در رثای مادر

  • در رثای مادر

    عاقبت    همچو    پدر  سایه  مادر   کم   شد                 فَقدِ  او   موجب  افسردگی  و  ماتم شد همچنان شمع پس از روشنی او شد خاموش                 قِسمت  این دل محنت زده بنگر غم شد گرچه   آزاد   شد  از  زندگی  سرد  و  خموش               حال و احوال کسان غم زده و  درهم شد رفت   از     بین    عزیزان    ز    جهان    فانی             لیک با  خواهرم  و   با  پدرم  همدم شد مادرم   رفت   همان گونه  که   بشتافت   پدر                همه آوای خوشی  یکسره  زیر و بم شد حاصل   هجرت  او  سوز  دل   و   خون    جگر            به پریشانی  و  درماندگی  ما  ضَمّ شد  آخر   عمر    شد    او   خانه    نشین     فرزند            زندگی   یکسره  زیر  و  زبر و  برهم شد بارالها   بنما    شاد   تو   روحش  به   بهشت               همدم   فاطمه  و   آسیه  و  مریم   شد



  • در رثای مادر

    تقدیم به نوه های عمه ام  ( جوادی ) که به تازگی در عزای مادر، گرفتار شدند. مادری که در غیاب پدر مفقود الاثرشان، فرزندانی شایسته به جامعه تحویل نمود و خود دار فانی را وداع گفت. روح شان شاد و قرین رحمت حق باد! خیره خیره می نگرد<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />  فردایی که در آن حادثه خود، تقدیر است و سکوت مادر غمی بس سنگین است. ذره ذره می ریزد پلک های انتظار و زمین نمناک از قطره ی سیمین است. نم نمک می بارد اشک به سرداب فنا سایه ی واقعه بنگر که در محنت تو عالمی، غمگین است.  

  • در سوگ مادر

    در سوگ مادر تقديم به روح پر فتوح مادرم خانم گيلاندخت داوريان، روحش شاد و يادش گرامي باد دل عجب در سينه من بي قراري مي‌كند ديده‌ام مي‌گريد و شب زنده داري مي‌كن                       چهره زيباي مادر در نقاب خاك خفت بي سبب ديگر دلم چشم انتظاري مي كند جاي جاي خانه را سر مي كشم ديوانه وار خانه ويران و پدر ويرانه داري مي كند ما همه، جمعي به او وابسته و او بي نياز چرخ گردون را ببين، وارونه كاري مي‌كند ناگهاني رفت و جز غم كامي از دنيا نديد كار اين دنيا عجب بي اعتباري مي كند فرودين، امسال رنگ آخر پاييز داشت اين بهار محنت افزا، كي بهاري مي‌كند نام سبزش يادگار خطه((گيلان)) زمين آسمان هم در عزايش گريه زاري مي كند در رثاي مادرم، شعري چنين، لايق نبود در غمش كلك ((كفايي)) سوگواري مي كند

  • شعر درباره مادر - -fereydoun moshiri-madar -sher-irani

    شعرهایی درباره مادر شعر مادر  از فریدون مشیری تاج از فرق فلک برداشتن ، جاودان آن تاج  بر سرداشتن : در بهشت آرزو ره یافتن، هر نفس شهدی به ساغر داشتن، روز در انواع نعمت ها و ناز، شب بتی چون ماه در بر داشتن ، صبح از بام جهان چون آفتاب ، روی گیتی را منور داشتن ، شامگه چون ماه رویا آفرین، ناز بر افلاک اختر داشتن، چون صبا در مزرع سبز فلک، بال در بال کبوتر داشتن، حشمت و جاه سلیمانی یافتن، شوکت و فر سکندر داشتن ، تا ابد در اوج قدرت زیستن، ملک هستی را مسخر داشتن، برتو ارزانی که ما را خوش تر است : لذت یک لحظه "مادر" داشتن ! ****نوشته شده امروز  5 شننبه  3-6-2010از پریسا بصیری برای  مادرش مادر از پریسا بصیری جز تو  ، گر  گیرم  کسی یارم شود کی چو تو بی باک   غمخوارم شود  ما همه جوییم یاری مهربان کی شود یاری  که چون مادر شود هرکه میخواهد بفهمد  عشق تو  هیچ راهی نیست مگر  مادر شود نوشته در5 شننبه  3-6-2010 **2-شعر مادر از ( ایرج میرزا):گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت شبها بر گاهواره من بیدار نشست و خفتن آموخت دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت لبخند نهاد بر لب من بر غنچه گل شکفتن آموخت پس هستن من ز هستن اوست تا هستم و هست دارمش دوست شد مکتب عمر و زندگی طی مائیم کنون به ثلث آخر بگذشت زمان و ما ندیدیم یک روز ز روز پیش خوشتر آنگاه که بود در دبستان روز خوش و روزگار دیگر می گفت معلمم که بنویس گویند مرا چو زاد مادر ، پستان به دهن گرفتن آموخت گویند که می نمود هر شب تا وقت سحر نظاره من می خواست که شوکت و بزرگی ، پیدا شود از ستاره من می کرد به وقت بی قراری، با بوسه گرم چاره من تا خواب به دیده ام نشیند شبها بر گاهواره من بیدار نشست و خفتن آموخت او داشت نهان به سینه خود تنها به جهان دلی که آزردخود راحت خویشتن فدا کرد در راحت من بسی جفا برد یک شب به نوازشم در آغوش تا شهر غریب قصه ها برد یک روز به راه زندگانی دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت در خلوت شام تیره من او بود و فروغ آشیانم می داد ز شیر و شیره جان قوت من و قوت روانم می ریخت سرشک غم ز دیده چون آب بر آتش روانم تا باز کنم حکایت دل یک حرف و دو حرف بر زبانم  الفاظ نهاد و گفتن آموخت در پهنه آسمان هستی او بود یگانه کوکب منلالایی و شور و نغمه هایش ، بودند حکایت شب منآغوش محبتش بنا کرد ، در عالم عشق مکتب من با مهر و نوازش و تبسم ، لبخند نهاد بر لب من ، بر غنچه گل شکفتن آموخت این عکس ظریف روی دیوار، تصویر ...

  • سکوت (در سوگ مادر بزرگ)

    خانه ای در قلب خاک و زیر پای خاکیان  

  • گزیده اشعار در رثای حضرت فاطمه (س)

    گزیده اشعار در رثای حضرت فاطمه (س)

         گزیده اشعار در رثای سیّدة النساء العالمین حضرت فاطمه (س)  

  • در رثای برادر مرحومم آقا کاظم عزیز!

    در رثای برادر مرحومم آقا کاظم عزیز!

    یادی از روحانی رزمنده سرهنگ پاسدار مرحوم کاظمعلی رنجبر فرح آبادی در لیالی قدر، دلتنگی امانم نمی دهد! یادش بخیر، روزهای قشنگی را طی سالهای متمادی با هم سپری کرده ایم! اگر چه در سن تقویمی 4 سال از من کوچکتر بود، اما در سن عقلی سالها از ما پیش افتاده بود و با توجه به  اقامت چندین ساله در حجره های تنگ و کوچک و نمور مدارس حوزه علمیه در ساری و قم و تلمذ از محضر استادان بنام حوزه، تجلی بارزی از زهد و عرفان شده بود و کاملاً احساس می شد که این طلبه خودساخته، مستعد وصال به قرب الهی و نایل شدن به مقامات معنوی است. طبع بلند و روح رفیع و منش بزرگانه و دیدگاه جامع و وسعت نظر او زبانزد همه کسانی بود که با او نشست و برخاست داشته و با او زندگی می کردند. و واقعاً به این همنشینی عشق می ورزیدند. عاطفه و محبت مؤمنانه، گذشت و بخشش کریمانه، گریز از غیبت عاجزانه، اتکاء به خویش و اعتماد به نفس عارفانه و نهایتاً تزکیه نفس و دوری از مطالبات و زخارف دنیاگرایانه از این روحانی رزمنده، شخصیتی الهی را تداعی می کرد که باید اعتراف کنم که حداقل دور از دسترس امثال حقیر است. زی ساده طلبگی و زندگی زاهدانه اش که حتی توفیق زیارت خانه خدا و عتبات عالیات را هم نیافته بود، نشان از انتظارات حداقلی او از دنیا داشت که تا پایان عمر کوتاهش بر آن اصرار می ورزید و هرگز نگاهش به بالادستها نبود و شکرانه همیشگی او از خدای متعال بابت این همه نعمات که ارزانی اش داشته، حاکی از نگاه او به پائین دستهایی بود که گاهی هم به نان شب گاهی هم به جای گرم و گاهی هم به لباس نرم احتیاج مبرم دارند! آفا کاظم که از دوران نوجوانی و طلبگی به جبهه های جنوب اعزام شده بود، رشادت بی نظیر خود را در عملیاتها به نمایش گذاشته و توجه فرماندهان را با توجه به سن کمش به خود جلب کرده بود و پس از مدتی نهایتاً به ایشان پیشنهاد عضویت در سپاه شد و وی هم با مشورت با حقیر و سایر برادران و اعضای خانواده نهایتاً مشروط به شرایط طلبگی و ادامه توفبق تلمذ از محضر بزرگان حوزه پذیرفت و رسماً سپاهی شد و در راستای همان علاقه مندی به درس حوزه، به سپاه قم منتقل شد و سالها ضمن حضور در سپاه قم، محضر بزرگان زیادی را  طی سالها اقامت در قم درک کرد و در منزلش کتابخانه معتبری شامل کتب متعدد حوزه داشت که نشان می داد با توجه به همه مشغله های رزم که با  انتقال به سپاه قدس، مبارزاتش در جنوب لبنان نیز استمرار یافت، می خواهد مطالعات حوزوی اش به روز باشد! خیلی صمیمانه و کریمانه رفتار می کرد، اهل سلوک بود و از نفس خود بسیار مراقبت می کرد و در روز تشییع جنازه ایشان در سپاه مرکز یکی از همکاران سن و سال دار ایشان که برادر سه شهید ...

  • مادر

    مادر

    بيا مادر از حرم بيرون سرو بستانت مي‌رود ميدانكفن بنما بر تن قاسم مونس جانت مي‌رود ميدانبيا مادر درد دل گويم اين دم آخر با تو از احسانمكن ديگر بعدم اي مادر گريه و زاري ناله و افغانبود يارم اندر اين صحرا اي ستم‌ديده خالق سبحانزجور چرخ گل مادر از گلستانت ميرود ميداناگر ديدي پيكرم را در خاك و خون غلطان صبر كن مادراگر ديدي راس من بر ني چون مه تابان صبر كن مادراگر ديدي پيكرم را در خاك و خون غلطان صبر كن مادرحلالم کن ناز پرورده روی دامانت میرود میدانرهایم کن تا که بنشینم بر براق مرگ با هزار افغانکه جولانم گشته ای مادر دیده گریان غرقه جانانز خون من باید این صحرا لاله‌گون گردد از دم پیکانشود جسمم طوطیا از کین جان جانانت میرود میدانبیا مادر لحظه ای بنشین در کنار من از ره یاری   این هم فایل دانلود صوت و پخش آنلاین این نوحه   Flash RequiredFlash is required to view this media. Download Here.