اسپرت هاکوپیان

  • عکسهای تیرداد کیایی در فروشگاه کت و شلوار + مصاحبه

      عکسهای تیرداد کیایی در فروشگاه کت و شلوار + مصاحبه تیرداد کیایی , عکس های تیرداد کیایی , عکس های تیرداد کیایی , عکس های تیرداد کیایی بازیگر , عکس های تیرداد کیایی بازیگر , گالری عکس تیرداد کیایی , عکس های جدید تیرداد کیایی , عکس های با کیفیت از تیرداد کیایی , عکس های با کیفیت تیرداد کیایی , مرجع تصاویر تیرداد کیایی , عکس های هنرمندان , عکس های بازیگران مرد ,عکس های زیبا از تیرداد کیایی , عکس تیرداد کیایی ,عکس های جدید تیرداد کیایی فارس سینما-تیرداد کیایی را با فیلم سینمایی حرکت اول خیلی خوب می شناسیم.تیرداد کیایی علاوه بر سینما در کار مدلینگ نیز فعالیت دارد,از این رو برای انتخاب کت و شلوار با او به فروشگاه می رویم. چطور شد که مدل مارک فرس شدید؟تیرداد کیایی:قبل از اینکه مدل مارک فرس شوم چند تا پیشنهاد دیگر برای تبلیغات داشتم,ولی آنها را نپذیرفتم چون حرفه اصلی من بازیگری است و اینکه دوست داشتم بیشتر در کار مدلینگ باشم تا تبلیغات و….مسئولین شرکت فرس عکس های من را در فیلم حرکت اول دیده بودند از این رو به من پیشنهاد همکاری دادند و با این شرکت قرار داد بستم. خرید هایتان را بیشتر از چه فروشگاه هایی تهیه می کنید؟تیرداد کیایی:یکی دو جا هستش که خیلی می روم و یک فروشگاهی هستش که دیگر به خوبی سایز و سلیقه من را می داند و بیشتر از آنجا خرید می کنم.مارک خاصی می پوششی؟تیرداد کیایی:نه اصراری به مارک ندارم.فاصله بین خرید کردنتان چه مدت است؟تیرداد کیایی:خرید مربوطه به هر فصل را حتما انجام می دهم و در طول فصل هم اگر از چیزی خوشم بیاید و حتی مرتبط با آن فصل نباشد تهیه اش می کنم.چه عنصری در خرید پوشاک برای شما مهم است؟تیرداد کیایی:اولین عنصر رنگ لباس است و اینکه لباس روی بدنم بنشیند به خصوص اسپرت.یعنی از قد و قواره برایم آزاد باشد.ولی بیشتر رنگ برایم مهم است.رنگ دلخواهتان برای لباس چیست؟تیرداد کیایی:بیشتر مشکی را می پسندم.در کت و شلوار هم رنگ برایتان مهم است؟تیرداد کیایی:در کت و شلوار بیشتر به خاص بودنش توجه می کنم و سعی می کنم که متفاوت باشه.برای کت و شلوار چه مارکی در نظر دارید؟تیرداد کیایی:من یک مدتی از مارک هاکوپیان استفاده می کردم ولی الان ۴سال است که اینکار را نمی کنم چون دیگر تنوع ندارد و به نظر من کت و شلوارهایش برای سنین بالای ۴۰ سال خوب است ولی مارک فرس خیلی تنوع ایجاد کرده که باعث جذابیت در طرح هایش شده است. تصاویر مربوطه : تیرداد کیایی تصاویر زیبای تیرداد کیایی تیرداد کیایی , پوستر های جدید از تیرداد کیایی , پوستر جدید از تیرداد کیایی , تصاویر جدید از تیرداد کیایی , تصاویر تیرداد کیایی , عکس های جدید از تیرداد کیایی ...



  • بررسی آماری مارک پوشان

    نتیجه جمع آوری نظرات به نام منشا مارک های وجودی و این بود سرآغاز تمام برگه های نظرخواهی برای برآورد استفاده از مارک… ابتدا توضیح مختصری در مورد پاسخ دهنده ها داده و سپس به بررسی نتایج می پردازیم. جنسیت : با توجه به این موضوع که پنجاه درصد پاسخ دهنده ها دختران و پنجاه درصد دیگر پسران جوان بوده اند به یک تفاهماتی در پاسخ ها رسیده ایم. سن : سوالات بیشتر در قشر جوانان پخش شده، زیرا همه ما بدون لحظه ای تامل به این نتیجه می رسیم که نود و پنج درصد مارک پوشان را این قشر تشکیل می دهند. میزان تحصیلات : از آنجایی که در دنیای امروز تقریبا بدون تحصیلات انسان ها به نتیجه مطلوبی در زندگی نمی رسند قشر جوان جامعه بیشتر به فکر ادامه تحصیل افتاده اندو چون پاسخ دهنده ها جوانان بوده اند بدیهی است که اکثرا دانشجو بوده، ولی در رشته ها و مقطع های گوناگون کاردانی، کارشناسی و کارشناسی ارشد… رشته تحصیلی آنان نیز از هنر شروع شده و تا دانشجویان زبان های گوناگون نظر خواهی کرده ایم. نتایج بدست آمده: هشتاد درصد پاسخ دهنده ها لباس های اسپرت می پوشیدن و در مصاحبه ها به این نتیجه رسیده ایم که بخاطر راحت بودن در لباس های اسپرت و سبک تر حاظر شدن در جامعه از آن ها بیشتر استفاده می کنند، زیرا طبق اعتراف اکثر آنان لباس های رسمی روحیه آنان را سنگین می کند و از بسیاری از کارهایی که دوست دارند انجام دهند باز می دارد و بیست درصد دیگر که رسمی می پوشیدند اکثرا دانشجویان رشته ادبیات فارسی بوده و در مراتب علمی بالاتر… در پاسخ به این سوال که از لباس های مارک دار استفاده میکنند یا نه؟ باید بگویم که حدود پنجاه درصد پاسخ دهنده ها مارک می پوشیدند و آن ها اکثرا دانشجویان رشته های زبان انگلیسی، اسپانیایی و فرانسوی بوده اند. و در این مرحله که باید نام مارک های مورد علاقه خود را بازگو می کردند همانطور که انتظار داشتم با نایک ، تامی ، پوما ، لاگست ، دیزل و ورساچی روبرو شده ایم و باز هم طبق انتظار ورساچی موفق ترین کارخانه در جلب نظر جوانان بوده ، زیرا دامنه ارائه اجناسش بیشتر بوده مثل کیف، کفش ،لباس و انواع اجناس چرمی ورساچی… گوچی ، زارا ، بوسینی نیز در لیست مارک هایی بوده اند که بیشتر افراد دوست داشته ولی کمتر استفاده کرده اند. و یک نکته جالب این بوده که تمامی دانشجویان کارشناسی ارشد مارک پوش ما از هاکوپیان، شیک پوشان و پاتن استفاده می کنند. و در مقابل این سوال که مارک پوشان چقدر مقبولیت دارند به این پاسخ ها رسیده ایم… مارک پوشان در نظر هفتاد درصد مخاطبین از مقبولیت متوسطی برخوردار و در نظر بیست و پنج درصد دیگر نیز از محبوبیت برخوردار بوده اند، و پنج درصد باقیمانده ...

  • 10 اشتباه خانم ‌ها در لباس پوشيدن!

    10 اشتباه خانم ‌ها در لباس پوشيدن!

    10 اشتباه خانم ‌ها در لباس پوشيدن!     تا حالا شده که شما و دوستتون که از لحاظ سايز مثل هم هستين يه لباس رو بپوشين ولي حس کنين که اون تو اون لباس برازنده تر هست؟   اين بر ميگرده به اين که شما بدونين اصولا انتخاب يک لباس فقط سايز نيست ...بلکه چيزهاي ديگه اي هم هست که اگه رعايت بشه..لباس به تن شما هم به همون اندازه برازنده خواهد بود...معمولا 10 تا نکته هست که تو لباس پوشيدن خيلي مهمه و خيلي ها هم بهش توجه نميکنن..فراموش نکنين خوب لباس پوشيدن به معني گرون پوشيدن نيست.   1- انتخاب رنگ اشتباه پوشيدن لباسي با رنگ متناسب با پوست و رنگ موي شما باعث ميشه سالم و سرجال و زيبا با حداقل چين و چروک به نظر بياين...   2-آرايش زياد متاسفانه اشتباه بزرگ ديگه که تو ايران هم خيلي رايجه استفاده افراط آميز از لوازم آرايش هست..من که فکر ميکنم يه دختر جوان نبايد طراوت صورنش رو زير قشري از ميک آپ مدفون کنه.. آرايش زيادي باعث ميشه خطوط صورت بيشتر نمايان بشه و چهره خسته نشون داده بشه..آرايش رنگ روشن و سبک واسه روز و يه کمي تيره تر واسه شب ايده آل هست...حتي بهترين سوپر مدل ها هم تو روز اندازه ايرانيها آرايش نمي کنن..آرايش زياد شما رو زيباتر از اون چيزي که هستين نشون نخواهد داد ...   3- پوشيدن لباس هاي تنگ پوشيدن لباسهاي خيلي تنگ باعث ميشه شما چاق‌تر نشون داده بشين نه لاغرتر ... اينو فراموش نکنين .   4- لاک ناخن پريده راستي شما اگه از لاک استفاده ميکنين واسه اينه که ناخن هاتون زيباتر بشه ... لاک ناخن نا مرتب فقط توجه بقيه رو به شلخته بودن شخص جلب ميکنه.   5- يه مدل موي قديمي و يا موهاي نامرتب اولين چيزي که توجه همه رو در وهله اول ملاقات جلب ميکنه مدل موي شماست..که جايگاه شما (از لحاظ تحصيلات، شخصيت و....)نشون ميده. من نميگم که اين قضاوت درسته ولي خوب اين هست و کتمانش هم نميشه کرد. پس سعي کنين مراقب مدل ،رنگ و...موهاتون باشين.     6- کفش نامرنب و کثيف اگه ميخواين ظاهرتون مرتب باشه از کفشاتون مراقبت کنين و مرتبا اون ها رو واکس بزنين .   7- ريشه موها اگه موهاتون رو رنگ ميکنين..هيچ چيزي زشتر واسه موهاي شما از يه موي دو رنگ...با ريشه هاي در اومده سفيد و...نيست.   8- لباس زير مخصوص بالاتنه وقتي يه تاپ ميپوشين مواظب باشين که بندهاي لباس زيرتون پيدا نباشه...   9- جورابي که به لباستون نمياد هميشه جورابتون رو با رنگ کفش...دامن و يا شلوارتون هماهنگ انتخاب کنين   10- و بالاخره اين که بدونين تو هر محيطي چه جوري بايد لباس پوشيد. تو محيط هاي کاري هيچ زمان نبايد لباسي پوشيد که خيلي جلب توجه بکنه؛ مگر اين که لازمه کارتون باشه (مثل فروشندگان لباس و....)همچنين دامن ...

  • عکس های جدید منتشر شده از تیرداد کیایی

        عکس های تیرداد کیایی بازیگر خوش آتیه ی ایرانی در فروشگاه کت و شلوار + مصاحبه ( بدون تگ تبلیغاتی ) نکته : برای دیدن عکس ها در اندازه ی واقعی بر روی عکس مورد نظر کلیک کنید تیرداد کیایی را با فیلم سینمایی حرکت اول خیلی خوب می شناسیم.تیرداد کیایی علاوه بر سینما در کار مدلینگ نیز فعالیت دارد,از این رو برای انتخاب کت و شلوار با او به فروشگاه می رویم. چطور شد که مدل مارک فرس شدید؟تیرداد کیایی:قبل از اینکه مدل مارک فرس شوم چند تا پیشنهاد دیگر برای تبلیغات داشتم,ولی آنها را نپذیرفتم چون حرفه اصلی من بازیگری است و اینکه دوست داشتم بیشتر در کار مدلینگ باشم تا تبلیغات و….مسئولین شرکت فرس عکس های من را در فیلم حرکت اول دیده بودند از این رو به من پیشنهاد همکاری دادند و با این شرکت قرار داد بستم. خرید هایتان را بیشتر از چه فروشگاه هایی تهیه می کنید؟تیرداد کیایی:یکی دو جا هستش که خیلی می روم و یک فروشگاهی هستش که دیگر به خوبی سایز و سلیقه من را می داند و بیشتر از آنجا خرید می کنم.مارک خاصی می پوششی؟تیرداد کیایی:نه اصراری به مارک ندارم.فاصله بین خرید کردنتان چه مدت است؟تیرداد کیایی:خرید مربوطه به هر فصل را حتما انجام می دهم و در طول فصل هم اگر از چیزی خوشم بیاید و حتی مرتبط با آن فصل نباشد تهیه اش می کنم.چه عنصری در خرید پوشاک برای شما مهم است؟تیرداد کیایی:اولین عنصر رنگ لباس است و اینکه لباس روی بدنم بنشیند به خصوص اسپرت.یعنی از قد و قواره برایم آزاد باشد.ولی بیشتر رنگ برایم مهم است.رنگ دلخواهتان برای لباس چیست؟تیرداد کیایی:بیشتر مشکی را می پسندم.در کت و شلوار هم رنگ برایتان مهم است؟تیرداد کیایی:در کت و شلوار بیشتر به خاص بودنش توجه می کنم و سعی می کنم که متفاوت باشه.برای کت و شلوار چه مارکی در نظر دارید؟تیرداد کیایی:من یک مدتی از مارک هاکوپیان استفاده می کردم ولی الان ۴سال است که اینکار را نمی کنم چون دیگر تنوع ندارد و به نظر من کت و شلوارهایش برای سنین بالای ۴۰ سال خوب است ولی مارک فرس خیلی تنوع ایجاد کرده که باعث جذابیت در طرح هایش شده است.

  • شستن آشپزخونه 24/12/93

    شستن آشپزخونه 24/12/93

    سلام دختر گلم عسل نازم زیباترین دختر نازگل خانم الهی من دورت بگردم دیروز عصر یه قسمت از آشپزخونه رو میخواستیم با بابایی بشوریم مگه تو اجازه میدادی همش میگفتی عسل بزرگه . از چهارپایه بالا میرفتی جارو سقفی رو تو آب کف میزدی و میخواتس به همه جا حتی به ماشین ظرفشویی،لباس شویی،اجاق گاز و یخچال هم بکشی. بعد شلنگ رو بر میداشتی و همه جا رو آب میپاشیدی. وقتی بهت میگفتم مامانی خودت رو خیس نکن یعنی دعوات میکنم. میگفتی نخیر تو خودت رو خیس کردی . بعد نگاه میکردی تا یه قطره آب رو شلوارم پیدا کنی تا بهم نشون بدی. هر از گاهی هم میگفتی" گفتم عسل بزرگه" " گفتم من میشورم"  خلاصه کلی خسته شدی  آستین هات هم خیس شدند اما باز قابل تحمل بود فکر میکردم بیشتر از اینها خودت رو خیس کنی. اخری ها دیگه خسته شدی و هی میگفتی بریم. بعد هم گفتی عسل میره تو اتاق. رفتی ، من رو صدا میکردی که برق اتاق رو روشن کنم. من هم سریع آنجا رو جمع کردم و بازی بازی لباسات رو درآوردم( از عوض کردن لباس اصلا خوشت نمیاد) خوابت برد. قبلش میگفتی مامان شیر بخورم بخوابم بعد بریم شهر بازی. من هم اینقدر خوابم میومد که نمیدونم کی خوابم برد.  خدا رو شکر وقتی بیدار شدی یکی دو بار گفتی شهر بازی اما گیر ندادی. موقعی که داشتیم آشپزخانه رو میشستیم بهت گفته بودم  سردت شده برات چای نبات درست میکنم . وقتی بیدار شدی گفتی مامان چای نبات. من هم برات درست کردم. اما اینقدر عجله داشتی که نذاشتی دم بکشه. بعد میگفتی مامان کم نباشه، زیاد باشه. اگه زیاد باشه دلم پر میشه. (اینجاش رو که میگفتی تناقض تو حرفت پیش میومد) خلاصه چای زیاد میخواستی.     دختر نازم الهی فدات بشم، گاهی اسم من رو حکیما صدا میکنی و وقتی بهت میگم اسمم رو مسخره نکن من هم اسمت رو مسخره میکنم  و بعدش به شوخی صدا میکنم کندو عسل ، یا زنبور . از خنده غش میکنی و میگی مامان عسل رو مسخره نکن و گاهی مگی مخسره نکن نازگل روز جمعه برده بودمت پیش خیاط تا کت و شلواری که ست خودم برای تو خونه برای عید برات دوخته رو پرو کنی. قبلش بهت که گفتم بهم گفتی اول غذا بعد شهربازی و بعد خیاطی( کلمه خیاطی رو خیلی بامزه میگی) و من هی برات تعریف میکردم که اگه دیر بریم خیاطی ، خیاط میره مهمونی و خونه نیست واسه همسن اول میریم خیاطی. قبول دار نبودی. ولی من هم چون قول داده بودم و ساعت 8 شب بود و نمیشد دیرتر بریم مجبور شدم بریم اونجا. جالب اینه اخم کرده بودی و حتی به لباسات هم نگاه نکردی. هر چه من پوشیدم و گفتم تو هم بپوش(کلا خیلی دوست داری لباسات و کارات شبیه من باشه، توی همه کارها میگی شبیه مامان) نپوشیدی. خلاصه از اونجا که بیرون زدیم گفتی "گفتم اول بریم شهر بازی" وای ...

  • تاریخچه دگمه از عصر برنز تا امروز خانم سیده فاطمه حسینی از بابل

     تاریخچه دگمه از عصر برنز تا امروزاختراع دکمه در عصر برنز:بیش از سه هزار سال قبل از میلاد، در دوران برنز، اولین دگمه اختراع شد. دگمه یا اشیایی شبیه دگمه از دوره سندباستان متعلق به 2600 تا 2800 سال قبل از میلاد، و مکان هایی ازعصر برنز در چین (1500 تا 2000 سال قبل از میلاد) و همچنین رم باستان کشف شده است. دگمه هایی که در دره سند باستان کشف شده است، از صدف ساخته شده و برای تزئین استفاده می شده است. برخی از دگمه ها مانند اشکال هندسی تراشیده شده است و سوراخ هایی دارد که می توانسته با نخ به لباس دوخته بشود. در این دوران با وجود اختراع دگمه، مردم از آن به عنوان وسیله ای برای بستن لباس استفاده نمی کردند و دگمه را تنها به عنوان تزئین به کار می بردند. مردان و زنان خوش پوش آن دوران از دگمه هایی که از استخوان، چوب، شاخ حیوانات، فلز یا صدف درست می شد، برای آراستن لباس و پوشش خود استفاده می کردند.یو نان باستان زنان و مردان از یک نوع پیراهن استفاده می کردن که (کیتان )نام داشت پارچه مستطیل شکل از پشم یا کتان که دولا تا شدهیک طرف آن دوخته و بالای آن (فیبولا) سنجاق قفلی امروزی بسته می شد. در حقیقت بدون وجود جادگمه، دگمه ها مانند یک سنجاق سینه دوخته شده به لباس بودند.1 در آن زمان مردم از سنجاق، گیره و کمربند برای بستن لباس های خود استفاده می کردند و حتی در بدترین شرایط آب و هوایی، کاربرد خاصی برای دگمه وجود نداشت. بنابراین می شود گفت که در دوران باستان، دگمه فقط وجود داشت و کاربرد مهمی نداشت. دگمه کاربردی جایگزین دگمه تزئینی:یونانی ها اگرچه لغت خاصی برای دگمه به کار نمی بردند، اما مانند رومی ها از دگمه برای تزئین لباس خود استفاده می کردند. سرانجام بعضی افراد فکر کردند که می شود از دگمه به عنوان وسیله ای برای بستن لباس استفاده کرد. در نهایت دگمه از یک حلقه کوچک نخی رد شد و همانند سنجاق و سنجاق سینه برای بستن لباس استفاده شد، درنتیجه کاربردی برای دگمه خلق شد. از آنجایی که لباس ها با کمک دگمه بهتر بسته می شد و نسبت به سنجاق باعث صدمه و آسیب کمتری می شد، دگمه و حلقه مورد استقبال قرار گرفت.اولین جادگمه سوراخ های بزرگی درون پارچه بود تا دگمه از آن عبور کند و این مقدار کافی بود تا لباس بسته بشود و الهام بخش تحولی در دنیای فشن و لباس باشد.ظهور دگمه در اروپا:حدود سال 1200 میلادی دگمه به اروپا رسید. دگمه های کاربردی به همراه جادگمه، نخستین بار در قرن سیزدهم به آلمان وارد شد. این دگمه ها به سرعت در سراسر اروپا پخش شد و مورد استفاده قرار گرفت.2 اروپایی ها خودشان دگمه را اختراع نکردند بلکه ایده آن را از ترک ها و مغول هایی که در طول سفرهای خود با آنها ...

  • رمان جدال پر تمنا7

    *خودش از نگاهم تعجبم رو خوند و با خنده گفت:- یکی از کارکنای مسن گالریه ... آراد ماشینو می ده بهش که وقتی خودش وقت نداره اون بیاد ما رو هر جا می خوایم ببره و بیاره ...زیر لب گفتم:- آهان!آراگل و مامانش حاضر شدن و همراه آقا اردشیر راهی شدیم ... منو جلوی در خونه پیاده کردن و من بعد از تشکر فراوون رفتم توی خونه ....**داشتم دیوونه می شدم ... باید یه جوری تلافی می کردم ... یک ماه گذشته بود اما هنوز موقعیت تلافی کار آراد رو پیدا نکرده بودم ... تا اینکه مسیح بالاخره برام خواست ...یه روز که داشتم پیاده سر بالایی خیابون رو می رفتم ماشین آراد رو دیدم که در کاپوتش بازه و یه نفر هم تا نصفه توی ماشین فرو رفته ... با تعجب نگاه کردم ببینم آراده یا نه ... ولی آقا اردشیر بود ... بیچاره پیرمرد ... نا خوداگاه رفتم طرفش ببینم چی شده ... با دیدن من سریع شناختم و سلام کرد ... با لبخند گفتم:- چی شده آقا اردشیر ...- والا نمی دونم خانوم ... یهو خاموش شد ... منم سر از کارای ماشین در نمی یارم ...- خب زنگ بزنین تعمیرگاه سیار ...- همین کارو باید بکنم ... ولی الان فقط نگران لباسای آقام ...رادارام به کار افتاد ...- لباسای آقا؟- بله خانوم ... شب دعوت دارن عروسی ... کت شلوارشون رو دادن ببرم خشک شویی ... حالا اگه دیر برسونم دستشون خیلی بد می شه ...فکری توی ذهنم جرقه زد ... سریع گفتم:- بدین به من آقا اردشیر ... من آژانس می گیرم می برم می دم خشک شویی بعدم تحویل می گیرم می یارم ... شما هم برو دنبال کارای ماشین ...با تعجب گفت:- شما؟- خب اره ... شما که نمی رسی هر دو تا کارو با هم بکنی ...- آخه زحمت می شه ...- نه بابا چه زحمتی ... فقط به آقاتون نگو که من لباساشو بردم ... یه موقع ناراحت می شه ...- خدا برات خوب بخواد خانوم ... چشم ... الهی خیر از جوونیت ببینی ...کاور لباسا رو از داخل ماشین در اورد و گذاشت روی دستای من ... با تعجب گفتم:- چند دسته؟- سه دسته خانوم ...- می خواد هر سه دست رو بپوشه؟- نه آقا عادت دارن برای هر مهمونی چند دست لباس تست می کنن و بعد آخر سر یکیشو انتخاب می کنن ...با سرخوشی گفتم:- آهان از اون لحاظ ... باشه من اینارو می برم ... تا یکی دو ساعت دیگه می یارم ...- باشه خانوم ... پس زحمتش با شما ...سریع خداحافظی کردم و دویدم سمت خونه ... خدا روشکر آقا اردشیر حواسش به من نبود ... توی خونه هم مامی نبود ... پاپا هم نبود پس هیچ مشکلی نبود ... چه کت شلوارهایی داشت بی شرف! همه مارک ... هاکوپیان ... ماکسیم ... گراد ... ماشالله برای خودش برند زده ... حیف که اینا افتادن دست من ... قیچی رو برداشتم و لباسا رو تیکه تیکه کردم بدون اینکه ذره ای دلم بسوزه ... عجیب لذت می بردم از این کارم ... لباسا رو کامل قیچی کردم بعد هم با خیال راحت روزنامه پیچ کردم و زنگ زدم به ...

  • رمان جدال پر تمنا

    - آراگل تو مطمئنی؟- ای بابا ... از دانشگاه تا حالا فقط داری همینو می گی ... چند بار بگم آره ... یعنی من نمی تونم دوستمو یه بار دعوت کنم خونه مون؟ - آخه ... چیزه ... داداشت ....خندید و گفت:- نترس ... دیدی که از دانشگاه رفت ... یه تعارفم به ما نزد برسونتمون ... رفت گالری ... خونه هم نمی یاد تا عصر ...- من ؟ ترس؟ بیخیال بابا ...در خونه شون رو با کلید باز کرد و گفت:- آره می دونم ... جفتتون از هم می ترسین ... ولی از بس غدین به روی خودتون نمی یارین ...اینبار منم خنده ام گرفت و دنبالش رفتم تو ... امروز توی دانشگاه با دیدن ظاهرم تقریبا همه هنگ کردن ... حتی آراد هم چند ثانیه خیره خیره نگام کرد ... با ترس به جای خالی رامین نگاه کردم ... نیومده بود خدا رو شکر ... با کتکی که از وارنا خورد حالا حالا ها نباید هم پیداش بشه ... یکی از دوستاش به یکی دیگه شون گفت رامین یک ترم مرخصی پزشکی رد کرده ... خیالم راحت شد که فعلا شرش کم شده ... اگه از دستش شکایت می کردم پدرش رو در می آوردن ... فقط به خاطر اینکه وارنا حالشو گرفت بیخیالش شدم ... نگار خیلی پیله کرد تا بفهمه چی شده و چه بلایی سرم اومده منم فقط گفتم تصادف کردم ... با نداشتن ماشین قضیه توجیح شد و همه باور کردن ... بین کلاس ها وقتی آراگل رو دیدم همین رو تحویلش دادم ولی فهمید دروغ می گم ... حداقل اون دیگه می دونست ماشین من رو داغون کردن ... من تصادف نکردم ... ناچارا همه چیز رو براش گفتم ... بیچاره آراگل رنگش شده بود مثل گچ چند بار منو بغل کرد و گفت:- چرا اینجور می کنی دختر؟ چرا فکر می کنی همه مثل خودت خوبن؟ اگه بلایی سرت آورده بود چی؟بازم یه دنیا موعظه تحویلم داد و عجیب بود که من موعظه هاشو دوست داشتم ... نقل قول از پیامبرشون و اماماشون برام می گفت راجع به حدود رابطه با نامحرم ... و من با اشتیاق گوش می کردم ... این بحث ها رو دوست داشتم ... وقتی کلاسمون تموم شد هم اصرار کرد که برم خونه شون ... اول قبول نکردم ولی اینقدر که اصرار کرد ناچار شدم همراهش برم ... آراد بی توجه به ما سوار ماشینش شد و رفت و طبق معمول لج منو در آورد ... من که عمرا پامو توی ماشینش نمی ذاشتم ولی حداقل یه تعارف که می تونست بکنه ... پسره پرو! باید یه حال اساسی ازش می گرفتم کاش موقعیتش تو خونه شون جور بشه ... دور تا دور حیاط بزرگشون باغچه بود ... باغچه هایی پر از درخت میوه و گل ... آدم فکر می کرد پا گذاشته توی بهشت ... خونه ما اصلا باغچه نداشت ... از حیاط عریض و طویل خونه گذشتیم و از پله های جلوی در رفتیم بالا ... یه در شیشه ای بزرگ سرتاسری که پذیرایی خونه شون از اینطرفش کامل مشخص بود ... در کشویی رو باز کرد کفشاشو در آورد و به من گفت:- بفرما تو ... خونه خودته ... خیلی خوش اومدی ...اصولا توی خونه خودمون ...

  • جدال پر تمنا 7

    خودش از نگاهم تعجبم رو خوند و با خنده گفت:- یکی از کارکنای مسن گالریه ... آراد ماشینو می ده بهش که وقتی خودش وقت نداره اون بیاد ما رو هر جا می خوایم ببره و بیاره ...زیر لب گفتم:- آهان!آراگل و مامانش حاضر شدن و همراه آقا اردشیر راهی شدیم ... منو جلوی در خونه پیاده کردن و من بعد از تشکر فراوون رفتم توی خونه ....**داشتم دیوونه می شدم ... باید یه جوری تلافی می کردم ... یک ماه گذشته بود اما هنوز موقعیت تلافی کار آراد رو پیدا نکرده بودم ... تا اینکه مسیح بالاخره برام خواست ...یه روز که داشتم پیاده سر بالایی خیابون رو می رفتم ماشین آراد رو دیدم که در کاپوتش بازه و یه نفر هم تا نصفه توی ماشین فرو رفته ... با تعجب نگاه کردم ببینم آراده یا نه ... ولی آقا اردشیر بود ... بیچاره پیرمرد ... نا خوداگاه رفتم طرفش ببینم چی شده ... با دیدن من سریع شناختم و سلام کرد ... با لبخند گفتم:- چی شده آقا اردشیر ...- والا نمی دونم خانوم ... یهو خاموش شد ... منم سر از کارای ماشین در نمی یارم ...- خب زنگ بزنین تعمیرگاه سیار ...- همین کارو باید بکنم ... ولی الان فقط نگران لباسای آقام ...رادارام به کار افتاد ... - لباسای آقا؟ - بله خانوم ... شب دعوت دارن عروسی ... کت شلوارشون رو دادن ببرم خشک شویی ... حالا اگه دیر برسونم دستشون خیلی بد می شه ...فکری توی ذهنم جرقه زد ... سریع گفتم:- بدین به من آقا اردشیر ... من آژانس می گیرم می برم می دم خشک شویی بعدم تحویل می گیرم می یارم ... شما هم برو دنبال کارای ماشین ...با تعجب گفت:- شما؟- خب اره ... شما که نمی رسی هر دو تا کارو با هم بکنی ... - آخه زحمت می شه ...- نه بابا چه زحمتی ... فقط به آقاتون نگو که من لباساشو بردم ... یه موقع ناراحت می شه ...- خدا برات خوب بخواد خانوم ... چشم ... الهی خیر از جوونیت ببینی ...کاور لباسا رو از داخل ماشین در اورد و گذاشت روی دستای من ... با تعجب گفتم:- چند دسته؟- سه دسته خانوم ...- می خواد هر سه دست رو بپوشه؟- نه آقا عادت دارن برای هر مهمونی چند دست لباس تست می کنن و بعد آخر سر یکیشو انتخاب می کنن ...با سرخوشی گفتم:- آهان از اون لحاظ ... باشه من اینارو می برم ... تا یکی دو ساعت دیگه می یارم ...- باشه خانوم ... پس زحمتش با شما ...سریع خداحافظی کردم و دویدم سمت خونه ... خدا روشکر آقا اردشیر حواسش به من نبود ... توی خونه هم مامی نبود ... پاپا هم نبود پس هیچ مشکلی نبود ... چه کت شلوارهایی داشت بی شرف! همه مارک ... هاکوپیان ... ماکسیم ... گراد ... ماشالله برای خودش برند زده ... حیف که اینا افتادن دست من ... قیچی رو برداشتم و لباسا رو تیکه تیکه کردم بدون اینکه ذره ای دلم بسوزه ... عجیب لذت می بردم از این کارم ... لباسا رو کامل قیچی کردم بعد هم با خیال راحت روزنامه پیچ کردم و زنگ زدم ...