مبل ال تختخوابشو

  • هتل‌ ها و انواع آنها را بشناسیم

    شاید این پرسش برای شما بارها پیش آمده باشد که اصطلاحاتی که آژانس های مسافرتی درباره هتل ها به کار می برند به چه معنایی میباشند؟ تفاوت FB با All در چیست؟ تفاوت تخت Twin با King در چیست؟ Resort به چه معنی میباشد؟ سعی کردیم در این پست به تمامی ابهامات شما پاسخ بدهیم تا با اطلاعات کامل تری نسبت به انتخاب هتل خود اقدام نمایید. با ما همراه باشید : متل Motel: متل تلفیقی است از دو واژه Motor و Hotel و اساساً ماهیت بین راهی داشته و معمولاً خارج از شهرها قراردارد . در تعریف متل می توان گفت که هتلی است که در آن مسافران می توانند با خودروی شخصی وارد شده و حتی خودرو را مقابل درب اتاق خود پارک نمایند . یکی از مشخصه های اصلی متل ها عدم وجود لابی در آنهاست چرا که میهمانان به مجرد وارد شدن به متل بدون نیاز به پیاده شدن کلید اتاق خود را از رسپشن دریافت نموده و مستقیماً به سمت اتاق خود رانندگی می نمایند. هتل پانسیون Hotel Pension: درشهرواقع شده و تعدادی اتاق ، سالن غذاخوری ـ به اندازه ای که بتواند غذای ساکنان اتاقها را تأمین نماید ـ کتابخانه و سالن مطالعه و اتاق تلویزیون درآن پیش بینی وآماده شده است. پانسیون معمولاً اتاق را به صورت ماهانه و یا سالانه اجاره داده و مشتریان دیگری را از خارج هتل برای صرف غذا نمی پذیرد . بر همین اساس معمولاً سالن غذاخوری پانسیون فقط به اندازه احتیاج اتاق ها در نظرگرفته می شود . درپانسیون ها مقرارت خاصی وجود دارد و مسافران می بایست در ساعات معیّنی برای صرف صبحانه ، نهار و شام سرمیزحاضرشوند وتا ساعت مشخصی نیز درب ورودی پانسیون باز است. ریزورت هتل Resort Hotel: به هتل هایی اطلاق می شود که معمولاً نزدیک چشمه های مواد معدنی و یا ساحل قرار دارند. (هتل های مخصوص استراحت ) هتل آپارتمان Apartment Hotel: هتل مکانى است براى اقامت تا در آن از مسافر پذیرایى شود. حال اگر امکان پذیرایى در هتل کاهش یابد ، هتل آپارتمان شکل می گیرد . در هتل آپارتمان ها وسایل آشپزى وجود دارد و نیازى به رستوران احساس نمى شود . اقامت در هتل آپارتمان بسیار شبیه به اجاره آپارتمان است با این تفاوت که قرارداد اجاره ای وجود ندارد و مسافر هر وقت بخواهد می تواند با هتل تسویه حساب نموده و آنجا را ترک نماید . بر خلاف هتل ها که دارای شرایط سختی هستند هتل آپارتمانها دارای انعطاف پذیری بالائی بوده و انواع بسیار متفاوتی دارند . معمولاً شبیه هتل ها ساخته می شوندو دارای تعداد زیادی آپارتمان می باشند . دوره اقامت در آنها بسیار متفاوت بوده و از چند روز تا چند ماه متغیر است .معمولاً قیمت آنها از هتل های هم ردیف پایین تر است مسافرینی که در آن اقامت ...



  • 10 سکونتگاه ساحلی بی نظیر دنیا

    کسب و کار: گذراندن آخر هفته ها در شهر یا رفتن به کوه جالب است اما سپری کردن تعطیلات کنار ساحل چیز دیگری است. راهنمای سفر مجله «فوربز» فهرستی از 10 سکونتگاه ساحلی با آب های صاف و بلوری و ویلاهای تجملی را تهیه کرده است.کاتن هاوس، موستیک اقامتگاه «کاتن هاوس» نزدیک دریا و در جزیره کارائیبی «موستیک» قرار دارد. اگر در ساحلی شنی «اندور»، یکی از بهترین سواحل جزیره، آفتاب بگیرید، در طول روز از شما با دسرهای میوه ای خنک، حوله های سرد و آب یخ پذیرایی خواهد شد. می توانید با قایق به جزیره های اطراف بروید و گردش کنید. در ضمن از ملاقات «میک جگر» در این جزیره شگفت زده نشوید. او خانه ای در «موستیک» دارد.اقامتگاه چهار فصل ماوریتیوس«ماوریتیوس» به خاطر سواحل پوشیده از شن های سفیدش معروف است. هنگام اقامت در این جزیره می توانید سوار قایق هایی با کف شیشه ای شوید و درون آنها به تماشای اقیانوس بپردازید. در کلاس یوگا شرکت کنید، تعلیم گلف بگیرید یا از ماساژ روی آب با «آلوئه ورا» و «لمونگرس» بهره مند شوید.سکونتگاه چهار فصل ماویی در وایلئاتنها هتل 5 ستاره «ماویی» در ساحل طلایی «وایلئا» واقع شده است. 380 اتاق هتل، ایوان های خصوصی و دکور سبک «هاوایی» دارند. هتل سه استخر دارد که کارکنانش علاوه بر کمک به مردم و درمان سرپایی آسیب دیدگی ها، از کرم ضد آفتاب گرفته تا آب معدنی در اختیار مشتریان قرار می دهند. وایسروی، آنگویلاهتل «آنگویلا»، بین دو خلیج و بر دو ساحل واقع شده و 3200 فوت تا دریا فاصله دارد. اتاق های هتل طراحی دلنشینی دارند. کفشان با کفپوش ماربل تراورتن پوشیده شده و تخت های شان مجلل است. هر اتاق بالکنی با استخر خصوصی دارد. سواحل زیبای «وایسروی» با وجود امکاناتی چون چترهای آفتابی و حوله های خنک، دور افتاده و متروک به نظر می رسد.ریتی راه، مالدیو مهم نیست کدام ویلای این جزیره خصوصی را انتخاب کنید، زیرا تمام آنها نمایی از اقیانوس زیبای «هند» دارند. 130 ویلای هوایی در این جزیره وجود دارد که دارای کف هایی بالاتر از سطح زمین و بالکن های وسیع هستند. برخی از این ویلاها روی آب بنا شده اند و ننوهای توری از لبه بالکن ویلا، بالای سطح اقیانوس، آویزان است. به دلیل وجود صخره های مرجانی رنگارنگ، غواصی در «مالدیو» بسیار متداول است. وکت، امانپوری سکونتگاه «امان» در ساحل غربی «پوکت» کاملا با معنای نامش «مکان صلح» هماهنگی دارد. مسافران می توانند در 72 ویلا و عمارت کلاه فرنگی ساده که بعضی استخر هم دارند مستقر شوند. اگر در این جزیره از آفتاب گرفتن یا قایق سواری خسته شدید می توانید به جزایر «فی فی» در نزدیکی «امانپوری» بروید و غواصی یا موج سواری کنید.ماندارین ...

  • رمان زیر باران ادامه فصل 4

    رمان زیر باران ادامه فصل 4

    رمان :زير بارون نوشته:گلشن فصل : 4 ........................................................................................ از دوطرف باز کردم سرمو به سمت اسمون گرفتم و نفس عمیقی کشیدم و از ته دل با خوشحالی گفتم :خدایا شکرت..........بلند تر گفتم :خدایا شکرت .......اشتباه فکر میکردم اون منو فراموش کرده ....اونی که فراموش کرده بود من بودم .....وقتی صداش کردم ، وقتی کمک خواستم جوابمو دادو مهنازو برام فرستاد........امسالم دیگه داره تموم میشه ،دوهفته دیگه تا عید مونده قراره توی این هفته مراسم خواستگاری انجام بشه و اگر خدا بخواد توی همین عیدی بریم کرمان مراسم عروسی رو هم بگیرند چون تقریباهمه اقوام دو طرف در کرمان زندگی میکنند !!!************همگی توی سالن فرودگاه ایستادیم و منتظریم تا شایسته جون و عمو سعید ( مادرو پدرمحمود ) از راه برسن ... بیقراری رو توی صورت محمود میتونم ببینم ،چهار سال از زمانی که همدیگرو دیده بودن میگذشت ، حقم داشت اینقدر ذوق زده باشه !!!مهناز _ محمود !!!! مامان بابا اومدن !!به سمت جایی که مهناز اشاره میکرد نگاه کردم شایسته جون مثل همیشه حسابی به خودش رسیده بود ماشاالله عین قالی کرمون میموند هر چی سنش بالا تر میرفت بهتر هم میشد ....محمود با قدمهایی بلند خودشو به مامانش رسوند اونو محکم بغل کرد ..و عمو سعید لبخند به لب پسرشو نگاه میکرد .مثل همیشه بود ولی موهای سرش سفید تر شده بودند و لبخندش همون لبخند ارامش بخش همیشگی بود...حالا که میدیدمش میفهمیدم چقدر دلتنگش شده بودم..همه دورشان حلقه زده بودند و با هم احوالپرسی و روبوسی میکردند و من با فاصله ای پشت سرشان بودم .سعید _ کوش!!!! سوگلی مو نمیبینم ؟شایسته _ لابد افتخار ندادن !!!_ وای خدا................ هنوز نیومده شروع کرد .........مهناز و زدم کنار : اگه مهنازو محمود مهلت بدن منم این پشتم ..... سلام!!!!شایسته _ سلام عزیزم ..... خوبی ؟وهمدیگرو بوسیدیم از اون بوسهای لوسی که فقط هوا رو میبوسن نه صورت همو !!!و عمو سعید منو محکم توی اغوشش گرفت اغوشی که بوی پدر و احساس امنیت اونو داشت و دل کندن ازش سخت!!! پیشونی مو بوسید و گفت : خوبی عمو جون_ خوبم شما رو که دیدم خوبتر شدم..سعید _ قربون دختر گلم !! نمیدونی چقدر دلتنگت بودم ...مهناز _ ای بابا یکی منو تحویل بگیره من دارم از حسودی می ترکممشتی به بازوم زد و گفت : برو اونطرف ور پریده بابامو پس بده ...بازوی عمو رو محکم تر گرفتم : نمی خوام مال خودمه برو اونطرف!!! تو فقط چند ماه ندیدیشون ولی من چند ساله !!!سعید _ تو رو دیگه نامزدت باید تحویل بگیره.....من پیر مردو میخوای چکار....عمو سعید رو به سپهر گفت: این چند سال خانوم هرچی خواستگار داشت بدون اینکه روشون فکر بکنه ردشون کرد تا میگفتیم چرا : میگفت اه اه اه نگین بدم میاد ...

  • رمان زیر بارون (فصل اول)

    روی پله های جلوی خانه نشسته بودم و باران مثل شلاقی بیرحم به صورتم میزد ، مسخ شده بودم و توان حرکت نداشتم ، مغزم کار نمیکرد البته خیلی وقت بود که از کار افتاده بود ، احساس میکردم همه سلول های مغزم یخ زده و از کار افتاده ، دیگر زندگی برایم شور انگیزنبود ان شور و شوقی راهر صبح برای شروع روزی دیگر تجربه میکردم را نداشتم.روحم مرده بود ......ومن بدنم را مثل تکه گوشتی بی خاصیت به این سو و ان سو میکشاندم. نمیدانم چقدر زیر بارون مانده بودم ، سرما تا مغز استخوانم نفوذ کرده بود ، حس عجیبی پیدا کرده و انقدر سبک شده بودم که احساس میکردم میخواهم پرواز کنم . تکانهای شدیدی مجبورم کرد روبرو را نگاه کنم، پوران بودکه با چشمهای وحشت زده مرا نگاه میکرد وچیزهایی می گفت و باز مرا تکان میداد نمی فهمیدم چه میگوید صدایش را نمی شنیدم .......کاش مرا بحال خود می گذاشت.......دیگر خبری از سرما نبود ، ومن یک جای گرم و نرم خوابیده بودم ، از فکر اینکه شاید مرده باشم غرق لذت شدم به ارامی چشمهایم را باز کردم .تمام ان خوشی به یک باره رفت ، اینجا اتاق لعنتی خودم بود .....در اتاق باز شد و پوران با یک سینی وسط اتاق ظاهر شد و تا دید بیدارم و نگاهش میکنم لبخند عریضی زدوگفت: شکر خدا حالت بهتره، اخه این چه کاری بود کردی ، کدوم ادم عاقلی توی ابان ماه هوس گردش زیر بارون میکنه، به فکر خودت نیستی بفکر من بدبخت باش داشتم از نگرانی میمردم .. هر کار کردم تبت پائین نیومد دیگه مجبوری زنگ زدم موبایل دکتر که اونم جواب نداد ...باخودم گفتم لابد سرش زیر لحاف اون دختره عوضی گرم بوده ، برن بمیرن .....پوران_ حالاهم بهتره پاشی از دیروز عصر یکسره خوابیده بودی ، پاشو کم از این سوپ بخور قوه بگیری.بی هیچ حرفی نشستم و نیمی از کاسه سوپ را سر کشیدم ، حوصله نصیحت و دل سوزی را نداشتم اگر بحال خودش می گذاشتمش تا شب حرف میزد . دوباره دراز کشیدم و پتو را روی سرم کشیدم، پوران که فهمید حوصله ندارم از اتاق خارج شد .فکر کردم اخه خاصیت زنده بودن من چیست؟ همیشه انقدر خسته و کسل و خواب الود بودم که ترجیح میدادم تمام وقتم را توی تختم بگذرانم، زندگیم انقدر مزخرف بود که ارزش جنگیدن و حفس کردنش را نداشت ، هشت سال بود که ازدواج کرده بودم ، زندگی مرفهی داشتم شوهرم از لحاظ شغل و قیافه چیزی کم نداشت ، پزشک بود و خوش قیافه و شیک پوش ، با موهایی جو گندمی و چشهایی عسلی قدی متوسط و شکمی که جلو امده و حکایت از خوشی اش داشت ، هرکس مرا با او میدید چشمان حسرت بارش را را به من میدوخت انگار با نگاهشان میگفتند کوفتت بشه با همچین شوهری ، که واقعا هم کوفتم شد .سال اول ازدواجمون عالی بود . سال بعدش اخلاقهای گندش را رو کرد می دیدم ...