سالگرد درگذشت مادر بزرگم

امروز ششم شهریور ماه است

همان روزی که مادر بزرگم به رحمت خدا رفت

روز سختی بود درست در همان مواقعی که او در بستر مریضی افتاد مادرم نیز مریض شد اما تا حدی که می توانست به نوبت با دیگران بر بستر بیماری او حاضر می شد و امورات او را انجام می داد و اما در این روز ما در مرکز استان بودیم و قرار بود که پزشک معالج با دعوت از رئیس دانشگاه استان که فوق تخصص امور گوارشی بود نمونه گیری از کبد را انجام دهند و در سحر گاه تماس داشتند و به پدرم گفتند که حال مادرش بد است و به محل زندگی امان برگردد تا بر بالین او حاضر باشد و ما هم دلمان می خواست که بر بالینش حاضر باشیم اما نمی توانستیم لذا من به همراه زن داداشم که الان محروم مانده از محبت پدر که در صبحگاه تماس در بیمارستان نزد مادرم بود ماندیم تا اینکه دیگر فرزند پدر برای اینکه من تنها نمانم و به امورات بپردازم و اگر مرخص شد به راحتی برگردیم آمد اما تا  آمدن او من مجبور شدم که برای برگرداندن زن برادر از شلوغ ترین خیابان میدان شهر که در صبح واقعا خلوت و سراشیبی زیادی هم داشت و ماشین ها با سرعت بسیار می آمدند با بسم الله بسم الله بگذرم و مقداری از راه را که رفتم دیدم همراه را بیرون انداخته اند و او در حال آمدن است که برای نان گرفتن با او از خیابان دیگری گذشتم به محل برگشتیم صبحانه را خوردیم و برای راهنمائی فرزند دیگر که نزدیک شده بود به بیرون رفتم و با آمدن او به بیمارستان رفتیم و هماهنگی به عمل آمد و در همان موقع بود  حدودا ساعت نه کمی کم یا زیاد تماس تلفنی داشتم که مادر بزرگ به رحمت الهیپیوست نگران و با زیرکی همراهم را از مادرم گرفتم تا کسی به او خبر ندهد و با پزشک هماهنگی نمودم تا اینکه حدود ساعت یازده پزشک آمد و با معاینه مادرم به دلیل اینکه آمپول نمونه گیری از پهلو برای برداشت نمونه کوتاه بود نمونه گیری را به چند روز دیگر موکول نمود تا اینکه با روش دیگر و از بالای معده نمونه برداری نماید و ما سریع مرخصر موقت گرفتیم و سریعا به شهر مان برگشتیم که تا چهل کیلومتری شهر مادرم خبر نداشت و فرزند دیگر که با من بود و راننده بود بدون هر گونه حاشیه و آماده سازی و اینکه او مریض است فوت نمودن مادر بزرگک را گفت که بدون اختیار گریه ام گرفت و مادرم نیز بسیار ناراحت شد که من ترسیدم وضعیتش بدتر شود و به جاده خاکی زدم و با فرزند او با صدای بلند و بمنظور اینکه افکار مادرم را از این موضوع دود نمایم دعوا لفظی نمودم که تاثیر خبر برای مادرم خنثی شود و من هرگز نتوانستم این موضوع را فراموش نمایم و اصلا نمی شود فراموش کرد

روز ششم شهریور همان سال دقیقا مصادف بود با میلاد با سعادت منجی عالم بشریت حضرت مهدی عج

خداوند همه اموات را بیامرزد

مادر

و مادر بزرگ من را نیز بیامرزد .


مطالب مشابه :


مادر

دلنوشته های یک دلتنگ - مادر - زندگی باید کرد ۲۹ فروردین سالگرد فوت مادر آیزاک




حلوا سالگرد فوت مادر شوهرم

آشپزی Number 1 - حلوا سالگرد فوت مادر شوهرم - انواع غذاها - دسرها - کیک ها - سالاد و مربا - آشپزی




سالگرد فوت پدر

دوره گرد - سالگرد فوت پدر - دوره گرد. سالگرد فوت مادر کلی با پدر درددل کرد و گریست .




به مناسبت سالگرد فوت مادر بزرگ

کتیبه - به مناسبت سالگرد فوت مادر بزرگ - آسمون همه جا همین رنگه




به مناسبت مراسم يكمين سالگرد از دست دادن مادر عزيزم

مادر؛ زيباترين شعر خدا - به مناسبت مراسم يكمين سالگرد از دست دادن مادر عزيزم - تقديم به روح




سالگرد درگذشت مادر بزرگم

سالگرد درگذشت مادر سازی و اینکه او مریض است فوت نمودن مادر بزرگک را گفت که بدون




دومین سالگرد فوت برادر عمو پورنگ

بچه ها فردا ۹/۷ /۸۶ دومین سالگرد فوت برادر بهترین اشنالله خدا مادر مهربانش را برا ی عمو




برچسب :