باز نویسی کامل سی دی فلسفه 1

به نام قدرت مطلق الله

بازنویسی متن کامل سی دی فلسفه 1 (مهندس دژاکام )توسط مسافر قلم فرسا

ما بر روی مبحثی که کار کردیم روی مسئله خودمون گفتیم مسئله جسم، روان، جهان بینی، جمله خیلی قشنگی لوئی پاستور دارد این که دانش اندک انسان را از خدا دور می کند و دانش زیاد انسان رو به خدا نزدیک می کند انسانهایی که یک مقدار اندکی از دانش آگاه می شوند دیدشان تغییر می کند همه چیز را می دانند و اینکه از طریق علم همه چیز را می شود درک کرد و فهمید هر چی در این مسئله برویم بالاتر و شناخت و آگاهی ما بالاتر برود می بینیم که مسائل دیگری هنوز وجود دارد.

می خواهم به این مسئله اشاره کنم که ما از طریق علم نمی توانیم همه چیز را درک کنیم طبق بزرگانی که یا فلاسفه ما از طریق علم نمی توانیم همه چیز را بررسی کنیم مثلاً اون فردی که می گوید من زمانی خدا را قبول دارم اون جراح که می گه زمانی که من خدا را زیر کارد جراحی ببینم، این حرفش درست مثل این می ماند که یک کارگر بگوید خدا را زمانی قبول دارم که خدا را سر کلنگم یا بیلم ببینم یا اونکه خیابانها را جارو می کند بگوید من زمانی خدا را درک می کنم که با جاروی سپوری مثلاً خدا را حسش کنم. اصلاً جنسیتش چیز دیگه ای هست.

خداوند چیزی نیست که تو بتوانی سر چاقوی جراحی حسش بکنی، اصلاً اون دستگاه برای اندازه گیری ساخته نشده، با یک ترازو شما طلا می کشی با یک ترازو کمپرسی با 20 تن آجر می رود روش و اندازه گیری می کنی، اگر روی یک باسکول که 20 تن آجر را اندازه گیری می کنید 10 گرم طلا را بگذاریم نمی تواند اندازه گیری کند، توی ترازویی که چلو هم قابل اندازه گیری نیست بعد مثلاً مایعات را با یک چیز دیگه ای اندازه گیری می کنند مایعات را بر مبنای وزن اندازه گیری نمی کنند بر مبنای لیتر اندازه گیری می کنند با متر مکعب اندازه گیری می کنند یک واحدش وزن اینها اصلاً مقیاس هاش با هم فرق می کند به همین دلیل است که می خواهم به این نکته اشاره کنم.

که کسانی که می خواهند روانشناسی و روانپزشکی از طریق علم آنالیزش کنند قادر نخواهند بود.

مثلاً نمی توانند روانپزشکی را از طریق علمی مسئله را حل کنیم هم روانپزشکی را نمی توانیم از طریق علم حلش کنیم، حتی من عقیده دارم بیماریها را هم از طریق علم خاصی قادر به شناخت این مطلب نیستیم چیز دیگری می خواهد.

من اتفاقاً تصادفاً کتابی سر راهم قرار گرفته، داشتم مطالعه می کردم چند تا نکته جالب بود که اینها را بهتون می گم چند تا پاراگراف از این کتاب می خوانم بعد می روم سر بحث خودمون کتاب مال کلیات فلسفه است مال دکتر اصغر داده فقط چند تا پاراگراف جزئی را می خواهم بهش اشاره کنم برای دانشگاه پیام نور چاپ 29 اونجا می گه که ما برای شناخت چون همه چیز بر مبنای شناخت یعنی چه؟

شناخت یعنی معرفت و آگاهی، از چیزی شناخت و آگاهی پیدا کنیم می شود شناخت، می گن انسان برای شناخت جهان 3 قسم این شناخت وجود دارد: یکی شناخت علمی، یکی شناخت هنری، یکی شناخت فلسفی، 3 تا است مثل این که می گیم جسم، روان، جهان بینی، وقتی که شما می خواهید جسمی را بشکافید یکی شناخت علمی یکی شناخت هنری یکی شناخت فلسفی.

شما یه هنری یا یک مجسمه سازی که یک سنگی را خورد می کند و از آن یک مجسمه در می آورد لحظه به لحظه شما درون آن را نمی توانید از نظر علمی بررسی کنید یک نقاش هم

همینطور یک بازیگر هم همینطور و هر مطلبی که در مورد هنر است این درون یعنی اینجوری می شه وقتی ادامش می ده یک علم داریم یک هنر داریم علم با 5 حس ظاهر کار می کند اینو از خودم دارم می گم شما توسط 5 حس اندازه گیری می کنی کار را بررسی می کنی این قابل قبوله هنر مال درون مال عواطف، احساسات، احساسهای درون این یه چیز دیگس.

بنابراین پس برای شناخت هر موضوع یا هر چیزی ما سه تا مسئله داریم یکی شناخت علمی، یکی شناخت هنری، یکی شناخت فلسفی، ما نمی توانیم با شناخت هنری تمام موضوعات جهان را آنالیز کنیم با شناخت فلسفی هم نمی توانیم تمام موضوعات جهان را آنالیز کنیم با مسائل علمی هم نمی توانیم ما اصلاً نمی توانیم توسط شناخت علمی درون یک اسکیزوفرنی را بررسی کنیم یا یک دانه دوقطبی یا سایکولار یا هر چی هست چرا نمی توانیم؟

ما نمی تونیم اگر می تونستیم تا حالا درمان می کردیم این همه دیوانه در تیمارستان نداشتیم چون قابل درمان نیست.حالا چند نکته اش را اشاره می کنم بعد می رویم سر بحث خودمون.

پس شناخت علمی شناخت جهان مبناش 3 تا پارامتر ، یه مثلثی مثل جسم، روان، جهان بینی که داشتیم اینجا علمی، هنری، فلسفیش.

شناخت علمی بر 3 محور استوار است: اول منظم و سازمان یافته باشد یعنی پراکندگی نداشته باشد منظم و مشخص باشد. دوم با روشهای معین، سنجیده بشود بشه سنجیدش. سوم بر واقعیات خارجی استوار باشد.

می گم که درجه حرارت ذوب آهن 1200 درجه است پراکنده نیست خیلی ثابت می توانیم با روشهای مشخص سنجیده بشود. واحدهای حرارت و آتش این کار را انجام بدهیم و وقتی که اندازه کردیم می گویم بعد 1200 درجه است هر کجا ما آهن را ذوب کنیم باید 1200 درجه بشود می گیم مستطیل 4 ضلعی است که اضلاعش 2 به 2 با هم برابر است و زاویه اش 90 درجه است ممکنه ذوزنقه باشد ممکنه یک چیز دیگه بشد 4 ضلعی است که اضلاعش 2 به 2 با هم برابرند و زاویه اش هم 90 درجه است همه جا باید این قضیه استوار باشد قابل چیه؟ قابل اندازه گیری باشد ولی اگر می گیم که پنی سیلین یک دانه چرک خشک کن خیلی خیلی چیه قویه، چرک خشک کن خیلی قوی هست ولی همه جا صادق نیست.

آهن همه جا 1200 درجه ذوب می شود و مستطیل همه جا همون تعریف را دارد زاویه اش 90 درجه است ولی اینجا آنتی بیوتیک ممکنه به یکی بزنیم امکان دارد طرف بمیرد استثناء دارد چون تجربی است برای همه نیست برای بعضی قبوله برای بعضی دیگه حساسیت می آورد به خاطر همین می گویند باید قبلش تست بزنی بعداً بزنی.

بنابراین در همه جا صادق نیست یا مثلاً شیمی درمانی این کار را انجام می دهد همه جا صادق چیه نیست و اصلاً ریشه و بنایش بر مبنای صد در صد عملی نیست در صورتیکه علم خالص چیه نمی گنجه همیشه اگه این عمل جراحی اگه انجام بدهیم معمولاً درسته گاهی اوقات ممکنه آب بدهد ممکنه هزار تا اتفاق بیفتد و در یک تعریف خاص نمی گنجد و ما مسئله روان را نمی توانیم بیاوریم توی این تعریف ما بگنجانیم چون هر کسی یه جور دیگه است پس اینجا چیه 3 تا حالت چیه حال ساده بود دیگر 3 تا حالت داشت حالا اینجا می گیم مثلاً سومیش اینه بر واقعیت خارجی استوار از عواطف و احساسات شخصی به دور است پس سومین فرضیه علمی بر واقعیت خارجی استوار است و از عواطف و تمایلات شخصی بدور است سایکولار، سایکوز، یا اسکیزوفرمی مربوط به تمایلات درونی شخصه یه چیز دیگر است اینو شما نمی توانید با مسئله دیگر اینجا بسنجید داستانش فرق می کند بر واقعیت خارجی استوار است و از عواطف تمایلات شخصی بدور است بدین معنی که عالم یعنی کسی که علم دارد می کوشد تا واقعیت را همانگونه که هست مورد بررسی قرار دهد و عواطف و امیال خود را در تحقیق علمی دخالت چیه ندهد چنین است که می گوید علم جنبه شخصی ندارد و قوانین علمی قوانین عمومی و کلی است و نسبت به همه افراد و همه زمانها و مکانها یکسان است باید در مورد همه اینها چیه یکسان باشد. در زمانهای مختلف مکانهای مختلف باید یکسان باشد.

مثلاً قانون انبساط فلزات قانونی است کلی و عمومی که در سراسر عالم و نسبت به همه آدمیان یکسان است، قانون ذوب فلزات در یه درجه ای ذوب می شوند که در هر کجای عالم اندازه گیری کنید همونه، یعنی هر کس در هر کجا و در هر زمان که فلزی را حرارت دهد فلز  چی می شود منبسط می شود اون حرارت که می دهید دیدید که حجمش زیاد می شود همه جا این اتفاق می افتد خوب این شناخت علمی شد، این شناخت هنری دانستیم که شناخت علمی شناختی است گفتنی بر واقعیات خارجی و این شناخت هر چه بیشتر از واقعیتهای درونی عواطف احساسات امیال احساسات شخصی بدورباشد شناخت هنری از این بابت نقطه مقابل شناخت علمی، شناخت هنری بر عواطف و احساسات درون بستگی دارد شناخت علمی بر واقعیت بیرونی این 2 کاملاً مشخصند نمی خواهم در موردش زیاد صحبت کنم.

حالا یه چیزهایی است که شما نمی توانید نه با شناخت علمی اونو توجیه بکنید نه با شناخت هنری، مثلاً خدا رو نه با شناخت علمی می توانید بررسی کنید نه با شناخت هنری، خلق زمین و آسمانها را نه با هنری می توانید نه با علمی.

زندگی پس از مرگ را نه با هنری می توانیم توجیه اش کنیم نه با شناخت علمی،

بقایای انسان پس از مرگ را نه با شناخت قابل توجیه است نه با هنری، انسان دارای روح، دارای نفس، نه با علمی نه با هنری با هیچ کدام قابل توجیه نیست اینجا با چی قابل توجیه. اینجا با یه چیزی به نام فلسفه قابل توجیه.

فلسفه یعنی چه فلسف یعنی دوست داشتن خرد و حکمت می شود فلسفه.

فیلسوف کیه؟ فیلسوف کسی است که حکمت را دوست دارد که اون حالا می آید روی قوانین بررسی می کند.

حالا بحث ما نسبت به افراد چگونه است هر انسانی برای خودش با توجه به دریافتهای علمی و دریافتهای هنریش برای خودش یک فلسفه ای را ارائه می دهد که انسانها با هم فرق می کند.

اگر از یک دکترای فیزیک اتمی بپرسید که این آسمانها چگونه بوجود آمد می گه ;کهbig bang انفجار بزرگی بود اینجوری بود اینجوری شکل گرفت از یک آدم مذهبی بپرسی چه جوری شد می گه خلق زمین و آسمان در تورات می گه اول این جوری بود بعذ اونجوری بود بعد اینجوری شد.

پس فلسفه یک آدم فیزیکی با یک آدم مذهبی با هم فرق می کند، آدم مذهبی می گوید آسمان و زمین را خداوند خلق کرد در 6 روز خلق شد اون می گه انفجار بزرگ خلق شد پس بر مبنای دریافتهای علمی و دریافتهای هنری خود یک فلسفه خاص را چکار می کند بنیان می کند.

فلسفه ای که یک ایرانی بنیان می گذارد با فلسفه ای که یک روس بنیان می گذارد فرق می کند چون دریافتها شون یکی نبوده، یا یک اروپائی یک فلسفه ای را بنیان می کند یا ...... 

پس اونهایی که می خواهند بکوشند مسئله خداوند را یا مسئله خیلی موارد را با علم بررسی کنند انسان بگه من خدایی را که زیر چاقو جراحی احساس نکنم قبول ندارم، اصلاً مطرح کردن این سؤال از ریشه و از بنیان غلطه این چیزی نیست که شما بتوانید با 5 حس اونو دریافت بکنین.

پس همه اونهایی که می خواستند مسئله خدا را، انسان را، مسئله معاد را، مسئله بقای انسان را، اینا رو همه رو از راه علم بپذیرند از اون اول به نظر من درجای درستی قدم نگذاشته اند یا اونهایی که می خواستند تمام مسائل رواپزشکی را از نظر علمی جا بیندازن آنها قادر نخواهند بود تمام کسایی که می خواهند مسئله اعتیاد رو فقط با علم خالی هم حل کنند آنها هم موفق نخواهند بود و عملاً هم می بینیم که تا الآن هم عملاً موفق چیه نبودند.

من مثلاً: ما حالا یه مسئله ای داریم بعضی از جراحها اصلاً یه سریاشون وقتی باهاشون صحبت می کنین واقعاً پرت پرتند یه صحبت هایی می کنند در این 4 تا کتاب 4 تا اسم سر زبونشون افتاده و یک الگوهایی دارند که این الگوها وحشتناکند ممکنه این الگوها چیزایی درست بگن حرفی ندارم الگویی که نمی خواهم اسم ببرم الگویی که 10 سال از عمرش را در تیمارستان بوده، تو تیمارستان بوده و تو تیمارستان بوده این چگونه من می توانم الگوی خودم بکنم مثل این می مونه که من برای درمان اعتیاد الگو یک کارتن خواب که ظاهرش از تزریق تو جوبی ها بود این بشه الگوی من، چی برای درمان اعتیاد با این چیزی که داریم انجام می دیم مقصدم این نیست که همه یکسری آدم مذهبی باشیم بریم تو مذهب، داریم کار انجام دهیم، مقصدم اینه که ما به یک صلحی آرامشی برسیم یک زندگی داشته باشیم بدون دغدغه باشد تا در چند صباحی که زنده هستیم بتوانیم درست در آسایش در تفکرات راحت آروم زندگی بکنیم و دچار مشکلات نباشیم.

بنابراین سعی کنید الگوهای بگیرید که این الگوها توانسته باشند انسانی که قادر نیست زندگی شخصی خودشو اداره بکند چگونه می شود آنها را الگو قرار بدهم یک ذره اینو فکر بکنید.

اون روز دختر خانم می گفت که مولانا حشیش می کشید نعوذ با.......  فلان پیامبر سفلیس گرفت !! اینارو از کجا گرفتی تو از کجا آورده از کدام کتاب فلانی فلان کار را کرد اینا تقصیر ندارند اینا یکجایی ما خیلی افراطی رفتیم و اینا با عقل جور در نمی آید اینا از این طرف بام افتادند یکسری از اون طرف خوب اینا یه نکته هایی بود که من امروز یک اشاره ای کردم که خواشتم بگم بنابراین اگر من صحبت می کنم بناربراین اینا از طریق مسائل علمی خالص بخواهیم به نقاطی برسیم این امکان پذیر نیست.

اگر پیش تمام فیلسوفهای جهان هم بروید فیلسوفها اینو قبول دارند این مطالبی که من گفتم از کتاب خلقیات دکتر حسن زاده است این نیست که علم بتواند همه چیزهای توی دنیا را بتواند حل کند. یا توجیه کند دین بیاید تمام مسائل دنیا را توجیه کند دین نمی تواند بگیم که می تونه دین می تونه بگین که هنر می تواند تمام مسائل دنیا را توجیه کند اونم نمی تونه همه چیز دنیا هم دین هست هم هنر هست هم فلسفه است هم علم اینا همه با هم دست به یکی می شوند با هم یک چیزی را بوجود می آورند هم جسم است هم روان  هم جهان بینی، یک پاراگرافی حالا من می خوانم مبحثی است که ممکن قبلاً صحبت کرده باشم اما الآن به گونه دیگه ای صحبت می کنم.

تحت عنوان 10/9/73 تحت عنوان مسافر تنها که در این بازیهای ما دیالوگهای نمایش نامه ما سردار با نگهبان صحبت می کند سردار می گوید: راه جنت یا آرامش شرطش پرهیزگاری و درست زندگی کردن است ما که بخواهیم وارد بهشت شویم یا جنت، جنت باغی است که پنهان بخواهی وارد بهشت بشوی شرطش پرهیزگاری، پرهیزگاری یعنی چه؟

پرهیزگاری یعنی دوری از ضد ارزشها، از ضد ارزشها باید پرهیز کنی اگر پرهیز نکنی راه جنت نیست و به آرامش هم نخواهی رسید.

شما باید از بعضی از مسائل باید پرهیز بکنی دوری بکنی از حد تعادلش، مثلاً در مسائل جنسی باید کنترل شده باشد در حدش دوری بکنی فردا خودت سفلیس می گیری، سوزاک می گیری، ایدز می گیری، هزار تا بیماری می گیری.

پس هر چی بلا سر خودت می آید پرهیز نکنی پرهیز یعنی این جلوگیری از ضد ارزشها حالا چیه در هر مسئله ای دروغ بگی برای خودت دچار بحران مشکل می کنی دروغ بگی، دزدی کنی، سرقت کنی، درست زندگی کردن پس در اینجا راه رسیدن به فردوس چیه! درست زندگی کردن و ما می خواهیم درست زندگی کردن را یاد بگیریم و تا حالا سعی کردیم یاد بگیریم در حیاط انسانها باید آدمها و انسانهای مقرب پروردگار باید چی بشن مشخص بشوند یعنی اینکه انسانهای صالح و ناصالح مشخص بشوند.

مقصود از این قوانین کدوم قوانین؟ قوانین الهی، قوانین دوری از ضد ارزشها عبور از این قوانین انسان را به حالت حیوانی سوق می دهد اگه پرهیز کار نباشی از ضد ارزش ها پرهیز نکنی وارد قالب حیوانی می شوی نمونه های زیادشو می توانیم ببینیم می توانیم بررسی کنیم.

انسان به مرحله ای می رسد که مثل حیوان زندگی می کند توی خرابه ها توی خیابنها حالا فرقی نمی کند زن یا مرد باشی مثل حشرات حیوانها زندگی می کنی.

پس وقتی ما از ضد ارزشها دوری می کنیم در صلح و آرامشیم، وقتی طرف آنها می رویم قوانین را می شکنیم خودمان را در قالب حیوانی یواش یواش تبدیل به یک قالب حیوانی می شویم و راه مستقیم آنان را به نور نزدیک می گرداند و سمت نور آسایش، آرامش، و صلح است. به کجای مطلب رسیده بودیم.

نگهبان می گه هسته چیه؟ استاد می گوید: هسته 2 معنی دارد. یک هسته خود جسم، دوم هسته خارج.

اینجا می خواهد هسته انسان را بشکافد یه هسته جسم، یه هسته خارجی دیگه حتی هسته جسم را ما نمی توانیم با علم توجیه بکنیم. هسته خارجی قابل صحبت و بحث از لحاظ علمی به هیچ عنوان چیه نیست. کاملاً متفاوت و کاملاً فرق دارد. 1- هسته خود جسم.2- هسته خارجی که همان بقایای جسم است که به صورت بخار در می آید و به راه و مکانهای تعیین شده سفر می کند.

اگر بخواهیم هسته انسان را بشکافیم یکی به جسم می رسیم یک به نفس یا به روح اصطلاحاً به دو قسم می رسیم همینجا انسان دو قسمت می شود و اگر تو می خواهی همه چیز را از هسته اول جسم حل کنی به نتیجه نمی رسی.

اگر جسم را ول کنی و فقط بخواهی به هسته خارجی بپردازی اونم به نتیجه نمی رسی که بعضی ها می خواستند با قسمت خارجی فقط انسان عروج کند.

یکی پنهان یکی آشکار اگر ما در جسم بودن به هسته درونی خود بنگریم و تمامی آن را خوب از لحاظ علمی بشکافیم به جهان هستی بعد خود دست یافتیم و بدون مانع می توانیم به مرکزیت آن که بخار اصلی است توجه مذبور بداریم در صورتیکه فقط مال جان و مقام را طلب نموده باشیم.

میگه در صورتیکه فقط مال، جان، و مقام و منعت را طلب نماییم این اصلاً با تفکر انسان موفق نیست ما اگر ماده را بشکافیم به چی می رسیم ما اگر ماده را بشکافیم به یک چیزی می رسیم که اصلاً دیده نمی شود موج چیزی وجود ندارد.

اگر اتم را بشکافیم بعدش می رسیم به الکترونهااگر الکترون را بشکافیم می رسیم به کوارتها و اگر کوارتها را بشکافیم می رسیم به یکسری موج هایی که فقط این گفته بخار که باز بخار قابل درک  ولی به موج می رسیم یعنی در هستی به امواج اینا فشرده شد شد، ماده اینا رو باز دومرتبه هی خرد خرد کنیم می رسیم به یک چیز مثل موج.

اگر بخواهیم نمونه اش را درک بکنیم شما اگر بیایید یک کیلو اورانیوم مثلاً اورانیوم 238 یا 240 درجه 1 کیلو اورانیوم بدن می شه یک گاوصندوق، گاوصندوق خیلی قوی که می تواند یک قرن بمونه و بعد از یک قرن بازش کنی شده نیم کیلو مثلاً نیم کیلوش صورت تشعشع زمین رفته یعنی چه؟ یعنی ماده تبدیل به موج شده ماده تبدیل به یه چیز دیگه شده.

بنابراین اگر ما بیاییم تو قالب جنسیت یک سلول رابگیریم این سلول را بشکافیم در آخر می رسیم به بخار هسته می رسیم به همون موجهایی که وجود دارد از طریق اینه باز چیه می توانیم به موجهایی دیگر پی ببریم که می ماند در جسم بودن و مثل یک هسته ای در خود بنگریم و او را خوب بشکافیم به جهان بجز هستی خویش دست می یابیم و بدون مانع می توانیم به مرکزیت آن که بخار هسته همون امواج اینها برسیم مگر اینکه بخواهیم در زندگی دنبال یک خط دیگر برویم.

در صورت دوم یکی هسته درونی یکی بیرونی یعنی توجه به بخارات هر آنچه باقی بماند به جهانهای دیگر پی خواهیم برد.

پس به کمک عقل خواهیم توانست به مجهولات بعد خود و به هسته خارج از جسم پی ببریم اگر به بخارات هم توجه بکنیم آنچه از جسم اضافه باقی می ماند بخارات آنها را می توانیم با کمک عقل بشکافیم و به مجهولات بعد هسته خود پی ببریم و به هسته خارج از جسم پی ببریم یعنی چه یعنی به نفس پی ببریم اینجا در این قسمت قسمت هسته درونی و هسته بیرونی علم قادر به جوابگوی آخه امروز سنگ علم را چیه به سینه می زنم این حرف علمی نیست این سخن علمی نیست این کار علمی نیست و تصور می شود که علم قادر است که هر چیز را جدا بگه باشد و علم می تواند حرف اول را بزند علم حرف اول را نمیتواند بزند از بیخ و بن در بعضی از مسائل قادر به صحبت کردن نیست سایر مخلوقات از این موهبت بهره ای نمی برند و هر انسانی برای دست یافتن به این مراحل لطف خداوند باید شامل حال او گردد. و باید آنچه ما در گذشته گفتیم و هنوز ادامه دارد بگذرد و این ساده نیست می خواهد انسان به این مرحله برسد این مسائل را بشناسد و این آگاهی را پیدا کند لطف خداوند باید شامل حالش بشود و اون کار را که گفته شده است باید انجام بدهد پرهیزکاری و.......

اینجا یک مطلبی هستش می گه هستی در جاهای مختلف به قدری متنوع است که به تصور در نمی اید و به همین علت دور از باورهاست ما هنوز ذره ای از آن را لمس ننموده ایم اما لطف او به قدری است که مامور به هدایت جویندگان نور هستیم و این ادامه دارد تا تزکیه شوندگان افزایش یابند.

هستی در جاهای مختلف به قدری متنوع است که در تصور در نمی آید.

هستی آنقدر زیاد هست در جهانهای آفرینش به کتاب خود من نگاه کنیم دنیا داریم، برزخی داریم، و آخرتی داریم، و بعد در تمثیلهای خودمون دوزخ چندین طبقه است، فردوس چندین طبقه است، بهشت عدل داریم، بهشت برین داریم، بهشت خود خداوند داریم، بهشتهای گوناگون داریم، پس اینم می شود جهانهای مختلف هر کدام یک جهان اطلاق می شود.

جهان فقط این جهانی نیست که ما زیر کارد جراحی به قول اون که فکر می کند خیلی می فهمد که زیر کارد جراحی می خوام مشاهدش بکنیم به گونه های مختلف وجود دارد و همین بود که ما دچار این مشکل شدیم کسانی امروز در قرن معاصر آمدند و می خواهند فقط با علم خودشون با چند تا چیزی که بلدن همه چیز را توجیه کنند که نه هیچ کس نیست هیچ چیز نیست زندگی همین جسم همین جا تمام می شود و ما نه روحی داریم نه نفسی داریم نه بقای داریم دنیا همینه از این یک قدم چیه جلوتر نتواستند بروند و خواستند فقط با حساب دو دو تا چهار تا با اینها چی کنند.

اگر مثلاً بخواهند در سن 25 سالگی یا 24 سالگی پروفسور شوند دکترای فلان رشته را گرفتن کرسی فلان دانشگاه گرفتن نه بابا خبری نیست تو یک رشته ای من یه چیزهای فرا گرفته ام در کل علوم که به تمام مطالب نرسیده ام اینهاست که معذرت می خواهم بیشتر تعمق نکنم خیال نکنیم اینها را فقط با زبان علمی می توانیم جواب بدهیم.

پس هستی در جهانهای مختلف بسیار بسیار متنوع است در بعضی از کارها وقتی در خواب به آنجا می روید فقط کسی را به یاد می آورید هستند و به نظر شما عجیب هم هستند.    

و فقط می خواهند به شما بگویند که دنیا فقط آن نیست که در قالب ذهن موجود مشاهده می کنید.

حالا یکسری از بزرگان و عقلا بودند که به جاهای مختلف سفر می کردند مثل معراج  رسول ا..... داریم به معراج بر آید که از آن رسولید رخ ماه ببندید حالابقیه....... این است. که شما هم از آن رسولید به معراج برآیید به رخ ماه ببوسید که بر بام بلند است یه چنین چیزیه شما هم، درسته رسول ا.... به معراج رفت به معراج رفت کجا رفت رفت به کائنات به کائنات دیگر جاهای دیگه صدرهای دیگه.

باز در کتاب خودمان داریم سبع سماوات 7 تا طبقه آسمان، پس اینجا دو مرتبه داریم شما هم به معراج در آید که از آن رسولید شما هم می توانید به معراج بروید.                                                      حالا اون در یه مرحله بسیار بالا و بزرگی به معراج رفته ما در یک مرحله کوچکتری.

 مطالب دیگری از اون هم که بگذریم باز خودتون خواب خوابهای متعددی می بینید در جاهای مختلف و مکانهای مختلف در مسائل مختلف چی می خواهد به شما بگوید می خواهد به شما بگوید جهان این چیزی نیست که فقط در قالب ذهنی مشاهده می کنید یه چیز دیگه ای هست حتی کابوسی که می بینید، کابوس که می بینید این نیست که فقط اوهامه یه چیز دیگه چیه پشت اون قرار دارد خوب در بعضی از کائنات، اینو خوندم می خواهد دنیا فقط آن نیست که در قالب ذهن موجود مشاهده می نمائید شما این موضوعات را همیشه بخاطر داشته باشید که در مورد مسائل دیده شده یا خواب یا آنچه در تفکر خود احساس می کنید بدون حساب در اختیار شما نمی گذارند مگر اینکه قالب خود را در آن تنگ نبینید بگین اونچیزی را که به شما می دهند یا اون چیزی را که در خواب شما مشاهده می کنید اون چیز در موقعه ای به شما داده می شود، که شما اندازه اون چیز چیه باشید بدون حساب در اختیار شما نمی گذارند.

اگر به انسانی که هیچ وقت صاحب پول سیاه یا دینار نبرده باشد بگویند شما را نیمی از عالم بدانند چگونه مانند آن شی انفجار در او پدید می آید این انفجار رخ نمی دهد اگر اطلاعات و آگاهی بیش از حد و اندازه باشد یکی که فرض کنید یک کتاب به کارش می گیرد یک فوتبالیست یک بسکتبال یک نویسنده یک فیلسوف یک چیزی یک کاری انجام می دهد مقداری ارزش اون چیزو داره ولی وقتی یه مرتبه خیلی بالاتر از اون چیزی که اندازه اش بهش داده بشود ممکن است او خراب بشود منفجر بشود ازبین بره یک جوانی که می شه استاد کرسی در حد یک پورفسور می شود در علوم انسانی یکدفعه خیلی چیزها می شه ممکنه آخر عمرش جاش کجاست جاش توی یک تیمارستان یه دیوانه خانه، انفجار رخ می دهد منفجر می شه یعنی پذیرش اون اطلاعات ندارد انفجار رخ می دهد.

در تمام سطوح همینطوره حتی ما خودمون اگر یه راهنما اندازه اش نباشد خراب می کند هر قسمتی هر کسی هر جا می زارند باید اندازه اون چیه باشد ما هم باید اندازه اون باشیم ما برای تخریب کار نمی کنیم عمل باید با قالبها متناسب باشم یعنی هر کس باید به اندازه این برسد که خراب نشود دچار تخریب نشه خوب لازم به تذکر سایر بقیه جذب شدگان است.

و اما در بحث از حیث بیرونی گفتگو کردیم. برای دیدن گفتیم با چشم نمی توان ابعاد غیر از حس را ببینیم و انسان با تفکر خود نمی تواند به عظمت کائنات به آن صورت پی برد زیرا فکر برآن است که هر چه را می بیند قبول می نماید مقیاس ترازوی چشم است اما در خارج از جسم دیگر باید با دید بصیرت سیر نمود و آن را کمتر انسانی می تواند بفهمد و آنکه می فهمد آن را سفیر می نامندش و یا دیگر اقرار پوچ می انگارندش.

 برای دیدن گفتیم با چشم های جسم نمی تونی افراد غیر از حس را ببینیم ما نمی توانیم با چشم سر خدا را زیر کارد جراحی ببینیم یا نمی تونیم با حساب 2 ضرب در 2 می شود 4 خیلی مطالب را توجیه کنیم یه مقداری بعضی از افراد مثل موسی (ع)  یا رسول ا..... اینها کسانی کوچیکی نیستند میلیارد پیرو دارند اینها رو نمی تونیم مسخره کنیم بگیم فیلسوف و با هوش بودند نتیجه این شده من کار ندارم فلان کس میگه خدا اصلاً نیست یا خدا هست روح هست یا نیست اسلام برحقه یا نه کاری ندارم موضوع اینه که با این افکار و اندیشه یکسری بیمار روانی هستند که اینها بلاتکلیفند اینها قابل درمان نیستند تو تیمارستانند هر روز مقدارشون میره بالا در دنیای امروز ما میگه اعتیاد قابل درمان نیست بلاتکلیف دارند می میرند خانواده ها از بین میرن اونها خونهاشون ایرادی نداره مثل اون قضیه  مشهوری که گفتم برای ما ضرری داره یا نداره حرف باد هواست ولی یه وقت یه حرفی باعث میشه میلیونها معتاد در جهان درمان نشوند که شما با علم نمی تونید معتاد رو درمان کنید چون هم جسم هم روان هم جهان بینی یه فیلسوف بیاد بگه می خواهم با فلسفه معتاد رو درمان کنم میگم نمی تونید شما با معنویت و روحانی نمی تونید چون جسم و فیزیولوژی هم هست.

علم برای محسوسات و چیزهایی است که میشه دید و نشات گرفته از غربه و به همین دلیل ما به درمان قطعی برسیم و انسان با تفکر می تواند به عظمت کائنات پی ببرد که باز ممکنه بره تو فلسفه هر چیزی به چشم ببینه می تونه آنالیز کنه اما در خارج از جسم با دید بصیرت باید عمل و سیر نمود و هر انسانی کمتر می تونه بفهمه که اگر کسی هم بفهمد میگن دیونه است صوفی و......

مثل یونگ که یکم معنوی حرف زد گفتند دیوانه است می گفتند تکفیری است بعد یه گروهی اومد خواستند با علم و متافیزیک همه مسائل دنیا رو توجیه کنند.

برای شناخت انسان باید به هنر علم و فلسفه باید مجهز شد کمتر انسانی می تونه به دنیای خارج بزاره و اگر بزاره قبولش ندارن و اون مسافر تنهاست.

اگر بخواد وارد فردوس بشی مثل اینه که دیوارهای بلند و درهای آهنی داره باید بگردی عاقلانه راه ورود رو پیدا کنی .

برای درمان باید هر سه جنبه انسان را کامل شناخت نه با تاکید بر یک جنبه در این صورت هر انسانی با شناخت صور پنهان و صور آشکار هر انسان نامتعادلی به انسانی متعادل تبدیل خواهد شد و ماهیچوقت به جایی نمی رسیم که به شریعت احتیاجی نداشته باشیم.


مطالب مشابه :


عناوین یکصد پایان نامه در حوزه زبانشناسی

مواردی از حذف و اضافه در ترجمه انگلیسی به فارسی / 1369 / ایرج رزاقی / دکتر نادر آقای دکتر اسدی




باز نویسی کامل سی دی فلسفه 1

وب لژیون آقای نادر اسدی - باز نویسی کامل سی دی فلسفه 1 - پیشگیری، مهار، درمان اعتیاد با روش




تعدادي از پايان نامه هاي كارشناسي ارشد زبان شناسي

بررسی آموزش گفتار در زبان خارجی / 1370 / هرمز اسدی گرگانی / دکتر نادر غضنفری / دکتر نادر




معرفی اساتید تهران جنوب

سایت دکتر اسدی; وبلاگ شخصی دکتر سید علی دانلود جزوه حفاری اکتشافی دکتر نادر




گفتگو با جناب آقای دکتر علی ( عمران) اسدی

زندگی آقای دکتر عمران اسدی در یک نگاه. 1331_تولد در اتو (6/12/1331) 1337-ورود به مکتب خانه در اتو




ورزش گودین

پیشکسوتان فوتبال گودین: 1-نادر اولیا 2-دکتر منصف. 3-عظیم هوشنگ. 4-مجید محمدزاده. 5-رسول اسدی منش




برچسب :