دوبیتی درباره نماز

  • شعر هایی درباره ی خدا و نماز

    آواز خدا باز متن شعرم آواز خداست باز فصل مثنوي بي‌انتهاست باز بايد در ثنايي اينچنين حمدلله خواند و رب العالمين باز در مهماني گل واژه‌ها ياس ها، بابونه ها، آلاله ها باز در جشن اقاقي‌هاي عشق رقص دلچسب قناري‌هاي عشق مي‌زنم دل را به درياي بلا پله پله تا ملاقات خدا مي‌توان از نور حق بي‌تاب شد نور اگر نتوان، توان مهتاب شد مي‌توان در حمد رب العالمين مست شد از جام جانسوز يقين مي‌توان در حمد حق شعري سرود در سپاس بي‌كرانش لب گشود حمد تفسير تمام سوره‌هاست معني الفاظ پر رمز خداست حمد يعني قل هو اللّه احد حمد يعني از بلد تا في كبد حمد رب اشرح لي گفتن‌هاي ماست حمد زينت بخش قرآن خداست حمد يعني عشق آن محبوب پاك ناله‌هاي عاشقان سينه چاك حمد يعني آيه‌ي قالوا بَلي حمد يعني إِستَجِب‌هاي خدا معني إنّا إلَيه راجعون از درون حمد مي‌آيد برون معني استشهاد حقانيت است حمد استخلاص بعد از نيت است لم يلد يك وصف و آن عرفان تو حمد مي‌خوانيم در فرمان تو پي سپاران طريق آنكه هست حمد مي‌نوشند از جام اَلَست كه ما هم تشنگاني بي‌كسيم در طريق حمد حق همچون خسيم بر مدار حمد مي‌شايد كه زيست چيست غير از حمد خالق چيست، چيست؟ من نمي‌دانم سزاوار تو چيست مثنويم در خور حمد تو نيست تو بزرگِ، بي‌نيازي، بي‌نياز تو حميدي اي كريم سر فراز  نكو ملكي است ملك صبحگاهي در آن كشور بيابي هر چه خواهي كسي كو بر حصار گنج ره يافت گشايش بر كليد صبحگه يافت غرض‌ها را حصار آنجا گشايند كليد آنجاست كار آنجا گشايند در آن ساعت كه باشد نشو جان ها گل تسبيح رويد بر زبان ها زبان هر كه او باشد برومند شود گويا به تسبيح خداوند اگر مرغ زبان تسبيح خوان است چه تسبيح آرد آنكو بي‌زبان است در آن حضرت كه آن تسبيح خوانند زبان بي‌زبانان نيز دانندهنگام نمازبرخيز به هنگام ، كه هنگام نماز استصبح است و در رحمت حق ، بر همه باز استگلبانگ اذان برشنو از خانه الله          آواي فرشته است كه در راز و نياز استاز قله سرگشتگي خويش فرود آي               سر نِه به سر سجده كه معراج نماز استكوتاه كن اين قصه و از رنگ تعلقبگريز و مگو راه به الله دراز استالحمد سفيري است سفرساز و خوش آهنگ          تا بارگه دوست كه او بنده نواز است                                                   جواد محدثینور عشق دل را به نور عشق صفا مي دهد نمازجان را به ياد دوست جلا مي دهد نمازاز خارزار شرك اگر بگذري به صدق          باغ تو را ز جلوه صفا مي دهد نمازتا بنگري جمال حقيقت ز معرفت               سرچشمه ات ز آب بق مي دهد نمازپاي تو را ز قيد   تعلق رها كند                                دست تو را به دست ...



  • تک بیتی ها، دوبیتی ها و رباعی های ناب ناب ناب

    ××× بلای عشق تو نگذاشت پارسا در پارس یکی منم که ندانم نماز چون بستم نماز مست شریعت روا  نمی دارد نماز من که پذیرد که روز و شب مستم؟- سعدی ××× خبر دهید بصیاد ما که ما رفتیم بفکر صید دگر باشد و شکار دگر- وحشی بافقی ××× تلقین درس اهل نظر یک اشارتست کردم اشارتی و مکرر نمی کنم- حافظ ××× دهان غنچه‌خوش‌باشدسحرگه‌چون شودخندان ولي ذوقي دگر دارد لبت هنگام خنديدن -همام تبريزي ××× از من بد روز، بی سامان تری در روزگار مادر گیتی ندارد یاد، فرزندی دگر- بابافغانی شیرازی ××× بي خود از ظلم مكن شكوه كه عالم امروز ملك بيدادگران  است و در آن  دادي  نيست - غمام همداني ××× جرم از طرف غیر و ملامت همه بر من گویی سرانگشت ندامت زدگانم- فارغ تبریزی ××× از تر و خشک جهان، گرم و سرد روزگاران کام خشک و چشم تر، افغان گرم و آه سردم- همائی-سنا ××× گفتم که بر آرم از تو فریاد فریاد که نشنوی چه سودم؟ - سعدی ××× به گيسوي توسوگند اي سرزلف قرارمن كه مي‌رقصد دلم ازرقص گيسوي تو بر دوشت - علي اكبر دلفي ××× فارغ ز باغبانم و آسوده از بهار چون لاله ای بکنج بیابان نشستم – عبدالله الفت ××× صاحبدلی ندانم تا حال دل بخوانم با بد دلان چه گویم احوال دلفگاران – سیدعلی مزارعی ××× بسر پنجه ی هجر با چون منی روانیست زورآزمایی، مکن- مولوی ×××  چون توانم ازتودل برداشتن اي غم كه تو ترك  عالم  از  براي خاطر ما كرده‌اي-ابوطالب تبريزي ××× در فغانم از دل دیر آشنای خویشتن خو گرفتم همچو نی با ناله های خویشتن جز غم و دردی که دارد دوستی ها با دلم یار دلسوزی ندیدم در سرای خویشتن- مهستی بحرینی ××× امروز در سرای دلم یادگار تست آن داغ دل که دوش در آن جا گذاشتی- ابوالقاسم حالت ××× افسون شده در حلقه ی جادوی که ماندی؟ جادو زده ی چشم فسونکار که بودی؟- ابوالحسن ورزی ××× قسم به عشق،كه از فيض پاك داماني است كه   خلوت    همه   خوبان   كنار   آئينه است- صائب تبریزی ××× ای آنکه جای پای تو خود بوسه گاه ماست بر درگه رقیب چرا پا گذاشتی؟- ابوالقاسم حالت ××× به ديدار  اجل باشد، اگر  شادي كنم روزي به بخت واژگون باشد، اگر خندان شوم گاهي -رهي معيّري ××× ازفريب روزگار ايمن مشو كاين بوالهوس بر«سكندر» داد ملكي را كه از«دارا» گرفت- مهدي سهيلي ××× با لب  ميگون  او   من  مي‌ پرستي مي‌كنم با نگاه  مست   او بي باده مستي مي‌كنم- شميم شيرازي ××× باغبانا: گــــــــره خشم  بر  ابرو مفكـــــــــــن خندة     مهر     بياموز   ز    خنديدن  گل- مهدي سهيلي ××× چه كوتاه است شبهاي وصال دلبران يا رب خدا از عمر ما بر عمر اين شبها بيفزايد - يوسف قزويني ×××× 

  • دوبیتی های قرآنی

    "مفاتیح الجنان"، "قرآن" بیارند به چشمانت مگر ایمان بیارند نگاهت سوره ی "والشمس" عشق است بگو "تفسیر المیزان" بیارند   مرامت عشق، لبخندت صمیمی قدم هایت "صراط المستقیمی" بگویم "یا علی" آغـاز هر کار که "بسم الله الرحمن الرحیمی"   تا عشق شبی سر بزنگاه آمد یک عمر دلم با غم خود راه آمد سجّاده که انداخت نگاهش در اشک عاشق شد و "قُربةَ اِلیَ الله" آمد   با "حیُّ عَلَی الصَلواه" نرگس شد مست از راه رسید تاک تسبیح به دست سجاده ی سبزه پهن شد روی زمین جنگل به نماز بار دیگر صف بست   با عشق دمی که روبرو گشت دلم ایمان آورد و زیر و رو گشت دلم با حسّ نماز تا به دریایت زد ماهی شد و دائم الوضو گشت دلم

  • تک بیتی، دوبیتی، رباعی های ناب

    *** سينه ‏ام شد چاك‏ چاك از بس‏كه امشب دل تپيد وعده‏ ى وصل تو كم از زخم شمشيرى نبود رضایی كاشانى *** در مصر دلم، يوسفى آسوده كه هرگز يعقوب نديده است و زليخا نشنيده است جذبه کاشانی *** هرگز حيا نهشت كه چشم حريص من حيرت بهانه سازد و سيرت نظر كند قاسمى كازرونى *** خيال يار به من گفت : روى برگردان! که در دو قبله به يك دل نماز نتوان كرد نزاری بیرجندی *** به غمزه‏ ى تو سپرديم دين و دل، چو كسى ‏ كه خود به دزد سپارد متاع خانه‏ ى خويش دلم به ياد وصال تو مضطرب مرغى‏ست ‏كه در برون قفس بيند آب و دانه ‏ى خويش انيسى شاملو *** به ناز در نظرم جلوه مى ‏كند همه شب مگر خيال تو سرگرم امتحان من است؟ غيرتى شيرازى *** بعد از وفات ما گذرى چون به خاك ما آهسته نِهْ قدم به دل دردناك ما دارا قاجار *** پس از مردن، چراغ كشته ‏اى نه بر سر خاكم‏ كه دارم از تو در دل آن‏قدر آتش كه درگيرد درکی قمی *** اين خونبها بس است كه بعد از هلاك من دامن‏ كشان ز ناز بيايى به خاك من دولتشاه قاجار *** خرسند نيستم كه تو جا در دلم كنى جاى تو در ميانه‏ ى اين بحر خون مباد خضری قزوینی *** دارم كبابى در جگر با صد نمكدان در بغل‏ صد سبحه‏ ام ظاهر به كف، صد شيشه پنهان در بغل غافل کشمیری *** گفتم كه دلم هست به پيش تو گرو دل بازده، آغاز مكن قصّه‏ ى نو افشاند هزار دل ز هر حلقه ‏ى زلف گفتا دل خود بجوى و بردار برو امین کاشانی *** آمدم تا كه ز دام تو رهانم دل را او رها ناشده، من نيز گرفتار شدم شاپور قاجار *** رخ بپوشيدى و رفتىّ و ندانم پس از اين كار دل با غم هجر تو چه‏ سان خواهد بود؟ عبدعلی کاشانی *** از كفم بُرد دل از نيمْ‏ نگاهى كه مپرس‏ پُرفنى، راهزنى، چشم سياهى كه مپرس شیدا شیرازی *** ستمگر، نازپرور، مست و بى ‏پروا بتى دارم كه كرد از خنجر اندوه و غم سوراخ دل‏ها را مخلص بدخشانى *** خوش آن چشمى كه گاهى گوشه‏ ى چشمى به من بودش صلاى عاشقى مى‏زد نگاه عشق ‏آلودش فکری اردوبادی *** شراب شوق ز هر شب فزون ‏تر افتاده‏ ست چها كند دل بى‏ اعتدال من امشب! قائمی آملی *** با دلم شيرشكارانه نمى ‏آيى پيش مگر اين صيد به چشم تو زبون مى‏ آيد؟ شجاع كاشانى *** چه ديده ‏اى كه به آيينه مايلى شب و روز؟ ز ما نهفته مدار آن‏چه رو نمود آن‏جا آصفی هروی *** چون زليخا نگرد در رخ يوسف، گويد : «در ازل ديده ‏ى يعقوب چرا كور نبود؟» حاتم كاشانى  ***  آوازه درافتاد كه تائب شدم از مى بهتان صريح است من و توبه، كجا؟ كى؟ نزاری بیرجندی *** ز فرياد سگت، شب ها مرا خون در جگر باشد مبادا بر سر كوى تو غيرى در گذر باشد رشیدی کازرونی *** صد آرزوست در دل تنگم گره ز دوست‏ دل نيست در برم گره ‏ى آرزوى اوست محمد کابلی *** گرچه دشمن‏تر از آن شوخ ندارم دگرى يعلم ...

  • تک بیتی، دوبیتی، رباعی های ناب

    ***یاران میم ز بهر خدا در سبو کنیدآلوده ی غمم به میم شستشو کنیدچون مست می شوید ز شراب مدام دوستمستی بنده هم به دعا آرزو کنیدفیض کاشانی***از بیم ملامت رهم از میکده بسته استاز خانه ی ما کاش به میخانه دری بودملا احمد نراقی کاشانی***مرغک زخمی دردم، چکنم؟ گر نکنم؟بر سر شاخه ی بی برگ خزان دیده سرودخالقی (سروش)***آنجا که بود صحن چمن خانه ی صیادجز گریه به مرغان گلستان چه توان کردابوالقاسم لاهوتی***از خون شدن دل ز غم او چه غمم بودگر دلبر ما را ز دل ما خبری بودملا احمد نراقی کاشانی***آمديجلوهكنانبادوجهانعشوهونازوهكهپامالجفاكردسپاهتومراعرفی شیرازی***گفتی به چه رو شیخ دغل منکر عشق استقربان تو با مردم نادان چه توان کردابوالقاسم لاهوتی***ما را چو قبله ابروی یار است در نمازباید امام شهر به ما اقتدا کندرند خراب طی کند این راه پر خطرتا شیخ فکر کفش و عصا و ردا کندملا احمد نراقی کاشانی***دیده را باز به دیدار که حیران کردیمکه خلل در صف جمعیت مژگان کردیمغیر وحشت نشد از نشئهی تحقیق بلندمی به ساغر مگر از چشم غزالان کردیمعبدالقادر بیدل***خودشناسی قدم اول عاشق شدن استوای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشدفاضل نظری***غیرتمآیدشکایتازتوبههرکسدرداحبانمیبرمبهاطباسعدی***با سنگ گران، پای سلامت بشکستیمعشق تو چو بنمود به ما راه بلا رافریدون نوزاد***هزارديربهدلدارمازصنممعمورلباسكعبهبهدوشممنهكهبستنگاستعرفی شیرازی*** با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت استسر و کارت به خط و چشم سیاه افتادنحامد عسگری***تندرلباسعصمتودلدرپلاسكفرازغازهلالهگونشدهرويسياهماعرفی شیرازی***رهزنی داشت اگر وادی بی مطلب عشقعافیت بود که زندانی نسیان کردیمعبدالقادر بیدل***« تنهایی و رسوایی»، «بی مهری و آزار»ای عشق، ببین من چه کشیدم تو چه کردیفاضل نظری***جماعتي كه ز ناموس و نام مي گفتندبه دير دوش ز مستي و جام مي گفتندبيا، ببين كه چه فتوي دهند در مستيهمان گروه كه مي را حرام ميگفتندعرفی شیرازی***