شعر غزل

  • سيگار پشت سیگار (اندیشه فولادوند)

    خميـازه‌های کش‌دار ،  سيـگار پشت سیگار شب گوشه‌ای به ناچار، سيگار پشت سیگار این روح خسته هر شب، جان کندنش غريزیست لعنت بـــه اين خودآزار ،  سيگار پشت سیگار پای  چپ  جهــــــان  را ،  با  اره‌ای  بريدند چپ پاچه‌های شلوار، سيگار پشت سیگار در انجمـاد يک تخت، این لاشه منفجر شد پاشیده شد به دیوار، سيگار پشت سیگار بر سنگفرش کوچه، خوابیده بی‌سرانجام این مرده ی کفن خــوار، سيگار پشت سیگار صد صندلی در این ختم، بی‌سرنشین کبودند مردی تکيده ، بیـــزار ،  سيگار پشت سیگار تصعید ِ لاله ی گوش ، با جيغ‌های رنگی شک و شروع انکار، سيگار پشت سیگار مُردم از اين رهایی، در کوچه‌های بن‌بست انگارها نـــه انگار ،  سيگار پشت سیگار این پنچ پنجه امشب، هم خوابگان خاکند بدرود دست و گيتار، سيگار پشت سیگار ماسیده شد تماشا، بر میله میله پولاد در يک تنور نمدار ، سيگار پشت سیگار صد لنزِ بی‌ترحم، در چشم شهر جوشید وین شاعران بیکار، سيگار پشت سیگار در لابلای هر متن، این صحنه تا ابد هست مردی بــه حال اقرار، سيگار پشت سیگار اسطــوره‌های خاین ، در لابلای تاریـــخ خوابند عين کفتار، سيگار پشت سیگار عکس تو بود و قصّه ، قاب تو بـود و انکار کوبيدمش به ديوار، سيگار پشت سیگار مبهوت رد دودم،  این شکوه‌ها قديميست تسليم ِ اصل تکـرار ، سيگار پشت سیگار کانسرو شعر سیگار ، تاریــــخ انقضاء خورد سه، یک، مميز چهار، سيگار پشت سیگار ته مانده‌های سیگار، در استکانی از چای هاجند و واج انگـار ،  سيگار پشت سیگار خودکارِ من قدیمی‌ست، گاهی نمی‌نويسد یک مارک ِ بــی‌خریدار، سيگار پشت سیگار ................................................ دانلود دکلمه سیگار پشت سیگار اندیشه فولادوند



  • عشق ( علیرضا آذر )

    لهجه ات را غلاف کن ای عشق زخمــی ام از زبان نـوک تیزت شمس مولای بی کسی ها باش بی خیــــال  شکــوه  تبریزت مثنوی ، زخم های تدریجی است مرگ آرام در تحمل بستر مثل ققنوسِ شمس برگشتن در مسیحایِ سردِ خاکستر دست هایم به کار کشتنم اند این جنایت به پاس بودن هاست شهرِ بی شعر نوش جان شما شاعر اینجا جنازه ای تنهاست دوست دارم به آسمان بزنم تا نگاهم به ماه برگردد می فروشم خدای نورم را روزگار ِ سیاه برگردد بیت، من را گرفته از خویشم اولم شعر بوده، عشق آخر شعر یعنی تمام آدم ها عشق یعنی علیرضا آذر عشق اما نهایتی مجهول بی حضورش اگر چه شب عالی است در تن فکرهای هر شبه ام باز هم جای خالی اش خالی است پشت ذهنم دهان سوراخی به خیال کلید وا مانده یا کلیدی به فکر سوراخی توی جیب جلیقه جا مانده آنور قفل های تکراری می پذیرم عمیق چاهم را دوزخت از بهشت آبی بهتر می کشم وزنه ی گناهم را چشم هایت کنار ماشین ها زیر پاهای شهر جان بدهند عابرین شلوغ بی سر و ته رد شوند و سری تکان بدهند جفت گیری گاو - آدم ها پای تابوت کرکسی مُرده ماهیانی که دیر فهمیدند کوسه از رنج بی کسی مُرده * باز روزی شریک جرمت را توی تار عنکبوت می بینی دست و پای ظریف جفتت را روی میز نهار می چینی توی بشقاب مهمان ها تکه های غرور خون بارت زیر چشمی تعارفی بزنی به لب و لوچه ی پرستارت مفصل و ساق استخوانت را به سگ هرزه ای نشان بدهی استخوان را به نیش خود بکشی رو به خود هم دمی تکان بدهی بعداز عمری خر خودت باشی یک نفر گردن کلفتت را مفت دریا به تخم ماهی ها یک نفر در طویله جفتت را...!!! از دهان تو خسته تر باشم زیر فحش تو جان به جان بدهم زیر فحش تو خوار مادر را به درک!! روی خوش نشان بدهم عشق یعنی علاج واقعه ای قبل از افتاد و بعد از افتادن عشق یعنی که نامه ای خوش خط به زن هیتلر فرستادن و بگویی که عاشقش هستی بچه ها هم تفنگ می گیرند عشق یعنی به تخم ماهی ها که هزاران نهنگ می میرند غرق در انتهای یک باور در تمنای صید مروارید زیر آبی و غافل از اینکه بچه میگو به هیکلت میرید! بی نفس از فشار یک پوچی در سراشیب تن پس از سیگار زیر لب آرزو کنی هر شب دست از این مَردِ بی پدر بردار مثل کبریتِ بی خطر باشی هیزمی از تو گـُر نگیرد یا... مثل آتشفشان سردی که برف را ساده می پذیرد بعد... عشق یعنی بغل کنم زن را فکر زن جای دیگری باشد عشق یعنی زنی بغل کُندم فکر من جای دیگری باشد * جان این ایستگاه متروکه زنده کن لاشه ی قطارم را هیچ عشقی به مقصدم نرسید پس بده مهره های مارم را ضامنم را بکش که منتظرند بمب هایی که در مدار منند رو به صفری که می رسد بشمار لحظه در لحظه انتظارم را تشنه ی قطره های خون آبم در تکاپوی مرگ ِ من بودی نوش جان کن مرا حلال توام سر ...