  • انواع لوستر

    انواع لوستر بزرگ و کوچکلوسترهای شیک و زیبای برادران گارانتی یک ساله با قیمت های مناسب و متنوع کد محصول :01قیمت ها : از   100/000  تومان تا  2/000/000  تومان



  • مدل لوسترهای سلطنتی و کلاسیک

    مدل لوسترهای سلطنتی و کلاسیک

      مدل لوستر شیک مدل لوستر جذاب مدل لوستر کلاسیک مدل لوستر 2013 مدل لوستر سلطنتی مدل لوستر زیبا مدل لوستر مدل لوستر جدید مدل لوستر خانه های مجلل مدل لوستر شیک و جدید مدل لوستر مدل لوستر   ایران کریستال  

  • نورپردازی با لوسترهای زیبا و مدرن

    نورپردازی با لوسترهای زیبا و مدرن

    نورپردازی با لوسترهای زیبا و مدرن لوستری که در اینجا می بینید یکی از مجلل ترین و شیک ترین لوسترهاست. این لوستر از تکه های کوچک کریستالی که بوسیله حلقه های نیکلی به هم متصل شده اند تشکیل شده است. لوستر سفارشی Ozero  که دست ساز است، طوری طراحی شده است که نور را چندین برابر می کند و نورپردازی فوق العاده زیبا و درخشانی ایجاد می کند. کریستال های موجود در لوستر درواقع رنگین کمانی از نور ایجاد می کنند و فضایی شگفت انگیز ایجاد می کنند. این لوستر در دو رنگ سفید و سیاه طراحی شده و همین دو رنگ جذابیت ویژه ای به آن داده است. اگر بدنبال لوستر مجلل و شیک می گردید، این لوستر بهترین گزینه برای انتخاب است. نگاهی به تصاویر زیر بیندازید و زیبایی این لوستر را از نزدیک ببینید!                                                                                       برای مشاهده کامل مطلب اینجا کلیک کنید  

  • رمان قصه ی عشق من

    رمان قصه ی عشق من

    باران ریز ریز و آهسته روی نورگیر ساختمان فرود می آید و صدای دل انگیزی را ایجاد می کند.صدایی رخوت انگیز که همیشه دوست داشتنی است و از شنیدنش هرگز خسته نمی شوم،از اوایل شب باران پاییزی شروع به باریدن کرده و بوی رطوبت ونم خاک همه جا را گرفته است.به محض باز کردن پنجره،این بوی طرب انگیز را عمیقا بر مشام می کشم و به یاد خاطراتم با باران همراه می شوم.پسر دو ساله ام «کیارش» به پایم چسبیده و می خواهد که بلندش کنم تا او هم بتواند بیرون را ببیند.همسرم جلوی تلویزیون نشسته است و هرازگاهی با لبخند به ما نگاه می کند.همانطور که کیارش را از زمین بلند می کنم و با خودم می اندیشم که سال های عمر ما چطور بسان برق و باد می گذرد و جز تلی از خاطرات تخ و شیرین بجای نمی گذارند.گاهی با یاداوری انها،حسرت روزهای شاد از دست رفته را می خوریم و دم نمی زنیم.نگاهم در دوردست ها گم می شود و خاطرات در ذهنم جان می گیرد...دو سالی بود که دبیرستان را به اتمام رسانده بودم و تصمیم داشتم برای کنکور آماده شوم.پدرم پسر ارشد یکی از خان های بزرگ طوایف بختیاری بود.سال ها بود که در شیراز زندگی زندگی می کردیم ولی اکثر تابستان ها و ایام تعطیل را به ویلایی که در یکی از بهترین مناطق ییلاقی و خوش آب و هوای شیراز داشتیم می رفتیم.این خانه نزدیک منزل پدربزرگم که حاضر نشده بود به شهر کوچ کند وهمان منطقه را برای زندگی انتخاب کرده بود قرار داشت.پدربزرگم مرد مستبد و خودرایی بود و برای وادار کردن به اطاعت از دستورهایش از هیچ راهی دریغ نمی کرد.پدرم هم جز به صلاحدید پدرش حرفی نمی زد و مانند غلام حلقه به گوش،فرامینش را اجرا می کرد.از ما هم می خواست که اطاعت کنیم و وقتی با اعتراض ما مواجه می شد می گفت:-درست نیست دل پیرمرد رو بشکونیم.خب یه عمره اینجوری عادت کرده که دستور بده و امر کنه!کاریش نمی شه کرد!قرار بود آخر هفته به منزل پدربزرگ برویم و سری به او بزنیم.حسابی از کارگرهای خانه اش کار کشیده و سورساتی به راه انداخته بود که بیا و ببین!هرگاه بنا بود که به آنجا برویم پدربزرگ از خانواده عمه نسرین هم دعوت می کرد تا به آنجا بیایند.عمو محمود و دو قلوهای زیبایش که خداوند بعد از چند سال نذر و نیاز به او بخشیده بود با پدربزرگ در یک خانه زندگی می کردند.مادرم و زن عمو محمود رابطه خوبی با هم داشتند و هرگاه یکدیگر را می دیدند،مانند دوخواهر کنار یکدیگر می نشستند و درد دل می کردند.عمه نسرین هم که زن امروزی و خوش برخوردی بود با همسران برادرانش صمیمی بود.او سه پسر داشت.پوریا که پنج سال از من بزرگتر بود،پیمان که همسن و سال خودم بود و پیام که سیزده سال داشت.کیمیا تنها خواهر من هم دو سال از من کوچکتر ...