زندگي نامه استاد شهـريار

بيست وهفتم شهريور سالروز درگذشت استادشهريار

 

سيد محمد حسين بهجت تبريزي از غزلسرايان معاصر، در سال ‪ ۱۲۸۵هجري شمسي در روستاي زيباي خوشكناب آذربايجان در خانواده‌اي متدين ، كريم الطبع واهل فضل پا بر عرصه وجود نهاد.

شهريار كه دوران كودكي خود را در ميان روستائيان صميمي و خونگرم خوشكناب در كناركوه افسونگر حيدر بابا گذرانده بود، نخستين شعر خويش را در چهار سالگي به زبان تركي آذربايجاني سرود . بي‌شك سرايش اين شعر كودكانه ، گواه نبوغ و قريحه شگفت انگيز او بود.

بالاخره سيد محـمد حسين شهـريار در 27 شهـريـور 1367 خورشيـدي در بـيـمارستان مهـر تهـران بدرود حيات گـفت و بـنا به وصيـتـش در زادگـاه خود در مقـبرةالشعـرا سرخاب تـبـريـز با شركت قاطبه مـلت و احـترام كم نظير به خاك سپـرده شد. چه نيك فرمود:  

براي ما شعـرا نـيـست مـردني در كـار               كـه شعـرا را ابـديـت نوشـته اند شعـار

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

سالروز خاموشي شهريار شعر و ادب و طنين دوباره      

شهریار

شهريور سالروز خاموشي شهريار و روز ملي شعر و ادب فارسي، تداعي‌كننده خاطره اين شاعر عاشق پيشه و طنين دوباره حيدربابا در كوههاي آذربايجان و دل عاشقان وارسته است.

سيد محمد حسين بهجت تبريزي از غزلسرايان معاصر، در سال ‪ ۱۲۸۵هجري شمسي در روستاي زيباي خوشكناب آذربايجان در خانواده‌اي متدين ، كريم الطبع واهل فضل پا بر عرصه وجود نهاد.

شهريار كه دوران كودكي خود را در ميان روستائيان صميمي و خونگرم خوشكناب در كناركوه افسونگر حيدر بابا گذرانده بود، نخستين شعر خويش را در چهار سالگي به زبان تركي آذربايجاني سرود . بي‌شك سرايش اين شعر كودكانه ، گواه نبوغ و قريحه شگفت انگيز او بود.

شهريار شرح حال دوران كودكي خود را در اشعار آذربايجانيش بسيار زيبا، تاثير گذار و روان به تصوير كشيده است.

طبع تواناي شهريارتوانست در ابتداي دهه سي شمسي و در دوران ميانسالي اثر بديع و عظيم حيدربابايه سلام را به زبان مادريش بيافريند.

هنگامي كه شهريار به تبريز آمد مفتون اين شهر جذاب و تاريخ ساز و اديب پرور شد. دوران تحصيلات اوليه خود را در مدارس متحده ، فيوضات و متوسطه تبريز گذراند و با قرائت و كتابت السنه تركي ، فارسي و عربي آشنا شد.

شهريار بعدا به تهران آمد و در دارالفنون تهران درس خوانده و تا كلاس آخر مدرسه طب تحصيل كرد و در چند مريض خانه هم مدارج اكسترني و انترني را گذراند ولي درسال آخر به علل عشقي و ناراحتي خيال و پيش آمدهاي ديگر از ادامه تحصيل محروم شد و با وجود مجاهدتهايي كه بعدا توسط دوستانش به منظور تعقيب و تكميل اين يك سال تحصيل شد، شهريار رغ بتي نشان نداد و ناچار شد كه وارد خدمت دولتي بشود؟ چند سالي در اداره ثبت اسناد نيشابور و مشهد خدمت كرد و در سال ‪ ۱۳۱۵به بانك  کشاورزي تهران داخل شد .

برای مشاهده متن کامل بر روی (( ادامه متن )) کلیک کنید

* اشعار نخستين شهريار عمدتا بزبان فارسي سروده شده است.

شهريار خود مي‌گويد وقتي كه اشعارم را براي مادرم مي‌خواندم وي به طعنه مي گفت:

پسرم شعرهاي خودت را به زبان مادريت هم بنويس تا مادرت نيز اشعارت را متوجه شود!

اين قبيل سفارشها از جانب مادر گراميش و نيز اطرافيان همزبانش، باعث شد تا شهريار طبع خود را در زبان مادريش نيزبيازمايد و يكي از بديع‌ترين منظومه‌هاي مردمي جهان سروده شود.

او در اوايل شاعري بهجت تخلص مي‌كرد ولي بعد با تفعل از اشعار حافظ،، و اينكه خواجه فرمود:

غم غريبي و محنت چو بر نمي‌تابم - روم به شهر خود و شهريار خود باشم او تخلص شهريار را براي خود انتخاب كرد.

از خصوصيات اخلاقي شهريار فروتني، تواضع و سخت گير بودن نسبت به خود است، شهريار مي‌گويد : تاكنون نشده است كه شعري از خواجه بزرگوار بخوانم و از بضاعت خود شرمسار نشوم.

*** سيري در آثار

شهرت شهريار تقريبا بي‌سابقه است، تمام كشورهاي فارسي زبان و ترك زبان، بلكه هر جا كه ترجمه يك قطعه او رفته باشد، هنر او را مي‌س تايند.

منظومه حيدر بابا سلام در سال ‪ ۱۳۲۲منتشر شد واز لحظه نشر مورد استقبال قرار گرفت.

حيدر بابا نه تنها تا كوره ده‌هاي آذربايجان، بلكه به تركيه و قف قاز هم رفته و در تركيه و جمهوري آذربايجان چندين بار چاپ شده است، بدون استثنا ممكن نيست ترك زباني منظومه حيدربابا را بشنود و من قلب نشود.

اين منظومه از آثار جاويدان شهريار و نخستين شعري است كه وي به زبان مادري خود سروده است.

شهريار در سرودن اين منظومه از ادبيات ملي آذربايجان الهام گرفته است.

*** اشعار ولايي

عمق تعلقات ديني و توجهات مذهبي خانواده و نيز شخص استاد شهريار به حدي است كه عشق به ائمه اطهار عليه السلام در بسياري از اشعارش عينا هويداست.

او در نعت حضرت رسول اكرم (ص) مي‌فرمايد:

ستون عرش خدا قائم ازقيام محمد------- ببين كه سر بكجا مي‌كشد مقام محمد بجز فرشته عرش آسمان وحي الهي------- پرنده پر نتوان زد به بام محمد به كارنامه منشور آسماني قرآ ن-------- كه نقش مهر نبوت بود بنام محمد...

اشعار شهريار در ستايش امام اول شيعيان جهان سرآمد سلسله مداحان اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام است.

علي‌اي هماي رحمت توچه آيتي خدارا-------- كه به ما سوا فكندي همه سايه هما را

دل اگرخداشناسي همه در رخ علي بين------- به علي شناختم من به خدا قسم خدا را

برواي گداي مسكين در خانه علي زن-------- كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را ...

شهريار جانسوزترين اشعار خود را تقديم حضرت سيد الشهداء عليه السلام و حماسه ابدي او كرده است:

شيعيان ديگر هواي نينوا دارد حسين --------- روي دل با كاروان كربلا دارد حسين

ازحريم كعبه جدش به اشكي شست دست ------مروه پشت سرنهاداماصفا دارد حسين.

.*** ويژگي سخن

شهريار روح بسيار حساسي دارد. او سنگ صبور غمهاي نوع انسان است.اشعار شهريار تجلي دردهاي بشري است.

او همچنين مقوله عشق را در اشعار خويش نابتر از هر شعري عرضه داشته است.

شهريار شاعر سه زبانه است، او به همه زبانها و ملتها احترامي كامل دارد، در اشعار او بر خلاف برخي از شعراي قومگرا نه تنها هيچ توهيني به ملل غير نمي شود بلكه او در جاي جاي اشعارش مي‌كوشد تا با هر نحو ممكن سبب انس زبانهاي مختلف را فراهم كند. اشعار او به سه زبان تركي آذربايجاني،فارسي و عربي است .

*** سبك شناسي آثار

اصولا شرح حال و خاطرات زندگي شهريار در خلال اشعارش خوانده مي‌شود و هر نوع تفسير و تعبيري كه در آن اشعار بشود، به افسانه زندگي او نزديك است.

عشقهاي عارفانه شهريار را ميتوان در خلال غزلهاي انتظار؟ جمع وتفريق؟ وحشي شكار؟ يوسف گمگشته؟ مسافر همدان؟ حراج عشق؟ ساز صباء؟ وناي شبان و اشك مريم: دو مرغ بهشتي....... و خيلي آثار ديگر مشاهده كرد.

محروميت وناكاميهاي شهريار در غزلهاي گوهرفروش: ناكاميها؟ جرس كاروان:

ناله روح؟ مثنوي شعر؟ حكمت؟ زفاف شاعر و سرنوشت عشق بيان شده است. خيلي از خاطرات تلخ و شيرين او در هذيان دل: حيدربابا: مومياي و افسانه شب به نظر ميرسد.

*** لحظه رحلت

به دنبال تشديد بيماري، وقتي استاد شهريار اميد به بهبود را از دست ميدهد ، به دوستانش ميگويد: بيش از هشتاد سال زندگي كردهام، آثار و اولادي دارم كه آنها باقيات الصالحات من هستند... تمايل من چنين است كه بعد از مرگم اگر در تهران خواستند مدفونم سازند، مرا در جوار مرقد مطهر حضرت عبدالعظيم به خاك سپارند و اگر در موطنم آذربايجان خواستند دفنم كنند، يا در دامن كوه حيدربابا كه آن قدر آن را دوست داشتهام، يا در مقبره الشعراي تبريز در سرخاب مدفونم سازند.

چند روزي بعد از اين سخنان شاعر محبوب ايران اسلامي، در حالي كه اين ابيات از شعر ياعلي را زير لب زمزمه ميكردند، جان به جان آفرين سپردند.

اي جلوه جلال و جمال خدا علي در هرچه جز خدا به جلالت جدا علي

در تو جمالي از ابديت نمودهانداي آبگينه ابديتنما علي

اي مظهر جمال و جلال خدا،علي يا مظهر العجايب و يا مرتضي علي

از شهريار پير زمين گير دست گيراي دست گير مردم بي‌دست و پا علي شهريار در تابستان سال ‪ ۱۳۶۷دارفاني را بدرود مي‌گويد. به منظور پاسداشت مقام ادبي وي و نكوداشت اين شاعر پرآوازه، سالگرد درگذشت وي برابر با بيست و هفتم شهريور، به عنوان روز شعر و ادب فارسي نامگذاري شده است.

در آنروز پيكرش بر دوش دهها هزار تن از دوستدارانش تا مقبره الشعراي تبريز حمل شد و در جوار افاضل ادب و هنر به خاك سپرده شد .

http://www2.irna.ir

……………………

http://www.shahreiar.org/article93.html

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شهریار (پیش از آن بهجت)

سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵-۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبان‌های فارسی و ترکی آذربایجانی شعر سروده‌است. وی در تبریز به‌دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. در ایران روز درگذشت این شاعر معاصر را «روز شعر و ادب فارسی» نام‌گذاری کرده‌اند.

مهم‌ترین اثر شهریار منظومهٔ حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی به‌شمار می‌رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی‌های روستا یاد کرده‌است.

شهریار در سرودن انواع گونه‌های شعر فارسی -مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی- نیز تبحر داشته‌است. از جملهٔ غزل‌های معروف او می‌توان به علی ای همای رحمت و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابی‌طالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشته‌است.

مجموعهٔ تلویزیونی شهریار که به کارگردانی کمال تبریزی در سال ۱۳۸۴ ساخته شده و در آن جلوه‌هایی از زندگی این شاعر به تصویر کشیده شده‌است، در سال ۱۳۸۶ از طریق شبکهٔ دوم سیما به نمایش درآمد و از جانب مردم مورد استقبال فراوان قرار گرفت.

زندگی‌نامه

مقبرهٔ شهریار در مقبرةالشعرای تبریز.

شهریار به‌سال ۱۲۸۵ در شهر تبریز متولد شد. دوران کودکی را در روستای مادری‌اش -قیش‌قورشاق- و روستای پدری‌اش -خشگناب- در بخش تیکمه‌داش شهرستان بستان‌آباد در شرق استان آذربایجان شرقی سپری نمود. پدرش حاج میرآقا خشگنابی نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامهٔ تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسهٔ دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشتهٔ پزشکی ادامهٔ تحصیل داد.

حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری به‌علت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیش‌آمدهای دیگر ترک تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ که شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشگنابی درگذشت. او به‌سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکدهٔ ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود.

در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود -حیدربابایه سلام- را می‌سراید. گفته می‌شود که منظومهٔ حیدربابا به ۹۰ درصد از زبان‌های اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ترجمه و منتشر شده‌است. در تیر ۱۳۳۱ مادرش درمی‌گذرد. در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به‌نام «عزیزه عمیدخالقی» ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج سه فرزند -دو دختر به نام‌های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی- می‌شود.

شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷ شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامی و مسئولین آن -از جمله روح‌الله خمینی، سید علی خامنه‌ای و اکبر هاشمی رفسنجانی- سرود که این اشعار پس از مرگ وی انتشار یافتند. وی در روزهای آخر عمر به‌دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز مدفون گشت.

عشق و شعر

وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۰۸ با مقدمهٔ ملک‌الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی و ترکی آذربایجانی جزء آثار ماندگار این زبان‌هاست. منظومهٔ حیدربابایه سلام که در سال ۱۳۳۳ سروده شده‌است، از مهم‌ترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته می‌شود.

گفته می‌شود شهریار دانشجوی سال آخر رشتهٔ پزشکی بود که عاشق دختری شد. پس از مدتی خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا می‌شود. گویا خانوادهٔ دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم می‌گیرند که دختر خود را به خواستگار مرفه‌تر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با این‌که فقط یک سال به پایان دورهٔ ۷ سالهٔ رشتهٔ پزشکی مانده‌بود، ترک تحصیل کرد. شهریار بعد از این شکست عشقی که منجر به ترک تحصیل وی می‌شود. به‌صورت جدی به شعر روی می‌آورد و منظومه‌های بسیاری را می‌سراید. غم عشق حتی باعث مریضی و بستری‌شدن وی در بیمارستان می‌شود. ماجرای بیماری شهریار به گوش دختر می‌رسد و همراه شوهرش به عیادت محمدحسین در بیمارستان می‌رود. شهریار پس از این دیدار، شعری را در بستر می‌سراید. این شعر بعدها با صدای غلامحسین بنان به‌صورت آواز درآمد.

شهریار این تخلص را از تفألی به دیوان حافظ گرفت و شهریار در تلفظ اصلی شهردار و لقب حاکمان بوده است.

شهریار و عشق به ایران

شهریار در دیوان سه جلدی خود با اشاره به اینکه آذربایجان خاستگاه زرتشت پیامبر است، مردم این دیار را از نژاد آریا می‌داند و نسبت به اشاعة سخنان تفرقه انگیز که بوی تهدید و تجزیه از آنها به مشام می‌آید، هشدار می‌دهد و خطاب به آذربایجان می‌گوید:

تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو

پور ایرانند و پاک آئین نژاد آریان

اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس

ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان

گر بدین منطق ترا گفتند ایرانی نه ایی

صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان

( دیوان ـ ج ۱ ـ ص ۳۵۲)

شهریار قطعه شعر فوق را «جوش خون ایرانیت» خویش می‌داند و می‌گوید:

این قصیدت را که جوش خون ایرانیت است

گوهر افشان خواستم در پای ایران جوان

شهریارا تا بود از آب، آتش را گزند

باد خاک پاک ایران جوان مهدامان

(دیوان ـ ج ۱ـ ص ۳۶۵)

قصیده‌ها

نمونه‌ای از قصیده‌های شهریار:

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟                         بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی                     سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم                 دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند              در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا؟

در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین                       خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟

شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر                     این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا؟

غزلیات

نمونه‌ای از غزلیات شهریار:

امشب ای ماه! به درد دل من تسکینی                     آخر ای ماه، تو همدرد منِ مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می‌دانم                      که تو از دوری خورشید، چه‌ها می‌بینی

چه دلی ماند و چه دینی؟ که نبردی از راه                  ای سر زلف، ندانم به چه کفر و دینی

کی بر این کلبهٔ طوفان‌زده سر خواهی زد؟                ای پرستو، که پیام‌آورِ فروردینی

شهریارا! اگر آیین محبت باشد                     چه حیاتی و چه دنیای بهشت‌آیینی

منابع

* زاهدی، لطف‌الله. بیوگرافی استاد شهریار. چاپ دهم، تهران و تبریز: انتشارات نگاه و زرین، ۱۳۳۷.

* زهری، علی. به‌جای مقدمه. چاپ دهم، تهران و تبریز: انتشارات نگاه و زرین،

* مرتضوی، منوچهر. مقدمه. چاپ دهم، تهران و تبریز: انتشارات نگاه و زرین، ۱۳۴۷.

* وزارت آموزش و پرورش. تاریخ ادبیات ایران ۲. چاپ سوم، تهران: دفتر برنامه‌ریزی و تألیف کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۸۲.

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%B1

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

زندگینامهسید محمد حسین بهجت تبریزی

سید محمد حسین بهجت تبریزی در سال 1285 هجری شمسی در روستای زیبای « خوشکناب » آذربایجان متولد شده است.

او در خانواده ای متدین ، کریم الطبع واهل فضل پا بر عرصه وجود نهاد. پدرش حاجی میر آقای خوشکنابی از وکلای مبرز و فاضل وعارف روزگار خود بود که به سبب حسن کتابتش به عنوان خوشنویسی توانا مشهور حدود خود گشته بود.

شهریار که دوران کودکی خود را در میان روستائیان صمیمی و خونگرم خوشکناب در کنارکوه افسونگر « حیدر بابا » گذرانده بود همچون تصویر برداری توانا خاطرات زندگانی لطیف خود را در میان مردم مهربان و پاک طینت روستا و در حریم آن کوه سحرانگیز به ذهن سپرد.

او نخستین شعر خویش را در چهار سالگی به زبان ترکی آذربایجانی سرود . بی شک سرایش این شعر کودکانه ، گواه نبوغ و قریحه شگفت انگیز او بود.

شهریار شرح حال دوران کودکی خود را در اشعار آذربایجانیش بسیار زیبا،تاثیر گذار و روان به تصویر کشیده است.

طبع توانای شهریارتوانست در ابتدای دهه سی شمسی و در دوران میانسالی اثر بدیع و عظیم« حید ربابایه سلام» را به زبان مادریش بیافریند.

او در این منظومه بی همتا در خصوص دوران شیرین کودکی و بازیگوشی خود در روستای خشکناب سروده است:

قاری ننه گئجه ناغیل دییه نده ،

( شب هنگام که مادر بزرگ قصه می گفت، )

کولک قالخیب قاپ باجانی دویه نده،

(بوران بر می خاست و در و پنجره خانه را می کوبید،)

قورد کئچی نین شنگیله سین ییه نده،

( هنگامی که گرگ شنگول و منگول ننه بز را می خورد،)

من قاییدیب بیر ده اوشاق اولایدیم!

(ای کاش من می توانستم بر گردم و بار دیگر کودکی شوم !)

شهریار دوران کودکی خود را درمیان روستائیان پاکدل آذربایجانی گذراند. اما هنگامی که به تبریز آمد مفتون این شهر جذاب و تاریخ ساز و ادیب پرور شد. دوران تحصیلات اولیه خود را در مدارس متحده ، فیوضات و متوسطه تبریز گذراند و با قرائت و کتابت السنه ترکی ، فارسی و عربی آشنا شد.

شهریار بعدا به تهران آمد و در دارالفـنون تهـران خوانده و تا کـلاس آخر مـدرسه ی طب تحـصیل کردو در چـند مریض خانه هـم مدارج اکسترنی و انترنی را گـذراند ولی د رسال آخر به عـلل عـشقی و ناراحـتی خیال و پـیش آمدهای دیگر از ادامه تحـصیل محروم شد و با وجود مجاهـدتهـایی که بعـداً توسط دوستانش به منظور تعـقـیب و تکـمیل این یک سال تحصیل شد، شهـریار رغـبتی نشان نداد و ناچار شد که وارد خـدمت دولتی بـشود؛ چـنـد سالی در اداره ثـبت اسناد نیشابور و مشهـد خـدمت کرد و در سال 1315 به بانک کـشاورزی تهـران داخل شد .

شهـریار در تـبـریز با یکی از بـستگـانش ازدواج کرده، که ثـمره این وصلت دودخـتر به نامهای شهـرزاد و مریم است.

از دوستان شهـریار مرحوم شهـیار، مرحوم استاد صبا، استاد نـیما، فـیروزکوهـی، تـفـضـلی، سایه وزاهدی رامی تـوان اسم بـرد.

وی ابتدا در اشعارش بهجت تخلص می کرد. ولی بعدا دوبار برای انتخاب تخلص با دیوان حافظ فال گرفت و یک بار مصراع:

«که چرخ این سکه ی دولت به نام شهریاران زد»

و بار دیگر

«روم به شهر خود و شهریار خود باشم»

آمد از این رو تخلص شعر خود را به شهریار تبدیل کرد.

اشعار نخستین شهریار عمدتا بزبان فارسی سروده شده است.

شهریار خود می گوید وقتی که اشعارم را برای مادرم می خواندم وی به طعنه می گفت:

"پسرم شعرهای خودت را به زبان مادریت هم بنویس تا مادرت نیز اشعارت را متوجه شود!"

این قبیل سفارشها از جانب مادر گرامیش و نیز اطرافیان همزبانش، باعث شد تا شهریار طبع خود را در زبان مادریش نیزبیازماید و یکی از بدیعترین منظومه های مردمی جهان سروده شود.

سیری در آثار

شهـرت شهـریار تـقـریـباً بی سابقه است، تمام کشورهای فارسی زبان و ترک زبان، بلکه هـر جا که ترجـمه یک قـطعـه او رفته باشد، هـنر او را می سـتایـند.

منظومه «حیدر بابا سلام» در سال 1322 منتشر شد واز لحظه نشر مورد استقبال قرار گرفت.

"حـیـدر بابا" نـه تـنـهـا تا کوره ده های آذربایجان، بلکه به ترکـیه و قـفـقاز هـم رفـته و در ترکـیه و جـمهـوری آذربایجان چـنـدین بار چاپ شده است، بدون استـثـنا ممکن نیست ترک زبانی منظومه حـیـدربابا را بشنود و منـقـلب نـشود.

این منظومه از آثار جاویدان شهریار و نخستین شعری است که وی به زبان مادری خود سروده است.

شهریار در سرودن این منظومه از ادبیات ملی آذربایجان الهام گرفته است.

منظومه حیدربابا تجلی شور و خروش جوشیده از عشق شهریار به مردم آذربایجان است ، این منظومه از جمله بهترین آثار ادبی در زبان ترکی آذری است، و در اکثر دانشگاههای جهان از جمله دانشگاه کلمبیا در ایالات متحده‌آمریکا مورد بحث رساله دکترا قرار گرفته است و برخی از موسیقیدانان همانند هاژاک آهنگساز معروف ارمنستان آهنگ جالبی بر آن ساخته است.

اشعار ولایی

عمق تعلقات دینی و توجهات مذهبی خانواده و نیز شخص استاد شهریار به حدی است که عشق به ائمه اطهار علیه‌السلام در بسیاری از اشعارش عینا هویداست.

او در نعت حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می فرماید:

ستون عرش خدا قائم ازقیام محمد------- ببین که سر بکجا می کشد مقام محمد

بجز فرشته عرش آسمان وحی الهی------- پرنده پر نتوان زد به بام محمد

به کارنامه منشور آسمانی قرآ ن-------- که نقش مهر نبوت بود بنام محمد...

شهریار در شعر یا علی علیه‌السلام در مورد حضرت امیر المومنین علیه‌السلام می فرماید:

مستمندم بسته زنجیروزندان یاعلی------- دستگیر ای دستگیر مستمندان یا علی

بندی زندان روباهانم ای شیر خدا--------- می جوم زنجیر زندان را به دندان یا علی

اشعار شهریار در ستایش امام اول شیعیان جهان سرآمد سلسله مداحان اهل بیت عصمت و طهارت علیه‌السلام است.

علی ای همای رحمت توچه آیتی خدارا-------- که به ما سوا فکندی همه سایه هما را

دل اگرخداشناسی همه در رخ علی بین------- به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن-------- که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را ...

شهریار جانسوزترین اشعار خود را تقدیم حضرت سید الشهداء علیه‌السلام و حماسه ابدی او کرده است:

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین --------- روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

ازحریم کعبه جدش به اشکی شست دست ------مروه پشت سرنهاداماصفا دارد حسین... .

ویژگی سخن

شهریار روح بسیار حساسی دارد. او سنگ صبور غمهای نوع انسان است.اشعار شهریار تجلی دردهای بشری است.

او همچنین مقوله عشق را در اشعار خویش نابتر از هر شعری عرضه داشته است.

در ایام جوانی و تحصیل گرفتار عشق نا فرجام ، پر شرری می گردد. عشق شهریار به حدیست که او در آستانه فارغ التحصیلی از دانشکده پزشکی ،درس و بحث را رها می کند و دل در گرو عشقی نا فرجام می گذارد :

دلم شکستی و جانم هنوز چشم براهت

شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت

در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست

اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت

اما این عشق زمینی بال پرواز او را بسوی عشق نامحدود آسمانی می گشاید.

قفسم ساخته و بال و پرم سوخته اند

مرغ را بین که هنوزش هوس پرواز است!

سالها شمع دل افروخته و سوخته ام ------------- تا زپروانه کمی عاشقی آموخته ام

عجبا که این عشق مسیر زندگی شهریار را تغییر دادو تاثیری تکان دهنده بر روح و جان شهریار نهاد و جهان روان او را از هم پاشید.

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند----------- درشگفتم من چرا ازهم نمی پاشد جهان

این عشق نافرجام بحدی در روح و روان او ماندگار شد که حتی هنگام بازگشت معشوق، عاشق به وصل تن نداد .

آمدی جانم بقربانت ولی حالا چرا ------------ بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا!؟

شهریارهمانگونه که به سرزمین مادری و رسوم پدر خود عشق می ورزد اشعار بسیار نغزی در خصوص مقام مادر و پدر به زبانهای ترکی و فارسی سروده است:

گویند من آن جنین که مادر ------- از خون جگر بدو غذا داد

تا زنده ام آورد به دنیا ---------- جان کند و به مرگ خود رضا داد

هم با دم گرم خود دم مرگ --------- صبرم به مصیبت و عزا داد

من هرچه بکوشمش به احسان ------ هرگز نتوانمش سزا داد

جز فضل خدا که خواهد اورا --------- با جنت جاودان جزا داد

شهریار در شعر بسیار لطیف «خان ننه» آنچنان از غم فراق مادربزرگ عزیزش می نالد که گویی مادربزرگش نه بلکه مادرش را از دست داده است!

عـلاقـه به آب و خـاک وطن را شهـریار در غـزل عید خون و قصاید مهـمان شهـریور، آذربایـجان، شـیون شهـریور و بالاخره مثـنوی تخـت جـمشـید به زبان شعـر بـیان کرده است.

شهریار شاعر سه زبانه است. او به همه زبانها و ملتها احترامی کامل دارد. در اشعار او بر خلاف برخی از شعرای قومگرا نه تنها هیچ توهینی به ملل غیر نمی شود بلکه او در جای جای اشعارش می کوشد تا با هر نحو ممکن سبب انس زبانهای مختلف را فراهم کند. اشعار او به سه زبان ترکی آذربایجانی،فارسی و عربی است .

سبک شناسی آثار

اصولاْ شرح حال و خاطرات زندگی شهریار در خلال اشعارش خوانده میشود و هر نوع تفسیر و تعبیری که در آن اشعار بشود، به افسانه زندگی او نزدیک است.

عشقهای عارفانه شهریار را میتوان در خلال غزلهای انتظار؛ جمع وتفریق؛ وحشی شکار؛ یوسف گمگشته؛ مسافر همدان؛ حراج عشق؛ ساز صباء؛ ونای شبان و اشک مریم: دو مرغ بهشتی....... و خیلی آثار دیگر مشاهده کرد.

محرومیت وناکامیهای شهریار در غزلهای گوهرفروش: ناکامیها؛ جرس کاروان: ناله روح؛ مثنوی شعر؛ حکمت؛ زفاف شاعر و سرنوشت عشق بیان شده است. خیلی از خاطرات تلخ و شیرین او در هذیان دل: حیدربابا: مومیای و افسانه شب به نظر میرسد.

در سراسر اشعار وی روحی حساس و شاعرانه موج می زند, که بر بال تخیلی پوینده و آفریننده در پرواز است.و شعر او در هر زمینه که باشد از این خصیصه بهره مندست و به تجدد و نوآوری گرایشی محسوس دارد.شعرهایی که برای نیما و به یاد او سروده و دگرگونیهایی که در برخی از اشعار خود در قالب و طرز تعبیر و زبان شعر به خرج داده, حتی تفاوت صور خیال و برداشت ها در قال سنتی و بسیاری جلوه های دیگر حاکی از طبع آزماییها در این زمینه و تجربه های متعدد اوست

.قسمت عمده ای از دیوان شهریار غزل است.سادگی و عمومی بودن زبان و تعبیر یکی از موجبات رواج و شهرت شعر شهریار است.

شهریار با روح تاثیرپذیر و قریحه ی سرشار شاعرانه که دارد عواطف و تخیلات و اندیشه های خود را به زبان مردم به شعر بازگو کرده است. از این رو شعر او برای همگان مفهوم و مأنوس و نیز موثر ست.

شهریار در زمینه های گوناگون به شیوه های متنوع شعر گفته است شعرهایی که در موضوعات وطنی و اجتماعی و تاریخی و مذهبی و وقایع عصری سروده, نیز کم نیست.

تازگی مضمون, خیال, تعبیر, حتی در قالب شعر دیوان او را از بسیاری شاعران عصر متمایز کرده است.

اغلب اشعار شهریار به مناسبت حال و مقال سروده شده و از این روست که شاعر همه جا در درآوردن لغات و تعبیرات روز و اصطلاحات معمول عامیانه امساک نمی کند و تنها وصف حال زمان است که شعر اورا از اشعار گویندگان قدیم مجزا می‌کند.

ماه من در پرده چون خورشید غماز غروب

گشت پنهان و مرا چون دشت رنگ از رخ پرید

چون شفق دریای چشمم موج خون میزد که شد

آفتاب جا و د ا نتابم ز چشمم ناپدید

سرانجام خورشید حیات شهریارملک سخن و افتاب زندگی ملک الشعرای بی بدیل ایران پس از هشتاد وسه سال تابش پر فروغ در کوهستانهای آذربایجان غروب کرد.

اما او هرگز نمرده است زیرا اکنون نام او زیبنده روز ملی شعر و ادب ایران و نیز صدها،میدان،خیابان،مرکز فرهنگی،بوستان و ... در کشورمان ونیز در ممالک حوزه های ترکستان(آسیای مرکزی) و قفقازیه و ترکیه می باشد.

27 شهریور ماه سال 1367 شمسی سالروز وفات آن شاعرعاشق و عارف بزرگ است.

در آنروز پیکرش بر دوش دهها هزار تن از دوستدارانش تا مقبره الشعرای تبریز حمل شد و در جوار افاضل ادب و هنر به خاک سپرده شد .

روز ملی شعر و ادب

بیست و هفتم شهریور ماه سالروز خاموشی شهریار شعر ایران با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی " روز ملی شعر و ادب " نامیده شده است.

نمونه آثار

در راه زندگانی

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را----- نجستم زندگانـــی را و گم کـردم جوانی را

کنون با بار پیــری آرزومندم که برگـردم----- به دنبال جوانـــی کـوره راه زندگانــــی را

به یاد یار دیرین کاروان گم کـرده رامانـم----- که شب در خــواب بیند همرهان کاروانی را

بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی ----- چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را

چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی ----- که در کامم به زهر آلود شهد شادمانـــی را

سخن با من نمی گوئی الا ای همزبـان دل ----- خدایــا بــا کـه گویم شکوه بی همزبانی را

نسیم زلف جانان کو؟ که چون برگ خزان دیده ----- به پای سرو خود دارم هوای جانفشانـــی را

به چشم آسمانـی گردشی داری بلای جان ----- خدایـــا بر مگردان این بلای آسمانـــی را

نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتـن----- که از آب بقا جویند عمــــر جاودانـی را

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%B1&SSOReturnPage=Check&Rand=0

@@@@@@@@@@@@

شهريار

نام: محمد حسين

نام خانوادگي: بهجت تبريزي (شهريار)

تاریخ تولد: 1286

درگذشت: 27/ شهريور/ 1367

محل تولد: چاي كنار

عاشيق دئيه ر : بيـر نـازلـي يـار واريميش

عشقينـدن  اودلانيـب  يــانــار واريميـش

بير سازلي - سوزلي  «شهريـار»  واريميش

اودلار ،‌ سونوب  ، اونون چرخي چؤنميوب

تولد و دوران كودكي شهريار :

سيد محمد حسين بهجت تبريزي معروف به شهريار در سال 1258 « هـ. ش» در شهر تبريز ديده به جهان گشود ، پدر وي حاج سيد ميرآقا خشگنابي در آن زمان از وكلاي درجه يك تبريز و مردي نسبتاً متمول بود كه گرسنگان بي شماري از خوان كرم او سير مي شدند مادر وي كوكب خانم از خويشاوندان حاج ميرآقا بود. تولد سيد محمد حسين مصادف با حوادث انقلاب مشروطيت است.

در چنين اوضاع آشفته اي بود كه ميرآقا خشگنابي ، پدر محمد حسين ، صلاح را در اين ديد كه خانواده و فرزندان خود را از چنين محيط آشوب زده اي دور سازد ؛ از ايـن  رو  عائله  خـود را بـه  زادگاه آبـا و اجداديشان ،‌ يعني خشگناب از توابع بخش «قره چمن» تبريز منتقل كرد.

بدين سان دوران كودكي ، رشد و شكوفايي سيد محمد حسين در اين ديار سبز وخرم و دو روستاي بازهم آباد و بزرگ و زيبا ؛ يعني قيش قَرَشاق ( قه ييش قورشاق) و شنگول آباد ( شنگول آوا) سپري شد. هر سه اين روستاها در دامنه كوهي كه بعدها شهريار نام او را عالم گير كرد واقع شده اند. خود وي در باره اين دوران از زندگيش مي گويد: « زيباترين دوران زندگانيم را در دامنه هاي اين كوه گذرانيدم ... »

بهترين دوران زندگي محمد حسين در چنين محيط باصفا و نشاط انگيزي سپري شد و چنين محيطي بود كه زمينه ساز آفرينش شاهكار ادبي – اجتماعي شهريار ، «حيدربابا يا سلام» و مايه شهرت و آوازه وي گرديد.

عزيمت به تهران:

هنگامي كه محمد حسين 15 ساله شد پدرش او را همراه قافله كوچكي روانه تهران مي كند تا ادامه تحصيلات و مدارج كمال را در آنجا پي بگيرد او هنگام عزيمت به تهران در اولين منزل بين راه « قريه باسمنج» به هنگام استراحت در خواب مي بيند كه بر  روي  قلل  كـوه  طبل  بزرگي را مي كوبد و صداي آن طبل در اطراف و جوانب مي پيچيد و به قدري صداي آن رعد آساست كه خودش نيز وحشت مي كند ، تعبير اين خواب او  چيزي جز شهرت و آوازه اي كه بعدها به دست آورد نمي توانست باشد.

شهريار دنباله تحصيلات متوسطه خود را در « دارلفنون» پي گرفت و به زودي دوستان صميمي و خوبي براي خود در تهران پيدا كرد از جمله آقاي اسدالله زاهدي ، ‌لطف الله زاهدي و ابوالقاسم شهيار.

تخلص شهريار:

شهريار كه از مدتها پيش شعر مي سرود در آن سالها بيشتر به شعر و شاعري روي آورد او ابتدا در اشعار خود بهجت تخلص مي كرد ولي در سال 1300 براي يافتن تخلصي جديد از فال حافظ تخلص خواست كه بيت زير شاهد از ديوان حافظ آمد:

« غم غريبي و غربت چو بر نمي تابم

به شهر خود روم و شهريار خود باشم»

شهريار وقتي اين بيت را ديد در آغاز آن را نپذيرفت و خود را لايق عنوان «شهريار» ندانست و به قول خود چنين گفت كه حافظ جان ، ما از تو يك نام درويشي خواستيم تو به ما چنين نامي پيشنهاد مي كني؟ و دوباره به حافظ تفال زد و باز هم همان بيت آمد و اين چنين آن را به فال نيك گرفت و از آن پس تخلص « شهريار» را براي خود برگزيد و بدان مشهور شد.

شهريار در سال 1303 دوره متوسطه را در دارالفنون به پايان برد و به اسرار پدر وارد مدرسه طب شد.

آغاز قصه جدايي:

در همان اثنا كه شهريار مست از شور و نشاط جواني و فارغ از خود و دنيا روزگار مي گذراند . دست تقدير حال وي را دگرگون كرد و سرگذشتي ديگر را براي وي رقم زد شايد خواست خدا چنين بود تا از شهريار ، شهريار بسازد.

در اواسط دانشكده طب كه جواني 19 ساله و با نشاط بود (1304) شبي در خواب ديد كه در استخر بهجت آباد با معشوقه خود پري مشغول شنا است و غفلتاً پري را مي بيند كه به زير آب مي رود و خود نيز به دنبال او به زير آب رفته ، هر چه جستجو مي كند اثري از معشوقه نمي يابد ولي در قعر استخر سنگي گران قيمت به دست مي آورد كه چون روي آب مي آيد ملاحظه مي كند كه آن سنگ ، گوهر درخشاني است كه دنيا را چون آفتاب روشن مي كند و مي شنود از هر طرف مي گويند : گوهر شبچراغ را يافته است.

اين خواب سرآغاز قصه تلخ جدايي شهريار از پري بود و خبر از روزهاي سخت و غم انگيزي براي شهريار بود ولي از طرفي نويد دهنده گوهري ارزشمندتر براي او يعني همان عشق و معرفت حقيقي است.

در منزلي كه شهريار كرايه كرده ،‌دختري بسيار مهربان ، با ذوق و با عاطفه ،‌به نام «لاله» بود كه قسمتي از كارهاي منزل او را بدون توقع مزد و منتي انجام مي داد و همچون خواهري مهربان براي شهريار بود. اين همان لاله بود كه شهريار چند سال بعد كه از سفر خراسان بازگشت او را مرده يافت و بر سر خاك او غزل بسيار لطيفي با اين مطلع ساخت:

بيداد رفت ،‌لاله بر باد رفته را

يا رب خزان چه بود بهار شكفته را

اواخر دانشكده طب است ؛ اين روزها نامزد شهريار خواسته يا ناخواسته كمتر به ديدار شهريار مي آيد گويي دستاني در كارند تا اين وصل را به هجران بدل كنند ،‌ ظاهراً پدر پري ديگر با اين وصلت موافق نبود و شهريار بي چيز و فقير را لايق پري ، دختر خود نمي پنداشت و از اين رو مانع از آن مي شد كه دخترش به ديدار شهريار برود:

... پدرت گوهر خود را به زر و سيم فروخت

پـدر  عشـق  بسـوزد  كه  در  آمد  پـدرم

عشـق  و  آزادگي  و حسن  و جواني و هنـر

عجبـا  هيـچ نيرزيد  كـه  بي سيـم  و  زرم

ولي شهريار پري را نيز بي تقصير نمي داند و دوري او را ناشي از بي مهري و بي وفايي او مي داند اما هنوز شيفته و دلداده او است و از فراق او مي سوزد.

دخالت تيمور تاش:

آري اين چنين بود كه عزيزترين كس شهريار از دستش به در مي رفت ولي هنوز اميد براي وصل و ديدار باقي بود كه دخالت تيمور تاش ، وزير در بار مستبد رضاخان آخرين رشته اميد را نيز قطع كرد و شهريار را ناكام گذاشت.

در سال آخر مدرسه عالي طب ( دانشكده پزشكي) كه به امتحان آخر سال و دكتر شدن شهريار بيش از چند ماه نماند بود ، در بيمارستان شماره يك ارتش انترن و مشغول كار بود. روزي رئيس بيمارستان او را به اطاق خود خواست . شهريار به اطاق رئيس رفت ؛ ديد سرگردي آن جا نشسته است رئيس بيمارستان با قيافه اي ناراحت و حالي پريشان كه مي كوشيد پنهان كند به شهريار گفت : جناب سرگرد با شما كاري دارند با ايشان برويد و ببيند چه كار دارند . سرگرد شهريار را يك راست به زندان دژباني تهران برد و زنداني كرد. تيمور تاش دستور داده بود كه او را آنجا زنداني كنند يا بكشند.

مادر ثريا وقتي كه از ماجرا با خبر مي شود بر سر و روي خود مي زند ،‌شيون كرده مي گويد: اين سيد بيچاره چه گناهي كرده ؟! نفرين او ما و شما را زير و رو مي كند اين چه كاريست مي كنيد؟ مبادا دستتان را به خون آلوده كنيد.

تيمور تاش به اين شرط حاضر بود از كشتن شهريار منصرف شود كه از تهران برود و بدين ترتيب او را از زندان آزاد كردند كه به زودي تهران را ترك كند.

شهريار به علت فوت لاله ، خواهرش حالي افسرده و نگران داشت و سر و صورتي همچون دراويش ژوليده و پريشان پيدا كرده بود. دوستانش براي معالجه و مداوايش او را به بيمارستان بردند و بستري نمودند. پري وقتي خبر بازگشت و بستري شدن او را شنيد براي ديدار وي به بيمارستان رفت. شهريار كه ازخود قطع اميد كرده بود و اميدي به زندگي نداشت با ديدن پري خاطرات دوران گذشته در يادش جان گرفتند و بارقه اميد و زندگي در او درخشيدن گرفت.

پري را در آغوش گرفت ؛‌به همراه او اشك مي ريخت و چنين مي گفت:

آمدي  جـانـم به  قربانت  ولـي حالا   چــرا؟

بي وفا  حـالا  كه  من  افتاده ام  از پا  چـــرا؟

نوش داروئي و بعد از مرگ سهراب آمدي

سنگدل  ايـن زودتر مي خواستي حالا چــرا؟

عمر ما  را  مهلت امروز و فرداي تو نيست

من كه يك امروز مهمان توام ، فردا چـرا؟

يك خاطره تلخ :

يكي از تلخ ترين خاطرات شهريار در سال 1331 به وقوع پيوست و آن مرگ ماردش بود . مادرش ،‌كوكب خانم ،‌ در 31 تيرماه در بيمارستان هزار تختخوابي تهران جان به جان آفرين تسليم كرد . شهريار به همراه دوستان پيكر مادرش را از بيمارستان به قم منتقل نمود و در آنجا به خاك سپرد. او از مرگ مادر بسيار رنجيده و غمگين شد در اين مورد منظومه اي به نام «اي واي مادرم» دارد كه حالات خود را هنگام مرگ مادر به خوبي بيان مي كند و شعري بسيار لطيف و پر احساس است.

عزيمت به تبريز و ازدواج:

شهريار پس از مرگ مادر آن هنگام كه ديگر بچه هاي برادرش تا حدودي بزرگ شده بودند و مي توانستند روي پاي خود بايستند ،‌ تنها خانه اي را كه در تهران داشت با وسايلش به بچه هاي برادر بخشيد و تنها با يك جامه دان لباسهايش به تبريز رفت . او پس از بازگشت به تبريز يعني در سال1332 در 48 سالگي با نوه عمه خود، ‌عزيزه عبدالخالقي ،‌كه آموزگار دبستان ازدواج كرد. عزيزه دختري بيست و چند ساله بود و با شهريار اختلاف سني زيادي داشت.

ياد يار:

شهريار هنوز پري را فراموش نكرده بود با ياد او شعر مي گفت و به گذشته ها فكر  مي كرد چرا كه پري خاطره اي ماندگار در ياد او بود و هيچگاه از ذهنش پاك نمي شد. در سفري هم كه از تبريز به تهران نمود به پارك بهجت آباد مي رفت كه براي او بهترين و زيباترين جاي تهران بود پس از گذشت بيش از چهل و پنج سال از آن ايام و روزهاي سرشار از عشق و محبت و جواني ،‌هنوز در و ديوار كوي دوست گوياي عشق آتشين او بود و به خاك كوي دوست بوسه ها نثار مي كرد.

پري هم گه گاه براي او نامه مي نوشت و شهريار را فراموش نكرده بود.

داغ همسر:

شهريار در سال 1352 به همراه خانواده به تهران رفت و تا سال 1356 ساكن تهران بود پس از اقامت در تهران شهريار دوران آرام و خوشي داشت كه ناگهان مرگ نا به هنگام عزيزه همسر شهريار در اثر سكته اين خوشي و آرامش را بر هم زد و به عزا تبديل كرد.

عزيزه در حالي كه كمتر از چهل سال داشت ، به دست خزان اجل در بهار زندگاني  پرپر شد و شهريار وسه فرزندش را گريان رها كرد. شهريار با دلي خونين يار و ياور خود را در قم به خاك سپرد.

اين واقعه براي شهريار يادآور خاطره تلخ جدايي او از پري بود شهريار اشعاري در رثاي عزيزه دارد كه از جمله آنها شعري است تركي به نام «عزيزه» و شعر ديگري به زبان فارسي به نام « عزيزه جان». شهريار پس از مرگ عزيزش ديگر نتوانست در تهران دوام بياورد و دست فرزندان خود را گرفت و در سال 1356 دوباره راهي موطن خويش تبريز شد.

بيماري و فوت شهريار:

شهريار در 20 آذر 1366 در تبريز بيمار شد و فزندش هادي او را با اورژانس به بيمارستان امام خميني تبريز منتقل كرد و در آن جا بستري شد . حدود 4 ماه در بيمارستان بستري بود و بعد با شدت يافتن بيماري او به دستور آقاي خامنه اي ( كه در زمان رئيس جمهور بودند) او را با هواپيما به تهران منتقل كردند و در بيمارستان مهر بستري گرديد.

يك روز بعد از ظهر آقاي خامنه اي براي عيادت شهريار به بيمارستان رفت و ايشان كه خود نيز به زبان آذري آشنايي دارند علاقه خاصي به شهريار داشتند و چه قبل از مرگ شهريار و چه بعد از مرگ او در بزرگداشت وي تاكيد مي كرد و او را جزو شاعران بزرگ مي دانست.

سرانجام شهريار در 26 شهريور 1367 ساعت 45/6 روز شنبه مطابق با 17 سپتامبر 1988 ميلادي جان به جان آفرين تسليم كرد و بعد از يك عمر زندگي پر افتخار  ،‌عشق به انسان و انسانيت و عشق به خالق ،‌دار فاني را وداع گفت.

پيكر او را در 27 شهريور از طريق فرودگاه مهرآباد به تبريز منتقل كردند و روز سه شنبه 29 شهريور 1367 در ساعت 5/8 صبح مراسم تشييع بي مثل و مانند و با شكوهي براي او برگزار شد و مردم قدردان تبريز قدرشناسي خود را به استاد خويش نشان دادند.

پيكر شهريار در ساعت 10 در مقبره الشعراي تبريز به خاك سپرده شد و شهر تبريز در كنار ساير شعراي نامي خود فرزند شاعر خود ،‌ شهريار را نيز در آغوش كشيد.                    

روحش شاد و يادش جاويد باد!

حالا چرا؟

آمدي  جـانـم به  قربانت  ولـي حالا   چــرا؟

بي وفا  حـالا  كه  من  افتاده ام  از پا  چـــرا؟

نوش داروئي و بعد از مرگ سهراب آمدي

سنگدل  ايـن زودتر مي خواستي حالا چــرا؟

عمر ما  را  مهلت امروز و فرداي تو نيست

من كه يك امروز مهمان توام ، فردا چـرا؟

نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم

ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا؟

وه   كه   با    اين  عمر هاي   كـوتـه    بي اعتبار

اين   همه   غافل شدن از چون مني شيدا  چرا؟

شور فرهادم بپرسش سر به زير افكنده   بود

اي لب    شيرين !   جواب  تلخ    سر بالا   چـرا؟

اي شب هجران كه يك دم در تو چشم من نخفت

اين قدر  با بخت  خواب   آلود    من    لالا   چـرا؟

آسمان   چون   جمع   مشتاقان  پريشان  مي كند

در   شگفتم   من   نمي باشد   ز  هم   دنيا  چـرا؟

در   خــزان  هجــر  گل  اي  بلبل  طبع حـزيـن

خامشي   شـرط   وفـاداري   بــود  غوغا  چـرا؟

شهريارا    بي حبيب    خــود    نمي كردي   سفر

اين سفـر    راه   قيامت     مي روي    تنها   چـرا؟

منابع و ماخذ:

آخرين سلطان عشق : داستان زندگاني و شرح دلدادگي ها و ناكامي هاي شهـريـار به انضمام

« سلام بر حيدربابا» به اهتمام ناصر پير محمدي ، انتشارات دارالنشر اسلام ،‌ چاپ اول ،‌پائيز 77

آثار: روح پروانه/ مثنوي (1308)، ديوان شهريار (1310)، صداي خدا/ مثنوي (1321)، قهرمانان استالينگراد (1325)، حالا چرا (1328)، مجموعه اشعار (1329)، حيدر بابا (1332)، منتخب ديوان (1333)، حيدر بابا سلام (1346)، نغمه هاي خون (1363).

درباره او بخوانيد: انقلاب در شعر شهريار (1361)، شهريار و انقلاب اسلامي/ اصغر فردي (1372)، اين ترك پارسي‌گوي/ حسين منزوي (1372)، زندگاني ادبي و اجتماعي شهريار/ احمد كاويان پور (1375)، به همين سادگي و زيبايي (1376)، آخرين سلطان عشق/ ناصر پيرمحمدي (1377)، قلم نوشت جدايي/ باقر رشادتي (1378),مرغ بهشتي/ مريم مشرف(

مطالب مشابه :

شعر زيباي استاد شهريار در توصيف كوه

گروه كوهنوردي شركت ايران تاير - شعر زيباي استاد شهريار در توصيف كوه - گزارشات صعود گروه




آخرين شعر استاد شهريار(و چندين شعر ديگر)

روزي تو خواهي آمد - آخرين شعر استاد شهريار(و چندين شعر ديگر) - مطالبی خواندنی در زمینه




شعر عاشقانه از سید محمد حسین شهریار

-شعر-ترانه Sher به كام من كوه نورد سيد محمد حسين بهجت تبريزي معروف به شهريار در سال 1258




زندگینامه استاد شهریار

شهريار متقارن و اين شعر درد و دلي است شاعرانه با همين كوه. در قسمت اول شعر بشتر خاطرات




ماجراي عشق شهريار

شهريار زماني در پاي كوه حيدر بابايه زندگي مي اين شاعر كه شعر را در مكتب عملي نزد




زندگي نامه استاد شهـريار

سالروز خاموشي شهريار شعر و ادب و طنين شهريار زماني در پاي كوه حيدر بابايه زندگي مي كرده




شهریار شاعر معاصر

شهريار و شعر بخاك سپارند و اگر در موطنم آذربايجان خواستند دفنم كنند يادر دامن كوه




برچسب :