آدرس شانزليزه

  • تصاویربسیارزیباودیدنی ازشانزه ليزه پاريس

    تصاویربسیارزیباودیدنی ازشانزه ليزه پاريس

    شانزليزه پاريس از زاويه اي ديگر جام جم آنلاين: اگر نتوان گفت كه شانزه ليزه زيباترين خيابان شهر پاريس و جهان است اما به جرات مي توان گفت كه شانزه ليزه مشهورترين خيابان پاريس و بلكه جهان است. بولواري عرض و طولاني كه ميدان اتوال را با ميدان كنكورد متصل مي كند و در دوسوي آن انواع كافه رستوران هاي مشهور، فروشگاه ها، هتل ها و خلاصه از شير مرغ تا جان آدميزاد را مي توان يافت.به همين دليل شانزه ليزه مكان موردعلاقه توريست هايي است كه به پاريس سفر مي كنند جدا از اينكه خود پاريسي ها نيز به اين خيابان مشهور علاقه دارند. از شنبه شب 22 مه يك گروه از كشاورزان جوان فرانسوي بخش بزرگي از خيابان شانزه ليزه را به صورت يك پارك سيار بزرگ شامل انواع درختان ، باغچه هاي گل و حتي مزارع محصولات كشاورزي درآورده اند.روز يكشنبه صدها هزار از ساكنان پاريس از اين ابتكار كشاورزان ديدن كرده و از فضاي سبز لذت برده اند. اين ابتكار كه به آن نام « پايتخت طبيعت » را داده اند مدت دو روز تا پايان دوشنبه برپا بوده و احتمالا رقم بازديدكنندگان از يك ميليون نفر فراتر خواهد رفت.تصاوير به اندازه اي گويا هستند كه نيازي به توضيح اضافي ندارند.نگاهي به شانزليزه پاريس از زاويه ديگر منبع : گتي ايميجز. گزارش: بهرام افتخاري. ميدان اتوال و هزاران بازديدكننده در خيابان شانزه ليزه كه به شكل يك باغ بزرگ درآمده است. خوشبختانه در روز يكشنبه هواي پاريس به اندازه‌اي مطبوع بود كه بازديدكنندگان يك روز فراموش نشدني را پشت سر گذاشتند. بخشي از خيابان شانزه‌ليزه كه با كاشتن درخت به جنگل تبديل شده است. دورنماي ميدان اتوال. بدون شرح. از وراي اين همه گل به دشواري مي‌توان اتوال را تماشا كرد.



  • نامه چارلي چاپلين به دخترش ژرالدين:

    ژرالدين دخترم: اينجا شب است? يک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهيان بي سلاح خفته اند. نه برادر و نه خواهر تو و حتي مادرت ، بزحمت توانستم بي اينکه اين پرندگان خفته را بيدار کنم ، خودم را به اين اتاق کوچک نيمه روشن? به اين اتاق انتظار پيش از مرگ برسانم . من از توليسدورم، خيلي دور...... اما چشمانم کور باد ،اگر يک لحظه تصوير تو را از چشمان من دور کنند. تصوير تو آنجا روي ميز هست . تصوير تو اينجا روي قلب من نيز هست. اما تو کجايي؟ آنجا در پاريس افسونگر بر روي آن صحنه پر شکوه "شانزليزه" ميرقصي . اين را ميدانم و چنانست که گويي در اين سکوت شبانگاهي ? آهنگ قدمهايت را مي شنوم و در اين ظلمات زمستاني? برق ستارگان چشمانت را مي بينم. شنيده ام نقش تو در نمايش پر نور و پر شکوه نقش آن شاهدخت ايراني است که اسير خان تاتار شده است. شاهزاده خانم باش و برقص. ستاره باش و بدرخش .اما اگر قهقهه تحسين آميز تماشاگران و عطر مستي گلهايي که برايت فرستاده اند تو را فرصت هشياري داد? در گوشه اي بنشين ? نامه ام را بخوان و به صداي پدرت گوش فرا دار . من پدر تو هستم? ژرالدين من چارلي چاپلين هستم . وقتي بچه بودي? شبهاي دراز به بالينت نشستم و برايت قصه ها گفتم . قصه زيباي خفته در جنگل ?قصه اژدهاي بيدار در صحرا? خواب که به چشمان پيرم مي آمد? طعنه اش مي زدم و مي گفتمش برو . من در روياي دختر خفته ام . رويا مي ديدم ژرالدين? رويا....... روياي فرداي تو ، روياي امروز تو، دختري مي ديدم به روي صحنه? فرشته اي مي ديدم به روي آسمان? که مي رقصيد و مي شنيدم تماشاگران را که مي گفتند: " دختره را مي بيني؟ اين دختر همان دلقک پيره . اسمش يادته؟ چارلي " . آره من چارلي هستم . من دلقک پيري بيش نيستم. امروز نوبت تو است. برقص من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصيدم ? و تو در جامه حرير شاهزادگان مي رقصي . اين رقص ها ? و بيشتر از آن ? صداي کف زدنهاي تماشاگران ? گاه تو را به آسمان ها خواهد برد. برو . آنجا برو اما گاهي نيز بروي زمين بيا ? و زندگي مردمان را تماشا کن. زندگي آن رقاصگان دوره گرد کوچه هاي تاريک را ? که با شکم گرسنه ميرقصند و با پاهايي که از بينوايي مي لرزد . من يکي ازاينان بودم ژرالدين ? و در آن شبها ? در آن شبهاي افسانه اي کودکي هاي تو ، که تو با لالايي قصه هاي من ? به خواب ميرفتي? و من باز بيدار مي ماندم در چهره تو مي نگريستم، ضربانقلبت را مي شمردم، و از خود مي پرسيدم: چارلي آيا اين بچه گربه، هرگز تو را خواهد شناخت؟ ............. تو مرا نمي شناسي ژرالدين . در آن شبهايدور? بس قصه ها با تو گفتم ? اما قصه خود را هرگز نگفتم . اين داستاني شنيدني است‌: داستان آن دلقک گرسنه اي که در پست ترين محلات لندن آواز مي خواند و مي رقصيد ...

  • بهترين ازگوشه وكنار جهان

    بهترين ازگوشه وكنار جهان

    بهترين ازگوشه وكنار جهان   جام جم آنلاين: عكس ها بخش جذابي ازرسانه هاي جهان را تشكيل مي دهند. دليل اصلي جذابيت عكس فرصت طلبي و سليقه عكاس در انتخاب سوژه و نيزحضورش در زمان و مكان مناسب است. روزنامه لو فيگارو چاپ فرانسه بهترين عكس هاي خبري را از گوشه و كنار جهان انتخاب كرده است. نگاهي كوتاه به 10 عكس از بهترين هاي گوشه و كنار جهان. 4 آذر 88 . منبع: روزنامه لوفيگارو. گزارش : بهرام افتخاري.     تصوير جذاب حركت آكروباتيك يك موج سوار بر روي موجي خروشان در منطقه كورنوال در انگلستان در زير باران و در حالي كه باد با سرعت بيش از 100 كيلومتر در ساعت مي‌وزد.  

  • الهه شرقی 7

    صداي در ناگهان كيميا را از جا پراند نگاهي به ساعت كرد نزديك يك بامداد بود دوباره چند ضربه به در خورد و صداي مهربان مادر به گوشش رسيد كه مي گفت:- مي دونم بيداري مامان، خودت رو به خواب نزن برات چاي آوردم. لبهايش به خنده باز شد و گفت:- بفرمائيد سركار خانم. در بازه. مادر با سيني اي كه دو فنجان چاي و ظرفي كه شكلات داخل آن بود وارد اتاق شد. به كيميا لبخندي زد و گفت:- بدجنس مي خواستي در رو وا نكني.- نه به جون مامان. راستش اول اصلاً صداي در رو نشنيدم. - كجا سير مي كردي خانم؟- خودمم نمي دونم... مادر يه جورايي گره خوردم. مادر لبخند معنا داري زد و گفت:- خب شايد اگه اوني رو كه از اون سر دنيا پاشده اومده اينجا تو رو ببينه بپذيري يه جورايي گره هات واشه.كيميا چيني به پيشاني انداخت و زير لب غريد:- آخه چرا حالا؟مادر با تعجب نگاهش كرد و پرسيد:- چيزي گفتي؟- نه مادر ج.ن. لبام بيخودي تكون خورد.- آره جون خودت. بچه گول مي زني؟كيميا حنده بلندي سر داد و مادر دوباره گفت:- حالا بيا چائيت رو بخور تا سرد نشده.كيميا رو به روي مادر نشست و در حالي كه فنجانش را بر مي داشت گفت:- چي از جون من مي خواي مامان؟... مي خواي زير زبون منو بكشي؟- تو زير زبون درازت انقدر حرف قايم كردي كه به اين سادگي آدم به نتيجه نمي رسه. كيميا حبه قند كوچكي در دهانش گذاشت و در حالي كه چايش را مزه مزه مي كرد با خنده گفت:- مامان كوتاه بيا.- تا نگي تو اون مخ كوچيكت چي مي گذره كوتاه نمي يام... مثلاً بگو ببينم از سر شب تا حالا نشستي جلوي اين پنجره چه كار مي كني؟- فكر مادر جون، فكر.- به چي عزيز دلم كه اينقدر ذهنت رو مشغول كرده؟- به هيچي.- هيچي اينقدر وقت مي گيره، همه چي چقدر زمان مي خواد؟كيميا چنان به خنده افتاد كه چاي به حلقش پريد و به شدت به سرفه افتاد مادر به سرعت چند ضربه به پشت او زد و گفت:- خدا مرگم بده بچه ام رو چشم كردم. كيميا به كه زحمت سرفه اش را مهار مي كرد پرسيد:- چشم كردي؟- آره مامان سر شب برات شام آوردم گفتم ايندفعه كه اومدي ماشاالله خيلي رو آوردي. بيخود نيست كه خاطر خواهات تو سراسر دنيا سينه چاك مي كنن. كيميا لبخندي زد و از جا بر خاست پشت به مادر و رو به پنجره ايستاد و پرسيد:- شما امشب خواب نداري؟- تو چي؟- من آخه يه مهمون تو اتاقم دارم وگرنه الان خوابيده بودم. مادر پشت سر كيميا ايستاد. شانه اش را با دستهاي مهربانش فشرد و گفت:- تو كه راست مي گي.كيميا رو به مادر برگشت لبخندي زد و گفت:- نگراني شما بي جهته. من حالم كاملاً خوبه. دلواپس من نباشيد.- مي خوام نباشم، ولي مگه مي شه؟ اين دل وامونده از اون روزي كه تو به دنيا اومدي رنگ آرامش به خودش نديده. خدا ايشاا... بهت يه دختر بده تا بفهمي مادر خوب بودن يعني ...

  • فریاد زیر آب 1

    خلاصه رمان فریاد زیر آب:تو از من "صداقت" خواستي و من "حماقت" کردم، چشم به "حمايت" تو داشتم و تو مرا "شماتت" کردي... و اين شد که هر دو به "فلاکت" افتاديم!اشتباه من، خشم تو شد، و خشم تو درد من...درد من زجر تو شد و زجر تو فرياد من!داستان دختري که براي تکيه گاه بودن ضعيف بود و شکست! و مردي که به اين شکستگي دامن زد. شکستن بي صدايي که فرياد هردو رو به اسمان برد.مقدمه:ضيافت هاي عاشق را خوشا بخشش . خوشا ايثارخوشا پيدا شدن در عشق . براي گم شدن در يادچه دريايي ميان ماست . خوشا ديدار ما در خوابچه اميدي به اين ساحل . خوشا فرياد زير ابخوشا عشق و خوشا خون جگر خوردنخوشا مردن . خوشا از عاشقي مردن.................... فصل يك: سرابهر كلمه اي كه بهت مي گم اولين چيزي كه راجع بهش تو ذهنت مي آد رو بگو:- واقعیت.- اون چيزي كه فكر مي كردم نبود...- حقيقت.- تلخه!- گناه كردن.-ساده است...- انسان بد.- روزي خوب بوده...- انسان خوب.- وجود نداره!- ايثار.- هميشه شعله اش بيشتر از يك نفر رو مي سوزونه...!صداي فرياد ساعت هاست كه قطع شده و جايش را به هق هق آرام گريه مردي سپرده كه من را بيشتر از آنكه لايقش بودم دوست داشت...دست هاي بي جانم را به دور تن كبودم حلقه مي كنم. به جاي او خودم را در آغوش مي كشم،به جاي او خودم را نوازش مي كنم.فرصتي براي دفاع ...نداشتم! دفاع قابل قبولي هم ...نداشتم! در دادگاه او من متهمم به ترس، بي اعتمادي، دروغ، خيانت...و سكوت...! در دادگاه او گناه من اثبات شده است...در دادگاه قلب خودم...باز هم گناهكارم! گاهي دفاع همان اعتراف است؛ پس لب به سكوت مي گيرم! مي گذرم از ميانِ رهگذران،ماتمي نگرم در نگاهِ رهگذران،كوراينهمه اندوه در وجودم و من لالاينهمه غوغاست در كنارم و من دور! به عشق زندگي ام مي نگرم . ناتواني بدن تنومندش آزارم مي دهد. در هم شكسته است. به ديوار تكيه داده و سرش را بين زانو ها و دستانش زنداني كرده و از درد گناه من ناله مي كند.كاش بلند شود و مثل چند ساعت قبل فرياد سر می كند.اين سكوت بيشتر از لگد هايي كه به تن ظريفم مي زد، آزارم مي دهد...موهاي قهوه اي هميشه آراسته و زيبايش حال ژوليده و به هم ريخته روي صورت غرق عرقش ريخته است.از بين تيكه هاي خرد شده ي آينه كه روي زمين افتاده به چهره ي خود مي نگرم.حلقه ي اشكي در چشمان آبي ام جا خوش كرده است و قصد جاري شدن روي صورتم را ندارد. آثار كبودي ها كم كم روي پوست گندم گونم نمايان مي شوند و خون از گوشه ي لب هاي بي رنگم همچنان جاري ست . و باز هم هم آغوشي هق هق گريه ي او و نفس هاي بي جان من است كه بر همه چيز چيره مي شود...از روي زمين بلند مي شود. گام هاي نه چندان استوارش را به سوي من بر ميدارد. قامت بلند و تنومندش به يكباره خميده تر شده. در راه ...

  • ساختمانهای مدرن

    معماری مدرن معماری مدرن : عوامل متعددي مانند خرد گرايي وتوسعه علم وتوسعه فلسفه وبه ويژه گسترش تكنولوژي موجب تكوين مدرنيسم شد .استفاده از مظاهر تكنولوژي از جمله كاربرد فلز در ساختمان سازي شروع شد. نياز به استفاده از سازه هاي فلزي و كاربرد شيشه در ساختمان هاي شيكاگو و تكوين مكتب شيكاگو در1871 و ساخت برج ايفل زمينه اي مناسب را براي استفاده از مصالح جديد فراهم كرد. بعد از جنگ جهاني نياز به احداث ساختمان هايي با استفاده از معماري مدرن شكل گرفت ميس وندرو ولوكوربوزيه از معماران مشهور دوران متعالي بودند. لوكوربوزيه اصول پنجگانه اي مانند مرتفع سازي وباغ روي بام وپلان ازاد وكاربرد پنجره كشيده ونماي ازاد واستفاده از سقف كنسول را از اصول معماري مدرن مي دانست. به تدريج توجه به طبيعت در اثار معماري ونيز توجه به تنديس گرايي در كارهاي لوكوربوزيه و رايت موجب تنوع يافتن احجام مدرن ساده شد.از اواسط قرن بيستم در مورد اصول معماري مدرن شك پديد آمد وعده اي به سادگي بسياري از اثار مدرن وعده اي به بي توجهي ان به فرهنگ وتاريخ انتقاد كردند .انتقاد از مدرنيسم در دهه 60 قرن بيستم فزوني يافت ودر ادامه ان پست مدرنيسم پديد امد . ساختار گرايي (كانستراكتيويسم) در اوايل قرن بيستم شكل گرفت ومدتي مورد توجه برخي از هنرمندان بود ولي بعد از ان مورد انقاد قرار گرفت وسبك جديدي به نام ديكانستراكشن پديد آمد. گسترش تكنولوژي موجب شكل گيري مكتب ديگري با عنوان هاي تك و سپس كاربرد تكنولوژي همراه با توجه به زيست مدرن باعث پديدامدن اكوتك شد .هندسه فراكتال وفولد از ديگر گرايش هاي پديد امده در معماري غرب به شمار مي ايند. با شكل گيري برخي از انديشه ها وابداعات سبك هاي جديدي به وجود مي آيند كه همه نظريه ها جنبه عمومي پيدا نمي كند.اما آنچه در ايران ودر برخي از كشورها روي مي دهد غالبا به سبب عدم شناخت عميق و تحليلي به شكل نوعي تقليد است وتجربه نشان داده است كه از اوايل چهار ده شمسي تا كنون در زمينه طراحي معماري كمتر موفق به نظريه پردازي هايي شده ايم كه مورد استقبال جامعه حرفه اي قرار گيرد. در اين مقاله سعي مي شود كه به بررسي انواع سبك ها در غرب در صد سال گذشته بپردازيم و مروري اجمالي به انواع سبك ها ومعماران موفق در اين سبك ها واثار ان ها داشته باشيم. ودر اخر به بررسي روند ونتيجه اين سبك ها در ايران داشته باشيم. 1-1 مدرنيته: جهان مدرن در مقابل دنياي كهن منظر وديدي متفاوت از هستي دارد .و باور به ان دارد كه عقل جاي تفكرات ذهني دوره قرون وسطا را مي گيرد .مدرنيته وضعيت وحالتي است كه در تاريخ اتفاق افتاده است .ونوعي نگرش به هستي وزندگي است ولي مدرنيسم ايدئولوژي ...

  • د چارلي چاپلین تاریخي لیک خپلې لورته !!!

    ښايي ډېر لوستونکي به د چارلي چاپلين له نوم سره اشنا وي ،  نوموړي هغه مهال چې لا دپرنګي سينما توره سپينه وه د کوميډي فلمونو يو وتلی لوبغاړی او مسخرچي وو . پر دې سربېره نوموړې  پروډيوسر لېکوال  او د فلمونو ډايريکټر هم وو .  چارلي  د ١٨٨٩ ميلادي کال د اپريل په ١٦ لندن کې زېږيدلی  او په ١٩٧٧ مېلادي کال کې په سويزرلينډ کې ومړ . د چاپلين له نوم سره په لويدېځه نړی سربېره د ختيځې نړۍ ډېر وګړي  هم دده د کوميډي فلمونو له لارې اشنا دي. ويل کېږي چې نوموړي اته اولادونه لرل خو په دې ټولو کې يې يوه لور د (( جارالډين )) په نوم د سينما لوبغاړې ده  چې دا مهال د سينمايي هنر په نړی کې ښه شهرت لري . څو کاله دمخه کله چې جارالډين غوښتل نوي د سينما نړی ته ننوزي ، چاپلين ورته يو ليک ليکلی چې د نړی يو له ښکلو او له شوره ډکو ليکنو نه دی . ددې ليک ژباړه ستاسو په وړاندې ده .     چارلي چاپلین د سینما یو له منل شوو نابغه ګانو ځنی دی. کله چی هغه دبري لوړو پوړونو کې وو، د «اونا اونیل» سره یی واده وکړه اودهغې نه د ۷یا ۸ اولادونو پلار شو، مګر له هغوي ځنی یواځي یو تن چې جرالدین نومیده، تمثیل یی له پلاره په میراث وړې ده او څو کلونه کیږي چې د سینما په نړۍ کې په فعالیت بوخته ده او اتفاقآ هغه هم د خپل پلار په شان لوړشهرت او افتخارته رسیدلۍ ده او هنري غونډې پرې حساب کوي. څو کاله وړاندې کله چې جرالدین غوښته چې تازه دهنر نړۍ ته پښه کیږدي، چارلي هغې ته لیک ولیکه چی دنړۍ په ښکلو او شور جوړوونکو لیکونو په سر کې يې ځای ونیوه او د شک پرته هر لوستونکی او اوریدونکی فکر کولو ته اړباسي.    جارالډينې لورکۍ !دلته شپه ده ، د ژمي او نوي کال  يوه شپه . زما په وړه کلا کې ټول بې وسلې ساتونکي ويده دي ،  نه دې ورور نه دې خور ان چې مور دې هم نه ده وېښه . په سخته مې وکړی شول پرته له دې چې دا  ويده مرغان راپورته شي  ، خپل ځان دې وړې نيمه روښانې او د مرګ څخه مخکې د انتظار خونې ته را ورسوم .زه له تا ډېر لرې يم ، ډېر لرې ......... خو سترګې مې ړندې شه  که يوه شېبه به هم ستا انځور زما له سترګو لرې شي .ستا انځور که هلته په مېز دی ، خو دلته زما د زړه پر سر هم دی . خو ته چېرې يې ؟ هلته په پاريس کې  د (( شانزلېزه  )) په پرتمينه صحنه کې په جادوګره توګه ناڅي . په دې پوهېږم ، او داسې ده لکه د شپې په دې چوپتيا کې چې ستا د قدمونو اهنګ اورم   او د ژمې په دې تيارو کې دې د سترګو ځلا وينم .اوريدلي مې دي  په هغه پرتمينه ننداره کې ستا رول  د هغې اېرانۍ  شهزادګۍ دی چې د تاتار خان بندېوانه ده . شهزادګۍ اوسه ، ستوری اوسه او وځلېږه !خو ،که د نندارچيانو د ستاينې نه ډک شورماشور او دهغو ګلانو د خوشبوی مستۍ  چې دراستوي يې درته  د اوښيارتيا ...

  • رمان الهه شرقی 7

    صداي در ناگهان كيميا را از جا پراند نگاهي به ساعت كرد نزديك يك بامداد بود دوباره چند ضربه به در خورد و صداي مهربان مادر به گوشش رسيد كه مي گفت:- مي دونم بيداري مامان، خودت رو به خواب نزن برات چاي آوردم. لبهايش به خنده باز شد و گفت:- بفرمائيد سركار خانم. در بازه. مادر با سيني اي كه دو فنجان چاي و ظرفي كه شكلات داخل آن بود وارد اتاق شد. به كيميا لبخندي زد و گفت:- بدجنس مي خواستي در رو وا نكني.- نه به جون مامان. راستش اول اصلاً صداي در رو نشنيدم. - كجا سير مي كردي خانم؟- خودمم نمي دونم... مادر يه جورايي گره خوردم. مادر لبخند معنا داري زد و گفت:- خب شايد اگه اوني رو كه از اون سر دنيا پاشده اومده اينجا تو رو ببينه بپذيري يه جورايي گره هات واشه.كيميا چيني به پيشاني انداخت و زير لب غريد:- آخه چرا حالا؟مادر با تعجب نگاهش كرد و پرسيد:- چيزي گفتي؟- نه مادر ج.ن. لبام بيخودي تكون خورد.- آره جون خودت. بچه گول مي زني؟كيميا حنده بلندي سر داد و مادر دوباره گفت:- حالا بيا چائيت رو بخور تا سرد نشده.كيميا رو به روي مادر نشست و در حالي كه فنجانش را بر مي داشت گفت:- چي از جون من مي خواي مامان؟... مي خواي زير زبون منو بكشي؟- تو زير زبون درازت انقدر حرف قايم كردي كه به اين سادگي آدم به نتيجه نمي رسه. كيميا حبه قند كوچكي در دهانش گذاشت و در حالي كه چايش را مزه مزه مي كرد با خنده گفت:- مامان كوتاه بيا.- تا نگي تو اون مخ كوچيكت چي مي گذره كوتاه نمي يام... مثلاً بگو ببينم از سر شب تا حالا نشستي جلوي اين پنجره چه كار مي كني؟- فكر مادر جون، فكر.- به چي عزيز دلم كه اينقدر ذهنت رو مشغول كرده؟- به هيچي.- هيچي اينقدر وقت مي گيره، همه چي چقدر زمان مي خواد؟كيميا چنان به خنده افتاد كه چاي به حلقش پريد و به شدت به سرفه افتاد مادر به سرعت چند ضربه به پشت او زد و گفت:- خدا مرگم بده بچه ام رو چشم كردم. كيميا به كه زحمت سرفه اش را مهار مي كرد پرسيد:- چشم كردي؟- آره مامان سر شب برات شام آوردم گفتم ايندفعه كه اومدي ماشاالله خيلي رو آوردي. بيخود نيست كه خاطر خواهات تو سراسر دنيا سينه چاك مي كنن. كيميا لبخندي زد و از جا بر خاست پشت به مادر و رو به پنجره ايستاد و پرسيد:- شما امشب خواب نداري؟- تو چي؟- من آخه يه مهمون تو اتاقم دارم وگرنه الان خوابيده بودم. مادر پشت سر كيميا ايستاد. شانه اش را با دستهاي مهربانش فشرد و گفت:- تو كه راست مي گي.كيميا رو به مادر برگشت لبخندي زد و گفت:- نگراني شما بي جهته. من حالم كاملاً خوبه. دلواپس من نباشيد.- مي خوام نباشم، ولي مگه مي شه؟ اين دل وامونده از اون روزي كه تو به دنيا اومدي رنگ آرامش به خودش نديده. خدا ايشاا... بهت يه دختر بده تا بفهمي مادر خوب بودن يعني چي؟- ...