حنای حنابندون

  • عكس حنا - ظرف براي حنابندون (سري اول)

      عكس حنا - ظرف براي حنابندون (سري اول)      



  • آداب و رسوم روستای چهواز

    ازدواج مراسم عروسی و ازدواج در روستای چهواز بر اساس آداب و رسوم خاص منطقه که نشان دهنده انگیزه‌های دینی و روحیات شاد مردم این منطقه است انجام می‌گیرد.سنتهای پیش از مراسم عروسی چنین‌اند:عقد کنان.و سنتهای مراسم عروسی شامل: حنا‌بندان، سرتراشون، سر آب بردن داماد، عروس برون، واطلبان می‌باشد. عقد کنان:  پس از رضایت خانواده ها و خود دختر و پسر که معمولاً با رفتن چند معتمد بعنوان «قاصد» از طرف خانواده داماد به منزل پدر عروس در چندین جلسه صورت می‌گیرد، خانواده پسر برای مراسم عقد اهالی محل و آشنایان دور و نزدیک را به همراه یک روحانی به منزل خود دعوت می‌کنند و سپس این جمع، جهت مراسم عقد به خانه دختر می‌روند، و مراسم عقد برگزار می‌شود. پس از آنکه دختر چهوازی، بعد از سه بار تکرار عاقد، «بله» گفت بر روی سرش نقل می‌پاشند و شیرینی پخش می‌کنند و زنها کل می‌کشند و شادی می‌نمایند. مراسم عروسی: حنابندان: شب و روز عروسی به دست و پای داماد حنا می گذارند.که به این مراسم حنابندون می گویند. سر تراشون: روز عروسی بعد از حنابندون نوبت سرتراشون می رسه و سر داماد را اصلاح می کنند. سر آب بردن داماد: داماد را به یکی از خانه های نزدیک می برند و لباسهای کهنه را از تن بیرون و لباس های نو عروسیش را به تن می کند.بعد از آن داماد با مردان روبوسی میکند و به او تبریک می گویند. آرایش عروس: در گذشته موی سر عروس را روغن زده شانه می‌کردند و به چشم او سرمه می‌کشیدند و این آرایش فقط هنگام عروسی انجام می‌شد، اکنون یک روز قبل از مراسم عروسی، او را به آرایشگاه برده و با وسائل آرایشی جدید، او را می‌آرایند. عروس برون: داماد به آرایشگاه رفته و عروس را به خانه پدرش می برد. و در آخر شب و با همراهی مردم او را به خانه خودش برده و زندگی تازه ای را شروع میکنند. بیت هایی که در مراسم های مختلف عروسی می خوانند. حنابندان اسبز سبز سبز جانمی دختر سبزشو مهمانمیاسبز سبز سبز جانمی حنا کنم بار سبز جانمیاسبز سبز سبز جانمی دختر سبزشو مهمانمیحنای روسی سبز جانمی برای عروسی سبز جانمیاسبز سبز سبز جانمی دختر سبز شو مهمانمیحنابندان حنابندی حنابندو حنابندون عروس حنابندی حنابندو حنابندون عروسبه قربان حنای پشت دستت و حنابندی حنابندو حنابندون عروسحنای پشت دستت نقش بسته و حنابندی حنابندو حنابندون عروسخودم چاق می‌کنم می‌بندم به دستت و حنابندی حنابندو حنابندون عروسسر راهت نشینم فال گیرم حنابندی حنابندو حنابندون عروسسر راهم دو تا شد وای بر من و حنابندی حنابندو حنابندون عروسرفیق از موجدا شد رفت به غربت و حنابندی حنابندو حنابندون عروسبه غربت آشنا شد وای بر من ...

  • تزیینات حنابندان-مدلهای زیبای تزئین حنابندون

    تزیینات حنابندان-مدلهای زیبای تزئین حنابندون

    مدلهای تزئین جشن حنابندان....برای دیدن بقیه عکسها روی عنوان زیر کلیک کنید. تزئینات حنابندان .

  • عروسی سنتی

    عروسی سنتی

    میخوام از اونجایی بگم که آقا داماد میاد دنبال عروس خانم و عروس رو با ماشین به آرایشگاه می بره و اما خود داماد، اون زمان داماد رو به حموم می بردن یعنی حموم عمومی که با ساز و دهل همراه بود تو مسیر راه رقص چوب داشتن که با چوب رقص محلی منطقمون انجام میدادن که چوبها رو به هم میکوبیدن، یه تفنگ شکاری هم دست یک نفر که روی اسب بود بودش که هر از چندگاهی یه تیر هوایی در میکرد که خوب این اتفاق خیلی وقته دیگه نمی افته، ساقدوشهای داماد دو طرف دوماد می ایستادن و مردم هم پشت داماد و اونا تا حموم همراهی میکردن این حموم مثل حموم رفتن واقعی نبود چون قبلش داماد حموم رفته بود اینکار فقط برای فیلم برداری و رسم رسومات بود، قدیما که حموم نبود داماد همون حموم عمومی می رفت حموم  ولی اون زمانی که من بودم و به دنیا اومدم و دیدم همه خونشون حموم داشتن، بعد حموم ساقدوشها کمک میکردن ولباسهای داماد رو ساقدوشها  می پوشندن و بعد از حموم در میومدن بیرون ودوباره برمیگردن سمت خونه پدری، جلوی خونه ی پدر مادر اسفند میورد جلوی در و به داماد تبریک می گفت و بعد به ترتیب پدر داماد ،برادرو خواهرهای داماد یکی یکی به ترتیب جلو میومدن، جلوی درب منزل همینطور به پایکوبی و رقص ادامه میدادن، با ساز و دهل رقص خاصی تو منطقه ما هست که معروف به رقص پاست که با حرکتهای پا همراه هست که ریتم ساز و دهلی که زده میشه رقصنده ها رو همراهی میکنه، تو اون زمان عروسی و حنابندون تو یه شب برگزار میشد بخاطر همین عروسی تا صبح ادامه داشت که البته الان هم به همین سبک هستش، نا گفته نماند عروسی جدا از هم برگزار میشد یعنی داماد تو منزل پدر خودش جشن میگرفت و عروس خانم هم تو منزل پدرش، ولی آقا داماد خرجیش رو تا حدودی میده یعنی میوه از آقا داماد هست و روغن و برنج هم تا حدی که در توانش باشه میده ، شب که میشه آقا داماد با ماشین میره آرایشگاه و عروس خانم رو به خونه پدرزنش میبره و خودش برمیگرده منزل پدرش، زمان شام که فرامیرسه آقا داماد برای شام با عده ای از ساقدوشهای خودش که شاید20نفر شایدم بیشتر باشه به خونه عروس خانم میره و شام رو اونجا میخوردن بعد صرف شام تشکر میکنن و برمی گردن منزل پدری،  دو الی سه ساعت که گذشت با خانم ها و ساقدوشها خودش به منزل عروس خانم میرن برای گذاشتن حنا، خانواده ی آقا داماد حنای که خودشون درست کرده رو به منزل عروس خانم می بره و بزرگترها حنا رو تو دست عروس و داماد میزارن در آخر هم هر دو دستهاشون به هم میدن که به معنی پیوند هستش ،کمی اونجا می رقصن و آقا داماد به همراه همراهانش دوباره برمیگرده منزل پدرش این بار فامیلهای عروس حنای خودشون رو برمیدارن و به منزل ...

  • خلاصـه ی فصل دوم __ قسمت نوزدهم

    ریحان تو باغ تنها وایساده و به لحظاتش با صنم فکر میکنه ... مثل ... وقتی که گل سرو به موهاش می بست .... که یهو صنم میاد تو باغ وازش میپرسه اینجا چیکار میکنی ؟؟ ریحان میگه من تنهایی رو دوست دارم ... از اینکه اینجا وایسم و تنهایی فکر کنم لذت میبرم .. صنم بخاطر حمایت و طرفداریش ازش تشکر میکنه و میگه اینکارت برای من خیلی معنی داشت ... وقتی همه دربرابرم بودن تو ازم حمایت کردی . در حالیکه من فقط یه خدمتکارم و این کار منو تحت تاثیر قرار داد . ریحان میگه من قبلا چنین کاری رو جلوی آهیل و خانوم تنویر نکرده بودم اما دیگه نتونستم در برابر کاری که ندا با تو میکرد سکوت کنم . صنم میگه تو مرد خیلی خوبی هستی مطمئنم هر کی دیگه هم جای من بود تو همینطور ازش دفاع میکردی ... اما ریحان میگه شاید اگه تو نبودی برای هیچ کس اینکارو نمیکردم . تو دختر خیلی خوب و متفاوتی هستی ... صنم لبخند میزنه ... با شوخی میگه من اونقدرا هم خوب نیستم که تو فکر میکنی وقتی عصبانی میشم رو ندیدی !! همچنان که صنم حرف میزنه ریحان با احساس بهش نگاه میکنه ومیگه من چیز زیادی از تو نمیدونم ومیخوام بیشتر بشناسمت . صنم میگه میدونی چیه ... من تا حالا مردی به خوبی تو ندیدم . کسی که هر کاری ازش بربیاد برای دیگران انجام میده ، منم میخوام بیشتر از تو بدونم... اما ... هر وقت میبینمت حس میکنم چیری رو مخفی میکنی . چیزی که با هیچ کس در میون نمیذاری . و بهش میگه به من بگو ... ریحان دستپاچه میشه و دوباره یاد خاطراتش با صنم میوفته ... میگه هر موقع وقتش رسید بهت میگم . صنم قبول میکنه و دستشو میاره جلو که باهم دست بدن . ریحانم دستشو میاره اما جای حنای عروسی آهیلو رو دست صنم میبینه . دستشو پس میکشه و میره تو فکر ... آهیل تو اتاقش اتفاقات روز حنابندون رو به خاطر میاره و با یادآوری اون و توهینایی که ندا به صنم کرده بود عصبی و کلافه هست و بلند میشه میره بیرون تو باغ ... همون موقع هم صنم یاد لطیف میوفته که چقدر کار دارن و با عجله خداحافظی میکنه و از پیش ریحان میره . آهیل میاد تو حیاط و از پشت درختا میشنوه که ریحان اسم صنمو صدا میکنه و بهش میگه من نمیدونم کی و چطور این اتفاق افتاد اما تو برای من بیشتر از یه دوستی . خیلی بیش تر از یه دوست . نمیدونم چرا ولی خیلی دوست دارم ... عاشقت شدم ... آهیل این حرفا رو میشنوه و بهم میریزه اما غافل از اینکه ریحان داره با خودش حرف میزنه و صنم اصلا اونجا نیست ... آهیل رفتن صنمو ندیده و فکر میکنه صنم این حرفا رو شنیده .... ندا و پدر و مادر اظهر داشتن با هم صحبت میکردن و ندا بهشون میگه معامله با تنویر انجام شد ... ندا بهشون دروغ میگه . بجای 5 میلیون میگه 2 میلیون .اوناهم خیلی خوشحال میشن وشروع میکنن ...

  • خلاصـه ی فصل دوم __ قسمت هجدهم

    بعد از اینکه نازیه حنای روی دست صنمو به همه نشون داد همه شروع کردن به حرف زدن ونظر دادن ... و میگفتن اینکه حنای عروسی ندا روی دست صنم افتاده خواست خداست ... این تقدیره وکسی نمیتونه سرنوشتو عوض کنه ... ندا عصبانی شد و گفت اینا چه حرفاییه ... و بعد میره دست صنمو میگیره و با حرص حنا رو پاک میکنه و میگه ببینید دیگه نیست و یکی دیگه میگه حتی اگه پاک بشه جاش میمونه . ندا حسابی عصبانیه و بقیه رو سرزنش میکنه و میگه شما دیوانه شدین این اتفاق هیچ معنی نمیده ... شما خیلی عقب افتاده و امل هستین ... بعد میره دست صنمو میکشه میاره کنار و جلوی همه میگه این تصادفی نیست که هر وقت قرار یه اتفاق خوب برای من بیوفته پای تو میاد وسط . تو اونجور که به نظر میاد معصوم نیستی ... و هنوزم با اینکه اینقدر خار و خفیف شدی بازم اینجا وایسادی . چشمای صنم پر اشک شده و خیلی آزرده شده ... همه از جمله ریحان وآهیل وتنویر ازین کار جا خوردن ... ندا بهش میگه چون تو خیلی بی شرمی من خودم از این خونه میندازمت بیرون وبعد میره دستشو میکشه و هلش میده سمت در . صنم گریش گرفته و برمیگرده و به آهیل نگاه میکنه ... آهیلم از شرایطی که صنم توش قرار گرفته واز رفتار ندا ناراحت وعصبانیه ...آهیل بهش میگه تمومش کن ولازم نیست اینقدر این اتفاقو بزرگ کنی . ندا گوش نمیده وسعی داره تنویرو متقاعد کنه که صنمو بیرون کنه و باز صنمو بخاطر خدمتکار بودنش مسخره میکنه . تنویر میگه من به صنم اعتماد کامل دارم که اون هیچ کار اشتباهی نکرده . و از ندا میخواد که نمایش راه نندازه ندامیگه حالا نمایشی نشون میدم که تاحالا ندیدین !! ... و میگه اینجا یا جای منه یا صنم ... همه شوکه میشن و میخوان ندا رو منصرف کنن ... تنویر بهش نزدیک میسه ومیگه لازم نیست از صنم عصبانی بشی اون دختر خوبیه . ندا میگه وقتی نمیتوتی ببینی نمیتونی دیگرانو درست بشناسی وقضاوت کنی !! آهیل با این حرف خیلی عصبانی میشه .... و به ندا میگه همین الان از مادرم عذر خواهی کن ... ندا میگه وقتی صنمو بیرون کردین من عذر خواهی میکنم ... ریحان که تا اون زمان ساکت بود میاد جلو ومیگه تو این خونه تا حالا در حق هیچ کس بدون توجه به موقعیت وجایگاهشون بی عدالتی وبی انصافی نشده ...من اجازه نمیدم صنم از این خونه بره ... هرگز ... ندا با تمسخر براش کف میزنه وبا طعنه میگه آفرین سخنرانی خوبی بود ... اما حرفات خواسته منو تغییر نمیده ... همه ساکتن . آهیل و تنویر هم با ریحان موافقن . ندا خشمگین میشه و میگه میتونید صنم عزیزتونو نگه دارین . من میرم و بعد میگه مراسم حنابندون کنسله .... ندا میره . تنویر به آهیل میگه جلو ندا رو بگیر اما آهیل میگه مشکلی نیست اگه میخواد بره میتونه بره ... و خودش اونجا رو ...