از مکه تا کربلا چه گذشت؟

 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است


باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتماست

 

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین


بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظماست

 

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو


کار جهان و خلق جهان جمله درهماست

 

گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب


کاشوب در تمامی ذرات عالم است

 

گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست


این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست


سرهای قدسیان همه بر زانویغم است

 

جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند


گویا عزای اشرف اولاد آدماست

 

خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین


پرورده ی کنار رسول خدا، حسین

* * *
از مکه تا کربلا

ایاران امام حسین (ع) در روز ترویه(هشتم ذی الحجه) سال 60 هجری از مکه

 عزیمت کردند .این کار برای مردم سؤال برانگیز شد….

چرا امام حسین(ع) مکه را در روز ترویه ترک می کند، فردا روز عرفه ،روز حج

 اکبر است….. امام(ع) در پاسخ می فرمایند :«بنی امیه خواهان کشتن من

هستند بیم آن دارم که در حرم مقدس مکه کشته شوم و حرمت این ماه

حرام شکسته شود….» امام به طور واضح در روایت های خود به این مطلب

 اشـــاره می کند و به مـــردم می گوید که این روایتی است که پدرش از پدربزرگش رسول  خدا(ص) نقل می کرد.

در مکه مراسمی است که در آن مراسم گوسفندی را قربانی می کنند و من

 نمی خواهم آن گوسفند باشم»

سپس می فرماید :به خدا سوگند اگر در یک وجبی خارج مکه کشته شوم

بهتر از آن است که در داخل آن کشته شوم و به خدا سوگند !هر جا که باشم

 در غاری،در قلۀ کوهی،باز مرا پیدا کرده،خواهند کشت.

امام حسین(ع) برای پاسخ به دادخواهی مردم،دعوت مردم عراق و بیعت

کردن آنها به سوی مکه حرکت کرد،ولی جهت و مسیر رویدادها عوض شد…..

رأی مردم به علت جاسوسان ،بیم و هراس و رشوه دادن عوض شد ،به این

سبب مردم عقب نشینی کردند ،پیمان خود را با حسین(ع) شکستند و او را

تنها گذاشتند…..                                                                      

با شهادت مسلم بن عقیل بن ابی طالب (ع) فرستادۀ امام حسین(ع) و

نماینده اش در عراق اوضاع بحرانی تر شد،امام هم از این جریان خبر نداشت…..

امام حسین(ع) راهش را به سوی عراق بدون توجه به پیش نهادهای یارانش

برای بازگشت به مکه و نرفتن به عـــراق ادامه داد…..….و به  سر پیمان

مقدس خود با خدا اصرار داشت….. در بین راه در مکانی به نام الصفاح

به فـرزدق شاعر معروف و دوستدار اهل بیت(ع) برخورد کرد، امام حسین(ع)

 از او درباره نظـــر مردم در خصوص

 بیعت و اوضاع سیاسی عراق پرسید. فرزدق جواب داد: دلهای مردم با

شماست اما شمشیرهای آنها با بنی امیه

قضا وقدر دردست خداوند است و خدا به همه چیز تواناست و رزق و روزی از آن    نخواهند بود.

امام حسین(ع) راه مبارزه را ادامه داد…… این خبر در همه جا پیچید از جمله

 بنی امیه وقتی این خبر را

شنیدند ،نگران شدند و اقداماتی جهت مواجهه با جنبش و مبارزۀ مقدس

اتخاذ کردند . در آن زمان والی کوفه

و رئیس حکومت ،عبیدالله بن زیاد بود.

از جمله تدبیرهایی که صورت گرفت بستن راههای کوفه بود تا مانع ورود او

به کوفه شوند مردم را از ورود و خروج کوفه منع کردند تا مبادا کسی با امام

 حسین(ع) تماس بگیرد.سپس رئیس شهربانی خود (حصین بن

نمیه تمیمین) را جهت استقرار نیروهایی را که در مسیر امام حسین(ع) به

قادسیه فرستاد.حصین به قادسیه

رفت و نیروهایی را در جایی که امام حسین(ع) قرار بعد از آن بگذرد قرار داد.

نیروهای لشگر خود را روی خطی از قادسیه تا حقان و مسیر دیگری از

قادسیه تا قطقطانه گسترد و تـــا کوه

امتداد داد.

این نقشه شوم با موفقیت روبه رو شد و مانع خروج یا ورود افراد از عراق و یا

 بر عکس گردید.

فرستادگان امام حسین(ع) به مردم کوفه دست گیر و کشته شدند.

امام حسین(ع) همچنان  برای رسیدن به هدف به راه خود ادامه می داد. در

منطقه ای به نام زباله با شنیدن

خبر ناگهانی شهادت نماینده اش ،مسلم بن عقیل و یکی از ستون های مهم

 بیعت ،هانی بن عروة ،در کوفه سخت متأثر شد.

یاران و اهل بیت خود را جمع کرد و دربارۀ پیمان شکنی مردم کوفه و کسانی

 که از بیعت با وی ســر باز زدند

به صراحت سخن گفت و در خطابۀ خود چنین فرمود:

شیعۀ ما پشت مرا خالی کرده است اگر کسی خواهان انصراف است،پس

منصرف شود مـــا او را ملاقات نخواهیم کرد. بعضی از یارانش پراکنده شدند

 و فقط یارانی که از مکه با وی آمده بودند ماندند.

با وجود این امام هنوز بر سر پیمان خود پایدار بود و راه خود را به سوی عراق

 ادامه داد.با همان عـــــزم و اراده

که از مکه آمده بود. هنگامی که امام حسین(ع) به سرزمین عراق

رسید،ارتش عظیمی به رهبری حربن یزید ریاحی به سوی آنان در حرکت

بود.این کار باعث شد که امام حسین(ع) به فکر سنگر گرفتن باشد و از دید

دشمن مخفی بماند به همین منظور از اسب پیاده شد و حایی برای سنگر

گرفتن پیدا کرد،در این سنگر ، کوهی در پشت سرشان و ارتش دشمن در

جلو قرار می گرفت پس کسی نمی توانست آنها را محاصره و یا از  پشت آنها را غافلگیر کند.

فـــرمانده امویان لشگر خود را روبه روی خیمه های امام حسین(ع) پیاده

کرد و چون دیواری جلو حرکت او  را

گـــرفت .دو ارتش روبه روی هم در حالت بحرانی به سر می بردند .هنگام

نماز ظهر فرا رسید امام حسین(ع) به

یکی از اصحاب خود دستور داد تا اذان ظهر بگوید....

بعد از اذان امام حسین(ع) برای دو لشکر خطابه ای ایراد کرد و در آن نظر و

دیدگاه خود را دربارۀ جنبش و

مبـــارزه به ارتش بنی امیه (که او را محاصره کرده بود) گفت و از آنها

خواست تا به وعدۀ بیعت با او وفادار بمانند

 

همگی ساکت شدند و بعد به این سخنان جواب ندادند..... بعد از پایان

سخنرانی امام حسین(ع) از دو طرف خواست که نماز بخوانند .سپس همگی

 پشت سر او نماز خواندند .هنگــام نماز عصــر امام حسین (ع) بعد از نامه

های کوفیان (پیکهایی دال بر بیعت مردم کوفه که با وی بود ) را بر آنها نشان داد.  

سپس امام حسین(ع) و به دنبال او یارانش از آن مکان دور شدند .فرماندۀ

لشکر اموی (حر) به دنبال او آمد و

او را به کشتن تهدید کرد.

امام حسین(ع) در جواب گفت : آیا شما مرا از مرگ می ترسانید.«آیا کار شما به جایی رسیده که خواهان قتل

من هستید » مانند:« اخوالاوس»

هنگامی که پسر عمویش خواست پیامبر خدا را یاری کند برای ترساندن پسر

عمه اش به او گفت : هر جا بروی ،راه خداوند است و آخرالامر کشته می

شوی. پسر عمویش گفت:   من به راهم ادامه خواهم داد ،مرگ برای انسان

ننگ نیست و  از  مرگ ترسی ندارم چون مــن بر حق هستم و جهاد در راه اسلام است و با دست خود به مردم

نیکوکار کمک خواهم کرد . با افراد ستمگر و هر چیزی که باعث ویرانی می

شود. مبارزه خواهم کرد ،اگـــر زنده ماندم پشیمان نیستم و اگر بمیرم ناراحت نمی شوم.

حر از منصرف کردن امام حسین(ع) نا امید شد و از او فاصله گرفت. امام

حسین(ع) راهش را به سوی کوفه

ادامه داد. لشگر اموی از دور پا به پای او حرکت می کرد و مراقب او بود،تا این که به روستایی از سرزمین عراق

به نــام نینوا رسیدند. در این مکان فرستادۀ عبیدا... بن زیاد والی یزیدبن معاویه در کوفه با حربن یزید ریاحی 

فرمانده لشگر بنی امیه ملاقات کرد.

او پیامی از طرف ابن زیاد داشت. متن پیام چنین بود: «وقتی نامۀ من به

دست تو می رسد،با حسین به تندی و با صدای بلند رفتار کن و فقط در

جایی باز و بی آب و علف با او جنگ کن، به فرستادۀ خود دستور دادم با تو

باشد و تا زمانی که فرمانم را اجرا نکردی ،از تو جدا نشود . والسلام»

هنگامی که حر ، خواندن نامه را تمام کرد،امام حسین(ع) را از خواستۀ

عبیدالله بن زیاد و دشمنی شدیدش مطلع کرد،آن گاه امام حسین(ع)  به

حربن یزید ریاحی گفت : پس اجازه بدهید به نینوا یا غاصریه یا شفیه برویم.......

ولی حر به علت ترس شدید از نیروهای بنی امیه و جاسوسان آنها

درخواست امام را رد کرد.امام حسین (ع) به یاران خود فرمود: همانگونه که

می بینید به وضعیت خطرناکی رسیده ایم فکار دنیا عوض شده است و

دورویی و نفاق در همه جا وجود دارد،کارهای نیک تمام شده است. زندگی

ما رو به اتمام است و جز مقداری اندک ،چیزی به پایان آن نمانده است،

کسی که از زندگی در این دنیا دل نکند چون بیابانی بی آب وعلف است پس

چه بهتر که انسان برای دیدار خدا بشتابد که من مرگ را جز سعادت و زندگی

 با ستمکاران را جز ذلت نمی دانم . امام آنگاه مسیرش را به سوی سرزمین عراق ادامه داد.  

هنوز مسافت زیادی طی نکرده بود که ارتش امویان جلوی او را گرفت و به او هشدار داد.در جایی به نام کربلا

توقف کند.او در روز دوم محرم سال 61 هجری در این سرزمین که محل شهادت خود و یارانش بود، توقف کند

 در کربلا

اینگونه امام حسین(ع) و یارانش و اهل بیت وی در صحرای  کربلا مستقر

شدند.تا این مسئله ،رمزی برای آزادگان و شعاری برای مبارزان در طی

نسلهای آینده  باشد.حکومت امویان و رأس آنها ابن زیاد در کوفه،پایتخت

عراق (با اینکه یاران امام حسین(ع) کم بودند و اهل کوفه با پیمان شکنی کرده بودند.

نیروهای خود را جمع کرد و به تقویت لشکر خود پرداخت،چون می دانست

امام حسین کسی است که نبایدقدرت او را نادیده گرفت و هنوز هم بنی امیه

 از او ترس داشتند. ابن زیاد فردی به نام عمربن سعد را به فرماندهی لشکر

بنی امیه برای جنگ به امام حسین(ع) منصوب کرد .عمربن سعد در ابتدا

کمی مردد بود ولی سرانجام ابن زیاد با وعدۀ پول و فرمان روایی،او را

فریفت. عمربن سعد با لشکری متشکل از چهل هزار سرباز عازم جنگ با امام

 حسین (ع) شد ودر نزدیکی خیمه گاه امام حسین(ع) توقف کرد . هنگامی

که عمربن سعد با نیروهای خود  قصد محاصره خیمه گاه امام حسین(ع) را

داشت ،امام حسین(ع) بای سخن را با او با ز کرد و بعد از چندین جلسه

صحبت با او ،عمربن سعد موافقت کرد که حلقۀ محاصره را بشکند و راه

بازگشت و خروج از عراق به سوی کشور دیگری را برای او باز کند.

سپس در این خصوص به ابن زیاد نامه نوشت ،ابن زیاد پیش نهاد را پذیرفت.

کارهای شمربن ذی الجوشن

اما شمربن ذی الجوشن که از سر سخت ترین دشمنان امام حسین(ع) بود.

 گفت: از این محاصره قدرتمند خواهی شد و بعد از آن نبرد با او برای تو

سخت و اوضاع به نفع امام حسین(ع) خواهد شد .عبیدا... بن زیاد با این

نظرهای فریبکارانۀ شمربن ذی الجوشن موافقت کرد.

نامه ای به عمربن سعد نوشت و او را تهدید و پیش نهادش را رد کرد و از

شمر خواست که حامل این نامه باشد و به عمربن سعد دستور داد یا فرمان

 را اجرا کند و با  امام حسین(ع) بجنگد و یا فرماندهی لشکر را به شمربن ذی الجوشن بسپارد.

عمربن سعد نامه را دریافت کرد،او نمیدانست بین جنگ با حسین(ع) و از

دست دادن فرماندهی کدام را انتخاب کند، ســـرانجام  شیطان او را فریب داد

 و او خسارت دنیا و آخرت را برای خود برگزید و حاضر به جنگ با امام

شد.سپس نیروهایش را در هفتم ماه مرم برای محاصرۀ خیمه گاه امام

حسین (ع) حرکت کرد و بین رود فرات و نیروهای امام حسین(ع) قرار گرفت.

به این وسیله یا آنها را مجبور به تسلیم می کرد یا از شدت تشنگی تلف می شدند.

 

اقدامات امام حسین(ع)

در روز پنجشنبه، نهم محرم، پیش روی به سوی خیمه گاه امام حسین(ع)

آغاز شد.ولی امام حسین(ع) که سعی در متوقف کردن دشمن و جلوگیری

 از پیشروی را داشت از برادرش عباس(ع) خواست که با لشکر بنی امیه

صحبت کند و از آنها بخواهد که از حمله دست بکشند، ولی سربازان ارتش

بنی امیه که قدرت تفکر،اراده و سخن گفتن از آنها سلب شده بود، در جواب

 میگفتند: یا امام حسین(ع) از دستور یزید اطاعت کند و یا با او می جنگیم.

 امام  حسین(ع) از این افراد که چون گلۀ حیوانات دارای اراده و شعور نبودند و

 دنبال غارت وگرفتن غنیمت بودند ، سخت نا امید شد.

سپس از برادر خود عباس(ع) خواست که با آنها وارد مذاکره شود.شب دهم

 محرم امام حسین(ع) برای گرفتن

تصمیم نهایی از آنها مهلت خواست .....

عباس(ع) این درخواست را مطرح کرد و عمربن سعد و فرماندهان لشکرش

پذیرفتند که این شب یعنی شب دهم محرم به امام حسین(ع) فرصت دهند.

فردا،روز درگیری و روز سرنوشت است....

فردا روز هم محرم،تاریخ برگ تازه ای را در نهضت اسلامی باز می کند.

 

روز عاشورا

امام حسین(ع) و یاران او،شب دهم از ماه محرم را با نماز و منجات و دعا

برای آمادگی سرنوشت فردای خود

سپری کردند.آن شب سپری شد و روزدهم محرم فرا رسید.روز خون،جهاد و

 شهادت،روز موعود و روز سرنوشت

عمربن سعد لشکر و نیروهای خود را برای نبرد با پسر و دختر پیامبر خدا(ص)

 پنجمین نفر از اهل بیت (ع)

آماده کرده بود .اهل بیتی که خداوند دوستی و ولای آنها را برای مسلمانان با توجه به آیه های قرآنی واجب دانسته است.

امام حسین(ع) با ارادۀ استوار و قلبی مطمئن شجاعانه به نیروی دشمن و

تعداد بسیار زیاد افراد و تجهیزات آن

نگاهی انداخت.

ولی آن ارتش نتوانست ذره ای از اراده اش را کم کند و به تصمیم و عزمش

خللی وارد آورد.بلکه چون کوهی بلند،روانی ثابت و ارادۀ استوار داشت و به

غیر از خدا از هیچ کس واهمه نداشت.

به همین علت به درگاه خداوند دست تضرع و زاری دراز می کند و به مناجات می پردازد.

پروردگارا،در هر غم و اندوهی به تواعتماد می کنم و در هر شدتی به امید تو هستم .در هر کاری که اعتماد به

نفسم را از دست می دهم،تو به کمک من می آیی،و آنگاه که دل آدم ضعیف و سست می گردد،حیله و نیرنگ

آن کم می شود،دوست به انسان پشت می کند و با دشمن درگیر می شود.

به سوی تو دعا کردم و از این امر نزد تو گله و شکایت کردم،به غیر از تو به کسی علاقه و رغبتی ندارم.

تو ولی تمام نعمت ها هستی و صاحب تمام نیکی ها و آرزوی تمام مشتاقان.

امام حسین(ع) به سوی دشمن رفت و آماده نبرد شد مقابله با دشمن امری اجتناب ناپذیر بود.به همین جهت

خیمه ای که در آن کودکان و زنان بودند را از نظر دفاعی محکم کرد. سپس دستور داد تا خندقی را در قسمت

پشتی خیمه گاه حفر کنند و در آن آتش روشن کنند و مانع هجوم لشکر

امویان به آنان شدند. آتش در خندق شعله ور شد و باعث پشت گرمی امام

حسین(ع) گردید. بدان گونه جنگ با دشمن در یک جبهه متمرکز شد.

امام حسین(ع) برای ایـــراد سخنـــرانی ایستاد و به آنها نامه هایشان و

بیعتشان را تذکر داد، به او جوابی ندادند

و با سخنان وی متــــأثر شدند. آنگاه امـام حسین (ع) بار دیگر برگشت و

جلوی لشکر دشمن سوار بر اسب خود

توقـــف کــرد وکتاب خدا را با دست خود بلند کرد و روی سرش گذاشت.

سپس فرمود: (ای قوم!بین من و شما

کتـــاب خدا و سنت پیامبر فاصله است) باز هم کسی جوابی نداد. بلکه عمربن سعد به پرچم دارش دستور پیش

روی داد و آتش جنگ را با دستان جنایتکار خود بر افروخت و اولین تیر را به

سوی خیمه گاه حسین(ع) پرتاب کرد و گفت : (شاهد باشید که تیر اول را

من پرتاب کردم......)

این سرآغاز فــــاجعه و مصیبت بزرگ بود که قربانی آن امام مسلمانان

حسین بن علی (ع) نوادۀ پیامبر اکرم(ص)

بود. امام به همراه اهل بیت خود اصحاب،بـــرادران ،فرزندان و پســـران

عمــویش که تعدادشان به 78 نفـــــر نمی رسید در برابر ارتش با هزاران

سربازقرارگرفت.                                                                       

آتش جنــــگ شعله ور شد و دو گروه گاهی با هم جنگیدند و گاهی هم

دیگری را به مبارزه دعوت می کردند.

طبیعــــی است که لشگر یزید توانایی کشتن این تعداد کم را داشت،شهادت

 اهل بیت (ع) و مظلومیت دردناک

آنها در روز کربلا شکل گرفت.

تـــاریخ ، صحــنه ها و تصویرهای دردناکی از این روز را به یاد می آورد؛ به

تصویر کشیدن اتفاقات این روز برای

شــــاعران ،نویسندگــان و هنرمندان کاری بس مشکل است .یکی از تصاویر

 این فاجعه مربوط می شود به طفل

شیرخواره ی امام حسین(ع) یعنی علی اصغر(ع)... .

امــام حسین (ع) آن طفل شیرخوار را با خود به لشگرگاه بنی امیه با خود می برد و از آنها آب می خـــــواهد تا

به طفل خود بدهد چون لشگـــــر بنی امیه بین خیمـــه گاه امام و رود فرات استقرار یافته بودند و تشنگی آل

رسول (ص) و صحابۀ وی به علت دست رســـی نداشتن به آب شدید شده بود.امـــام حسین این طفل را با خود

برد تا آب بخـــــواهد و وجـــــدان خفتۀ آنها را بیدار و احساسات انسانی آنها را تحریک کند ولی آنها در جواب

تیـــری را به سوی طفـــل شیر خواره نشان گرفتندو او را کشتند.این منظره

دل امام را به درد آورد ولی او هرگز

موضعش را تغییر نداد و اراده اش سست نشد .کف دو دست خود را از خون

 

طفل پرکرد آن را به طرف آسمان گرفت و خطاب به خداوند با خود زمزمه

کرد:«مرا در این مصیبت یاری کن و تــاب تحمل آن را به مــن آسان

گردان»

نبـــرد سنگینی در گرفت و بسیاری از اصحاب امام (ع) و اهل بیت وی یکی

پس از دیگـــری شهید شدند...

امام آخرین نفری بود که در این نبرد به یاد ماندنی شهید شد.او در راه کلمۀ

حق و دعوت به برقراری احکام اسلام، جان خود را فدا کرد. تیری سه شاخه

 به سینۀ مبارک امام حسین(ع) اصابت کرد .امـــام  نتوانست آن را

بیرون آورد .خونریزی شدیدی از سینۀ مبارکشان جاری شد. تن شریف ایشان

 به زمین افتاد و در خون غوطه ور شد. کینـــۀ امویان با این جنایتهـــا نیز سیراب نشد بلکــه یکی از افراد سرکش و گمراه بنی امیه (شمربن ذی

الجوشن) به طرف امام رفت و سرش را از تن جدا کرد. سپس ابن سعد با

اسب خود روی جسد امام حسین حرکت کرد و به این ترتیب ستارۀ درخشان

 امام حسین(ع) غروب کرد.                                                    

جنایت و ظلم تا به جاییی رسیده بودکه سر امام حسین و سرهای یارانش را

 روی نیزه گذاشته و چون هدایایی

برای جنایتکاران بینشان پخش گردید.

سپس والی یزیدبن معاویه در کوفه (ابن زیاد) حرکت کرد. جسدهای پاک و

زکیه ی آنها سه روز در صحرای کربلا روی زمین افتاده بود گروهی از قبیلۀ

بنی اسد که در نزدیکی میدان نبرد زندگی میکردند آنها را به خاک

سپردند .قاتلان بنی امیه به این همم اکتفا نکردند و آل رسول (ص) را اسیر

 کردند و به کوفه و سپس به شام بردند......

در جلوی کاروان....

 نتایج انقلاب

پیش از این گفتیم که اهداف انقلاب امام حسین(ع) ایجاد زمینه های مناسب

 برای مخالفت با حکومت بنی امیه و براندازی آنها بود و راه هدایت را بار دیگر

به امت مسلمانان بازگرداند.                                                   

نتیجه این نهضت همانگونه که امام حسین(ع) از همان ابتدا پیش بینی کرده

 بود شهادت بود، بعد از به شهادت رسیدن امام حسین(ع) و یارانش پایۀ

حکومت بنی امیه متزلزل شد، و تمام شعارهای فریبکارانه آنها به همگان

 آشکار شد و زیر سؤالات رفت.دیگر هیچ توجیهی برای سیاست فریب کارانۀ

 

 خودشان نداشتند .فضاحت این جریان مخالف رسالت اسلامی بر مردم آشکار شد.                                                                             

کسانی که در این فاجعه بنی امیه را یاری کردند به سبب عذاب وجدان دچار

تحول درونی شدیدی شدند و به همین ترتیب جامعه اسلامی دچار یک

جنبش و دگرگونی عظیم شد جنبشهای مختلف مردمی پا گرفت:        

قیام توابین و قیام مختار ثقفی ریشۀ گروه ستمگر را که باعث قتل امام شده

 بود خشکانید. قیام شهر مدینه و سایر قیامها نیز.....                                                                                                                   

این گونه مبارزات آنچنان نتوانست حکومت بنی امیه را متزلزل کند ولی به

جای آن باعث بالا گرفتن جریانات مخالف و عوض شدن مسیر نهضت اسلامی به ضد منافع و سیاست کینه توزانۀ امویان شد.                          

حکومت بنی عباس از این وضع و موقعیت به نفع خود سود جست و با

استفاده از شعارهای نهضت اهل بیت از جریانات مختلف سوء استفاده کرد و

 نیروی آنها را تحلیل برد و از این طریق توانست به قضیۀ سیاسی با امویان

بپردازد 

نتیجۀ بحث

 این که مبارزه امام حسین(ع) عملاً باعث ایجاد فضای مناسب برای افشای

 ماهیت سیاست امویان (که هدفشان محو نهضت تمدن و حیات اسلامی بود) شود.                                                                                   

درود خداوند به نوادۀ رسول خدا (ص) شهید ابی عبدا... الحسین (ع) باد.                                               

با خود پیمان می بینیم که دنبال رو جهــاد مقـــدس او باشیم و بــا بذل

 جانهای خود نسبت به آرمانهای بزرگ اسلامی وفادار بمانیم.                                                                                                   

                                                 «والحمدالله رب العالمین»

 

برگرفته شده از کتاب:      «حماسۀ حسینی»



مطالب مشابه :


متن کارت دعوت به مجالس

متن کارت های مکه متن کارت دعوت مکه شماره ۱. هوالمحبوب. و لله الحمد که توفیق فرمود با قلبی




عکس های زیبا از هستی طاهری

انواع متن کارت دعوت مکه انواع پایان نامه ( کاردانی -کارشناسی - ارشد ) انواع متن کارت مراسم




صفحه آرايي چيست؟

واحد هاي پيش از متن، متن، واحدهاي پس از انواع متن کارت دعوت مکه انواع پایان نامه




تاریخچه چاپ

انواع متن کارت دعوت مکه انواع پایان نامه ( کاردانی -کارشناسی - ارشد ) انواع متن کارت مراسم




آشنايي با انواع فايل هاي ايجاد شده در Power-Point

انواع متن کارت دعوت مکه انواع پایان نامه ( کاردانی -کارشناسی - ارشد ) انواع متن کارت مراسم




تشریح وحل تمام مسائل تاریخ پنجم ابتدایی

پرسش های متن مهم ترین شهر عربستان مکه بود زیرا این شهر بر سر راه به دین اسلام دعوت




تسلیت سالروز وفات حضرت خدیجه (س)

55 سال پیش از بعثتِ رسول مکرّم اسلام در جزیرة العرب و سرزمین مکه که دعوت پنهانی، به کارت




از مکه تا کربلا چه گذشت؟

از مکه تا کربلا چه گذشت؟ برای پاسخ به دادخواهی مردم،دعوت مردم عراق و متن پیام چنین




متن کارت دعوت به مجالس

متن کارت های مکه متن کارت دعوت مکه شماره ۱. هوالمحبوب. و لله الحمد که توفیق فرمود با قلبی




نوشته ی کارت سفر حج - متن رایگان کارت پستال

نوشته ی کارت سفر حج. به مناسبت نزدیکی ایام حج و حاجی خوران های پیامد آن و نیز رفتن جمعی از




برچسب :