دعوا سگ و گرگ

  • سگ به دوست

    سگ به دوست

     در آن شباهنگام که زوزه ی یک گله گرگ در کوه پیچید ، هراس در دل قوچ و میش انداخت، گله را گُرگی کرد، چوپان تنها بود؛ چرا که سگهای گله همه رفته بودند آبادی، پیِ "سگ به دوست".! چه شب تار و تاریک و بلندی . خورشید گم شده بود. مهتاب زیر لحاف ابری سیاه رفته بود به خواب؛ ستاره ها هم. شهاب به خواب ستاره نمی رفت و چو تیر منجنیق، سیاه چادر شب نمی درید. شاهین آغوش بالهایش را به روی نسیم نمی گشود. سبزه ها ساکت.برده ها ساکت.کبک سر خویش را در برف کرده بود. لاکپشت درلاک خویش فرو رفته بودو گونی مارگیری به کناری نهاده بود. مار زهرنمی ریخت زر می اندوخت.کفشدوزک بی کارشده بود؛مردی به دل کوه نمی زد. کرم شب تاب،پیه سوز خود را خاموش کرده بود.آفتاب پرست، توبه کرده بود وشب می پرستید. جیرجیرک، دهانش چرب و چیلی بود و جیرجیر نمی کرد. بُلبُل روی تیغ تیز، لکنت زبان گرفته بود وبِل و بِل می کرد. دیواره ی کوه را گوشی به هوش نبود و کُلِ زبانها کُل.زاغچه ها سیاه پوش. در سکوت کوه، آوار بود آواز گرگ. آوای مرگبار گرگ را باد با خود به آبادی می برد.اسمِ شبِ آنها، روز بود. چینه های گله دان کوتاه بود و مثل تگرگ، بر سر گله، گُرگ می بارید. گرگ نه به قدر نیاز که به قدر آز گوسفند می درید.نه دل، که دندانشان گرسنه بود.آنها از کشتن سیر می شدند نه ازخوردن. گرگ ها اسراف کارند. گوسفند کَرِ گله دوبار رم کرد یک بار از رم کردن گله بار دیگر از دیدن گرگ.گله بی سگ چه قدر بی دفاع شده بود. بی دفاع تر از خر.در مقابل گرگ،خرِ گله را توان  مقابله بود با وُرتیلیز؛ بیچاره گوسفندان نه پای فرار داشتن نه دندان تیز. تقدیرشان گرگ بود و مرگ.  چوپان هراسان و گیج وگم به هر سو می دوید وهَوِلاق می کشیدو فریاد می زد؛هم برای ترساندن گرگ وهم برای نترسیدن خود.صدای زنگوله و دَرا،در کوه پیچیده بود.صدایِ ناقوسِ گردنِ تَگَه، از مرگ گله خبر می داد. نور چشمان گرگ چو دشنه ی دوشُعبه در دل چوپان می نشست.  چوپان  با زمین وزمان سخن می گفت. گاه می خواند و گاه می گریست.گاه داد می زد وکمک می طلبید.چوپان با چوبدستی اش به سنگ وصخره می کوبید و می گفت؛بر خیزید ای اصحاب کهف هنوزخوابید.؟ ایمانی که خواب بیاورد ایمان نیست،قابل اطمینان نیست.نکند سگ شما هم قرنهاست خواب سگ به دوست می بیند؟! ببینید گله ام چنان گرگی شده است که روباه اُگَژ می کُشد. آریو برزنی در این کوه برزن کو، تا گرگها را سنگ تُلو بدهد؟! ذوالقرنین، بیا دیواری دوباره بچین میان گله و گرگ، بلندتر از دیوار چین،که اینجا دندان گرگ آخته تر از شمشیر  است. کشتی نوح، کجا و پای کدام کنگر، لنگر انداخته است که گله ی بی سنگر مرا با خود نمی برد؟ چرا چوبدستی ام اژدها نمی شود ...



  • دانلود کلیپ دعوا با قهمه شیمشیر دختر در تهران

    دانلود فیلم دعوا با چاقو دانلود فیلم دعوا با قمه ویدیو ورزش 3 دعوا فوتبال 5 دانلود دعوا دو تا بچه ( با حاله ) | دانلود کلیپ دانلود کلیپ :: دعوا نامردی با شمشیر +18 دانلود فیلم دعوا در مجلس پرسیار دانلود فیلم دعوا در برنامه زنده هندی دانلود فیلم دعوا در مجلس دانلود ويديو دعوا با قمه دانلود کلیپ دعوا اراذل و اوباش به بیمارستان اردبیل دانلود کلیپ دعوا با چاقو مطالب ابر دانلود فیلم آموزش دعوا خیابانی دانلود فیلم دعوای زنان دانلود دعوا با قمه واضح فیلم/ دعوا سر سربند یا فاطمه(س) بود نازپاتوق دانلود کلیپ دعوا احمدی نژاد در مجلس دانلود کلیپ دعوا واقعی در خیابان seelp دانلود دعوا فریحا وامیر دانلود فیلم دعوای دربی سال 79 دانلود کلیپ دعوای زن کلیپ دونی باران پاتوق دانلود فیلم دعوا در اورژانس بیمارستان اردبیل 26 آبان دانلود فيلم دعواي احمدي نژاد با لاريجاني دانلود کلیپ دعوا جیگر و فامیل دور دعوا و قمه کشی در کرمانشاه جواد کلیپ دعوا فیلم دعوا بفرمایید شام دانلود کليپ جديد دعوا فرزاد حسني با خانمش ويژه برنامه عيد با پخش دانلود آهنگ جدید دانلود فیلم و کلیپ دعوا در بیمارستان اردبیل عکس بازیگران ایرانی +18 احادیث موضوعی، حدیث، حدیث دعوا،احادیث دعوا، نزاع دانلود فیلم دعوا سگ ها دعوا با همسر گرامی = چاقی دانلود فیلم دعوا بر سر حجاب نرگس محمدی | یک دوست سایت تفریحی شادابطور:کلیپ های توپ مرد خشمگین به روی میانجی دعوا چاقو کشید فیلم بزرگ ترین سگ دنیا | فیلم جدید دانلود کلیپ موبایلclip mobileدانلود فيلم گوشي دانلود آهنگ جدید حسین پیر هادی به نام جنگ و دعوا ویکی سینما بعد از دعوای زناشویی این کارها را نکنید|پورتال تفريحي سرگرمي فانجو دعوا جیگر و فامیل دور | فیلم و موزیک دانلود کلیپ دعوا اراذل و اوباش به بیمارستان اردبیل | دانلود فیلم سریال دانلود دعوا حیوانات | سایت تفریحی تک فان دانلود فیلم سگ دعوا دانلود فیلم دعوای خروس لاری Help::Free AVACS Service دانلود فیلم دعوا سگها آهنگ فال روزانه امروز پنجشنبه 4 دی ۱۳۹۳ دانلود کلیپ کلیپ پایان دعوا توسط آخوند سوپر من بایگانی ماه ترین دانلود دعوا خفن پسر سياهپوست!!! | دانلود ویدیو کلیپ جدید دانلود فیلم دعوای سگ دانلود دعوای سگ جوان فا     کلیپ دعوا واضح دانلود ها گروه ۰۲۵ نت ایران آپارات دانلود فیلم دعوا درمغازه باقمه بیش دانلود فیلم دعوای احمدی نژاد دانلود فیلم دعوا اخبار امروز فیلم و موزیک حدیث آنجلینا جولی و برد پیت در حال دعوا در بالکن هتل دعوا نامردی با شمشیر +18 در های کلیپ دانلود فیلم دعوا Braveheart Archives حکمت و حکایت Avacs عکس های خفن جــالــبــوخـنـده دار:)シ دانلود فیلم دعوا لاریجانی و احمدی ...

  • دلت که پیش کسی باشد و ... تنت در آغوش دیگری... هزار خطبه هم بخوانند خیانت است...!!! "یک عاشقانه ساده

    ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﮐﺪﺍﻡ ﺯﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺁﺭﺍﻣﺖ کند؟ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﻐﺾ ﮐﻨﯽ ﭼﻪ ﺯﻧﯽ ﺗﻮﺍﻧﺎیی ﺁﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ حق ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﯼ ... ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ حق اتﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻧﮕﻬﺪﺍﺷﺘﻦ ﺍﺳﺖ... ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ، ﻧﻤﺎﯼ ﮐﻮﻫﯽ ﺭﺍداری ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻭ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ... ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﯾﮏ ﻧﺦ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺩﻭﺩﺵ ﭘﻨﻬﺎﻥ می کنی ...!     اُﻣُﻞ ﻧﯿﺴﺘﻢ! ﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ، نه تن ! ﺗﻦ ﻓﺮﻭﺵ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ! ﺟﺎﯾﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﻣﺮﺩ، ﺩﻝ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺗﻦ ﺑﺪﻫﯽ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺍﯼ ...!         آخرین ها،همیشه آدم را به فنا می دهند!پُک آخر...پیک آخر...و دیدار آخر!!!         قرارمان سالها بعد...موزه ی حیات وحش!دیشب،قلبم را تاکسیدرمی  کردم!!!       او که سیبی از شاخه چید،تا بگوید: “دوستت دارم!”شرمسار عشق شد، …من که کاری نکرده بودم!!!       دهان که به سخن باز کردبوی رفتن را احساس کردم !و من چه کودکانه فکر می کردمبا آدامس نعنایی...می شود سرنوشت را تغییر داد !!!       ...چرا تا شکفتمچرا تا تو را داغ بودم ، نگفتمچرا بی هوا سرد شد بادچرا از دهنحرفهای منافتاد ....!       آن سگ گله ای که عاقبت گرگ شدو تمام گله را يک روزه دريد،دل به گوسفندی باخته بودکه نه فرق علف هرز و شقايق را می دانستو نه تفاوت سگ گله و گرگ را....!     سیب از درخت افتاد ستاره از آسمان تو از دماغ فیل من از پل صراط گاهی فرقی نمی کند از کجا سرنوشت مشترکی است سقوط !!!       عمر مندیگر قد نمی دهدبگو سفرتکوتاه بیاید...!       گاهی فرار می کنماز فکر کردن به تومثل رد کردن آهنگی کهخیلی دوستش دارم...         به خانه می رفتبا کیفو با کلاهی که بر هوا بودچیزی دزدیدی ؟مادرش پرسیددعوا کردی باز؟پدرش گفتو برادرش کیفش را زیر و رو می کردبهدنبال آن چیزکه در دل پنهان کرده بودتنها مادربزرگش دیدگل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اشو خندیده بود حسین پناهی""       حالا ما (من و تو)همه ی کلاس های زبان جهان را برویم !!!چه فایده که “زبان” همدیگر را نمی فهمیم !!!؟       خوشحالیام ته نشین شده!یکی بیادحالمو بهم بزنه........         خوش به حال آنها که...دندان عقلشان را کشیده اند !گاهی که به اطرافم فکر می کنم...فکم تیر می کشد!!!       اصلا برایم مهم نیست چه فکری میکنیچونخداشاهده...!       وقتی می گویم: دیگر به سراغم نیا!فکر نکن که فراموشت کرده ام...یا دیگر دوستت ندارم!نه...من فقط فهمیدموقتی دلت با من نیست؛بودنت مشکلی را حل نمی کند       چه ...

  • داستان خر دانا

        يک روز يک مرد روستايي يک کوله بار روي خرش گذاشت و خودش هم سوار شد تا به شهر برود. خر پير و ناتوان بود و راه دور و ناهموار بود و در صحرا پاي خر به سوراخي رفت و به زمين غلطيد. بعد از اينکه روستايي به زور خر را از زمين بلند کرد معلوم شد پاي خر شکسته و ديگر نمي تواند راه برود. روستايي کوله بار را به دوش گرفت و خر پا شکسته را در بيابان ول کرد و رفت. خر بدبخت در صحرا مانده بود و با خود فکر مي کرد که «يک عمر براي اين بي انصاف ها بار کشيدم و حالا که پير و دردمند شده ام مرا به گرگ بيابان مي سپارند و مي روند.» خر با حسرت به هر طرف نگاه مي کرد و يک وقت ديد که راستي راستي از دور يک گرگ را مي بيند. گرگ درنده همينکه خر را در صحرا افتاده ديد خوشحال شد و فريادي از شادي کشيد و شروع کرد به پيش آمدن تا خر را از هم بدرد و بخورد. خر فکر کرد«اگر مي توانستم راه بروم، دست و پايي مي کردم و کوششي به کار مي بردم و شايد زورم به گرگ مي رسيد ولي حالا هم نبايد نااميد باشم و تسليم گرگ شوم. پاي شکسته مهم نيست. تا وقتي مغز کار مي کند براي هر گرفتاري چاره اي پيدا مي شود.» نقشه اي را کشيد، به زحمت از جاي خود برخاست و ايستاد اما نمي توانست قدم از قدم بردارد. همينکه گرگ به او نزديک شد خر گفت:«اي سالار درندگان، سلام.» گرگ از رفتار خر تعجب کرد و گفت:«سلام، چرا اينجا خوابيده بودي؟» خر گفت: «نخوابيده بودم بلکه افتاده بودم، بيمارم و دردمندم و حالا هم نمي توانم از جايم تکان بخورم. اين را مي گويم که بداني هيچ کاري از دستم بر نمي آيد، نه فرار، نه دعوا، و درست و حسابي در اختيار تو هستم ولي پيش از مرگم يک خواهش از تو دارم.» گرگ پرسيد:«خواهش؟ چه خواهشي؟» خر گفت:«ببين اي گرگ عزيز، درست است که من خرم ولي خر هم تا جان دارد جانش شيرين است، همانطور که جان آدم براي خودش شيرين است البته مرگ من خيلي نزديک است و گوشت من هم قسمت تو است، مي بيني که در اين بيابان ديگر هيچ کس نيست. من هم راضي ام، نوش جانت و حلالت باشد. ولي خواهشم اين است که کمي لطف و مرحمت داشته باشي و تا وقتي هوش و حواس من بجا هست و بيحال نشده ام در خوردن من عجله نکني و بيخود و بي جهت گناه کشتن مرا به گردن نگيري، چرا که اکنون دست و پاي من دارد مي لرزد و زورکي خودم را نگاهداشته ام و تا چند لحظه ديگر خودم از دنيا مي روم. در عوض من هم يک خوبي به تو مي کنم و چيزي را که نمي داني و خبر نداري به تو مي دهم که با آن بتواني صد تا خر ديگر هم بخري.» گرگ گفت:«خواهشت را قبول مي کنم ولي آن چيزي که مي گويي کجاست؟ خر را با پول مي خرند نه با حرف.» خر گفت:«صحيح است من هم طلاي خالص به تو مي دهم. خوب گوش کن، صاحب من يک شخص ثروتمند است و آنقدر طلا و نقره ...