اشعار وفات مادر

  • شعر مادر بمناسبت وفات مادر مهربانمان

    مادر<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />   مادر ای روح روان ، مهد و صفای دل من مادر  ای  درد  نهان ،  غمکده  منزل  من مادر ای  الفت حق ،  راه سعادت  بودی مادر ای قبله  حق ،  راه   عبادت  بودی مادر ای   قربت    تنهائی  ،   فرزندانت مادر ای  همره  تنهای   دل   ،   یارانت مادر ای شمع فروزنده که خود ساخته ای مادر ای ماه  دلم  ، از چه  برافروخته ای مادر ای  اسوه   صبر   دل   بیمار  وجود مادر ای سوخته دل معنی عصمت بودی مادر ای  آنکه  همه  فخر  محبت بودی مادر ای خوب ترین همرهیت خوشتر بود مادر ای  رفته ز دنیا   دل  تو  سنگر  بود مادر ای  جان من  و جان همه  فرزندان مادر  ای  درد  شناس  دل  ما  بیماران مادر ای صابر حق ، صبر نما پیشه  ما مادر ای راه رضا ، حق تو رضا کن از ما دی ماه 1386



  • اشعار وفات حضرت خدیجه کبری (س)

       اشعار وفات حضرت خدیجه(س)   خسته شده خمیده شده خون جگر شده لاغر شده شکسته شده محتضر شده   زهرا برای مادر خود گریه میکند مادر برای دختر خود دیده تر شده   او پا به پای همسر خود سنگ خورده است زخم زبان شنیده و بشکسته تر شده   قسمت نشد عروسی او را به پا کند با حسرت عروسی او همسفر شده   زهرای خویش را که بر ما سپرد گفت دلواپس هجوم دری شعله ور شده   وقتی کفن نبود و عبا خواست گریه کرد وقتی کفن رسید غمش بیشتر شده   او دوختن به دختر خود یاد میدهد گویا ز غارت نوه اش با خبر شده   زهرا نبی خدیجه همه گریه میکنند این یک کفن برای همه درد سر شده ** اجرا شده توسط حاج ابوالفضل بختیاری در شب دهم ماه رمضان91   *********************   اشعار وفات حضرت خدیجه(س) - محمود ژولیده   بهشت را مبر از خانه ناگهان بانو برای بی کسی فاطمه بمان بانو   به جان دختر مظلومه ات مرو از دست مساز اشک یتیمانه را روا بانو   بمان و فاطمه را خود عروس کن آری که دختران همه محتاج مادران بانو   برای غربت من جان به لب شدی اما بدان که غربت زهراست بعد از آن بانو   به باغ یاس تو سیلی زنند باور کن بمان که یاس نمیرد جوان جوان بانو   میان این در و دیوار فضه میطلبد مرو که مشکل او را کنی نهان بانو   بمان برای همیشه ،همیشه یارم باش مرا هنوز غریب وطن بدان بانو   نمانده هیچ برایت که یک کفن بخری عبای ختم رسل بر تو ارمغان بانو   محمود ژولیده اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب دهم ماه رمضان91       *********************   اشعار رحلت حضرت خدیجه(س) - رضا رسول زاده   مادر عزیز   می سوزم و چو شمع سحر آب می شوم از غصه ی فراق تو بی تاب می شوم   دارم به پای پیکر تو گریه می کنم بر لحظه های آخر تو گریه می کنم   اکنون که زخم رفتن تو بر جگر نشست این کوه درد بر سر دوش پدر نشست   با دخترت تو این دم آخر سخن بگو مادر بیا و حرف دلت را به من بگو   بابای من ز هجر تو دلگیر می شود قلب جوان او ز غمت پیر می شود   مادر بیا به خاط زهرا بمان مرو حتی گرفته است دل آسمان مرو   مادر بمان ز بیت نبوت صفا مبر آرامش و قرار دل مصطفی مبر   مادر بمان و از دل این خانه پا مکش بر صورت شکسته ی خود این عبا مکش   داری تو عزم رفتن از این خانه می کنی سقف دل مرا ز چه ویرانه می کنی   من التماس می کنم ای مادر عزیز امشب بیا و خاک عزا بر سرم مریز   این زندگی بدون تو دشوار می شود تو می روی و دسته گلت خار می شود   تو می روی و فاطمه ات می شود یتیم گردد دچار رنج و مصیبات بس عظیم   تو می روی و فاطمه آزار می کشد آزار ها از آن در و دیوار می کشد   تو می روی و شعله کشد دست بر رخم روزی به تازیانه دهد خلق پاسخم   تو می روی و داغ به سینه نشستنی است روزی رسد که پهلوی زهرا شکستنی است   رضا رسول ...

  • مادر/وفات مادرم

    باسلام واحترام خدمت ذاکرین وموالیان اهلبیت عصمت وطهارت«علیهم السلام»  ایامی را بعلت وفات مادرم مجال نوشتن نداشتم . مادر ندیدی تو مگر چشم ترم را زدی آتش تمام پیکرم را توای غم با دلم آخر چه کردی که سوزاندی همه برگ وبرم را کشیدی خنجر غم بر روی دل به زیر خاک بردی مادرم را به جای روی پای او، نهادم به خاک تربت مادر سرم را الهی برندارم سر زخاکش که داغش شعله زد بال وپرم را دوچشم من دو دریای ملال است که گم کردم یگانه گوهرم را الا ای مادر سادات  دیگر بد ستت می سپارم مادرم را همان مادر که یادم دادعمری کنم نذر حسینت حنجرم را غمم رفت از دلم که یادداغت کشید آخر به آتش دفترم را «وفایی» خواند با گریه برایت حدیث غربت ودردآورم را

  • شهادت حضرت معصومه (س) - قم

    شهادت حضرت معصومه (س) - قم

    دهم ربیع الثانی ،سالروز شهادت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها ) بر امام عصر (عج) و بر شما و همه شیعیان و دوستداران آن حضرت تسلیت باد آن بانویی که دختر موسی بن جعفر(س) است دخت  علی و  فاطمه ،  بنت  پیمبر (ص)  است   مـهـتـابی  از  تـلألـو  خـورشـیـد  انـبـیــا  اسـت یک  فاطمه  است و  زاده ی  زهرای اطهر است   او  را  لقب  به  حضرت معصومه (س)  داده اند در      پاکدامنی    چو     همانند    مادر    است   با  کاروانی از  مدینه  بیـامد  به سمت قم قصدش  رضای خالق و  شوق برادر است   او خواهـر  امــام رضــا ، ثامـن الحجج  (ع) هم عمـه ی امام جواد است و مهتر است   اینک که  روز  رحلت  آن « بی بی » آمده دل های  شیعیان  ز   وفاتش مکدر است شما رو به خدا این اشعار رو با لحن نوحه و مرثیه زمزمه کنید .برای ما هم دعا کنید.   حمیدرضا فاطمی - فروردین ۱۳۸۸

  • اشعار وفات حضرت ام البنین(س)

    اشعار وفات حضرت ام البنین(س) - کاظم بهمنی رسالتت نه فقط صاحب پسر شدن استتو را کنار علی شأنِ همسفر شدن است بزرگ مادرِ ماهِ همیشه کامل عشق!هنوز نور تو در حال بیشتر شدن است محبتت رقمی در دل علی داردکه رو به آینه در حال ضربدر شدن است رسیدن تو به وصل علی به ما آموختمهم تر از همه از جانبش نظر شدن است حسودهای مدینه تو را نمی فهمندو قلب تیره سزاوار شعله ور شدن است تمام می شود این غم همین که برگردیفرشته مشکلش از بابت بشر شدن است تو آن ضمیر بلندی که راز عرفانتنتیجه ی گذر از مرز خون جگر شدن است سکوت کن که ادب یادداشت برداردسخن بگو که حیا فکر بارور شدن است که عشق در تو نه با مهر مادری یکسوست نه فارغ از غم هفتاد و یک نفر شدن است  دو دست خویش به جای تو داده فرزندتوگرنه میل تو هم بر شکسته پر شدن است حسین تا که نماند به روی نیزه غریبسفارشت به پسرها بدون سر شدن است خیال مرثیه سازم به روضه می کشدمولی تمایلم امشب به برحذر شدن است به زخمتان دم رفتن نمک نمی پاشمبشیرم و همه سعیم به خوش خبر شدن است خیال مرثیه ساز مرا ببخش ای سروکبوترست و به دنبال نامه بر شدن است کاظم بهمنیبرگرفته از وبلاگ حسینیه ******************** اشعار وفات حضرت ام البنین(س) خوب است که مادر دل نَر داشته باشددور و بَر خود چند پسر داشته باشد خوب است که مادر نرود جز به ره عشقچون فاطمه احساس خطر داشته باشد خوب است برای مدد زاده ی حیدراز نسلِ علی سایه ی سَر داشته باشد می گفت به فرزندِ یَلَش مادرِ عبّاسبایست علمدار ، جگر داشته باشد خوب است که در لشکرِ خود زاده ی زهرابالای سَرِ خیمه قمر داشته باشد وقتی خطری مایه ی تهدید امام استاینجاست که باید سپری داشته باشد روزی که امان نامه ی کفّار بیایددل باید از این فتنه خبر داشته باشد حیف است که خون با عرقِ شرم نریزیمچون اهل حَرَم دیده ی تَر داشته باشد با فاطمه گویم که منم دل نگرانتجانِ پسرانم به فدای پسرانت یا امِّ بنین حالِ گرفتار ندیدیدستانِ قَلَم، اشکِ علمدار ندیدی بر پیکرِ بی دستِ علمدارِ رشیدَتآشفتگیِ سیّد و سالار ندیدی مادر به خدا بس که وفا داشت ابالفضلغوغای مُواساتِ سپهدار ندیدی گر آب نیاورد نگو آبرویش رفتدر بارش آن دیده و رخسار ندیدی شقُّ القمر کوفه که در علقمه رُخ دادتکرارِ رُخ حیدر کرّار ندیدی آنقدر ادب داشت که با سَر به زمین خوردسجّاده ی خون بر بدن یار ندیدی پس داد هر آن درس که در نزد تو آموختبالندگیِ مکتبِ ایثار ندیدی مادر که شود امِّ بنین هیچ غمی نیستدر عهد و وفای پسرش هیچ کمی نیست برگرفته از وبسایت حاج منصور ارضی ********************* اشعار وفات حضرت ام البنین(س) - محمد حسین رحیمیان قدم اگر خمید ، فدای سر ...

  • اشعار وفات حضرت ام البنین(س)

     اشعار وفات حضرت ام البنین(س) - یوسف رحیمی ام البکاء  کي مدينه ز ياد خواهد بردصحن چشمان گريه پوشت راصبح تا شب کنار خاک بقيع ناله و شيون و خروشت را**چشمهاي تو پر شفق مي شددر کنار چهار صورت قبرمصحف دل ورق ورق مي شددر کنار چهار صورت قبر**خوب فهميده حال و روزت راآنکه امُ البکا تو را خواندهمادر اشک ، مادر نالهپاره هاي دلت کجا مانده؟**آه وقت غروب مادر جانتو و زينب چه عالمي داريديکي از ديگري پريشان ترحال محزون و درهمي داريد**مي نشيند عجب غريبانه ام کلثوم در کنار ربابمي شود روضه خوان مجلستانروي زرد و نگاه تار رباب**يکي از ميهمان نوازي شانيکي از تير و دشنه مي گويديکي از هرم آفتاب و عطشيکي از کام تشنه مي گويد**پيش چشمان خون گرفته‌ی عشقاز نگاهي کبود مي گويديعني از ماجراي بي کسي وخيمه‌ی بي عمود مي گويد**حرف سقا که پيش مي آمدگريه هاي سکينه ديدن داشتماجراي شهادت عباسبا لب تشنه اش شنيدن داشت:**او به سمت شريعه مي رفت و روح از پيکر حرم مي رفتهمه‌ی دلخوشي خون خداصاحب بيرق و علم مي رفت **همه در آستانه‌ی خيمهچشمها خيره سمت علقمه بودناگهان عطر و بوي ياس آمدبه گمانم شميم فاطمه بود**بانگ أدرک أخا در آن لحظهمثل تيري به قلب بابا خوردناله مي زد «انکسر ظهري»قد و بالاي آسمان تا خورد**رفت سمت فرات اما حيفبيقرار و خميده بر مي گشتکوه غم روي شانه هايش بودبا دو دست بريده بر مي گشت **رفت سقا و خيمه ها ديگراز غم بي کسي لبالب شدبي پناهي خودي نشان مي داداول بي کسي زينب شد **همره کاروان به شام آمدسر او مثل نجم ثاقب بودولي از روي نيزه مي افتادروضه اش أعظم مصائب بود یوسف رحیمی ********************* اشعار رحلت حضرت ام البنین(س) - جواد حیدری کسی که چار پسر داشت نور چشم ترشبه وقت دادن جان یک نفر نمانده برش دلش گرفته چرا یک نفر کنارش نیستبدون ماه، چه شب ها که صبح شد سحرش عجب حکایت سختی ست مرگ این مادرهنوز مانده به ره، دیدگان پر گهرش تمام دل خوشی اش چهار صورت قبر استچهار صورت زیبا همیشه در نظرش اگر چه همره زینب نبود ام بنینولی شنید و شکست از غم حسین کمرش نبود تا که ببیند چگونه حرمله هازدند تیر، به چشم حسینی قمرش نبود تا که ببیند چگونه ریخت زمینبه خاک علقمه ای وای پاره جگرش نبود تا که ببیند بدون عباسشچه آمده به سر خواهران خون جگرش  نبود شکر خدا ور نه شام را می دیدنبود صحنه بزم شراب در نظرش اگر چه صورت او را کسی کبود ندیدبه وقت دادن جان یک نفر نمانده برش جواد حیدری**از وبلاگ تیشه های اشک ******************* اشعار وفات حضرت ام البنین(س) – علی صمدی چادر خاکی به سر شیون فراوان می کندگریه های بی هوا همچون یتیمان می کند میرود بالای صورت های قبر اهل شهر را به صرف روضه ...

  • وفات حضرت ام البنين(س)

    وفات حضرت ام البنين(س)

      حضرت ام البنين(س) وفات    

  • این شعر بمناسبت وفات حضرت زینب سلام اله علیها سروده شده است

    خاطرات زینب<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> حال و هوای کربلا در حال من پیدا بود هر کس حسینی می شود با نام من شیدا شود من زینبم دخت علی آئینه زهرا منم پیغمبر پیغمبران مجموعه ی غمها منم من چشم خود وا کرد ه ام از ابتدا سوی بلا از بهر اهل دل رسد از نام من بوی بلا گرچه نیم از چهارده معصوم امّا اطهرم از بعد آنان از همه پیمغبران هم برترم شاگرد درس عصمت زهرای اطهر بوده ام آئینه جمع فضائل بهر حیدر بود ه ام داغ پیمبر دید ه ام و از داغ او دلخون شدم همراه اشک مادرم گریان شدم محزون شدم دیدم تنش روی زمین مانده است و امت غافلند تا اینکه غصب حق کنند از پیروان با طلند دیدم به سمت اهل نار افتاده هیزمهای کین دیدم زبانه می کشد آتش به روی باب دین همراه مادر بود ه ام با او در آتش آمدم از بهر حفظ مادرم خود را به آتش می زدم مادر برای حفظ دین می سوخت بین شعله ها درس فداکاری به من آموخت بین شعله ها با چشم خود دیدم چسان فضه مددکاری نمود یک دُرِ خون آلود ه را از زیر دست و پا ربود دیدم که مادر پشت در افتاده پر پر می زند گر چه میان خون بود فریاد حیدر می زند با صورت نیلی شده با پهلویِ غرقه  بخون با سینه ای زخمی شده از باب خانه زد برون دامان بابا را گرفت اما  عدو نامرد بود سنگینی تیغ و غلاف از دست او طاقت ربود دستش ز کار افتد وشد در کوچه ها نقش زمین از این زمین خوردن شده حیدر امیرالمومنین خلّوُ ابْنُ عمّی ناله اش در لحظه ای دشوار بود تنها در آنجا مادرم با حیدر کرار بود گفتا اگر نفرین کنم بر پا قیامت می شود جانم فدای ماندن امر امامت می شود بابای من پیغام داد ای دخت طاها صبر کن جان علی نفرین مکن با ظلم اعدا صبر کن آری دو صد کرب و بلا من در مدینه دیده ام من ریشه ی هر زخم را در زخم سینه دیده ا م در کوفه رفتم صورتی غرقاب خون شد قاتلم دیدم سر بشکسته ی بابا و پر خون شد دلم دیدم که او را مثل مادر نیمه ی شب می برند مولای عالم را غریب از پیش زینب می برند از بعد او دیدم حسن رزمش شده زخم زبان نی از عدو محنت کشید او زخم دید از شیعیان در خانه اش ایمن نبود بیرون خانه جا نداشت یک پا رکاب و همنفس سوگند بر زهرا نداشت گر چه دلش از کودکی پر آتش و صد پاره بود اما چه گویم زهر کین چه با گل زهرا نمود گفت  بیا ای خواهرم طشتی بیاور در برم پاره جگرها را ببین اینهاست نذر مادرم با لخته های خون او من انس دارم ای خدا  از غصه تشییع او من بیقرارم ای خدا عباس آن روح ادب با من نگفت آخر چه شد با من نگفت از تیر کین تابوت با پیکر چه شد من در تمام درد ها بسیار کردم شور و شین اما دلم خوش بود دارم دلبری مثل حسین این دل خوشی را عاقبت دست خدا از من گرفت دارو ندارو ...

  • اشعار وفات حضرت خدیجه کبری(س)

      اشعار وفات حضرت خدیجه کبری(س) - محمد حسین رحیمیان   زير باران رحمتم امشب گرم عرض ارادتم امشب   مثل هر شب منم نمک گيرت باز مهمان هيئتم امشب   روضه خوانت شدم خدا را شکر داده اي تو لياقتم امشب   شأن تو نيست نوکرت گردم فاطمه کرده دعوتم امشب   مي شوم خادم عزادارت با تمامي قدرتم امشب   کم برايت گذاشتم عمري سخت غرق خجالتم امشب   مادر مهربان حلالم کن جان صاحب زمان حلالم کن    اي همه افتخار پيغمبر اولين بي قرار پيغمبر   مي رسد ريشه اش به تو بانو جود ايل و تبار پيغمبر   تو چه کردي که اين چنين شده اي همه دار و ندار پيغمبر   چه کسي مثل تو در اين عالم هستي اش شد نثار پيغمبر   به خدا مايه ي مباهاتيد تو و حيدر کنار پيغمبر   عضوي از خانواده ات شده است هر کسي گشته يار پيغمبر   شاعر تو شده رسول خدا اين مثلک,خديجه الکبري   بي تو از چشم ها حيا افتاد بي تو پيغمبرت ز پا افتاد   علي و فاطمه غريب شدند بي محلي به کعبه جا افتاد   خوب شد رفتي و نديدي تو خانه اي بين شعله ها افتاد   وسط کوچه ها ميان طناب دست هاي گره گشا افتاد   يادگارت نفس نفس مي زد لرزه بر جان مرتضي افتاد   کودکي پير مرد شد مادر فاطمه روي خاک تا افتاد   کاش مي شد حسن زند فرياد گوشواره روي زمين افتاد   محمد حسین رحیمیان   **********************   اشعار وفات حضرت خدیجه کبری(س) - محمد بیابانی   مومنون آیه‌های قرآنند گاه مقداد و گاه سلمانند از عرب تا عجم مسلمانند همه فرزندهای بارانند   یا نوه یا نتیجه‌اند همه بچه‌های خدیجه‌اند همه   سایه‌اش مستدام، بر سر ماست خانه‌اش قبله‌گاه دیگر ماست نامش آرامش پیمبر ماست مادر فاطمه است، مادر ماست   مادرم! ای امام مادرها به فدایت تمام مادرها   گرمی آشیان پیغمبر همسر مهربان پیغمبر یاد تو در روان پیغمبر نام تو بر زبان پیغمبر   خاطرات تو گرمی شب اوست یاد تو آه حسرت لب اوست   زن، ولی مردتر ز هر مردی جگر کفر را درآوردی قد علم کرده پیش هر دردی تو بر اسلام مادری کردی   نه فقط امّ مومنین هستی امّ اسلام، امّ دین هستی   به تو جبریل احترام کند پیش پایت نبی قیام کند به تو باید خدا، سلام کند و تو را صاحب مقام کند   باید اینگونه منجلی بشوی مادر همسر علی بشوی   با نبی گرچه همنشین بودی قبل از اسلام بی‌قرین بودی بین زن‌ها تو بهترین بودی در زمین آسمان‌نشین بودی   اشک تو ای خدیجه غرّا ریخته گریه ملائک را   مثل ابر بهار گریه مکن آنقدر گریه‌دار گریه مکن از بد روزگار گریه مکن مادر بی‌قرار! گریه مکن   در سرت فکر کیست می دانم گریه ات مال چیست می دانم   در عذار گلت چه می بینی که چنین بی قرار و غمگینی نگران هجوم گلچینی یا که رنجور دست سنگینی   آه از دست... آه از آن آزار... آه ...