سفیر… +اضافه شد

سرم درد می کنه.الان دارم برمیگردم اما بچه ها هنوز نشستند.یه دورهمیه دوستانه با بچه های قدیمی دانشگاه.

از شب قبلش فکرم درگیر اینکه چی بپوشم بود. صبح که چه عرض کنم ظهر از خواب پاشدم.تا کار خونه و حموم و سر وضعم برسم ساعت شش شد.

خب مانتو خردلی و شلوار مشکی تایید شد.

بین روسری و شال گیر کردم، نتونستم تمرکز کنم.تمامشون رو زمین ریختم.فایده اینهمه شال و روسری چیه وقتی هیچ کدوم به مانتوم نمیاد؟

میگن دختر دزد وسائل مامانشه،من بودم.روسری مشکی با طرح طلایی خردلی برداشتم.

ساعت ۷:۳۰ شد.روسری رو دور گردنم گره زدم.

یه چشمک زدم،هنوز زود بود.

نشستم

نشستم 

نشستم 

۸  شد. نیم ساعت دیگه زنگ میزنم آژانس.

یه نگاه به خودم کردم.حس اینهمه خانوم بودن اذیتم میکرد.طی یک حرکت انتحاری ،تمامی لباسم رو در آوردم.شلوار مخمل پوشیدم. 

آخیشششش،حوصله بیشتر فکر کردن نداشتم.یه دست مشکی پوشیدم. 

عزا نمی ری که گلم.مانتو پاییزی قرمز به اندازه کافی رنگ داشت. 

یه همچین آدم بی ثباتیم.سر هر چیزی کلی فکر می کنم آخر سر یه کار دیگه انجام میدم

بچه ها زیادی شاد بودند.صدای موزیک رو مغزم بود. اینا هم یک صدا می خوندن.مزاحم شادیشون نمی شدم و با یک لبخند همراهیشون می کردم.الکی به گارسون گفتند تولد دوستمونه میشه به خواننده بگین تولد مبارک بخونه. کل رستوران برای دوستی که نبود تولدت مبارک می خوندند.

تو این بین فقط مبین فهمید حالم خوش نیست.تاریکی زیاد محیط رو بهانه کردم.هرچقدر اصرار کردند باهاشون نرفتم.

مرد آژانسی بد نگاه می کنه.کاش حداقل یکیشون باهام بود تا این مردک اینجور نگام نمی کرد.

 

 

دیرتر نوشت:

این آخرین باره…!!

یه حس خوبیه قبل ابی خودمون داستانش رو قلم زدیم.داستان ما شیرینتر بود.

نمی دونم عاقل شدم یا نه!! اما برگشتم خونه.

خیلی خوبه از اینکه این آهنگ مثه آیه دق روزی چندبار برات پخش میشه.

خیلی خوبه که مطمئنم وقتی این آهنگ رو میشنوی،فقط و فقط یاد من می افتی.

خیلی خوبه که تو رو به زانو در آوردم.

خیلی خوبه که الان فهمیدی برای بقیه چه آدم یوبسی بودی.

آهای "یکی" یاد بگیر دست بالا دست زیاده.

آهای "یکی" یاد بگیر با دختر خانوما درست برخورد کنی.

آهای "یکی" خوشحالم اعتراف کردی.

آهای "یکی" دوست ندارم اما با فکر بهت یه لبخند رو لبم می شینه،اینو دوست دارم.

آهای یکی،خیلی تکی…!!

 

 

 

خیلی بعد تر دیرتر نوشت:

+++ سرجیک عزیز همین پنج شنبه من و مخاطبا رو به کافه لورکا دعوت کرده،می خواستم بگم اما یادم میرفت.ببخشید 

 

+++الان که فکر می کنم چقدر نیاز داشتم به دیشب. کمی فکر می کنن میبینم "آهنگ تولدت مبارک" زیاد بی راه هم نبود.7 نفر مهر ماهی تو جمع حضور داشتند.گلی دونه دونه تاریخ تولدا رو پرسید.جالب بود ردیف تیر ماهیا پشت هم بودند. مهر هم زیاد بود. به جز خرداد و مرداد و همه ماه ها جمع بودند.

کسری با شیطنت داد میزد :خرداد نبود؟داریم حرکت می کنیما 

سمانه میگفت : یادمون باشه سری بعد خرداد و مرداد هم دعوت کنیم.

یاسین میگفت :خواهشا تیر و مهر دیگه نباشه که ظرفیت تکمیله.

واقعا چرا ساکت بودم ؟؟؟؟؟

دوست دختر مبین رو خیلی دوست داشتم. مثل خودش اسطوره مهربونی بود.اگه حوصله داشتم،سفت بغلش می کردم و کلی باهاش گرم می گرفتم.

دوست دختر میلاد همکلاسی پنج سال دبستانم بود. میدونستم امابه روم نیاوردم. شاید اینکه هیچکس ازش خوشش نمی اومد،دلیل محکمی برام بود


مطالب مشابه :


ترکیب رنگ ها 1

رنگ هاي اصلي: آبي- قرمز- زرد. رنگ هاي روشن : رنگ اصلي + سفيد. رنگ هاي تيره : رنگ اصلي+ سياه




سفیر… +اضافه شد

خب مانتو خردلی و شلوار مشکی عزا نمی ری که گلم.مانتو پاییزی قرمز به اندازه کافی رنگ




مدل ساعت های مچی پرطرفدار این روزها

کرونوگراف است و تاریخ‌شمار هم دارد اما ویژگی اصلی آن جنس بند و رنگ خردلی مدل مانتو




چه كسی گفته این رنگ‌ها به همه می‌آیند؟

کافه مد تهرانسر - چه كسی گفته این رنگ‌ها به همه می‌آیند؟ - اخبار پوشاک زنانه




اشک عشق (1) قسمت 7

یه لباس اسپرت صورتی سفید اورده بود و با یه مانتو خردلی رنگ و شلوار جین مشکی با یه شال مشکی




برچسب :