تحلیل

تأثير بين المللي شدن جنگ بر پذيرش قطعنامه 598

 چکیده: شوراي امنيت سازمان ملل متحدين پس از هفت سال بي اعتنايي به مسؤوليت خود در حفظ صلح و امنيت بين المللي (در مقابل جنگ ايران و عراق) به خاطر عدم اعلام وقوع تجاوز، نقض صلح و امنيت بين المللي، شناسايي متجاوز و انجام اقدامات لازم در تنبيه متجاوز، در تاريخ 29 تيرماه 1366 (20 ژوئيه 1987 م) قطعنامه 598 را به اتفاق آراء تصويب كرد. علي رغم رد اوليه قطعنامه 598 از سوي برخي از مسؤولان بلند پايه كشور، (1) جمهوري اسلامي ايران، موضع « نه رد و نه قبول» را در قبال آن اتخاذكردند و براين موضوع تاكيد نمودند كه قطعنامه داراي نقاط مثبت چندي هست كه بايستس تقويت گردد و از نقاط منفي آن كاسته شود. جمهوري اسلامي ايران نزديك به يك سال براين موضع خود پافشاري كرد، ولي در نهايت بدون اينكه تغييري در مواد قطعنامه 598 صورت گيرد آنرا در تاريخ 27 تيرماه 1367 بطور رسمي پذيرفت كه جنگ ايران و عراق پس از هشت سال به پايان رسيد. اكنون سئوال اين است كه علل پذيرش قطعنامه 598 از سوي جمهوري اسلامي ايران چيست؟ شرايط، اوضاع و احوال داخلي و بين المللي در اتخاذ چنين تصميمي چقدر موثر بودند؟

 

 

کلید واژه: قطعنامه 598- سازمان ملل متحد- جنگ ايران و عراق- حمله به هواپيماي مسافربري - خليج فارس - اقدامات نظامي امريكا

مقدمه
شوراي امنيت سازمان ملل متحدين پس از هفت سال بي اعتنايي به مسؤوليت خود در حفظ صلح و امنيت بين المللي (در مقابل جنگ ايران و عراق) به خاطر عدم اعلام وقوع تجاوز، نقض صلح و امنيت بين المللي، شناسايي متجاوز و انجام اقدامات لازم در تنبيه متجاوز، در تاريخ 29 تيرماه 1366 (20 ژوئيه 1987 م) قطعنامه 598 را به اتفاق آراء تصويب كرد. علي رغم رد اوليه قطعنامه 598 از سوي برخي از مسؤولان بلند پايه كشور، (1) جمهوري اسلامي ايران، موضع « نه رد و نه قبول» را در قبال آن اتخاذكردند و براين موضوع تاكيد نمودند كه قطعنامه داراي نقاط مثبت چندي هست كه بايستس تقويت گردد و از نقاط منفي آن كاسته شود. جمهوري اسلامي ايران نزديك به يك سال براين موضع خود پافشاري كرد، ولي در نهايت بدون اينكه تغييري در مواد قطعنامه 598 صورت گيرد آنرا در تاريخ 27 تيرماه 1367 بطور رسمي پذيرفت كه جنگ ايران و عراق پس از هشت سال به پايان رسيد. اكنون سئوال اين است كه علل پذيرش قطعنامه 598 از سوي جمهوري اسلامي ايران چيست؟ شرايط، اوضاع و احوال داخلي و بين المللي در اتخاذ چنين تصميمي چقدر موثر بودند؟

شناخت علل موثر در اتخاذ تصميم پايان دادن به جنگ تحميلي از نقطه نظر بين المللي، نقاط ضعيف و آسيب پذير كشور همراه با نقاط قوت و قدرت در مقابل فشارهاي بين المللي هدف مقله حاضراست كه تلاش مي شود شرايط يك سال آخر جنگ و قرارگرفتن جامعه در شرايط بحراني و به اصطلاح انتخاب اجباري بين بد و بدتر در تصميم گيري تجزيه و تحليل شود. مفروض نوشته حاضر اين است كه زمان اخذ تصميم در كاهش و افزايش پيامدهاي منفي و مثبت آن نقش بسيار مؤثري ايفا مي كند. شناخت توانايي هاي خودي، فشارهاي دشمن و مكانيسم هاي اعمال آن در اتخاذ به موقع تصميم مهم است. كشور با وجود اينكه مي تواند با اتخاذ تاكتيك ها و مواضع مناسب براي گرفتن امتيازات بيشتر و رسيدن به اهداف خود به چانه زني بپردازد ولي با چنين شناختي اهداف استراتژيك خود را بيشتر برتوانائي ها و وجوه ممكن در كوتاه و بلند مدت استوار مي سازد.

چهارچوب نظري بحث

جنگ ايران و عراق در مقاطع مختلف و از ابعاد گوناگون قابل بررسي است كه با توجه به موضوع پرسش و دوره مورد مطالعه، چارچوب نظري آن متفاوت خواهد بود. در نوشتار حاضر با توجه به اين كه موضوع مورد مطالعه تاثير بين المللي شدن جنگ و نظام بين المللي برپذيرش قطعنامه است، بررسي سطح بين المللي اهميت بيشتري خواهد داشت تا عنصر فرد در تصميم گيري. بنابراين بايد براي رسيدن به پاسخ پرسش تحقيق، موضوع را در سطوح مختلف بين المللي، منطقه اي و ملي بررسي كرد. بازيگران مؤثر، به ابرقدرتها، كشورهاي بزرگ، قدرتهاي بزرگ منطقه اي و كشورهاي كوچك تقسيم شده اند. در بررسي چگونگي تاثيري گذاري هريك از آنها و مكانسيم هاي اجرايي، به نوع رابطه، پيوند يا وسيله مورد استفاده توجه شده است. به اين معني كه فشارها و يا حمايت از طرفين جنگ مي تواند، نظامي، تسليحاتي، اقتصادي و سياسي – ديپلماتيك (ر.ك به جدول صفحه 19) آسيب پذيري و حساسيت ايران و عراق نيز در داخل چنين جدولي قابل ترسيم است كه ميزان آن به ساختارها و نيازهاي ايران و عراق بستگي دارد. نياز و وابستگي هريك از آنها به سطوح فراملي و امكان جايگزيني آنها تعيين كننده سطح وابستگي، آسيب پذيري و حساسيت آن به تصميمات و تحولات بين المللي خواهد بود. مكانسيم هاي اعمال فشار با توجه به نوع ارتباط ايران و عراق با كشورهاي مختلف جهان و ميزان وابستگي هركدام از اين دو كشور به آنها و توانايي كشورهاي ثالث، تعيين مي شود. هريك از انواع ارتباط را مي توان با سطوح چهارگانه تحليل ترسيم كرد. ابرقدرتها به شيوه هاي نظامي، تسليحاتي، اقتصادي و سياسي – ديپلماتيك برايران يا عراق فشار آورده و يا از هريك ازآنها در مقابل ديگري حمايت مي كند. به عبارت ديگر ابرقدرتها از طريق مكانسيم نظامي برايجاد شرايطي كه به پايان جنگ منجر مي شود تاثير مي گذارند براين اساس مواضع و اقدامات هريك از چهارگروه از كشورها در هريك از مكانسيم هاي نظامي، تسليحاتي و سياسي – ديپلماتيك مورد بررسي قرارگرفته و پيامدهاي اقتصادي به عنوان عامل مياني تشريح خواهند شد. ليكن قبل از ورود به بحث مكانيسم هاي ارتباطي، توضيح كوتاهي درخصوص تحول در نظام بين المللي و بين المللي شدن جنگ ارائه نموده و نشان داده مي شودكه چه عللي در تصميم نظام بين المللي براي اعمال فشار به جمهوري اسلامي ايران براي پايان دادن به جنگ موثر بودند. براساس منطق فوق، مقاله از دوقسمت تشكيل شده است. در قسمت نخست كه بسيار مختصر است به زمينه هاي تصميم نظام بين المللي مبني براعمال فشار به ايران و امكان توافق ميان دو ابرقدرت براي اتخاذ موضعي واحد اشاره مي شود. در قسمت دوم مكانسيم هاي اعمال چنين فشاري با توجه به سطوح مختلف و نوع ارتباط براي دو كشور ايران و عراق مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد كه آثار سلبي و ايجادبي آنها براي هردو طرف جنگ، ترسيم خواهد شد.

خطرات تداوم جنگ و هماهنگي ابرقدرتها

انقلاب اسلامي ايران براي هردو ابرقدرت خطرآفرين بود، ولي ميزان آن براي امريكا و شوروي هرگز به يك اندازه نبود. شوروي از اين نظركه انقلاب اسلامي موجب سقوط يكي از پايگاههاي بسيار مهم امريكا در مرزهاي جنوبي اش شده بود خشنود به نظر مي آمد، ولي براي امريكا نه تنها ايران از دست رفته بود، بلكه خطرات آن منافع منطقه اي آمريكا را شديداً تهديد مي كرد. براين اساس وقوع جنگ و تضعيف جمهوري اسلامي ايران براي شوروي از ديدگاه ايدئولوژي ضدامپرباليستي غيرقابل توجيه و به لحاظ منافع تا آنجا مورد قبول بودكه موجب كم رنگ شدن ايدئولوژي اسلامي، تاثير آن بر جمهوريهاي مسلمان نشين و تضعيف مواضع ايران در حمايت از مجاهدين افغان بشود. براي امريكا وقوع جنگ ايران و عراق امري در راستاي منافع اين كشور در منطقه محسوب مي شد كه از يك سو به دنبال مهار انقلاب اسلامي و تضعيف توان آن بود و از سوي ديگر مي واست نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد.
دو عامل موجب دگرگوني در نگرش ابرقدرتها به جنگ ايران و عراق و نزديكي ديدگاههاي آنها به همديگر شد. در اين راستا منافع و يا تعبير آنها از منافع ملي و خطرات ناشي از انقلاب اسلامي و تداوم جنگ چنان متحول شد، كه آنها را دركنار يكديگر قرارداد تا يكصدا خواستار پايان جنگ شدند. عامل نخست گسترش جنگ به خليج فارس و بين المللي شدن آن است. عامل دوم روي كار آمدن گورباچف و تحول در سياست خارجي اين كشور مي باشد.
گسترش جنگ ايران و عراق به خليج فارس و تهديد مراكز نفتي و خطوط كشتيراني براي غرب و بخصوص امريكا، به معناي به خطر افتادن جريان نفت در جهان صنعتي بود كه مي توانست هم از طريق پيروزي ايران برعراق محقق شود و هم از طريق حمله به نفتكشها و منابع نفتي كشورهاي حاشيه خليج فارس. غربيها جنگ ايران و عراق را به دو قسمت جنگ زميني و دريايي (خليج فارس) تقسيم مي كنند، اولي بنظر آنها جنگي تاحدودي بي معنا و غيرمنطقي است، كه بر جامعه غرب تاثير چنداني ندارد، ولي دومي براي غرب بسيار مهم و حياتي مي باشد. هرچند اولي بصورت «آشوب قدرت» ظاهر شد كه مهاركردن آن از عهده كسي برنمي آمد و يا سودي نيز از مداخله حاصل نمي شد، ولي با گذشت زمان و گسترش جنگ منافع آنها بطورمستقيم در معرض تهديدات ناشي از جنگ قرارگرفت. بطوري كه ايالات متحده امريكا و افكار عمومي غرب را متوجه جنگي ساخت كه دامنه آن ديگر به دوقدرت منطقه اي محدودنمي شد.(2)
البته اين برداشت در مورد شوروي هم صدق مي كند؛ هر چند اهميتي كه خليج فارس براي شوروي نيز جنگ را از لحاظ ايدئولوژيك، بي معنا و غيرمنطقي مي دانست. از نظر شوروي ايران و عراق دو كشور ضدامپرياليستي تلقي مي شدند، كه بايستي باتوجه به ماهيت تحولات تاريخي در يك جبهه عليه امپرياليسم مي جنگيدند و براساس تكامل تاريخ به تعبير« هگلي » نزاع دو كشور ضدامپرياليسم، ناچار مبارزه عليه تكامل « منطقي » تاريخ است كه در نتيجه غيرمنطقي و بي معناست. از آنجا كه اتحاد جماهير شوروي خود را در خط تكامل تاريخ مي داند، پس چنين جنگي را نيز بايد عليه منافع خود بداند. (3) اما اتحاد جماهير شوروي به لحاظ عملي و تحولات عيني ابتدا سعي كرد از اين جنگ در جهت منافع خود استفاده كند، لكن با بروز برخي تغييرات، تداوم جنگ جنگ را در سالهاي آخر آن به ضرر خود مي ديد. حملات هوايي عراق به خطوط كشتيراني و مراكز نفتي، اگر براي غرب به معناي محروميت از ماده هوايي عراق به خطوط كشتيراني و مراكز نفتي، اگر براي غرب به معناي محروميت از ماده حياتي نفت، افزايش قيمت آن و بحران در جهان صنعتي بود، براي شوروي پيامدهاي زيانباري داشت كه با دعوت كويت از امريكا و گسترش حضور نظامي ناتو آشكار شد. خليج فارس به مركز تجمع ناوگان دريايي امريكا و متحدانش تبديل شد و نفوذ اين كشور در منطقه به سرعت گسترش يافت كه شوروي آنرا نتيجه تداوم جنگ مي دانست. شوروي براي جلوگيري از نفوذ امريكا سياسي را پيش گرفت كه از يك سو خواستار خروج نيروهاي بيگانه از منطقه بود كه با ايران و سياست آن هماهنگي داشت و از سوي ديگر در پي پايان دادن به جنگ ايران و عراق بود كه آنرا منبع تشنج در منطقه و زمينه ساز حضور و نفوذ غرب در خليج فارس تلقي مي كرد.(4) بنابراين در اين مقطع هم به لحاظ منافع و برداشت دو ابرقدرت و هم براساس منافع و تهديدات مشترك موجود عليه آنها، مي بايست اين جنگ پايان پذيرد. لذا با استفاده از مكانسيم هايي كه زمينه هاي آن پس از روي كارآمدن گورباچف در شوروي و تغيير در روابط دو ابرقدرت بوجود آمده بود تلاش گسترده اي را براي پايان جنگ آغاز كردند. نظام بين المللي پس از جنگ جهاني دوم، نظامي دو قطبي بود كه با محوريت مسكو – واشنگتن مشخص مي شد. روابط دو ابرقدرت مراحل مختلفي از جنگ سرد تا تنش زدايي(پاورقي1) را پشت سرنهاد. تضادهاي ايدئولوژيكي و رقابت هاي دو ابرقدرت در جهان سوم و مناطق ديگر تحت تاثير سيستم هاي فرعي(پاورقي2) و تحولات داخلي كم رنگ و يا تضعيف مي شد. ظهور چين قدرتمند، اروپاي بازسازي شده با فرآيندي به سوي اتحاد، همراه با جنبش عدم تعهد تحولاتي بودند كه در دهه 1970 نظام بين الملل موجود را تحت تاثير قرار دادند. ولي موفق به دگرگوني آن نشدند، در دهه 1980 تحولات جديدي روي داد كه دو ابرقدرت را به چاره انديشي واداشت. تحولاتي كه در كنترل دو ابرقدرت برمسائل جهان سوم تزلزل ايجاد مي كرد و بيم آن مي رفت كه به مناطق ديگر جهان سوم، بخصوص منطقه نفت خيز خاورميانه نيز سرايت كند. انقلاب اسلامي منافع امريكا را در منطقه مورد تهديد قرار داد و هرچند شوروي هنوز از اخراج امريكا از ايران دلخوش بود؛ ليكن ادامه جنگ و ناتواني دو ابرقدرت در پايان دادن به آن، نشان داد كه كنترل جهان از دست نگهبانان نظام بين المللي خارج شده است كه آنها بايستي هرچه زودتر اختلافات خود را كنار گذارند و در پي حفظ منافع مشترك خود در جهان، به اقدامات هماهنگ همت گمارند، كه با بيداري و اتخاذ مواضع مستقلانه از سوي كشورهاي جهان سوم، ظهور چين قدرتمند و جدا از بلوك شرق و روند رو به رشد وحدت اروپا به خطر افتاده بود. در سطح داخلي نيز ابرقدرتها با مشكلات زيادي مواجه بودند كه از رقابت دو بلوك ناشي شده و توان آنها را در صحنه جهاني به تحليل برده بود. رهبران هردو ابرقدرت به اين نتيجه رسيدند كه براي حل مشكلات داخلي و غلبه برنيروهاي عارض بين المللي ناگزير به اتخاذ سياست جديد در روابط خود هستند، سياستي كه پايان جنگ سرد، آغاز تشنج زدايي و در نهايت همسويي در حل مشكلات و مسائل جهاني را به همراه داشت. در سال 1985 گورباچف در شوروي روي كار آمد و برنامه هاي اصلاحي خود را با اين فرض كه اتحاد جماهير شوروي براي حفظ جايگاه بين المللي خود نيازمند اصلاحات ساختاري در داخل جامعه است، آغاز كرد. وي به اين نتيجه رسيده بود كه جامعه شوروي توانايي و بنيه لازم براي رقابت با دستاوردهاي فني و اقتصادي جهان غرب را در پايان قرن بيستم ندارد. گورباچف براين باور بود كه اگر تغييراتي در عملكرد سيستم حاصل نشود، به زودي اردوگاه سوسياليسم در رقابت هاي نو آمدي، بازي را خواهد باخت. لذا اردوگاه شرق و بخصوص اتحاد جماهير شوروي در عرصه هاي اجتماعي، اقتصادي و سياست خارجي دست به اصلاحاتي زد كه به « پرسترويكا »(پاورقي3) و « گلاسنوست »(پاورقي4) معرفند. (5) از طرف ديگر، در زمينه مسابقه تسليحاتي، امريكا با طرح دفاع استراتژيك، يا جنگ ستارگان، شوروي را به مصافي جديد فرا مي خواند كه كسب پيروزي در آن هرگز در توان اقتصادي شوروي نبود. جنگ ستارگن نه تنها امنيت شوروي را به مخاطره مي انداخت، بلكه توان اقتصادي اين كشور را نيز به سوي توليد هرچه بيشتر سلاح سوق مي داد. تنها راه خروج از اين بن بست براي شوروي دست يافتن به توافق هايي بود كه بتواند اين كشور را از هزينه هاي سنگين نظامي معاف سازد. اين امر نه تنها براي شوروي مهم به شمار مي آمد بلكه براي امريكا هم لازم بود. در واقع هر دو ابرقدرت در اين زمينه نفع مشترك داشتند. بخصوص اگر پيشرفتهاي آلمان و ژاپن را در عرصه هاي اقتصادي و بازار جهاني مدنظر قرار مي دادند. (6) مشكلات امريكا هم گرچه كمتر از شوروي بود ولي آهنگ افول اين كشور را به صدا درآورد. خيزش كشورهاي جهان سوم اقتضا مي كرد كه امريكا هرروز بودجه بيشتري را براي مبارزه با جنبش هاي استقلال طلبانه و حركتهاي انقلابي در كشورهايي كه از قبل جزء حوزه نفوذ امريكا قلمداد مي شدند اختصاص دهد. اين درحالي بود كه بودجه امريكا ارقام نگران كننده اي را نشان مي داد. سهم ايالات متحده در توليد جهاني كه در دهه 1950 حدود40% بود در سال 1980 فقط به 22% رسيد و صادرات صنعتي امريكا كه پس از جنگ جهاني دوم30% بازار جهاني را به ود اختصاص مي داد از سال 1986 به 13% تنزل يافت. (7) مشكلات داخلي دو ابرقدرت و افول موقعيت بين المللي آنها با روي كارآمدن گورباچف در شوروي همراه شد و روابط دو ابرقدرت را از روند رقابتهاي سنتي ايدئولوژيكي خارج ساخت. هماهنگي و حل مشكلات از طريق مذاكره و تفاهم جاي رقابت و مناقشه را گرفت. سران دو ابرقدرت از سال 1985 تا 1989 چهار بار با همديگر ملاقات كردند و به طور مشترك در قبال پديده هاي بين المللي واكنش نشان دادند كه براي رفع اساسي اختلافات به كاهش تضادهاي دو جانبه پرداختند. ملاقات سران دو ابرقدرت به صورت بي سابقه اي در نيمه دوم دهه 1980 افزايش يافت، بطوري كه طي دو سال ( از 1985 تا 1987) ريگان و گورباچف سه بار باهم ديدار و گفتگو كردند. آنها در مورد حل و فصل اختلافات و جنگهاي محلي كه هم از عوامل كاهش كنترل ابرقدرتها برمسائل جهاني بودند و هم از عوامل تشديدكننده اختلافات ميان شرق و غرب محسوب مي شدند، با تاكيد برمنافع مشترك به توافق رسيدند.(8) هماهنگي و توافق دو ابرقدرت كه پس از پايان جنگ جهاني دوم بي سابقه بود، دو ويژگي مهم داشت كه هر دو بر جنگ ايران و عراق و پايان آن تاثير گذاشت. يكي دامنه گسترده گفتگوهاي خلع سلاح و كنترل تسليحات، و ديگري حل و فصل درگيريهاي محلي با اعاده نقش سازمان ملل متحد بود. هماهنگي امريكا و شوروي و دريافت مشترك آنها از وجود خطر، موجب تقويت سازمان ملل متحد شد. همكاري بين دولتهاي سوسياليستي و دولتهاي سرمايه داري در چارچوب سازمان ملل متحد و به خصوص شوراي امنيت افزايش يافت. اعمال حقوق و تو كه شوراي امنيت را فلج كرده بود، به حداقل رسيد و اين شورا با تصويب قطعنامه هاي متعدد نقش فعالتري در منازعات بين المللي ايفاكرد. ابرقدرتها كه براي اجراي توافق هاي خود به سازماني قوي نياز داشتند، سازمان ملل متحد را براي اين امر مناسب يافتند. بودجه آن از سال 1986 به بعد افزايش يافت و حل اختلافات منطقه اي نظير جنگ ايران و عراق و مساُله ناميبيا به آن واگذار شد. بدين صورت بين المللي شدن جنگ ايران و عراق، آهنگ خطر را براي دو ابرقدرت به صدا درآورد و سياستهاي گورباچف و مشكلات امريكا، زمينه را براي هماهنگي ابرقدرتها و اقدام مشترك براي پايان دادن به جنگ ايران و عراق فراهم ساخت. آنها هركدام از نقطه نظر منافع خود و تهديدات و خطراتي كه از تداوم جنگ متوجه آنها مي شد برپايان آن تاكيدكردند و با استفاده از مكانسيم هايي كه در اختيار داشتند بر جمهوري اسلامي ايران فشار آوردند. در قسمت دوم اين نوشتار به مكانسيم هاي ارتباطي متغير مستقل و پذيرش قطعنامه 598 از سوي جمهوري اسلامي ايران پرداخته مي شود. قبل از ورود به بحث، جدولي، در مبحث نظري با توجه به تلاش نظام بين الملل در پايان دادن به جنگ ارائه و تشريح خواهد شد.

دخالت نظامي در خليج فارس

دخالت نظامي ابرقدرتها و قدرتهاي بزرگ با اعزام ناوگان جنگي به خليج فارس صورت گرفت كه امريكا در اين مداخله نقش عمده اي را ايفاكرد. با پيروزي انقلاب اسلامي حضور نظامي امريكا در منطقه گسترش يافت و به تهديد جمهوري اسلامي ايران پرداخت. با حل مشكل گروگانها از حجم آن كاسته شد تا اينكه مجدداً با دعوت كويت براي اسكورت نفتكشها و تشديد بحران در خليج فارس ناوگان نظامي امريكا به حد بي سابقه اي رسيد. در مورد حضور گسترده نيروهاي امريكايي در خليج فارس علل و عوامل مختلفي قابل طرح است كه بطور خلاصه به چند مورد اشاره مي كنيم:

1) عاده حيثيت از دست رفته و مخدوش شده امريكا در جريان مك فارلين ميان كشورهاي عرب حاشيه جنوبي خليج فارس سران كشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس از امريكا به خاطر عدم حمايت از شاه در انقلاب اسلامي ناراضي بودند و به عملكرد امريكا به ديده شك مي نگريستند. جريان مك فارلين و افشاي معامله پنهاني اسلحه با ايران از سوي مقامات بلندپايه امريكايي، ريختن آب برروي آتش بود كه حيثيت و اعتبار امريكا را بيش از پيش مخدوش كرد. امريكا براي جبران شكست ماجراي مك فارلين در مقابل ايران و جلوگيري از پيامدهاي آن در روابط با كشورهاي حاشيه خليج فارس به دنبال فرصتي بود كه دعوت كويت براي اسكورت نفتكش هاي اين كشور آنرا فراهم كرد. كاسپار واينبرگر» ، وزير دفاع پيشين امريكا در خاطرات خود مي نويسد: « در حقيقت من تقاضاي كويت را فرصت خوبي تلقي كردم، به يك شكل من و همكارانم از تصويرمنفي خود در منطقه، كه از تاريخ گذشته ناشي مي شد كاملاً مطلع بوديم (9) … مطمئن بودم كه اگر تقاضاي كويت را رد مي كرديم، يك بار ديگر به دوستانمان و رقباي تواناي خود در خاورميانه و جاهاي ديگر نشان مي داديم كه ما يك دولت قابل اطمينان قوي و مفيد در مواقع بحراني نيستيم». (10)

2) حمايت از عراق ،عبور رزمندگان اسلام از « اروندرود» پس از متوقف شدن پيروزيهاي بزرگ ايران، جهان عرب، امريكا و كشورهاي منطقه را يك بار ديگر نسبت به دگرگوني در موازنه جنگ ايران و عراق به فكر فرو برد. عمليات كربلاي 5 و نزديكي به بصره، مقامات امريكايي را به مرحله اي رساند كه تصميم گرفتند راساً وارد عمل شوند.(11) افزايش حضور نظامي امريكا در منطقه خليج فارس يكي از راههاي كنترل جنگ بود كه با ايجاد محدوديت بر ايران و كمك هاي مستقيم و غيرمستقيم به عراق انجام مي شد.

3) حمايت از تداوم جريان نفت از خليج فارس ،از 1012 ميليارد بشكه ذخاير اثبات شده نفت جهان، حدود 650 ميليارد بشكه يعني تقريباً 65% آن در كشورهاي حوزه خليج فارس قرار دارد (12) كه هرگونه اخلال در جريان نفت براي غرب زيان بار است. هركس بر منابع نفت منطقه تسلط يابد گلوي صنعت غرب را در دست خواهد داشت. هرچند امريكا نسبت به اروپا و ژاپن وابستگي كمتري به نفت خليج فارس دارد، ولي آنرا براي كنترل هم پيمانان خود در بلوك غرب و رقبادي اقتصادي خود در درازمدت لازم مي داند. مقامات امريكا در جريان اقدام خود در خليج فارس بر موضوع حمايت از كشتيراني بين المللي در درياي آزاد و تداوم جريان نفت تاكيد داشتند كه علاوه برهدف فوق، نخست در پي جلب كمكهاي كشورهاي اروپايي و بين المللي كردن اين جريان بودند. سپس با تاكيد بر حمايت از جريان كشتيراني در درياي آزاد مي خواستند مشروعيت لازم را براساس حقوق بين الملل در افكار عمومي بدست آورده و محمل حقوقي بر اقدامات آتي خود پيداكنند.

4) بدست آوردن پايگاههاي بيشتر و جلوگيري از نفوذ شوروي در منطقه ، هدف ديگر امريكا در خليج فارس در چارچوب حضور و رقابت سنتي دو ابرقدرت در جهان سوم و بخصوص مناطق استراتژيك قابل طرح است. قبول اسكورت نخستين نفتكشهاي كويت از سوي شوروي و پاسخ مثبت و خارج از تشريفات اداري امريكا (13) به آن تنها از اين نقطه نظر قابل بررسي مي باشد، مواضع و طرحهاي شوروي در طول يك سال آخر جنگ ايران و عراق، در مورد حضور و نظارت نيروهاي سازمان ملل و خروج تمام نيروهاي بيگانه از منطقه در همين راستا مطرح شدند.
دولت امريكا با قبول تغيير پرچم يازده نفتكش كويتي و اسكورت آنها از تنگه هرمز تا بنادر كويت، ناوگان جنگي خود را به سرعت وارد منطقه كرد و حجم آنرا تا پذيرش قطعنامه از سوي جمهوري اسلامي ايران به حدود 40 فروند رساند. اين كشور با در خواست از قدرتهاي اروپايي براي اعزام نيروي نظامي به منطقه و تقويت توان خود، جبهه جديدي عليه انقلاب اسلامي گشود و يك جنگ كم شدت عليه ايران به راه انداخت. عمليات اسكورت نفتكشهاي كويت يك روز پس از تصويب قطعنامه 598 شروع شد. در نخستين كاروان، تحت اسكورت امريكا نفتكش بريجتون(پاورقي5) پس از دو روز راهپيمايي با مين برخوردكرد و به شدت آسيب ديد. (14) زمامداران امريكا دريافتند كه خليج فارس به اين سادگيها قابل كنترل نيست و شيوه هاي عملياتي ايران با وجود سادگي و عدم دسترسي به تجهيزات پيشرفته از تنوع برخوردار است و از سوي افرادي هدايت مي شوند كه از مرگ واهمه اي ندارند. حضور قدرتهاي بزرگ اروپايي در منطقه مي توانست امريكا را از اين كه به تنهايي با ايران درگير شود و به بحراني شديدتر از جنگ ويتنام گرفتار آيد، نجات دهد. امريكا با اعزام مقامات بلندپايه خود به اروپا و با يادآوري خطر وجود مين براي كليه كشتيهاي درحال تردد در خليج فارس از متحدين خود خواست تا با اعزام مين روب و نيروي نظامي به منطقه به تداوم جريان نفت كمك كنند. با وجود اينكه جنگ نفتكشها با حملات عراق آغاز شد و آمار حملات به نفكش ها در خليج فارس خود گوياي واقعي منبع خطر، يعني رژيم عراق بود، (15) دولت امريكا، ايران را عامل تهديدكننده عنوان و به جاي اينكه به عراق براي قطع حملات خود به كشتيهاي خطوط كشتيراني فشار آورد. با درخواست از قدرتهاي بزرگ و اعزام نيروي نظامي بيشتر درصدد تامين امنيت در خليج فارس و حفظ آرامش خطوط دريايي برآمد. عليرغم مخالفت اوليه با اعزام نيروي نظامي به منطقه، آنها ابتدا كشتيهاي مين روب خود را به خليج فارس گسيل داشتند و سپس ناوهاي جنگي را همسو با سياست هاي امريكا وارد منطقه كردند. آلمان و ژاپن به دليل محدوديت هاي قانوني به كمكهاي غيرمستقيم و غيرنظامي اكتفا نمودند. ابرقدرت ديگر، كشور چين نيز از اين لشكركشي بركنار نماند. اتحاد جماهير شوروي براي نخستين بار مسؤوليت اسكورت سه نفتكش كويتي را قبل از امريكا برعهده گرفت و بدون سروصدا در راستاي گسترش نفوذ خود و نزديكي بيشتر به كشورهاي حاشيه خليج فارس، سه فروند از ناوهاي خود را به منطقه اعزام كرد كه خود به حضور نظامي امريكا در منطقه و آغاز اسكوريت نفتكشهاي كويت سرعت بيشتري داد. اتحاد جماهير شوروي در واكنش به آغاز اسكورت نفتكشهاي كويت توسط امريكا، بدون آنكه نامي از امريكا ببرد به تجمع نيروهاي بيگانه در خليج فارس اعتراض كرد.(16) چين همانند ابرقدرتها و قدرتهاي بزرگ ديگر ضمن اعلام بيطرفي رابطه خود را با هر دو طرف جنگ حفظ كرد. در خليج فارس نيز با گسترش بحران درصدد افزايش نفوذ خود برآمد؛ هرچند با امريكا و شوروي هماهنگي نداشت ولي همانند ديگران برسرنصب پرچم خود بر روي نفتكشهاي كويتي، با اين كشور وارد مذاكره شد. كشتيهاي چيني وارد منطقه شدند كه مقامات اين كشور چون سوداگران ديگر به بهره برداري از جنگ و بحران خليج فارس پرداختند. در بحران خليج فارس اگر كارگردان امريكا بود، عراق و كشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس به خصوص كويت زمينه ساز آن تلقي مي شدند كه با دعوت از آنها محمل و مشروعيت ظاهري را براي آنها فراهم آوردند. عراق براي اعمال فشار بر ايران به دنبال گسترش جنگ به خليج فارس و كشيدن پاي ديگران به جنگ بود. به اين منظور حمله به كشتيها را از فوريه 1984 آغازكرد و در سال آخر جنگ برشدت آن افزود. عراق براي وصول به اهداف خود در پي تحريك ايران به مسدودكردن تنگه هرمز، قطع عرصه نفت به غرب، ترغيب غرب به انجام اقداماتي عليه ايران و پايان دادن به جنگ، محدودكردن صادرات نفت ايران و در بلند مدت تضعيف توانايي هاي ايران در تامين نيازهاي مالي جنگ بود. استراتژي اول با خويشتن داري ايران و بي تفاوتي غيرقابل انتظار بين المللي، نسبت به حمله به كشتيهاي بيطرف غيرنظامي با شكست روبرو شد. غربيها طرحهايي را براي حصول اطمينان به باز بودن تنگه هرمز آماده ساختند. لكن درك منطق استراتژي عراق و طرحهاي غرب دشوار است، زيرا تقريباً تمام نفت ايران از طريق تنگه هرمز صادر مي شود، بديهي است كه ايران تا زماني كه توانايي استفاده از تنگه هرمز را داشت اقدام به چنين كاري نمي كرد مگر اينكه منابع صدور نفتش آن چنان تخريب مي شد كه ديگر باز يودن يا نبودن تنگه براي آن كشور تفاوت نداشته باشد.(17) راه كارهاي آمريكا در چارچوب جنگ كم شدت طيف گسترده اي از حملات نظامي مستقيم به قايقهاي گشت و هواپيماهاي مسافربري تا جلوگيري از فعاليت غيرنظامي جمهوري اسلامي در خليج فارس را در برمي گرفت. رويارويي ايران و امريكا بصورت نظامي در خليج فارس با آغاز اسكورت نفتكشهاي كويتي و برخورد بريجتون به مين آغاز شد؛ درگيري و نمايش قدرت از سوي هر دو طرف ادامه يافت. سپاه پاسداران با اعلام مانور شهادت به مدت سه روز محدوده وسيعي از خليج فارس را به روي كشتيهاي خارجي مسدودكرد و توان و تجهيزات خود از قبيل موشكهاي كرم ابريشم، قايقهاي انفجاري بدون سرنشين و تندرو و زيردريايي ساخت ايران به نمايش گذاشتند. (18)
درگيري ايران و امريكا با حمله ناوگان امريكا به كشتي ايران – اجر و قايقهاي تندرو ادامه يافت. يك فروند هلي كوپتر امريكا هدف موشكهاي استينگر قرار گرفت و سرنگون شد. (19) در پي حملات موشكي به دو فروند نفتكش به نامهاي سانگاري و سي اپل سيتي درآبهاي ساحلي كويت كه اولي به امريكا تعلق داشت و دومي جزء يازده نفتكش كويتي تحت اسكورت امريكا بود، نيروي دريايي امريكا سكوهاي نفتي ميدان رشادت را گلوله باران كرد و آنها را به آتش كشيد. ريگان آنرا « پاسخي محتاطانه و خويشتن دارانه» به اقدامات ايران ناميد و شولتز موضوع را خاتمه يافته تلقي كرد.(20) روزنامه تايم، با طرح اين موضوع مي نويسد: « ولي آيا منطق جنگ اجازه مي دهد كه تكي صورت گيرد، بدون اينكه پاتكي درپي آيد؟» (21) درگيريهاي نظامي محدود ميان ايران و امريكا ادامه يافت كه عليرغم خويشتنداري دو جانبه از يك روند فزاينده برخوردار بودكه اين امر پيش از آنچه نتيجه انتخاب عاقلانه دوطرف باشد متاثر از حوادث، فشارهاي رواني و منطق جنگ بود. برخورد رزمنا و امريكايي ساموئل را برتز به مين در خليج فارس، بهانه لازم را بررسي اقدامات نظامي گسترده عليه جمهوري اسلامي ايران فراهم ساخت. دولت ريگان در 29 فروردين 1367 ضمن دادن اطلاع به هم پيمانان خود، سكوهاي رشادت، سلمان و دو ناو ايراني جوشن و سهند را مورد حمله قرار داد و آنها را منهدم كرد. در طول يك سال آخر جنگ و حضور نظامي گسترده امريكا در خليج فارس، درگيريهاي نظامي متعددي ميان ايران و امريكا به وقوع پيوست كه عمدتاً در جهت ايجاد محدوديت براي اقدامات ايران در چارچوب سياست مقابله به مثل بود و براي عراق به صورت مستقيم و يا با حمايت از كشتيهاي كويتي بصورت غيرمستقيم نتايج و تسهيلات زيادي در جنگ با ايران فراهم ساخت. امريكا در قالب استراتژي جنگ كم شدت در پي درگيري، با ايران تا آستانه جنگ بود و بيشتر به پيامدهاي رواني اين درگيريها چشم دوخته بود كه ايران را به قبول قطعنامه 598 شوراي امنيت وادار سازد.

عمليات مين رويي

زمامداران امريكا حضور نظامي اين كشور در خليج فارس را با حفظ امنيت براي كشتيراي بين المللي و تداوم جريان نفت توجيه مي كردند كه سوي حملات هوايي، موشكي و مين هاي دريايي تهديد مي شد. عمليات مين‏روبي محمل مناسبي براي اعزام نيروهاي نظامي بيشتر به خليج فارس، جلب مشاركت هم پيمانان امريكا و كشاندن پاي آنها به خليج فارس و بالاخره راضي كردن افكار عمومي امريكا بود كه پس از برخورد نفتكش بريجتون به مين آغاز شد. امريكا اعلام كرد براي تامين امنيت كشتيها در خليج فارس مسيرها و خطوط كشتيراني را در آبهاي بين المللي مين روبي خواهدكرد. مقامات وزارت خارجه و دفاع امريكا با انجام سفرهاي متعدد به اروپا قدرتهاي دريايي اروپا را به اعزام كشتيها و تجهيزات مين روب به منطقه ترغيب كردند و از كشورهاي منطقه خليج فارس خواستند پايگاههاي نظامي و تسهيلات لازم را در اختيار نيروهاي اعزامي قرار دهند. امريكا به بهانه وجود خطر برخورد كشتيها به مين و تهديد جريان سالم نفت از خليج فارس به جهان سرمايه داري، دو هدف مشخص را دنبال مي كرد: نخست، ترغيب قدرتهاي بزرگ اروپايي براي اعزام ناوگان مين روب به منطقه بود كه در داخل اين كشورها و از نظرها ايران نسبت به نيروي نظامي و كشتيهاي جنگي از حساسيت كمتري برخوردار بود، و در عين حال به تدريج پاي اين قدرتها را به ماجرا كشيدكه امريكا را از خطرات درگيري احتمالي با ايران بصورت تنها و فشارهاي داخلي جامعه امريكا رها مي ساخت. دوم، نيروهاي امريكا در سايه عمليات مين روبي به موقعيت خود مقبوليت بيشتري در افكار عمومي جهان داد و در سايه آن بيشترين محدوديت را براي ايران ايجاد مي كرد.

تجاوز هوايي و حمله به هواپيماي مسافربري

امريكا در طول حضور نظامي گسترده خود در خليج فارس بدون توجه به قواعد وم مقررات حقوق بين المللي، آشكارا حاكميت ايران را نقص كردكه هواپيماهاي اين كشور در موارد متعددي وارد حريم هوايي ايران شدند. جاسوسي هوايي بوسيله هواپيماهاي امريكا در سطح گسترده اي در طي يك سال وجود داشت. در طول تجاوزات مكرر هوايي امريكا چندين بار هم پدافند هوايي ايران فعال شدكه اقدامات لازم را عليه متجاوزين انجام دادند. جمهوري اسلامي ايران بطور مداوم با ارسال نامه به دبيركل سازمان ملل متحد، نسبت به اقدامات تجاوزكارانه امريكا اعتراض نمود و آنها را تجاوز به استقلال و حاكميت خود عنوان كرد.(22) اگر نقطه آغاز حضور گسترده نظامي امريكا در خليج فارس و درگيري با ايران عمليات اسكورت نفتكشهاي كويتي و برخورد نفتكش بريجتون با مين بود، نقطه پايان آن حمله امريكا به هواپيماي مسافربري ايرباس بر فراز آبهاي خليج فارس در 12 تيرماه 1367 است كه 290 مسافر بي گناه آن به شهادت رسيدند.(23) هر چند فرمانده ناو وينسنس آنرا نه يك اقدام آگاهانه بلكه ناشي از اشتباه پرسنل اعلام كردكه در پي درگيري هاي دريايي ميان قايقهاي ايران و نيروهاي امريكايي رخ داده است، ولي مقامات امريكا اين را صرفاً در حد رفع مسؤوليت طرح كردند و تداوم جنگ را زمينه ساز اين وقايع اعلام نمودند. آنها در پي هراقدامي خواستار پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران شدند. و كليه اقدامات غيرانساني و مغاير با قواعد حقوق بين المللي را با ادامه جنگ ايران و عراق توجيه مي كردند. ورنوي ودلتزر، نماينده امريكا در سازمان ملل متحد گفت: « انهدام هواپيماي ايرباس ايراني مي تواند انگيزه تازه اي براي پايان دادن به خصومتها در خليج فارس را فراهم آورد.» (24) سخنگوي دولت آلمان حمله به هواپيماي مسافربري را فاجعه وحشتناك توصيف كردكه پيام آن « لزوم فوري اعمال آتش بس برمنباي قطعنامه 598» مي باشد. (25) شوراي امنيت نيز پس از شكايت ايران و استماع سخنان دكتر ولاديتي وزير خارجه جمهوري اسلامي ايران و جورج بوش معاون وقت رئيس جمهور امريكا با صدور قطعنامه اي ضمن ابراز تاُسف از آن دربند 5 قطعنامه 616 بارديگر برلزوم اجراي فوري قطعنامه 598 تاكيدكرد؛ و به نوعي سعي در كم رنگ جلوه دادن مسؤوليت امريكا برآمد.(26) اگر حمله امريكا به هواپيماي مسافربري ايران اين پيام را داشت كه دشمن آماده است، دست به هرجنايتي بزند و در اين راه هيچ محدوديت انساني و حقوقي برخود نمي بيند عوامل مؤثري در ايجاد چنين شرايطي در تحولات نظام بين المللي نهفته بود. جائيكه دنياي دوقطبي پس از دو دوره جنگ سرد در مسير سرازيري قرار گرفته و قواعد بازي ديگر عوض شده بود. ريگان و گورباچف ديگر دو رقيب سرسخت نبودندكه در يك سخنراني چهار صدبار همديگر را امپرياليسم و يا برعكس حكومت خودكامه خطاب نمايند. آنها بر سرميزي نشسته و همچون يالتا جهان را بين خود تقسيم مي كردند. البته اينبار برخلاف يالتا، بلوك شرق رو به افول گذاشته و حاضر بودند، براي جلوگيري از هرگونه درگيري با گرفتن امتيازي از آن چشم پوشي نمايند. دولت شوروي با برخوردي خنثي نسبت به حمله امريكا به ايرباس، نشان دادكه آقاي گورباچف سخت درگير پروسترويكا و گلاسنوست مي باشد و تلاش دارد با حفظ باقيمانده حيثيت خود از افغانستان خارج شود، تا اينكه در جاي ديگري درگير گردد، يا با واكنش تند نسبت به اقدامات امريكا برمشكلات داخلي خود بيافزايد. شوروي در سال 1987 در تبي مي سوخت كه خبر از مرگ 1990 مي داد. از چنين بيماري جز اين گونه برخورد با جنگ و بحران خليج فارس انتظاري نبايد داشت. برخلاف وضعيت شوروي، امريكا با داشتن شوراي امنيت با اعضابي تقريباً همسو، مصوبه اي مانند قطعنامه 598 در قالب فصل 7 منشور، حمايت ارتجاع منطقه با جراُتي كه به تازگي به دست آورده بودند و حضور و حمايت اعضاي قدرتمند ناتو در منطقه، در شرايط بسيار مناسبي براي روياروئيهاي منطقه، بخصوص در خليج فارس داشت كه ديگر موفقيت چنداني براي ايران در استفاده از تضادها و رقابتهاي دو ابرقدرت باقي نمانده بود.

پيامد اقدامات نظامي امريكا

حضور نظامي گسترده امريكا و متحدينش در خليج فارس داراي پيامدهاي متعددي در ابعاد سياسي و نظامي بودكه در سطوح مختلف ملي، منطقه اي و جهاني برسرنوشت جنگ تاثير داشت. براي جمهوري اسلامي جبهه اي جديد از بندر جاسك در درياي عمان تا خورعبدالله در انتهاي خليج فارس بوجود آمدكه خود به لحاظ وسعت، اگر بيشتر از جبهه هاي نبرد با رژيم بعثي عراق نبود كمتر از آن هم نيست. توان نظامي ايران در جريان چنين مساُله اي تقسيم گرديد. تعداد زيادي از نيروهاي ورزيده سپاه از جبهه هاي جنگ با عراق به خليج فارس عزيمت كردند. فرماندهان رده بالاي سپاه به به جاي اينكه بتوانند با تمركز توان خود بر روي جبهه به طراحي و انجام عملياتهاي جديد دست بزنند، وارد جبهه نبرد با امريكا شدند و با ايجاد مناطق مختلف دريايي و قرارگاه، بخش وسيعي از توان فكري و وقت خود را به خليج فارس اختصاص دادند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه برخلاف ارتش تا اين زمان نيروي قابل توجهي در خليج فارس نداشت و توان عمده خود را در جبهه اي زميني متمركز كرده بود، با ورود امريكا به منطقه، نياز به تقويت نيروي دريايي سپاه – كه هسته اوليه آن با فرمان حضرت امام (ره) در چندين سال پيش شكل گرفته بود – بيشتر احساس شد. فرماندهان سپاه حجمي از نيروي انساني، بودجه و تجهيزات خود را به سوي خليج فارس روانه كردندكه حاصل آن انجام ضدعمليات و مانور دريايي بود. براي نخستين بار در واكنش به حملات عراق به كشتيهاي ايراني، حدود 47 فروند كشتي كشورهاي حامي عراق در سال 66 و 25 فروند ديگر در چهار ماه اول سال 67 هدف قرارگرفت كه آسيب ديدند يا غرق شدند. (27) اين درحالي بودكه توان نظامي ايران در نتيجه فشارهاي نظام بين المللي در بعد اقتصادي و خريدهاي تسليحاتي شديداًً تضعيف شده بود و براي تشكيل جبهه اي وسيعتر از بندرعباس تا مرز تركيه با كمبود نيروي انساني مواجه بود، هرچند نبايد فراموش كردكه لشكركشي امريكا به خليج فارس خود در گسترش اعزامهاي مردمي، تحت عنوان « مدافعان خليج فارس» موثر بود. حضور نظامي امريكا در امر فروش و صدور نفت ايران از خليج فارس هم مشكلات زيادي به بار آورد. حمله به سكوهاي نفتي ايران، عمليات صدور نفت از آنها را مسدود نمود. ارائه اطلاعات نظامي به عراق كه بوسيله نيروهاي امريكا جمع آوري مي شد و حملات گسترده عراق به خارك توان ايران را در توليد و صدور نفت شديداً كاهش داد. احتمال مسدودكردن بنادر ايران همزمان با فراهم آوردن امكان صدور آسان تر نفت كشورهاي حامي عراق، بعد ديگر قضيه بودكه با تشديد و تهديدات امريكا در صورت تداوم جنگ ابعاد گسترده تري مي يافت. هرچند مين گذاري بنادر ايران هرگز اتفاق نيافتاد، ولي براي تصميم گيرندگان سناريوهاي آينده بسيار مهم و حياتي چنين تهديداتي به لحاظ رواني برروي طرف مقابل تاثير گذاشت وآنرا وادار به انجام عمل و يا خودداري از اقدامي كردكه در بررسي متغيرهاي دخيل، ضروري است. حضور نظامي امريكا در خليج فارس و حمايت از دولتهاي عربي حامي عراق، زمينه را براي اقدامات خصمانه اعراب و تشكيل جبهه اي منسجم تر فراهم آورد. عربستان سعودي در يك اقدام بسيار گستاخانه، راهپيمايي زائران خانه خدا را در مكه مكرمه به محاصره درآورد و آنها را به خاك و خون كشيد. در اين حادثه كه به جمعه سياه معروف شد، نزديك به 400 نفر از حجاج به شهادت رسيدند. تاثير اقدام عربستان و پذيرش قطعنامه 598 از سوي جمهوري اسلامي ايران در قسمتهاي بعدي بحث خواهد شد، ولي ريشه آن به حضور گسترده امريكا در منطقه برمي گرددكه حكام عربستان را به سگي ار تبديل كرد. آنها كه از ابتداي جنگ، لحظه اي در حمايت از عراق به صورت مالي، نظامي و سياسي دريغ نكرده بودند، ابعاد تازه اي به آن بخشيدند و با بسيج توان كشورهاي منطقه، مواضع سرسختانه اي عليه جمهوري اسلامي ايران اتخاذ كردند. پايگاه ظهران در عربستان (28) و جزيره بوبيان محلي براي استفاده هواپيماهاي عراق در حمله به پايانه نفتي خارك تبديل شدكه ضربات سنگيني بر درآمدهاي ارزي ايران وارد كرد. پيامد حضور نظامي امريكا در خليج فارس در سطح قدرتهاي بزرگ و جهاني، بيشتر به حضور نظامي كشورهاي اروپايي در منطقه برمي گردد. همزمان با تصويب قطعنامه 598 از طرف شوراي امنيت، آغاز اسكورت نفتكشهاي كويتي توسط امريكا، روابط ايران و فرانسه به شدت متشنج گرديد، و به اصطلاح جنگ سفارتخانه ها در جريان بود بطوري كه سفارت خانه هاي طرفين در تهران و پاريس در محاصره نيروهاي انتظامي دو طرف بود. روابط با انگلستان هم در سطح بسيار پائيني قرار داشت. در چنين شرايطي امريكا براي جلب حمايت افكار داخلي خود و جلوگيري از مخالفت نمايندگان كنگره با اعزام نيرو به خليج فارس از كشورهاي اروپايي براي مشاركت در امر مين روبي و سپس در حفاظت از كشتيها دعوت كرد. هرچند پاسخ اوليه كشورهاي اروپايي به درخواست امريكا منفي بود، ولي افزايش تشنج در خليج فارس و پافشاري امريكا برحضور ناتو در منطقه، اين كشورها به تدريج نيروي نظامي خود را وارد منطقه كردند و هماهنگ با امريكا دست به تحركات و اقداماتي زدندكه نخستين پيامد آن براي امريكا تقسيم مسؤوليت و جمع نتايج و براي ايران رويارويي نه با عراق و امريكا يا كشورهاي منطقه، بلكه با تعداد زيادي از كشورهاي كوچك و بزرگ بودكه برخي از آنها به طريقي با ايران روابط داشتند و يا برخي نيازهاي ايران را برطرف مي كردند. (مثل ايتاليا). بطور خلاصه حضور نظامي گسترده امريكا كه حاصل يك نوع توافق ضمني ميان دو ابرقدرت و كم رنگ شدن قواعد حاكم برنظام دو قطبي جهاني بود، زمينه مناسبي براي اسلامي، توان نظامي ايران را به طرق مختلف تضعيف و در مقابل با تقويت مستقيم و غيرمستقيم عراق زمينه را براي پذيرش قطعنامه از سوي جمهوري اسلامي فراهم آورد. اقدامات امريكا صرفاً به خليج فارس محدود نبود بلكه در زمينه تسليحات و فشار سياسي – ديپلماتيك در مجامع بين المللي و منطقه اي هم فعال بودكه در مباحث بعدي به آنها مي پردازيم.

 

پي نوشت ها و فهرست منابع

1- رئيس جمهور وقت ايران در جمع مردم اردبيل در مورد قطعنامه 598 شوراي امنيت گفت: « ايران هرگز اين قطعنامه را كه با فشار و تحت نفوذ امريكا تهيه و تصويب شده است، قبول نخواهدكرد.« ر.ك به: روزنامه اطلاعات، 31/4/66 ، ص3.

2- ژوهانس ريسز « مساُله تجاوز و نقش دريافت جهاني از جنگ ايران و عراق». در بازشناسي جنبه هاي تجاوز و دفاع، جلد دوم (تهران: دبيرخانه كنفرانس بين المللي تجاوز و دفاع، 1368) ص300.

3- همان، ص298 = 297.

4- خبرگزاري جمهوري اسلامي، گزارشهاي ويژه، 29/7/66.

5- براي مطالعه بيشتر ر.ك به: ميخائيل گورباچف، پروسترويكا، دومين انقلاب روسيه، ترجمه عبدالرحمن صدريه، (تهران: نشرآبي، چاپ پنجم، 1368).

6- احمد نقيب زاده، تحولات روابط بين الملل: از كنگره وين تا امروز (تهران: نشرقومس، 1369) ص240.
7- پل كندي، ظهور و سقوط قدرتهاي بزرگ، ترجمه محمد قائدشرقي و ديگران، (تهران: آموزش انقلاب اسلامي، 1369).
8- See Facts on Fihe yearbook 1987. (Newyork: Facts on File Ltd> 1988 – 911.
9-كاسپارواينبرگر، « خليج فارس» فصلي از كتاب خاطرات واينبرگر، ترجمه مهران مفيدي طباطبايي ( تهران: نشر حرير، 1370) ص10.

10- همان، ص13.

11- روح الله رمضاني، « نه شرقي، نه غربي: اصل بنيادي سياست خارجي جمهوري اسلامي « بولتن نمايندگي جمهوري اسلامي در سازمان ملل متحد، شماره11.

12- غلامرضا آقازاده، « نفت و امنيت در خليج فارس»، مجموعه مقالات سومين سمينار بررسي مسائل خليج فارس ( تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1372) ص16.

13- واينبرگر وزير دفاع وقت امريكا در خاطرات خود ضمن تشريح اهميت حياتي خليج فارس براي امريكا در مورد ثبت مجدد نفتكشهاي كويت در امريكا مي نويسد: « … كارد ساحلي كمك بسياري كرد و من هم هرجايي كه توانستم دستور چشم پوشي از قوانين را دادم تا اينگونه مسائل باعث كندي عملي و به عقب افتادن عمليات نشود».
ر.ك به: واينبرگر، پيشين، ص19.

14- Facts on File. OP. Cit P.530

15- آمار حملات به كشتيها در طول جنگ ايران و عراق:

 1988 -62
1987 -159
1986 -91
1985 -44
1984 -59
1983 -14
1982 -7
1981 -1
16- مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، روزشمار جنگ ايران و عراق، 31/4/66.

17- اليزابت گاملن و پاول راجز « قراردادن نفتكشهاي كويتي زيرپرچم ايالات متحده امريكا: دلايل و تاثيرات آن. « بازشناسي جنبه هاي تجاوز و دفاع، جلد دوم ( تهران: دبيرخانه كنفران


مطالب مشابه :


مديريت مراكز پيش‌دبستاني

فرخنده مفيدي: ناشر: دانشگاه علامه طباطبايي. 232 صفحه - وزيري (شوميز) - 28000 ريال - چاپ 7 - 5000 نسخه :




معرفي پژوهش و كتاب

دانشگاه علامه طباطبايي. 2- ترابي، منوچهر. مشاور: دكتر فرخنده مفيدي. پايان‌‌نامه ارشد.




یادی از علامه طباطبایی

طباطبايي گويي سقراط است كه نشسته و گرداگردش را شاگردان به اختصار نكات بسيار مفيدي بيان




تحلیل

، « خليج فارس» فصلي از كتاب خاطرات واينبرگر، ترجمه مهران مفيدي طباطبايي ( تهران:




نقش مهد كودك و پيش دبستاني در تربيت كودك

– بهمن 842- برنامه آموزش و پرورش در دوره پيش از دبستان – دكتر فرخنده مفيدي طباطبايي




ديدار فوتسال خيرخواهانه كشتي‌گيران و هنرمندان با تساوي به پايان رسيد

همچنين در تركيب هنرمندان نيز كامبيز ديرباز، سام درخشاني، هادي طباطبايي مفيدي ، احسان




گزارش آزمون آنلاین نهج البلاغه

اين وبلاگ قصد داردكه مطالب مفيدي به دانش آموزان 90920674 محمد طباطبايي بيدگلي




برچسب :