رستوران های خوب فرحزاد

  • یه پست خوشمزه

    یه پست خوشمزه

    رفتن به یک رستوران خوب در موقعیت های خاص دغدغه ایست که اکثر ما داریم. در این پست تصمیم گرفتم تعدادی از رستورانهایی رو که به همراه همسر مهربون رفتیم و از کیفیت غذا و خدماتشون راضی بودیم نام ببرم و امیدوارم مورد استفاده دوستان واقع شود.                                                 رستوران شاطر عباس- رستوران یاس خ ولیعصر- رستوران اردک آبی پاساژ تندیس تجریش (حتما بوفه کاملش رو تجربه کنید.)- رستوران مروارید مرزداران- بوفه نایب خ وزرا (فضای دنج و صمیمی)- دیپلمات اریکه ایرانیان که تبدیل به پدیده شاندیز شد.(با ورژن جدیدش حال نکردیم.) - آق بانو خ خارک(فضای کاملا سنتی)- رستوران حاتم خ ولیعصر- رستوران لوکس طلایی - رستوران شیوا خ شریعتی(جوجه کبابش عالیه)- تم تم تجریش(مناسب قرارهای عاشقانه دو نفره)- کوهپایه دربند- رستوران جوجک خ آیت ا... کاشانی- نایب سعادت آباد و ولیعصر-  رستوران هندی مهاراجه(حتما در انتخاب غذا از گارسون کمک بگیرید که با ذائقه تون سازگار باشد.)- خانه کوچک خ فاطمی (استیکش عالیه)- رستوران آبشار فرحزاد(غذاهای سنتیش عالیه به همراه نان محلی)- شاندیز جردن (شیشلیکش خوبه)- باغ بهشت بلوار ارتش(شامل مجموعه ای از رستورانها) - رستوران نارنجستان سعادت آباد (مناسب میهمانی های کاری و خاص)و... از بین موارد فوق اردک آبی به نسبت قیمت، کامل ترین بوفه را دارد. طعم غذاهای سنتی آبشار فرحزاد هم فوق العاده است. و صد البته بالاتریت امتیاز سرویس دهی و پذیرایی رو اختصاص می دهم به رستوران نارنجستان. در مورد پیتزا و فست فود هم اول از همه رستورانهای زنجیره ای پدر خوب که اصلا از روغن در طبخشون استفاده نمی کنند و همه چیز تنوریه. بعد هم قبیله ولیعصر و دو به دو جنت آباد برج طوبی. شام مراسم نامزدی من و همسر مهربون هم در رستوران حاتم بود که  تا سال 85 هر سال برای تجدید خاطره در همون روز به اونجا می رفتیم. اون سال قرار گذاشتیم دیگه نریم اونجا تا سال 95. هر جای دنیا که هستیم با هر شرایطی اون شب رو در این رستوران شام بخوریم و ببینیم در این 10 سال چقدر به اهدافمون دست پیدا کردیم.  نکته با مزه دیگه اینکه من و همسر جان بیش از یک سال می شه که به هر رستورانی که سر می زنیم می گیم این آخرین باره که قبل از ویزا به این رستوران می رویم. نشون به اون نشون که هیچ خبری از ویزا نیست دیشب در رستوران آبشار قرار گذاشتیم که دیگه از این حرفها نزنیم و از این فکرا نکنیم. مثل بچه آدم بچسبیم به کارو زندگیمون. تا ببینیم چی پیش می یاد. شاد باشین و نوش جان.



  • اذان مغرب به افق فرحزاد

    گزارشی از تفرجگاه فرحزاد در ساعات نزدیک افطار؛   باشگاه جوانی برنا/ امیر توانا     از همان ابتدای خیابان فرحزاد می شود باغچه هایی را که آماده پذیرایی هستند به وفور دید. کسانی که با صدای بلند مشغول تبلیغ برای رستوران یا سفرخانه خود هستند. فریادهای این به اصطلاح جارچی ها بیشتر حول محور آماده بودن افطار و دعوت به صرف چای و قلیان است. می شود گفت بیشتر باغچه ها در فرحزاد قبل از اذان از دادن سرویس خودداری می کنند. با نزدیک شدن به زمان اذان حضور خانواده ها و جوانان مجرد اعم از دختر و پسر محسوس است. * افطار با دود قلیان صدای اذان مغرب به افق تهران گوشم را نوازش می دهد. برای افطار ترجیح می دهم به یکی از دست فروش هایی که آش و حلیم عرضه می کند مراجعه کنم. از کاسبی اش سوال می کنم. می گوید: کاسبی خوب است، ولی مردم بیشتر می روند داخل این باغچه ها آش هزار تومانی را دو هزار تومان می خرند. به همین افطاری ساده بسنده می کنم. یکی از باغچه ها که حضور خانواده ها در آن پررنگ تر است توجه ام را جلب می کند. دربان که از نگاهای مشکوک من کلافه شده در چشم هایم زل می زند و با لحن خاصی می گوید: چای، قلیان بفرمائید. وارد می شوم. با این که ده دقیقه بیشتر از اذان نگذشته است، دود قلیان ها در فضای باز پیچیده. فقط سرویس افطار آن هم کامل! روی یکی از تخت ها می نشینم. مدیر از ابتدا متوجه نگاه های من شده و کاملا زیر نظرم دارد. جوانی برای گرفتن منو به سراغم می آید، باز هم با لحنی خاص می پرسد: سرویس افطار یا چای و قلیان؟ در جواب می گویم: هیچ کدام. افطار کرده ام. چای لطفاً. انگار به او برخورد؛ اگر اهل قلیان نیستی، چای تنها نداریم. فقط سرویس افطار کامل داریم. قیمت را که می پرسم بی خیال افطار می شوم. گزینه چای و قلیان را با این قید که قلیانش را نیاور، پولش را می دهم، انتخاب می کنم. برایم جالب است. اینجا اگر یک چای بخواهی باید 12 هزار تومان خرج کنی. نکته قابل توجه نوع افطاری عرضه شده توسط این باغچه ها است که شاید با یک محاسبه ساده، قیمت آن از هزار تومان هم تجاوز نکند. کجا از اینجا بهتر !در حال رصد کردن اطراف هستم تا در موقعیتی مناسب و دور از دید مدیر مجموعه برای مصاحبه سراغ چند جوان بروم. تخت روبرو بهترین سوژه است. دو جوان 26یا 27 ساله اند. می پرسم چرا برای افطار اینجا را انتخاب کرده اند .می گویند: "خوب، هوای باز به آدم روحیه می دهد، در ثانی هوای تمیز و پاک فرحزاد کمتر درشهر پیدا می شود. کجا از اینجا بهتر پیدا می کنیم؟" وقتی درمورد قیمت ها می پرسم تفاوت 5/1 تا2 برابری با دیگر نقاط تهران را یادآور می شود، ولی به این نیز معتقد است که ارزش آمدن تا اینجا را دارد. منو را ببین و سکته نکن!چائی ...

  • شمع و گل و پروانه ....

    میدان ونک را می روی سمت خیابان شیخ بهائی و انتهایش وارد خیابان سئول می شوی .. خیابانی پهن با کوچه های هنوز تنگ و یاد آور زمانی که آنجا  " ده ونک "  بود ... ییلاقی زیبا با باغهای بیشمار و میوه های گوناگون .... زمانی که میرزا یوسف مستوفی الممالک ارباب ده وتک بود .... دستور داد قهوه خانه ای بین راهی برای اهالی تهران ... که از طریق ده ونک به شمیران و فرحزاد و امامزاده داوود و کن می رفتند بسازند ... ساختمانی کاه گلی که سقفش چهار قوس گچی در چهار سوی ساختمان داشت  ... و درویشخانه ای کنار آشپزخانه بود .. کنارش استخری بزرگ به ابعاد تقریبی 50  در 30 متر با عمق 3 متر ... که آب بندی محلی بوده برای جمع آوری آب قنات قاسم خانی که مظهر آن حدود 100 متر بالاتر از استخر بوده ... و آب جمع شده در استخر برای آبیاری اراضی کشاورزی و باغهای ونک و قلعه ارامنه استفاده می شده ... اطراف استخر تخت و میز گذاشته بودند و با آبگوشت و کباب و چای و قلیان از مسافران پذیرائی می کردند ... در سالهای اولیه دهه 20 شمسی آقای شکرالله سمیعی در قهوه خانه مشغول به کار شد ... به تدریج سهم بقیه شرکای مالک قهوه خانه را خرید ... و آنجا را به کافه رستوران تبدیل کرد و نامش شد " کافه شکری "  ... در سال 1332 رستوران استخر  ونک نامش در فهرست اتحادیه صنف رستورانهای تهران ثبت گردید ... همسرم زمانی که نوجوانی دبیرستانی بود همراه با دائی بزرگش به اینجا می آمده .. زمانی که هنوز مرحوم شکرالله سمیعی خود مدیریت آنجا را به عهده داشت و به میزها سرکشی می کرد .. سال 1371 و مدتی کوتاه بعد از ازدواجم اولین مهمانی بزرگ خانواده من و همسرم در این رستوران بود استخر بزرگ رستوران هنوز همان سیمای قدیم را داشت .. آبش سبز آبی می زد و اردکهای زیبا رویش می خرامیدند و اطرافش گیاهان خودروی زیبا روئیده بودند .. و سایه شاخه های سرسبز درختان بلند روی میز و صندلیهای فلزی زیبا چتر زده بود .. در گرمای تابستان نسیم خنکی از روی آب استخر برمی خاست و از لابلای شاخه ها می وزید .. پرندگان می خواندند و همهمه گپ و گفت و شوخی و خنده جمع بزرگ ما ، فضا را آکنده بود ... روی میز انواع و اقسام  مزه ها و غذای معروف رستوران ... کشک بادمجان مخصوص و جوجه کباب بااستخوان به ردیف چیده شده بودند ... که در هیچ کجای تهران طعم و مزه اش را نمی شد پیدا کرد .... از آن جمع بزرگ حالا تعداد زیادی دیگر در میان ما نیستند .. و آخرینشان طاهره خانم  که چقدر غذای این رستوران را دوست می داشت .. در سال 1373 پس از فوت آقای شکرالله سمیعی و با توجه به طرح توسعه خیابان سئول ... بخشی از اراضی رستوران در طرح قرار گرفت ... استخر کوچکتر شد .. و کل مجموعه از نو بازسازی شد .. و در حال ...

  • نیمچه سفرنامه

    دوستان عزیزم سلام. خیلی وقته که پیدام نیست. میدونم. شاید برای بعضیا مهم باشه اما خوب برای بعضیا هم اون اندازه اهمیت نداشته باشه. یادمه اوایل که وبلاگم رو راه انداخته بودم یه دوستی داشتم داروخانه شبانه روزی داشت ایشون هر ماه یا هر چن هفته یه بار مینوشتن. اصلا نمیتونستم بفهمم چرا؟ و خسته میشدم از اینکه به وبلاگشون سر میزدم و به روز نشده بود. به همین دلیل  از لیست وبلاگای صفحه من پاک شد. اما خوب در حال حاضر به همون بلا دچار شده ام. جونم بگه که یک ماه درگیر بیماری مادر بودیم. ماه بعدش درگیر درمان و ریکاوریش و بعدش هم یک ماه مسافرت. 1- از اصفهان که همه خوبیش شب پچ پچای من و خواهر شوهر بود و خوابیدن تا لنگ ظهر و ناهار خوردن ساعت 4 و بعد با اومدن همسری باغ پرندگان و خزندگان و اسب سواری و اینا... کلا سفرنامه من از اصفهان میشه بی آبی همین... 2- زنجان. ده سالی میشد که صمیمی ترین دوست دوره دانشگاهم هم اتاقی سالهای دانشجویی و شیطنتام رو ندیده بودم. روز داروساز این دیدار تازه شد. سفرنامه من از زنجان : یه شهر بسیار مدرن و تمیز و شیک با مردمی که خیلی سطح فکر و فرهنگی بالایی دارن. کلا خیلی عالی بود... 3- بناب. توی مسیر زنجان به تبریز آقای همسر هوس کباب بناب کردن اونم توی خود بناب. و واقعا عالی ترین کبابی بود که خوردم. بدونید که همه اون کبابایی که به اسم بناب توی جاهای دیگه به شما میدن قابل قیاس یا حتی شبیه با اینی که توی خود شهر بناب براتون سرو میشه نیست. 4- تبریز. بهترین قسمت سفر. جاییکه به احتمال 90 درصد سال بعد هم خواهیم رفت. شهرداری تبریز کار قشنگی کرده بود. 12 مرکز از من بپرس در جاهای مختلف شهر گذاشته بود. و توی همه مراکز آقایون بسیار شیک و مرتب و آداب دان و خوش صحبت گذاشته بودن که کارای گرفتن هتل یا سوئیت و ... راهنمایی برای دیدن شهر، اماکن تاریخی، تفریحی، بهترین زمان رفتن با جاهای مختلف، بهترین رستورانا و... رو بهت معرفی میکردن. فقط این رو بگم که در یک جمله من احساس کردم توی شیراز که 8 سال اونجا زندگی کردم دارم میچرخم. علاوه بر اون هر روز در دو سانس تور تبریز گردی رایگان داشت که توسط خانم های خیلی شیک و آداب دان هدایت میشدن... بابت این هوشمندی شهرداری تبریز رو ستایش میکنم... اما از جاهاییکه ما دیدیم کندوان بود. خیلی عالی بود جاتون خالی. مهمون یکی از خونه ها شدیم و خانوم مسنی برامون چای تازه دم ریختند. اگه به تبریز رفتین حتما از مرکز تجاری لاله پارک دیدن کنید. جزو بهترین جاها برای خریده... حیف شد فقط چن روز اونجا موندیم 6. جلفا. اصلا جای خوبی نبود. به هیچ عنوان توصیه نمیکنم از جنوب کشور پاشین بکوبین برین شمال غرب برا دیدن این شهر. نه بازار خاصی ...

  • رمان به عاشقانه هایم قدم بگذار - 5

     ماشینو روشن کردم و به سمت خونه حرکت کردم.از همه ی دنیا خسته بودم .بالاخره رسیدم خونه .هیچ کس خونه نبود.به سمت اتاقم رفتم .لباسامو در اوردم و ریختم رو تخت .لپ تاپمو روشن کردمو آهنگ بی کلام مورد علاقم که اهنگ بی تو نیما علامه بود و پخش کردم .رو به روی بوم نقاشیم نشستم و شروع کردم به نقاشی کشیدن .دخترکی رو کشیدم کنار یه زن که تو دست آزاد هر دو شون یه شاخه گل بود .نقاشی کشیدم و اشک ریختم برای صدف .برای دختر کوچولوی زندگیم .فکر اینکه بعد از مردنم زجر می کشه منو می کشت .فکر قلب مریضم .پدر و مادرم .کیان و ساجدی .مهرنوش .همه و همه باعث می شد صدای گریم اوج بگیره.صدای در خونه که به هم زده شد منو متوجه اطرافم کرد .تق…..تق….مامان-نفس جان-بیا تو مامانمامان در اتاقمو باز کرد و اومد تو و روی تخت نشست.-سلام دخترم .خسته نباشی .-ممنون .شمام همینطور-ببینم چیزی شده ؟-نه .چی ؟-یادت رفته من مادرتم .چشمای سرخت همه چیو می گه .آغوششو برام باز کرد و گفت -بیا اینجا ببینم .از جام بلند شدم و کنار مامان روی تخت نشستم .-خوب .چی شده ؟-مامانهمین یه کلمه باعث شد دوباره سیل اشک روی گونه هام جاری بشه .روی پای مامان خوابیدم و گریه کردم و مامانم مثل همیشه در حین نوازش کردن مو های بلندم به حرفام گوش می کرد اما من چی می گفتم ؟از یه قلب بیمار!-مامان .امروز رفتم بهزیستی .پیش صدف ….مامان اون بچه ها خیلی ضعیف و شکنندن.خیلی گناه دارن .خیلی!مامان من می ترسم .از همه چی .صدف بچس .همه کسایی که توی اون بهزیستی هستن .بچن .کوچیک و لطیف .مامان نمی دونی چقدر زود و راحت خوشحال می شن .چقدر تشنه ی محبتن .مامان من …..!مامان -آروم عزیز دلم .آروم باش فدات بشم .حق با توه اما این واقعیته و تو باید بپذیریش.این تو جامعه ی ما هست و کاریشم نمی شه کرد اما حالا که راه اون جا رو یاد گرفتی برو پیششون و با هاشون باش . به صدف ها محبت کن .سرمو بوسید و گفت-پاشو قشنگم .پاشو دست و صورتتو بشور بیا بیرون که الاناست بابات پیداش بشه .-باشه .شما برین منم الان می یام .مامان از اتاقم رفت بیرون و من پیش خودم گفتم -مامانی من راهشو یاد گرفتم اما یه روزی دیگه پایی .جسمی نیست که بخواد اونجا بره .همش زیر خاکه .زیر خاک!از جام بلند شدم .رفتم تو سرویس اتاقمو دست و صورتمو شستم .رفتم جلو آیینه و به چهره ی زردم تو آینه نگاه کردم .دلم نمی خواست این روزای آخری منو این شکلی ببینن وموهامو بالای سرم بستم و بعدم بافتمش .یه برق لبم زدم و از اتاقم رفتم بیرون .ساعت هشت شب بود .بوی خورش فسنجون غذای مورد علاقه ی بابا خونه رو گرفته بود.رفتم تو آشپز خونه تا به مامان کمک کنم.از پشت شونشو بوسیدم.-اااااااا.نکن دختر .-خوب پس چی کار کنم .آخه دوست دارم ...

  • سفرنامچه ساوالان - روز دوم ؛ حیران در طبیعتِ‌ فرهنگی

    سفرنامچه ساوالان - روز دوم ؛ حیران در طبیعتِ‌ فرهنگی

    روزِ دوم سفر به دیدار دریاچه شوراویل­ (شورابیل) رفتیم. به برکت باران، و دلایل دیگر، هنوز به سرنوشت دریاچه­ی ارومیه دچار نشده بود.این دریاچه در گذشته بسیار شور بوده‌، ولی امروزه با افزودن آب شیرین به درون دریاچه از شوری آن کاسته‌اند، به‌طوری که برای پرورش نوعی ماهی قزل آلاهم مناسب شده است. تا پیش از افزوده ‌شدن آب شیرین به این دریاچه، ساکنان منطقه و به ‌ویژه کسانی که از ناراحتی پوستی و درد مفاصل رنج می‌بردند، از گِل دریاچه به پوست خود می ‌مالیدند و از آن به شهرهای دیگر نیز می ‌بردند تا مصرف کنند؛ اما از زمانی که آب شیرین به آب دریاچه اضافه شده دیگر خاصیت درمانی خود را از دست داده ‌است.زیبا و آرام بود با دورنمای چرخ و فلک از آن سوی دریاچه، شاید کمی و فقط کمی شبیه رودخانه تایمز و چرخ و فلک چشم لندن بود البته در مقیاسی بسیار کوچکتر و متفاوت­تر و با شکوهی به مراتب کمتر !! از شهر خارج شدیم و از سمت جاده ی حیران در گردنه های حیران به «مجموعه ی تله کابین حیران- فندق لو» رفتیم.هوا ابری و مه آلود بود، توصیف کردنی نیست زیبایی سرسبزی راه در آن هوای ابری و نم نم باران،که گهگاه از پس ابرها تلألو طلایی رنگ خورشید خودنمایی می­کرد... حیران شده بودیم! قبل از اینکه سوار تله کابین شویم کمی برایتان از این مجموعه بگویم. یک گروه اتریشی، با سرمایه گذاریِ آقای «احمد رستمیِ نمین» مجموعه گردشگری و تله کابین حیران فندقلو را در گردنه حیران احداث کردند، که اخیرا فعالیت خودش را آغاز کرده است. در پایین این مجموعه پیست کارتینگی وجود داشت که به حق ،پیست کارتینگ در این منظره و آب و هوا و چشیدن کمی سرعت وسوسه بر انگیز است!نمایی از گردنه حیران از شیشه ی شبنم خورده ی تله کابین پیست کارتینگ در گردنه حیران بلیط تله کابین را، که نفری ده هزار تومان بود ، تهیه کردیم وسوار شدیم . کابین های خوب و مطمئنی بود. به جرأت می توان رویایی خواند پیمودن مسیر هزار و پانصد متریِ تله کابین و رسیدن به بخشی از جنگل های فندقلو در میان مه­ای که رفته رفته غلیظ تر می­شد...! شبنم، سبزیِ نهان پشت ابرها، تا چشم کار می کند مه و مه و مه.... مهِ ساختگی که نه، مه­ای واقعی تر از واقعیت... انقدر زیبا و حیران­کننده بود که بهترین توصیف را شاید آن دختر بچه با برادرش که روی تپه ها می­دوید با ذوق به مادرش گفت: ما خدا را دیدیم مادر... ! در راه برگشت به شهر سرعین، در کنار پمپ گاز، تابلویی نظرم را جلب کرد، نوشته بود: «به سمت نمایشگاه دائمی صنایع دستی نمین».از جاده خارج شدیم و به سمت نمین رفتیم. شهر کوچکی بود در حدود 20 کیلومتری اردبیل. به میدان اصلی که رسیدیم، ساختمانی آجری که قدیمی می­نمود ...

  • معرفی چند پروژه فرهنگی هنری در حال ساخت در تهران

    معرفی چند پروژه فرهنگی هنری در حال ساخت در تهران

    معرفی چند پروژه فرهنگی هنری در حال ساخت در تهرانفرانماي ايرانمساحت:12580 زیر بنا:115000متر مربع فضای اصلی:داراي سالن هاي سينماي سه بعدي فضای فرعی:مركز تجاري،تفريحي کاربری:فرهنگي آدرس:بزرگراه يادگار امام(ره)- روبروي فرحزادپروژه بزرگ فرهنگي سينماي سه بعدي IMAXدرزميني به مساحت12580متر مربع و زير بناي 115000متر مربع در منطقه 2 در دست ساخت اين سينما با تكنولوژي سينماي آيمكس تحت عنوان «فرانماي ايران» يكي از بزرگ‌ترين پروژه‌هاي فرهنگي در حوزه سينماي كشور است. اين سينما ويژگي‌هاي منحصر به فرد خود را دارد و داراي سالن هاي سينماي سه بعدي است ولي نيازي به پرده‌هاي سه بعدي ندارد، چون ساختمان از ويژگي خاصي برخوردار است و تكنولوژي نمايش فيلم نيازمند چنين امكاناتي نيست. پايتخت بزرگترين كشورهاي دنيا به اين تكنولوژي سينمايي مجهز هستند بخش‌هاي مطالعاتي و برنامه‌ريزي آن انجام شده و اكنون پروژه در حال ساخت است. در كنار اين سينما يك مركز تجاري،تفريحي و فرهنگي طراحي شده و شامل مركز IT ،شهربازي مسقف، كتابخانه و كتابفروشي،كارگاههاي آموزشي،مهدكودك،سالنهاي ورزشي توپي و آبي،سالنهاي تفريحات سالم،فضاهاي فرهنگي،دو سالن پذيرايي و پاركينگ خواهد بود .در حال حاضر اين تكنولوژي در سينماهاي اكثر شهرهاي مهم دنيا از جمله لندن ،پاريس،تورنتو و شانگهاي وجود دارد. اين پروژه در بزرگراه يادگار امام(ره)- روبروي فرحزاد واقع است .مرکز نمایش های آیینی صبا مساحت:6000 زیر بنا:14000 فضای اصلی:سالن نمایش جهت تاتر و نمایش های آیینی فضای فرعی:رستوران چایخانه و 75 واحد تجاری به مساحت 2500 مترمربع کاربری:فرهنگی- هنری آدرس:خیابان شریعتی بالاتر از سه راه ملک مرکز نمایش‌های آیینی بامساحت 5987 متر مربع و زیر بنای 16118 متر مربع دارای دو سالن تئاتر با ظرفیت 600 صندلی است که براساس آخرین استانداردهای دنیا طراحی شده در حال ساخت است و امکان اجرای نمایش‌های آیینی - ‌ایرانی را با بهترین شرایط فراهم کرده است. اولین عنصر متمایز کننده مرکز نمایش‌های آیینی از تالارهای پیشین ، مجاورتش با آبنمای عظیم و فضای طبیعی و اشغال‌کردن مساحتی وسیع در زیر سطح زمین است و علاوه بر آن محیط داخلی تالار نیز تفاوت‌های اساسی با فضای داخلی تالارهای موجود دارد. این تالار به طور کامل در زیر زمین قرار دارد و جدارهای شیشه‌ای بخش‌های مختلف آن را از هم جدا می‌کنند تا تماشاگران بتوانند بازیگران را در حین تمرین، گریم و یا ورود به صحنه ببیند. تالار انتظار در این مرکز با جداری شیشه‌ای و تمام‌شفاف از فضای سبز بیرون جدا ‌شده و در درون آن بسیاری از فعالیت‌های آماده‌سازی ...

  • شغل دوم فوتبالیستها: ساخت و ساز، رستوران داری......

    شغل دوم فوتبالیستها: ساخت و ساز، رستوران داری......

    خیلی ها می گویند با این رقم هایی که بازیکنان فوتبال طی چند سال اخیر گرفته اند آینده خود و چند نسل بعدشان را تامین کرده اند و اگر از همین امروز در خانه بنشینند و کاری نکنند دیگر نگران مسائل مالی نخواهند بود اما اگر با خود بازیکنان صحبت کنید، می گویند که این پول کفاف همه عمرشان را نمی دهد و نمی توان تنها به درآمد فوتبال دل خوش کرد. فوتبالیست ها عموما از درآمد مناسبی برخوردار هستند. حداقل 450 بازیکن در لیگ برتر فوتبال ایران مشغول هستند که قراردادهای سالیانه بین 60 میلیون تا 5/1 میلیارد تومان را منعقد کرده اند. یک بازیکن 20 ساله تیم راه آهن تهران که امسال به پرسپولیس پیوسته 120 میلیون تومان قرارداد سالیانه بسته است. این جدا از حقوق ماهیانه حدود یک میلیون تومان است. در همین تیم مبلغ قرارداد کریم انصاری فر 5/1 میلیون میلیارد تومان برآورد شده است. بازیکنان معمول تیم های شهرستانی مبالغی بین 200 میلیون تا یک میلیارد تومان (در مورد تیم های متمولی مثل سپاهان و تراکتورسازی) در سال دریافتی دارند. خوبی این شغل این است که جوانان مستعد بلافاصله از بهره وری خوبی به لحاظ مالی برخوردار می شوند که برای جوانان مشابه با مدرک دیپلم به یک آرزو شبیه است. آنها حتی اگر با تیم های لیگ یک و دو شروع کنند می توانند به درآمد سالی 20 تا 25 میلیون تومان دلخوش باشند که با پیوستن به تیم های لیگ برتر این رقم به سادگی به 100 میلیون تومان در سال می رسد اما از آن سو مشکل دیگر محدود بودن سن بهره وری این بازیکنان است. فوتبالیست ها معمولا حداکثر تا 35 سالگی می توانند به عنوان بازیکن بدرخشند در حالی که مثلا یک بازیگر، پزشک، وکیل و یک مهندس بهره وری مالی اصلی شان تازه از این سن آغاز خواهد شد. این همان پاشنه آشیل این حرفه است. همان نکته ای که موجب شده فوتبالیست ها همیشه با تکیه بر درآمد هنگفت دوران فوتبالشان در پی یک کسب و کار دیگر هم هستند. شاید این یکی از دلایلی باشد که بازیکنان فوتبال ترجیح می دهند بخشی از درآمدشان را در حوزه های دیگر سرمایه گذاری کنند تا با سود آن، موجودی حساب بانکی شان به مراتب بیشتر از قبل شود. از سال ها قبل فوتبالیست ها وارد دنیای بیزینس شده اند که شاید موفق ترین شان علی دایی باشد، مردی که درآمد خود از فوتبال را در تولیدی پوشاکش هزینه کرد و آنقدر در کارش خوب بوده که او را نماد یک بیزینس من موفق می دانند. دایی یک بار اعلام کرد در دوران دانشجویی دستفروشی می کرده و با کارگری به اینجا رسیده است ولی دوستان نزدیک دایی که سال هاست با او ارتباط نزدیکی دارند می گویند این businessman معروف هیچگاه دستفروشی نکرده چون وضع مالی خانواده ...

  • از قلعه نویی مبل فروش تا مجیدی شهرک ساز در دبی

    خیلی ها می گویند با این رقم هایی که بازیکنان فوتبال طی چند سال اخیر گرفته اند آینده خود و چند نسل بعدشان را تامین کرده اند و اگر از همین امروز در خانه بنشینند و کاری نکنند دیگر نگران مسائل مالی نخواهند بود اما اگر با خود بازیکنان صحبت کنید، می گویند که این پول کفاف همه عمرشان را نمی دهد و نمی توان تنها به درآمد فوتبال دل خوش کرد. فوتبالیست ها عموما از درآمد مناسبی برخوردار هستند. حداقل 450 بازیکن در لیگ برتر فوتبال ایران مشغول هستند که قراردادهای سالیانه بین 60 میلیون تا 5/1 میلیارد تومان را منعقد کرده اند. یک بازیکن 20 ساله تیم راه آهن تهران که امسال به پرسپولیس پیوسته 120 میلیون تومان قرارداد سالیانه بسته است. این جدا از حقوق ماهیانه حدود یک میلیون تومان است. در همین تیم مبلغ قرارداد کریم انصاری فر 5/1 میلیون میلیارد تومان برآورد شده است. بازیکنان معمول تیم های شهرستانی مبالغی بین 200 میلیون تا یک میلیارد تومان (در مورد تیم های متمولی مثل سپاهان و تراکتورسازی) در سال دریافتی دارند. خوبی این شغل این است که جوانان مستعد بلافاصله از بهره وری خوبی به لحاظ مالی برخوردار می شوند که برای جوانان مشابه با مدرک دیپلم به یک آرزو شبیه است. آنها حتی اگر با تیم های لیگ یک و دو شروع کنند می توانند به درآمد سالی 20 تا 25 میلیون تومان دلخوش باشند که با پیوستن به تیم های لیگ برتر این رقم به سادگی به 100 میلیون تومان در سال می رسد اما از آن سو مشکل دیگر محدود بودن سن بهره وری این بازیکنان است. فوتبالیست ها معمولا حداکثر تا 35 سالگی می توانند به عنوان بازیکن بدرخشند در حالی که مثلا یک بازیگر، پزشک، وکیل و یک مهندس بهره وری مالی اصلی شان تازه از این سن آغاز خواهد شد. این همان پاشنه آشیل این حرفه است. همان نکته ای که موجب شده فوتبالیست ها همیشه با تکیه بر درآمد هنگفت دوران فوتبالشان در پی یک کسب و کار دیگر هم هستند. شاید این یکی از دلایلی باشد که بازیکنان فوتبال ترجیح می دهند بخشی از درآمدشان را در حوزه های دیگر سرمایه گذاری کنند تا با سود آن، موجودی حساب بانکی شان به مراتب بیشتر از قبل شود. از سال ها قبل فوتبالیست ها وارد دنیای بیزینس شده اند که شاید موفق ترین شان علی دایی باشد، مردی که درآمد خود از فوتبال را در تولیدی پوشاکش هزینه کرد و آنقدر در کارش خوب بوده که او را نماد یک بیزینس من موفق می دانند. دایی یک بار اعلام کرد در دوران دانشجویی دستفروشی می کرده و با کارگری به اینجا رسیده است ولی دوستان نزدیک دایی که سال هاست با او ارتباط نزدیکی دارند می گویند این businessman معروف هیچگاه دستفروشی نکرده چون وضع مالی خانواده ...