اموزش بافت دستبند دوستی طرح لوزی

  • رمان ابریشم و عشق قسمت 7

    حرفی نزدم وفقط به چهره ی زجر کشیده ش نگاه کردم. _وقتی به نیما گفتم اونا چه تصمیمی گرفتن خودشو از این قضیه کنار کشید.نمیخواست خونواده ش این موضوعو بفهمن و بعد هردومونو به خاطرش اذیت کنن...اون که رفت،منم یه جورایی زدم به سیم آخر و تموم پل های پشت سرمو خراب کردم.حالا که از نظر همه ی اونا یه حرومزاده ی غیر قابل ترحم بودم،پس باید بهشون ثابت میکردم دختر واقعی کی هستم. و دیگه برام مهم نبود اگه هرزه بودنمو به زنی که ظاهراًمادرم بود نسبت میدادن...حیف که عرضه ولیاقت همینم نداشتم. در عوضش همه ی خواستگارهای خوبمو به بهانه های مسخره رد کردم که داغ یه ازدواج خوب ودهن پرکن رو به دلشون بذارم.رفتم سراغ برزویی ...ولی قبل از اینکه بتونه همه چیزمو ازم بگیره ،پته ش ریخت رو آب واون نامردم دمشو گذاشت رو کولش و دِبرو که رفتیم.من موندم و کلی حسرت برای نگرفتن انتقامم...تا اینکه تو ازم خواستگاری کردی ... نفس عمیقی کشید وسکوت کرد.مردد نگاهشو ازم دزدید وبه انگشت های کشیده وناخن های مانیکور شده ش دوخت. _من نمیخواستم با تو همچین معامله ای بکنم.اما تو هم یه جورایی شبیه خودم بودی.برات این ازدواج فقط بهونه بود.حساب کردم اگه طلاقم بگیریم چیز زیادی از دست نمیدی.واسه همین وقتی مادرت قضیه ی خواستگاری رو پیش کشید ومهتاج هم از خداخواسته قبول کرد چیزی نگفتم.گذاشتم اون خیال کنه بلاخره عروسکش با کسی که اون براش در نظر گرفته ازدواج میکنه. پوزخند صداداری زدودوباره نگاهشو دقیق به صورتم دوخت.این طور خیره شدنش عصبیم میکرد. _پس منو انتخاب کردی که با طلاقمون باجی رو از مهتاج بگیری؟ _اون بهترین سالهای زندگیمو ازم گرفته ،منم میخوام بهترین دوستشو ازش بگیرم.چون می دونم مهتاج بدون اون میمیره. حالا نوبت من بود که به تفکراتش پوزخند بزنم. _اونوقت فکر نکردی شاید من زیادی زرنگ باشم وبزنم نقشه هاتو داغون کنم. بی حوصله زیر لب زمزمه کرد. _یه بار که گفتم،شرایط تو هم شبیه من بود.اگه فقط یه ذره امید تو نگاهت بابت این ازدواج می دیدم،هرگز جوابم مثبت نبود. بدبینانه گفتم:پس اون ادا واصول های عاشقونه وچسبوندن خودت بهم واسه چی بود؟ _می خواستم کار از کار بگذره وبتونم مهریه مو کامل بگیرم.بعد طلاق به اون پول احتیاج داشتم.اما برخلاف تصورم که تورو یه جوون خوشگذرون ولاابالی می دونستم،نم پس ندادی. نگاه تحقیر آمیزی بهش انداختم وگفتم:پس چرا خواستی بهت شک کنم؟ _گفتم اینطوری زودتر راضی میشی جدا شیم.واگه تو تقاضای طلاق بدی من مهریه مو راحت تر می گیرم. _ اون عکسای جعلی هم کار خودت بود؟ _قرار نبود به خاطر این موضوع به خیانت محکوم شم.همونقدر که ذهنیتتو نسبت به خودم خراب می کردم کافی بود.واسه ...