عروسي و قرار وبلاگي و كلي خريد

عروسي پسرخاله‌م (پنجشنبه 17 آبان) جاتون خالي خيلي خيلي خوش گذشت، همه چي عالي بود، مخصوصاً چون يه مقدار با خونواده زنش (اصفهانين) رودروايسي داشت حسابي براي همه چي سنگ تموم گذاشته بود. جاي خانوم خونه خالي، كلي قِر داديم.<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

بخاطر اينكه پسرا اذيتمون نكنن، باز هم طبق معمول مزاحم مادر شوهر شديم و پنجشنبه ظهر ناصر بردشون اونجا، من و خواهري هم كه از ساعت 5/12 ظهر تو آرايشگاه بوديم، بالاخره هرچي نباشه، تنها دخترخاله‌هاي داماد بوديم و بايد حسابي به خودمون ميرسيديم.

جمعه صبح قبل از اينكه بريم دنبال پسرا، از موقعيت استفاده كرديم و رفتيم براي خودمون سرويس خواب، ميز پذيرائي و ميز عسلي ترك سفارش داديم. ظاهراً اين تركا خيلي بدقولن، معلوم نيست كي بهمون تحويل بدن. ناهار هم رفتيم خونه مادرشوهرم و خلاصه عصري برگشتيم خونه.

شنبه هم پاتختي بود كه نوشين اومد دنبالم و دوتائي رفتيم، اونجا هم خيلي خوش گذشت، مخصوصاً بخاطر اينكه يه كمي هم مردونه بود و خود پسرخاله‌م از همه پذيرائي ميكرد و كلي هم برامون رقصيد.

سه‌شنبه ناصرو كشوندم لايكو كه روبروي خانه كودك پارك ساعيه و ست كامل ملحفه و روبالش آبي رنگ براي پسرا و كرم شكلاتي براي تخت خودمون و يه ست نارنجي هم براي هستي گرفتم + دوتا بالش و دوتا كوسن براي روي تخت. كسي جائي سراغ داره كه روتختي خيلي خوشگل داشته باشه، حتماً خبرم كنه!

پنجشنبه دوتا از دخترعمه‌هام ناهار مهمون من بودن،‌ ميتونست روز خوبي باشه، ولي مسئله‌اي پيش اومد كه حال خودمو مهمونامو خيلي گرفت و حسابي ناراحت شدم، ولي خوب براي اينكه بهشون خوش بگذره سعي كردم ناراحتيمو پنهان كنم، بگذريم.

پريروز هم اول رفتيم پل چوبي كه مركز پارچه مبله و براي مبلا پارچه گرفتيم و بعد هم پرده اتاق خوابا و پذيرائي رو سفارش داديم.

ديروز قرار وبلاگي تو بوستان بود، قبلش رفتم دنبال پسرا، اتفاقي افتاده بود كه حسابي حالمو گرفت، با اينحال سعي كردم به روي خودم نيارم، ساعت 5 كه رسيدم رينگ بازي، ديدم كسي نيست، بعد با پسرا يه كم تو بوستان چرخ زديم و ناصر اومد پيشمون كه اگه پسرا اذيت كردن،‌ اونا رو ببره خونه كه همينطور هم شد، چون فقط تونستن مهديار و پرنيان رو ببينن، بعد هم با ناصر رفتن خونه.

به حدي وقتو فراموش كردم كه ناصر 5/7 شب زنگ زد كه نميخواي بياي خونه، منم بدو بدو از بچه‌ها خداحافظي كردم و رفتم براي پسرا دوتا لحاف اسپايدرمن كه عاشقشن گرفتم و برگشتم خونه، ديدم بعله آقا لطف كردن و لازانياي آماده شده از قبلو گذاشتن تو ماكروفر و خلاصه همه گرسنه منتظر منن.

سارا هم زنگ زد و يه جا رو براي كار معرفي كرد، كه الان باهاشون تماس گرفتم و قراره براي دوي بعدازظهر برم مصاحبه، ميرم و برميگردم.

الان ساعت 5 بعدازظهر يكشنبه‌س، من تازه برگشتم، تقريباً يه دوساعتي مصاحبه طول كشيد، شركت خوبي به نظر ميومد، فقط يه كم ساعت كارش زياده و اضافه‌ كار هم بعضي روزا دارن، پنجشنبه‌ها هم يه چن ساعتي بايد رفت سركار، در مورد حقوق هم قراره نظر نهائي رو بهم بگن تا تصميم بگيرم، بايد ديد قسمت چيه، ماني جون هم الان زنگ زد و يه كار پيشنهاد كرد، ببينم چكار ميكنم.

آخ جون چه دوستاي گلي دارم من.20.gif04.gif


مطالب مشابه :


خرید پتو و لحاف

چيزي مرا به خواب گرم با اين حساب، داشتن يك سرويس خواب مناسب، شايد مهم‌تر از لايكو (220×210




روتختی یکنفره ملروز مدل Imperial

کالای خواب - خواب شاپ - روتختی یکنفره ملروز مدل Imperial - محصول اصل +قیمت نمایندگی + سرویس رایگان




تشک رویال تن آرا

کالای خواب - خواب شاپ - تشک رویال تن آرا - محصول اصل +قیمت نمایندگی + سرویس رایگان حمل




رمان غم و عشق

باتكان هاي شديدي از خواب بلند شدم به زور به سمت سرويس بهداشتي رفتم صورتم بزن لايكو .




رمان غم و عشق قسمت 4

گنجینه ی رمان های من - رمان غم و عشق قسمت 4 - وقتی عشقت تنهات گذاشت نگران خودت نباش که بعد از




عروسي و قرار وبلاگي و كلي خريد

بريم دنبال پسرا، از موقعيت استفاده كرديم و رفتيم براي خودمون سرويس خواب لايكو كه




برچسب :