سفر به تهران 24-7-1390

دريك شب پاييزي با قطار عازم تهران ميشم زمان حركت 19.45 دقيقه است ومن كمي زود تر خود را به راه اهن ميرسونم قطار با يك ربع تاخير ساعت 20 حركت مي كنه ومن نگران از صبح زود رسيدن به تهران.   در كوپه شش نفرهستيم وجو سنگيني حاكم است پس از طي مسافتي افراد به استراحت مي پردازند در خواب وبيداري متوجه كندي حركت  و گاها توقفات زيادقطار مي شم صبح شده وخورشيد خانم برتاريكي غلبه كرده  در ايستگاه اسلامشهر قطار مدتي متوقف گرديده ومن خود را به واگن رستوران قطار ميرسانم در حالت عادي قطار بايد حدود 4 صبح به تهران ميرسيد والان ساعت 7صبح است  چند نفري با توجه به عجله وكاري كه دارند  از يكي از مسولين قطار درخواست باز شدن درب را دارند تا خود باقي مسير را ادامه بدن  كه او موافقت نمي كنه كم كم بحث خودماني در مورد مشكلات همچنين عدم وجود لوكوموتيو و قطعات ان پيش مي ايد

قطار همچنان متوقف است و كم كم اعتراضات بالا ميگيره مرد مسني از نرسيدن به موقع به ملاقات با يكي از وزيران ناراحته. خانمي ناراحته از نرسيدن به اتاق عمل و...

يك خانم ميانسال بسيار عصباني نشون مي ده  و با كلمات و گفتار خود جمعيتي را جمع ميكنه  ودر ان راهرو باريك با انها جهت اعتراض به رئيس قطار مراجعه ميكنند پس از مدتي بهرحال قطار حركت ميكنه و مسافران پياده ميشوند من خود را به مترو شوش ميرسونم با توجه به شلوغي مترو به زور خود را درون واگن مترو جاي ميدم  ميدان هفت تير پياده ميشوم به خيابان شريعتي ميروم .

اينجا برايم اشناست كل خدمت سربازي را بعد از اموزشي اين محدوده گذرانده ام عصر جهت ديدن محل خدمت وتجديد خاطرات بسمت پادگان حركت ميكنم خيابان سرباز به اتوبان مبدل گشته وبخشي از پادگان به اتوبان پيوسته وبخش ديگر به دانشكده پرستاري بيخيال حتي يك سوال از سربازان درون پادگان و كارمندان وكارگاههاي ان ميشوم  با گذر از جلو درب بيمارستان خانواده ارتش  

وياداوري ان دوران از جمله بازي ايران و كره جنوبي و شش گلي كه ايران زد خود را مجدد به شريعتي ميرسانم سوار ميني بوس شده وتا پل سيدخندان خاطرات خود را از ستاد مشترك  فرهنگسراي انديشه  پل سيدخندان  توريست تاكسي و ارسباران مرور ميكنم.

حال با اتوبوس واحد در شلوغي ماشينها خود را به تجريش و امامزاده صالح رسانده ام  كم كم هوا تايك مي شود و من قصد دربند را دارم  به دنبال تاكسي جهت دربند هستم كه خانم پليسي در حال مشاجره با دختري ميبينم اگرچه موضوع فقط ارشاد است .

ساعت 18 به ميدان مجسمه كوهنورد دربند مي رسم

قصد رفتن به شيرپلال را دارم از مسير پايين با عبور از مغازه ها و استراحتگاهها مي روم ومي روم تا اينكه از نور تك دانه لامپ باقيمانه دربند ميگزرم در تاريكي صداي زوزه سگي هشدار ميدهد در شب تنها وبدون روشنايي صعود كار درستي نيست  پس برميگردم.  در برگشت به دوكوهنوردي برميخورم كه از كوه پايين امده اند با باز شدن باب گفتگو انها نيز مرا در برگشت متقاعد ميكنند با خداحافظي از انها در استراحتگاههاي دربند گشتي ميزنم تعدادي خانواده با چهره هاي شرق اسيا در يكي از اين استراحتگاههاي شيك در حال قليان كشيدن هستد پس از گشت و گذار به ميدان مجسمه باز ميگردم

وقصد حركت بسمت پل سيدخندان وگذراندن شب را درفضاي سبز فرهنگسراي انديشه را دارم كه منصرف ميشوم و همين جا را ترجيح ميدهم ساعت 23.30مي باشد اطراف ميدان جاي مناسبي براي استراحت پيدا نمكنم بنابراين از جاده مارپيچ تازه تاسيس بالا ميروم ودرجايي  كه كل دربند را در ديد دارم به نظاره مينشينم به مرور چراغهاي دره دربند خاموش مي شود و خواب بر چشمانم چيره مي شود تنها وسيله كوهنوردي همراه خود كه كيسه خواب ميباشد از كوله بيرون مي اورم ودراز ميكشم صداي سگها از دور شنيده ميشود ومن خسته تر از انم كه به اين چيزها اهميت بدهم ساعت يك بامداد ناگاه باصداي غرغر چند سگ از خواب بيدار ميشوم تعدادي سگ را مي بينم كه اطرافم حلقه زده اند و زوزه ميكشند ناخوداگاه فريادي ميكشم وسنگي در هوا پرتاب ميكنم در لحظه اي سگها دور ميشوند صداي انها لحظه اي قطع نمي شود ومن ديگر به صلاح نمي بينم اينجا استراحت كنم پياده بسمت ميدان تجريش براه مي افتم سكوت همه جا را فراگرفته وگاهگاهي تك ماشيني عبور ميكند انچه كه مرا به فكر واميدارد قطر تنه درختان كنار خبابان است

ساعت يك ونيم شب است ودرب امامزاده صالح بسته . من درميدان تجريش جايي براي خواب پيدا ميكنم  از فرط خستگي طولي نميكشد كه به خواب ميروم وصبح از سرماي هوا بيدار مي شوم صبح پس از نماز درمحوطه امامزاده نظاره گركبوتران هستم ...

 

مجدد خود را در خيابان شريعتي ميبينم وساعت 15 با اتمام كارم خود را به مصلي ميرسانم تا چنانچه نمايشگاهي برپا هست بازديد كنم .در مصلي  ازنمايشگاه خبري نيست از كنار سفارت افغانستان عبور كرده وبه سينما ازادي مي رسم داخل سينما ميشوم هرچند قصد ديدن فيلم ندارم . در سينما با مبل ماساژور تاچ ريلكس وهمچنين تلويزيونهاي سه بعدي اشنا شده وانهارا تجربه ميكنم  در بيرون سينما ازادي صحنه يك دختر و موتور سوار برام تازگي داشت .

پياده از قائم مقام فراهاني به هفت تير ميرسم ساعت 18 است به ايستگاه مترو ميروم تا خود را به شوش برسانم واگن مترو بسيار شلوغ است ومن با فشار مردم سوار مي شوم سه خانم جوان با توجه به شلوغي جمعيت ...          به ايستگاه شوش كه ميرسم با توجه به شلوغي جمعيت درب باز نمي شود ومن مجبور ميشوم ايستگاه ترمينال جنوب پياده شوم وبا پرداخت500 تومان كرايه سواري خود را به راه اهن برسانم ...    


مطالب مشابه :


مقدمه درخصوص مترو

مترو - مقدمه شمیران به خیابان شوش می و مشخصات فني و نقشه­هاي اجرايي و تدارك




نگاهی به تاریخچه مترو تهران

مترو و یا قطار شهری رسيد و براساس نقشه‌هاي ثبت شده اين به خیابان شوش می




سفر به تهران 24-7-1390

از مدتي بهرحال قطار حركت ميكنه و مسافران پياده ميشوند من خود را به مترو شوش نقشه هوايي




مرکز آموزش شهدای وظیفه نزاجا 01

از ایستگاه راه آهن تهران واقع در میدان شوش: جا با خط زرد مترو نقشه خطوط متروی




شوش 2 - مریم هنر کار یگانه

شده اند و در تنظيم نقشه كاخ و روى نقشه عمومى اتلال شوش اين باغها يك يا دو مترو همه




مناره

نقشه برداری موزه شکلات نـِـسـْـتــْله از مترو؛ پوش مناره مسجد شوش با بدنه ای استوانه




برچسب :