مهد كودك

يعني ميخوام ثابت كنم خيلي زرنگ شدم

يادتونه گفته بودم ميخوام درباره مهد بنويسم

حالا اين شما و اين تجربه هاي مهدي ما...شايد يه كم طولاني بشه

پس حوصله داشته باشيد.

تا ۱۸ ماهگي كه شازده ما تو خونه بود و پرستار داشت

البته با شرايط ويژه !!

بعد از اون دقيقا فروردين سال قبل تصميم گرفتم بذارمش مهدكودك

از اونجايي كه خدا هميشه با تنبلاست!!03.gif

ما مونديم و سايه خودش اومد!!

بر اين اساس كه شركتمون رفته بود سمت خيابان شمس تبريزي تو ميرداماد

 و من هم طبعا از اونجايي كه اعتقاد داشتم كه مهد بايد نزديك محل كار

باشه تا هروقت لازم شد سريع آدم بتونه خودش رو برسونه به بچه

اون حوالي دنبالش ميگشتم.

زد و يكي از همكاران اطلاع داد  كه مهد كودكي كه بچه خودش ميرفته سمت خيابان جلفا

جابجا شده و دقيقا اومده تو كوچه اول خيابون نفت و عملا دو دقيقه تا شركت ما راه بود

خب اين شد كه با توجه به تعاريف اين دوستمون ما هم دنبال مهد كودك ديگه اي نرفتيم

و با چند بار بررسي و جستجو و خوندن كامنت بعضي مادران در سايتهاي مادرانه اي

كورش رو اونجا ثبت نام كرديم.

مهد دنياي رنگين

خب نميدونم از اولش خب يه ذره كورش بد ميرفت

يعني كلا حتي زماني كه پيش پرستارش هم ميبردم بد از من جدا ميشد.

ولي خب به مرور زمان عادت كرد و باهاشون جور شد.

انصافا دوتا مربي گروه نوپا هم مربيهاي مهربوني بودن

خب اين مهد انصافا همه چي داشت

از فضاي بازي مناسب تو حياط مهدكودك (كه يه خونه ويلايي بود)

تا فضاي بازي اي كه اين اواخر تو تراس فراهم ديده بودن.

(هرچند اشكالش اين بود كه هردو در زمستون قابل استفاده نبود)

از برنامه هاي مختلف مثل جشنها و عمو موسيقي و عكاس و...

كه الان تقريبا تو همه مهدها ديگه به طور همه گيري مد شده!

بماند كه مثلا كورش تو هيچ كدوم از عكسهاي فصلي كه عكاس اورده بودن

همكاري نكرده بود و يه دونه هم عكس نداشت!

ولي خب به طور دوره اي كورش بهانه گيري ميكرد و بد جدا ميشد صبحها و...

يه مقايسه ميكردم ميديدم واقعا بعدازظهرها حالش خوبه يعني اينطور نيست

كه تو مهد بهش بد گذشته باشه و دليلي براي بد اخلاقي صبحش پيدا نميكردم.

اما...

آخر سال كه افتادم دنبال پيدا كردن مهدكودك جديد به نكات تازه تري دست پيدا كردم.

اينا رو ميگم و بعد ميرسم به مهد جديد كه دل كورش رو برده.

۱- مدير مهد قبلي جز هزينه ماهانه هيچ هزينه ديگه اي مثل وسايل يا هزينه ساعت شيفت

و ...نميگرفت. و تا ساعت ۶ بچه ميتونست بمونه

و تقريبا هر روز هم نگيم هر دو سه روز يه بار يه بادكنكي كاردستي اي تاجي ...دست بچه ها بود.

اما تو اين يكي محل (سمت سعادت آباد محل كار جديدم) به تقريبا هر مهدي ميشد سر زدم

اما همه دقيقا تازه تو بهترين حالت يه ليست كامل براي وسايل ميدادن دستت يا

 يه هزينه اي ميگرفتن جداگانه! كه باز ليست ميدادن برام ارجح بود!11.gif

البته ناگفته نماند كه اون مهد قبلي هم وقتي پوشه كاركرد بچه ها رو ميداد دستت

يه پولي بابتش ميگرفت كه عملا همون هزينه وسايل مصرف شده شايد بيشترش هم ميشد!!!

ساعت كاريشون تا ماكسيمممم ۴ بود و بعد تازه درخواست شيفت كه ميكردم با منت

تا ساعت ۵ رو ميپذيرفتن و البته كه بايد يه مبلغي بابت اين نيم ساعت يا...ميپرداختم.

۲- يه چيز كه داشت ميرفت رو اعصابم اين بود كه اغلب انگار رنگ ديوارهاشون رو موش جويده بود

تو اتاقها كه ميرفتي خيلي اين موضوع به چشمم ميومد .

حتي مشهورترين مهدها مثل ثمره زندگي!

۳- من يه ۵شنبه رو گذاشتم يه ده تايي مهد سر زدم!! 05.gif

نگيد تا ظهر كه بيشتر نيستن ۱۰ تا رو چطور رفتي؟!

ليست گرفتيم دستمون با همسرم و كورش.

يكي تعطيل بود ۵شنبه ها

يكي حتي راهمون نداد كه الا و بلا مدير مهد بايد باشه!

(گفتم آره حتما انقدر بد اخلاقه كه حتي ميترسن ارباب رجوع رو جواب بدن)

يكي تا از در اتاق مدير وارد ميشدي ميديدي كه نامرتبه ميفهميدي ديگه بقيه مهد

واقعا ديدن نداره!!! 17.gif

يكي ...

خلاصه سر سه ساعت واقعا ۱۰ تا رو رفتيم و به همين راحتي هي از ليستمون خط

ميخوردن.

چون به نظرم مديري كه يه جانشين درست حسابي نداشته باشه

مشخص ميشه مهد رو چطور اداره ميكنه ديگه.08.gif

بماند كه خب يه سري مهدها مثل قندعسل تو اين منطقه رو با وجودي كه خيلي ازش

تعريف ميكنن سر نزدم چون حاضر به پرداخت چنين هزينه اي نبودم.

مهدهاي سمت شهرك رو هم نرفتم چون تو ترافيكهاي احمقانه صبح بلوار دريا و خوردين و پونك باختري

حاضر نبودم بمونم .

۳- با وجوديكه زبان انگليسي از اول برام اولويت داشت با توجه به برنامه هاي زندگيم

ولي با توجه به تجربه مهد قبلي و ديدن بعضي ديگه از مهدها و تجربه يكي دوتا از دوستانم

كه به خارج از كشور رفتن.

اين اولويت رو از مهد بچه ام حذف كردم. ترجيح دادم از روي كارتون ها يا سي دي هاي اريجينال

تو خونه و يا بعدها تو محيط انگليسي رو ياد بگيره تا توي اين مهدكودكها

زير دست اين مربيها كه حالا معلوم نيست از كدوم دانشگاه يه ليسانس زبان گرفتن

و با يه لهجه هاي ...

(به كساني كه ليسانس زبان دارن بي احترامي نشه. ولي واقعا به نظرم تو اين دانشگاهها

ماها هيچ كدوم درست و اصولي اون رشته رو آموزش نمي بينيم و تازه تو اين افراد هم به نظرم

اونايي كه خوب زرنگ بودن رفتن به روشهاي ديگه از اون مدركشون پول در ميارن ديگه لازم نيست براي

ماهي ۳۰۰تومان بيان تو مهد مربي زبان بشن!)

در نتيجه شو آف مهدهاي دو زبانه برام ديگه مهيج نبود!

۴- مهدهاي با ساختمانهاي جنوبي (يعني مهدي كه موقع وارد شدن وارد ساختمان ميشي

و حياط نمي بيني هم جالب نبود برام)

چون تو مهد قبليش هم كورش عادت داشت وقتي ميرفتم دنبالش يه ۱۰ دقيقه اي حداقل

تو حياط بازي كنه. حالا يا تاب و سرسره يا...

از طرفي وقتي حياط جلو دست باشه معلومه بيشتر بهش ميرسن.

۵- پلي روم وسيع و بزرگ (مثل مال ثمره زندگي) با وجودي كه ميدونستم

روزي خب بالاخره يه نيم ساعتي ميارن بازي ميكنن و خوبه و...

ولي چون برخورد بعضي مربيها با بچه ها رو ميديدم و خون به جيگر شدن

بچه ها...اينكه ببينن يه همچين امكاناتي هست و نميتونن استفاده اش كنن

هم برام مزيت بود هم نبود.

۶- غذا رو تو هيچ مهدي براي خودم معيار نكردم. چون كلا كورش بچه بدغذاييه.

ولي برام مهم بود و هست كه مربي بگه واقعا بچه هر روز چه بخشي از غذاش رو خورده

تا بدونم ميبرمش خونه بهش سريع غذا بدم يا اجازه بدم بره خودش بازي كنه

هروقت ديگه داشت غش ميكرد بياد!12.gif

اين يه سري معيارها بود.

تا آخرش بعد از رفت و آمدهاي شرح داده شده مهد الانش رو انتخاب كردم

مهدي كه نزديك خونه خودمونه و هيچ اسم و رسمي نداره و هرچي هم گوگلش

ميكني اطلاعات درست درموني پيدا نميكني ازش.

مهدي كه خب از نظر محلي شايد جاي تاپي تو اين منطقه محسوب نشه.

مهدي كه از پلي هاوس خيلي بزرگ با وسايل خيلي مدرن توش خبري نيست

مهدي كه مديرش يه خانومه كه با ظاهر يه معلم مدرسه مياد (مانتو و مقنعه)

و خيلي با آرامش و متين صحبت ميكنه و ميگه هم كه ما خب خيلي امكانات نداريم.

مهدي كه ادعاي دو زبانه بودن و ال و بل نداره ولي خب مثل همون مهد قبلي هفته اي دو سه جلسه اي

مربي زبان مياد تو كلاسشون.

مهدي كه درسته يه ليست داد دستمون براي خريد وسايل ولي در عين حال گفت ميتونيم هم ما تهيه كنيم يعني اجبار تو هيچي نبود.

ولي همين مهده كه دل كورش رو برده...

مهد كلبه اميد تو خيابون كوهستان .

حالا تو پست بعدي كه اميدوارم دير نشه ميگم چرا حالا كورش خوشش اومده.

 

 


مطالب مشابه :


مـهـد كـودك

گُـلشـن - مـهـد كـودك - جانم فدایی رهبر به تمام دل نوشته های من در مورد حقوق خوش آمدی - گُـلشـن




مهد كودك

تیستو مامان شده - مهد كودك - خاطرات مسافر از راه مهد كلبه اميد تو خيابون كوهستان .




برنامه مهد كودك

گره - برنامه مهد كودك - تلاش "گره" نقد سبك زندگی كنونی و یافتن سبكی سازگار با فرهنگ اسلامی




مهد کودک

آشنائی کودک با مهدکودک كودك از 3 سالگی آماده ورود به مهد كودک می شود. اما در این بین نگرانی




منشور اخلاقی مهد

این وبلاگ درباره مهد خانه بچه‌های بهشت، نحوه تاسیس، نحوه آموزش هوش اخلاقی و سایر برنامه




آيين نامه مصوب مهد كودك و پيش دبستاني فرهنگيان

مهد كودك وپيش دبستاني فرهنگيان آینده ساز - آيين نامه مصوب مهد كودك و پيش دبستاني فرهنگيان




اطلاعیه شرکت در راهپیمایی

مهد كودك خانه بچه‌های بهشت - اطلاعیه شرکت در راهپیمایی - - مهد كودك خانه بچه‌های بهشت




بازدید جانشین قرارگاه قرب بقیه الله(عج) از مهد کودک «خانه بچه‌های بهشت»

مهد كودك خانه بچه‌های بهشت - بازدید جانشین قرارگاه قرب بقیه الله(عج) از مهد کودک «خانه بچه




برچسب :