تابلو سمبات

  • گالری شمرون؛ میزبان نقاشی بزرگان نقاشی ایران

    به مناسبت ماه مبارك رمضان، نمایشگاهی ازآثار پنج نفر از پیشگامان نقاشی آبرنگ ایران، زنده یادان استاد علی اکبر صنعتی، استاد میشا شهبازیان، استاد یرواند نهاپتیان، استاد سمبات درکیورقیان، استادنهاپت نهاپتیان و هفت نفر از هنرمندان صاحب نام معاصر عطاءالله ذی نوری، سیاوش مظلومی پور، ناصرنورمحمدزاده، محمدرضا نجف زاده، مهدی رضاییان، جمال الدین طبسی نژاد و حسن نادرعلی در نگارخانه شمرون به نمایش درآمد. این نمایشگاه تحت عنوان "بقاع متبرکه و اماکن تاریخی ایران"در نگارخانه شمرون برگزار شده است. این نمایشگاه در ایام ماه مبارك رمضان همه روزه از ساعت ۱۷ تا ۲۲ در نگارخانه شمرون واقع در خیابان فرشته- خیابان دکتر حسابی - باغ موزه هنر ایرانی دایر خواهد بود.



  • نگاره«سماع دراویش»در آینه‌ی تصوف

    نگاره«سماع دراویش»در آینه‌ی تصوف (بخش اول)                                                      رسول معرک نژاد             در نگاره«سماع دراویش»(۸۹۵ هـ .)کمال‌الدین ‌بهزاد بخش‌ها           از اندیشه‌ی تصوف وآداب سلسله‌ی نقشبندیه(خواجگان)را در           عناصرتصویر از جمله تقسیم‌بندی نگاره، قرارگیری صوفیان و       پوشش آنان با بیان نمادین به تصویر درآورده است .                            قرن نهم هجری، زمان تسلط تیموریان بر بخش‌های شرقی و شمالی ایران بود. تیمور(۷۳۶- ۸۰۷ هـ.) در نزدیکی شهر سمرقند به دنیا آمد. او مدعی بود از نسل چنگیزخان است و بدین منظور به تصرف شهرها وکشورهای همجوار پرداخت. به سال۷۸۱ هجری خوارزم را به تصرف درآورد و از آن زمان دولت خود را تحکیم بخشید و یورش های سه ساله(۷۸۸هـ) ، پنج ساله(۷۹۴هـ) و هفت ساله(۸۰۲ هـ ) را آغاز کرد. تیمور به سال ۸۰۷ هجری در دوران هفت ساله یورش هایش درگذشت.آن گونه که آمده‌است تیمور علاقه و توجه بسیار نسبت به مشایخ صوفیه داشته است و به هر شهر که وارد می‌شد ابتدا به زیارت مشایخ صوفیه آن شهر می‌رفت.(1)[46 –ص ۶۴]  به نظر لئونارد لویزن آنچه پایه‌های سلطنت تیموریان را قوت بخشید سه نهاد اجتماعی؛ شریعت، مؤسسات اوقاف، و طریقت های صوفی بود.[۵۷-ص ۵۲]پس از او برجسته‌ترین فرمانروای تیموری، شاهرخ(۷۷۹- ۸۵۰هـ.) به سال ۸۰۷ پایتخت را از سمرقند به هرات منتقل کرد، و در طی حکومت چهل‌وسه ساله‌اش درآن بخش از ایران آرامش نسبی پدیدآورد که باعث رونق فعالیت‌های فرهنگی و هنری شد. شاهرخ به همراه پنجمین پسرش بایسنقرمیرزا کتابخانه‌هایی در شیراز و هرات دایرکرد. در کتابخانه هرات که توسط بایسنقرمیرزا تاًسیس شده‌بود چهل خطاط و نقاش فعالیت داشتندکه ریاست آن با مولاناجعفرتبریزی(وفات ۸۶۰ هـ.) بود.[۱۴-ص۱۴۷] ازآخرین فرمانروایان تیموری سلطان‌حسین‌بایقرا(۸۴۲- ۹۱۱هـ.) بود. او از حامیان جدی هنر و ادب بود و در این امر امیرعلیشیر‌نوایی (وفات ۹۰۶ هـ.)به عنوان ندیمی صدیق و شاعر و هنر دوست او را یاری می‌کرد. امیرعلیشیر‌نوایی انجمنی را تاًسیس‌کرد و عبدالرحمن‌جامی (وفات ۸۹۸ هـ.) را به سرپرستی آن گذارد. گرایش این انجمن پناه‌آوردن به دامان واقعیت به وسیله مکاشفه عرفانی و هنرتغزلی بود.[۱2-ص ۲۲۸] در جمع این انجمن می‌توان از میرخواند و نوه‌ی دختری او خواندمیر، کمال‌الدین بهزاد و سلطان‌علی‌ مشهدی‌خوشنویس نام برد.[46-ص ۱۰۲] در زمان تیمور و جانشینان او فرقه‌های بسیاری از فرقه‌های صوفیه اهل تسنن و شیعه در ایران رواج‌داشتند ازآن جمله فرقه ‌بکتاشیه؛- فرقه حروفیه؛- فرقه نقطوی؛        - پیر ...

  • هنرمندان معاصر: محمدعلی شیوایی( کاکو)

    هنرمندان معاصر: محمدعلی شیوایی( کاکو)

    هنرمندان معاصر: محمدعلی شیوایی( کاکو)کاکو موجودی غیرخودی                            زهرا نعیمی محمد علی شیوایی( کاکو) در سال ۱۳۱۳ در شیراز متولد شد۴ مهر ۱۳۸۴ ، در  شیراز، چشم از جهان فرو بست«روشنفكر موجودی است تبعیدی، حاشیه‌نشین، ذوق ورز و پدید آورنده زبانی كه می‌كوشد حقیقت را در برابر قدرت بیان كند. موجودی غیرخودی و آدمی كه نمی‌تواند همرنگ جماعت باشد.» این جمله از ادوارد سعید، توصیفی است كه فرشته غازی راد از محمدعلی شیوایی (كاكو) دارد و به زعم او بیان خلاصه‌ای است از شخصیت این نقاش كه به نوعی ذهن را در این خصوص پالایش می‌دهد. غازی راد هنرمندی است كه شش سال پیش، نمایشگاهی از كاكو در نگارخانه‌اش برپا كرد و ما ساعتی پای صحبت‌های او بودیم. اولین آشنایی غازی راد با كاكو در گالری سیحون بود، زمانی كه نمایشگاهی از كاكو در این گالری برپا شده بود. اما او پیش از این كاكو را در ذهن و جانش به همراه داشت. حوالی سال‌های ۵۲-۵۳ كتابخانه مركزی دانشگاه تهران، كه بر مدخلش تابلویی از كاكو آویخته شده بود، هر روز پذیرای نگاه یكی از دانشجویان دانشكده هنرهای زیبا فرشته غازی رادبود كه با وجود رنگ‌های شنگرف، مشكی و اخرایی بر پارچه‌های زبر دوخته شده در كنار هم، دارای استحكام و خلوصی بود كه او را شیفته خود كرده بود. «قدرت بیان كاملی داشت كه من را به‌عنوان یك دانشجوی هنر و تشنه موضوعات بدیع همه روزه به كتابخانه می‌كشاند. حوالی ظهر از پله‌ها بالا می‌رفتم تا تابلو را ببینم. تمركزی در سادگی رنگ‌ها بود كه من را تحت تأثیر قرار داده بود.» حالا بعد از گذشت چند سال روبه‌روی این تابلو در گالری سیحون، نقاش آن را شناخته بود. «پس از مدتی با برپایی نمایشگاه دیگری در خانه آفتاب متوجه شدم هم‌چنان به این نوع نقاشی‌هایش ادامه می‌دهد. حالا دیگر پارچه‌ها و دوخت‌های كوبیستی را حذف كرده و به رنگ‌های روغنی رقیق سبز و فیروزه‌ای بر كاغذ روی آورده بود. تحت تأثیر دوران آبی پیكاسو و یا دلقك‌های او بود. احساس می‌كردم كاكو شیفته كارش است و به واسطه نمایشگاه‌هایش حضوری در سال‌های متمادی در همه جای ایران دارد. خیلی آرام حركت می‌كرد. كارهایش تكرار سال‌های قبل با كمی اختلاف رنگ بسته به حال و روزش بود، سال‌ها طبیعت بی‌جان را تكرار می‌كرد. كارهایش را بازوارهای نقره‌ای در كارتون بسته‌بندی می‌كرد و هرسال از شیراز به تهران می‌آمد و در نمایشگاهی ارائه می‌داد.» او كاكو را سرشار از ادب هنرمندانه‌ای می‌داند كه باعث ارتباطش با مردم می‌شد. و البته این امر را دلیلی می‌داند بر این‌كه كاكو به رغم سن و سال و دوربودنش از ...

  • حسن اسماعیل زاده

    نقاشان قهوه خانه ای                                          حسن اسماعیل زاده                  استاد حسن اسماعيل زاده که تخلص هنری خویش " اسماعیل زاده" را از نام پدر "اسماعیل" وام گرفته است،وی  در سال 1301 در زنجان به دنیا آمد. پيش از به دنيا آمدن او، پدر ايشان رخت از جهان بربست. وي با مدد از استعداد خدادادي از همان اوان كودكي به دليل شور و شوق و علاقه اي كه به هنر نقاشي داشت، تجربه هاي نخستين نقش آفريني را كسب كرد.  در کودکی به همراه خانواده اش به تهران مهاجرت کرد. هفت هشت ساله بود که مادرش او را به شاگردی به دست استاد محمد مدبر سپرد. استاد مدبر در کارگاهی در سر چهارراه گلوبندک کار می کرد. ده سال نزد او رمز قلم کشیدن و هنر رنگ آمیزی را آموخت. در این سال ها رنگ می سایید، گچبری های خانه های اعیان را رنگ می زد و نقاشی می کرد، گهگاه نیز نقش هایی بر پرده بوم می انداخت. خیلی ها وی را مدبر زنده می دانند ، فقط با یک تفاوت که وی نرم تر و ملایم تر از استاد محمد کار می کند. استاد اسماعیل زاده نقش پردازی بر روی تابلو را در قهوه خانه سنگتراش ها آغاز کرد. این قهوه خانه در بازار تهران، نرسیده به چهار سو بزرگ قرار داشت. قهوه خانه سنگ تراش ها، از قهوه خانه های بازمانده از دوره قاجار بود و آن را کریم آبادی می گرداند.    p   کشته شدن سیاوش - رنگ و روغن روی بوم - ابعاد 135/5 *186 - مجموعه موزه رضا عباسی   بعدها در قهوه خانه های قدیم و معتبر تهران، مانند قهوه خانه مشهدی صفر، بالای آب انبار سید اسماعیل، قهوه خانه عباس تکیه در میدان مولوی و قهوه خانه محمود مسگر در میدان قزوین می نشست و نقاشی می کرد. او به سفارش قهوه چیان، نقاشی های دلخواه آنان را می کشید و از دستمزدی که از آنها      می گرفت گذران زندگی می کرد. نقاشی های اسماعیل زاده، خط ، سبک ، رنگ و قلم استادش، مدبر، را می نماید. هنر و ذوقش را بیشتر در نقشینه کردن موضوعات مذهبی، به خصوص وقایع کربلا، به کار برده است. از رنگ ها، رنگ های تلخ و تیره، مانند قهوه ای را بیش از رنگهای دیگر دوست دارد. در زمینه نقاشیهای تابلوهایش آن رنگها به خوبی نمایان است. تابلوهای بسیار زیادی در زمینه حماسه های مذهبی و ملی و موضوعات رزمی و بزمی کشیده است. از جمله نقاشی های او «خیمه گاه سید الشهدا»، «جنگ های حضرت علی»، «آتش رفتن سیاوش»، «جنگ رستم و اشکبوس» و «بهرام و گل اندام» را می توان نام برد. پیکر مرحوم استاد حسن اسماعیل زاده (چلیپا) روز دوشنبه 23 بهمن 1385 در میان حزن و اندوه هنرمندان و نزدیکان به خاک سپرده شد اسماعیل زاده در فیلم مستندی که از وی ساخته شده است با نام « خاک گرم»؛  بر مزار« قوللر آقاسی» و« محمد ...

  • شاعرانه‌هايي كه مرثیه انسان امروزند

    شاعرانه‌هايي كه مرثیه انسان امروزند

    شاعرانه‌هايي كه مرثیه انسان امروزند                                                                                               رسول معرک نژاد مهتا مشایخی / ۱۳۵۸ - ۱۳۹۰متولد مشهددریافت کارشناسی نقاشی از دانشکده هنر و معماریفراگیری نقاشی نزد آقای علی رضا اسپهبد از سال۱۳۸۲ زمینه‌ی سفید؛ چهره‌ها و دست‌ها و موهای مجعدي كه نمادهای زنانگی‌اند؛ شخصیت‌هایی رها در تهی، در سفیدی؛ کودکی که در دنیای معصومانه‌ی خود غرق در بازی و کنجکاوی است و نمی‌داند همین سفیدی محاط بر او سرشار از خبرهایی است که چندی بعد او را رها نخواهد کرد؛ کودکی كه بر لبه پرتگاه در نگاه مضطرب مخاطب بازی می‌کند و زنانی که در دامن همین سفیدی به تنگ آمده‌اند. اطراف زنان و کودکان هیچ نیست؛ سفیدی است و پوشش قرمز پرالتهاب کودکی و سیاهی، تن‌پوش بزرگسالی است؛ گویی شخصیت‌ها چشم بر همه‌چیز بسته‌اند و فقط طرد می‌کنند. و خبرهایی که کلاغ‌ها با خود می‌آورند و گاه با خود می‌برند پر از اضطراب‌اند. این فضا ناکجاآبادی است که زن در آن، وجه متکثر خويش است. در آشفتگی‌اش کتابی باز می‌کندو دو کلاغ می‌گریزند؛ «و کلاغی که پرید، از فراز سر ما، و فرو شد در اندیشه ابری ولگرد...»؛ تفألی که زیاد خوشایند تعبیر نمی‌شود. دایره‌های آبی‌، رنگ‌پریده‌اند؛ ماه یا خورشید؟ نمودی از گذر عمر که در گردش ایام از مدارها رها شده‌اند؛ همانند زن نقاشی که سرگشته، از سفیدی آوارشده بر زندگی‌اش و کودکی قرمزگونش خلاصی ندارد و به دنبال سرپناهی است اما در این گستره سفید پرالتهاب، این پارادوکس سیاهی زن و سفیدی زمینه، فقط یک چتر سیاه می‌تواند سرپناه باشد، یا طنابی، یا خاطره‌ای از کودکی؛ داشته‌هايي که در دست امروزند. اما این امید هم با رشته‌ای گسسته و واژگون می‌شود؛ مثل تمام ماه و خورشیدهای زندگی‌اش؛ مثل تمام کودکی‌اش؛ سیاهی و آشفتگی موهایش و تنی که در این زمینه به هر سو کشیده می‌شود تا به ابتدای خود بازگردد. نقاش جوان، مسلط به زبان تجسمی است؛ زباني که در لایه‌ی نخست برای بیان کابوس‌ها و اضطراب زن معاصر به کارگرفته شده بدون آنکه در دام شعارگونگی و بی‌مایگی درافتد؛ زن در لایه‌ی بعد، بیانگر انسان معاصر است که جهان اطراف او آن‌قدر هیچ است که از چشم نقاش، دور می‌افتد اما تاثیرش در واکنش‌هاي شخصیت‌های تابلوها - در کلافگی‌شان از جهان و از خودشان - بروز می‌یابد و چهره از مخاطب برمی‌گیرد؛ در پوششی از ترکیب با موجودات حیوانی یا لابه‌لای موهای مجعد، یا پیچیده در تکه‌ای از پوشش؛ در لباس؛ در میان پارادوکس سکون و شتاب؛ در سکون فضای اطراف و شتاب و درهم‌تنیدگی ...

  • جستاری بر فلسفه مدرنیسم و نقش آن در شکل گیری هنر مدرن(2)

    جستاری بر فلسفه مدرنیسم و نقش آن در شکل گیری هنر مدرن بخش آخر فرزانه روش   شاید بتوان گفت که در عصر جدید، "بودلر" منتقد و شاعر فرانسوی، نخستین کسی بود که در نقد های مختلف ادبی و هنری خود، این سؤال را در اذهان مطرح ساخت که بالاتر از واقعیت عینی و محسوس، واقعیتی دیگر و فراعینی ممکن است وجود داشته باشد که چشم و دست فاقد توانایی درک و دریافت آنند. گر چه وی همچنین بر این باور بود که اثری که خارج از اختیار هنرمند به وجود می آید.   5- ریشه های پیدایش هنر مدرن و سیر تحول آن : بر سر زمان پیدایش مدرنیسم در هنر بحث های بسیاری است و هنور نظریه پردازان در مورد زمان قطعی بروز مدرنیسم در هنر متفق القول نمی باشند. «شاید بتوان گفت که در عصر جدید، "بودلر" منتقد و شاعر فرانسوی، نخستین کسی بود که در نقد های مختلف ادبی و هنری خود، این سؤال را در اذهان مطرح ساخت که بالاتر از واقعیت عینی و محسوس، واقعیتی دیگر و فراعینی ممکن است وجود داشته باشد که چشم و دست فاقد توانایی درک و دریافت آنند. گر چه وی همچنین بر این باور بود که اثری که خارج از اختیار هنرمند به وجود می آید، اثر هنری نیست. می توان گفت که این دیدگاه، نخستین بذر نهال نگرش خاصی بود که کاشته شد و کم کم رشد کرده و سرانجام در نخستین دهه های قرن بیستم به ثمر نشست.»[1] «گر چه بعضی نیز هنرمندان یا جدید را از امپرسیونیست ها تا قرن حاضر می دانند اما واقعیت آنست که پایه های هنر جدید از زمانی طرح ریزی شد که رنسانس به عنوان نقطه ی آغاز انقلابی هنری، نگاه هنرمندان را از آسمان به زمین و در زمین به سوائق صرفاً انسانی معطوف ساخت»[2] کریستوفر دتیکومب، پژوهشگر آمریکایی هنر مدرن معتقد است که هنر مدرن در دهه ی 1860 با نمایش تابلوی ناهار در سبزه زار اثر ادوارد مانه در سالون مردود های پاریس آغاز می شود. «این نمایشگاه به دنبال اعراضات خشمگینانه هنرمندان، برای به نمایش گذاردن تابلو های بیشماری که از سوی هیئت داوران سالن آن سال رد شده بودند، تشکیل شد. در این جا بود که مانه با به نمایش در آودرن پرده "ناهار در سبزه زار" خویش ، توصیف پیکره زنی برهنه با دو مرد ملبس در مکانی سرگشاده یعنی درون جنگل، مردم را حیرت زده کرد ... خودداری مانه از آرمانی کردن پیکرده ها یا فاصله انداختن بین آن رویداد و زمان حال، بسیاری از مردم را به خشم آورد. مردم می گفتند این پرده، گزارشی از بی عفتی اجتماعی است و بیشتر به درد پاریس می خورد تا عاشقان هنر ... زنی که در این نقاشی می بینیم بی تردید پری دریایی یا ونوس نیست بکله یک زن پاریسی نوین– احتمالاً با حرفه ای ناشناخته و تردید آمیز است و اگر بخواهیم از نگاه مستقیم و بی باکانه اش به تماشاگر ...

  • محمد مدبر

                نقاشان قهوه خانه ای                        محمد مدبر   محمد در هفت سالگی یتیم شد. در خردسالی در تعزیه خوانی های تکیه دولت به نقش یکی از طفلان مسلم در می آمد. ده- دوازده ساله بود که به شاگردی نزد استاد علی رضا قوللر رفت. در کارگاه کاشی سازی استاد علی رضا با پسر او، حسین، آشنا شد. هر دو در این کارگاه به آموختن راز و رمز نقاشی و رنگ آمیزی روی کاشی پرداختند و با یکدیگر در هنر نقش پردازی رقابت     می کردند. کار نقاشی روی بوم و پرده را در قهوه خانه و به تشویق و سفارش حسین قوللر، دوست دوران کودکی و یار همراه قلم نقاشیش آغاز کرد. در قهوه خانه های سر پل دربند، قهوه خانه مش صفر در میدان سید اسماعیل و قهوه خانه عباس تکیه، به سفارش قهوه چیان تابلو و پرده می کشید و از این راه زندگی را می گذراند. استاد محمد مدبر دومین بنیانگذار مکتب نقاشی به شیوه قهوه خانه ای بود. قلمی پرتوان و شکوهنده در هنر تصویر سازی در زمینه وقایع کربلا و حماسه های مذهبی بر پرده درویشی و بوم نقاشی داشت. در ساخت و پرداخت چهره خاندان پیامبر و اولیاء و اهل حق و معصومیت شهیدان کربلا، و آشکار نمودن شقاوت و خشونت و سنگدلی اشقیا و دشمنان اهل بیت رسالت، هنری والا و بی همتا نشان داده است. هادی سیف در کتاب نقاشی قهوه خانه می نویسد: وقتی استاد محمد عاشورا و روز محشر را نقاشی می کرد، در یک دستش قلم موی نقاشی بود و در دست دیگرش دستمالی خیس از اشکی که می ریخت. در این اوقات، غالبآ با صدای خوشی که داشت، نوحه ای می خواند. آدم قبول می کرد آنچه را که می خواند دارد نقاشی می کند. به سبب همین شیفتگی و اخلاص بود که او را نقاش عاشورا می خواندند.   pمصیبت کربلا - رنگ و روغن روی بوم - ابعاد 94 * 185 س.م - مجموعه موزه رضا عباسی   استاد محمد مدبر وقتی که در هنر نقاشی خیالی به قله رسید، از سنت معمول در هنر نقاشی قهوه خانه ای که خود از بنیانگذاران آن بود، کمی دوری جست و با نوآوری در هنر سنتی به طبیعت سازی پرداخت. نقاشی بعضی از تابلو هایش، مانند «مصیب کربلا»، ذوق و گرایش او را به طبیعت سازی نشان می دهد. مدبر سبب این بدعت گذاری را به شاگردانش چنین بیان می کرده است: " به من می گویند تو طبیعت سازی می کنی. می گویم اگر همه اش خیال سازی باشد، این خیال سازی که عاقبت کار دست نقاشی ما می دهد. یک وقت کفگیرمان به ته دیگ می خورد. یک جوری هم باید قواعد را رعایت کرد." زندگی محمد مدبر به تنهایی و در فقر و تنگدستی گذشت. در زندگی زناشویی بخت یارش نبود و عشق و ازدواجش به ناکامی کشید. تا مادرش زنده بود با او در خانه ای کوچک و قدیمی در محله عرب ها          می زیست. بعد از او هم آواره بود و در دکه و کارگاهش ...

  • درآمدي بر آراي زيبايي‌شناسي بنديتو كروچه

    درآمدي بر آراي زيبايي‌شناسي بنديتو كروچه

    درآمدي بر آراي زيبايي‌شناسي بنديتو كروچه                                                                  هنر و امر رازآلود شهود                                                                                                                                          سهند ستاريآنچه در شكاف ارتباطي ميان گزاره‌هاي صادق و كاذب بر حلقه‌هاي تنگ تاريخ خودساخته عيان است، همواره بيانگر حقيقتي بوده كه در اثر و نتيجه پرت شدن كنش‌هاي مستقيم و غيرمستقيم بر سرفصل‌هايي از متن تمدن‌هاي چندجايگاهي پديد آمده و به حكم همين بلوك‌هاي هژمونيك، در فضاي رازآلود و شوريده حلقه‌هاي تئوريك رقصيده است. بسياري از متفكران غربي، پرسش از چيستي هنر را فارغ از تمايلات فلسفه مضافي، در زمره مفاهيم محض قرار داده‌اند كه طبعا پاسخ‌هاي آنها نيز در موضع و موقعيتي پارادوكسيكال مطرح شده است. در اين نوشتار موقعيت فلسفه هنر و پراكسيس‌هاي ايجابي آن در جايگاه نظريه بيان‌گرايي كه بسيار متاثر از آراي بنديتو كروچه - يكي از بانيان اين حوزه- بوده به صورت بسيار مجمل بررسي می‌شودبنديتو كروچه (1952 – 1866) يكي از تئوريسين‌هاي جريان‌ساز سنت زيبايي‌شناسي و فيلسوف ايده‌آليست ايتاليايي كه دلبستگي‌هاي انكار‌ناپذيري به مكتب ايده‌آليسم هگلي داشت بر اين باور بود كه تمام فعاليت‌هاي انسان به سوي چهار آرمان و مفهوم محض كه عاري از هر مفهوم مضافي است، پيش مي‌رود: زيبايي (زيبايي‌شناسي)، حقيقت (فلسفه و معرفت تاريخي)، سودمندي (حكمت عملي) و نيكي (اخلاق). كه همين آرمان‌ها جنبه‌هاي مختلف آگاهي (روح) آدمي را ترسيم مي‌كنند و به شكوفايي مي‌رسانند. اما اصل در فلسفه كروچه بر مبناي تفاوت بنياديني است كه ميان شناخت علمي و تاريخي وجود دارد و ماهيت فلسفه او را شكل مي‌دهد. به باور وي گزاره‌هاي علمي نه مي‌توانند صادق باشند و نه كاذب، بلكه صرفا گزاره‌هاي سودمندي هستند كه امكان تحقق پيش‌بيني پديده‌هاي طبيعي را براي آدمي فراهم مي‌کنند و تنها به همين دليل است كه در زمره گزاره‌هاي معرفتي جاي گرفته‌اند. اما كروچه معرفت حقيقي را تنها از آن معرفت تاريخي دانست چراكه به زعم وي هرآنچه روي داده تحقق و تجلي انديشه‌ها، احساسات و هيجانات آدمي است كه در آگاهي او بازخواني شده و بازتوليد مي‌شود. لذا متن و ماهيت شناخت، تجربه تاريخ‌مداري است كه در پي توصيف، تفسير به درك تاريخ رسيده و در نهايت معرفت تاريخي را ممكن مي‌کند. بنابراين تاريخ صرفا‌ همان روح و آگاهي آدمي است. البته كروچه را بايد ايده‌آليستي هگلي دانست كه پس از هگل تقريبا به هيچ فيلسوف ...