تزيين بالاي اپن

  • تزئینات سفره هفت سین ندا جون

    تزئینات سفره هفت سین ندا جون

    خانم ندای م. عزیز برای ما تصاویری از سفره هفت سین سال گذسته را ارسال کرده اند تا شما دوستان از سلیقه زیبای ایشان ایده بگیرید.خانم ندا  بزودی از سفره امسال هم برایمان تصاویری خواهند فرستاد که در اولین فرصت که به دستمان رسید برای شما دوستان به نمایش میگذاریم.  ندا خانم ما با این همه هنر سایتی ندارند و تمام هنر های زیبای ایشان را بتدریج در این سایت نمایش میدهیم.  تزئین سفره هفت سین بعد را خانم سارا از اهواز فرستاده اند که بزودی در سایت مشاهده خواهید کرد.   



  • حرم مطهر امام رضا(ع)- نگاهي برحرم مطهر امام هشتم

    مشهد واژه اي عربي و اسم مكان است و در معني هاي محل ديدار، زيارتگاه، جاي ديدني و محل شهادت بكار مي رود. اين نام از زماني بر روي اين شهر گذاشته شد كه مامون در سال 203 هجري قمري حضرت علي ابن موسي الرضا را به وسيله سم به شهادت رسانيد. شهرت شهر مشهد مرهون وجود مقدس مرقد اين امام همام است. قبل از خاكسپاري حضرت رضا در اين مكان، دهكده اي خوش آب و هوا به نام سناباد از توابع نوقان در ولايت توس بود. در سال 203 هجري قمري بدن مطهر امام در بقعه اي كه بر فراز گور همارون عباسي در باغ حاكم توس (حميد بن قحطبه) بنا شده بود به خاك سپرده شد. بعدها قريه سناباد به مشهد الرضا و مشهد شهرت يافت. حضرت امام رضا (ع) قبل از شهادتشان در سفري كه به خراسان داشتند و از راه نيشابور به مرو (محل حكومت مامون) عزيمت مي فرمودند، وارد قريه سناباد شدندو در باغ حاكم توس و محل دفن هارون، با دست مبارك خود محلي را نشان دادند و فرمودند: اينجا محل دفن من است. بارگاه منور رضوي در طول قرون متمادي شاهد ظهور و بروز حوادث گوناگوني بوده است. بطوريكه با بروز معجزات فراوان از جانب امام ع علاقه مندان بسياري از حكام و رجال كشورهاي اسلامي را به خود جلب نموده است. و همين امر باعث شد تا بناي بارگاه امام رضا (ع) بارها مورد بازسازي و مرمت قرار گيرد. روضه منوره به همراه گلدسته ها، گنبد، صحن ها و ... همواره شاهد هنرنمايي هنرمندان علاقه مند به خاندان عصمت و طهارت بوده است. به نحوي كه امروزه اين مكان مقدس در كنار بعد معنوي و عرفاني آن، آيينه تمام نماي هنر معماري اسلامي است. و با وجود تعرضاتي از جانب مخالفين كوردل همچنان استوار و ژابرجا مانده است. گلوله هاي توژهاي روس تزاري در سال 1330 ه. ق. و انفجار بمب در عاشوراي سال 1373 ه. ش. توسط منافقين كوردل نتوانست اندكي از شكوه و جلال اين بارگاه منور بكاهد. در اين كتاب سعي بر آن است.تا ضمن معرفي اماكن متبرك، نگرشي به تاريخ و سابقه اين مكان نيز داشته تا راهنماي مناسبي براي خدمتگزاران اين بارگاه در جهت ژاسخگويي به زوار ارجمند باشد.   روضه منوره: روضه در لغت عربي به معناي باغ است و در عرف به مكانهايي كه بدن مطهر بزرگان دين در آن دفن شده است، روضه مي گويند. گويا اين گونه تصور شده است كه گل وجود آن امام در اين باغ جاودانه جاي گرفته است. روضه منور رضوي (ع) كه بدن مطهر امام (ع) در آن به خاك سژرده شده،زير گنبدي زرين و باشكوه قرار دارد. ضريح نوراني امام (ع) دقيقا در زير گنبد قرار ندارد و محدوده پايين پاي حضرت وسيع تر از محدوده بالاي سر است، كه دلايل متعددي دارد. از جمله: 1.      ادب حكم مي كند كه زائر از پايين پاي حضرت وارد شود. 2.      وجود قبر هارون كه زائر از در ...

  • رمان نت موسیقی عشق 3

    يكم كه گذشت حوصلمون سر رفت.به پيشنهاد عاطفه رفتيم كافى شاپ يكى از دوستاى محمدعلى.من،مجيد،سارا و عاطفه نشستيم توى ماشين مجيد.بقيه هم با يه تاكسى دنبالمون اومدن.توى ماشين سارا به شوخى گفت:مجيد يكى ندونه فك ميكنه ما هفت سر عايله ى توايم.فكر كن...مجيد چهار تا زن داشته باشه...هاهاهاهاهاهاها...مجيد بايد به هر كدوممون نوبت بدى.مثلا صبحانه رو با رها بخور،ناهار رو با فرناز بخور،شام رو هم با عاطفه باش.بعدشم... عاطفه با صداى بلندى گفت:اهاى اهاى،تند نرو خانومى...شام و نهارشو با ما بخوره اون وقت نصف شب و اتاق تاريك و يه كمر باريك و جاهاى خوب خوبش بمونه واسه تو؟صداى قه قه ى دخترا بلند شد.نميدونستم به اين حرفاشون چه عكس العملى نشون بدم.اونا دوستام بودن و ميدونستم كه دارن شوخى ميكنن.ولى با اين حال حرفاشون اذيتم ميكرد. فرناز رو به مجيد كرد و با اشوه ى خاصى گفت:دعوا نكنيد بچه ها...اصلا از خودش ميپرسم...مجيد تو كيو ميخواى؟ مجيد تا اون موقع ساكت بود و از حرفاى بچه ها فقط يه لبخند خيلى معمولى ميزد يا از پنجره بيرون رو نگاه ميكرد.عاشق اين حالت هاى مردونش بودم... ديگه نتونستم خودم رو كنترل كنم...از حرفاى مزخرف اونا حالم داشت بد ميشد.برگشتم و با صداى بلند و عصبى گفتم:بچه ها خفه ميشيد يا خفتون كنم؟؟؟ يه لحظه موندن...خيلى بد سرشون داد زدم.دست خودم نبود.لبخند رو لبشون خشك شد و داشتن منو نگاه ميكردن.بعد براى اين كه فضا رو عوض كنم با خنده گفتم،بيشوعورا نميگيد اين حرفا زشته جلوى من ميزنيد؟خجالت نميكشيد؟ از اون حالت شوك در اومدن و با پر رويى گفتن:نُچ...و بعد دوباره صداى خندشون بلند شد. دم در كافى شاپ همه پياده شديم و داشتيم ميرفتيم تو كه مجيد با دست زد سر شونم.به طرفش برگشتم و گفتم:جانم؟ _يه لحظه بيا كارت دارم _مجيد همه رفتن... _بيا بابا كارت دارم... دنبالش رفتم.بردم جلوى در كافى شاپ.گفتم:چى شده؟چرا نمياى؟ اروم دوتا دستشو گذاشت روى شونه هام.بعد توى چشمام زل زد و گفت:من يه فرشته بيشتر ندارم،اونم تويى.خيالت راحت باشه...ديگه نبينم از حرفاى مزخرف اينا ناراحت بشيا...باشه؟ عجيب بود...اون همه ى حساى منو درك ميكرد.حتى اگه به زبون نمى اوردم. عين يه بچه تو چشماش نگاه ميكردم.بعد به نشانه ى تاييد سرم رو كج كردم و باهم رفتيم تو.دلم ميخواست توى اون لحظه بپرم بغلش... وقتى ما رسيديم،بچه ها همه سفارش داده بودن.من و مجيد هم يه كيك بستنى سفارش داديم و باهم خورديم. خوردنمون كه تموم شد همون جا اتراق كرديم.سر صحبت رو محسن باز كرد.با يه سوال ساده كه هيچ كدوم از ما تا اون لحظه بهش فكر نكرده بوديم.يه سوالى كه جوابش ذهن هممونو درگير كرد.محسن فقط پرسيد:اسم گروه ما چيه؟و بعد همه ...

  • رمان حصار تنهایی من 8

    همين جور که راه ميرفتيم گفت:يه جايي ميريم که هم جامون گرم ونرم هم پول درمياريمدستمو کشيدم وبا اخم گفتم:کجا؟-نترس ...پيش ديو دوسر که نميخوام ببرمت ..-تا نگي کجا يه قدم ديگه هم برنميدارم .-خيل خوب...پيش يه خانمه به اسم زبيده ....خودشو شوهرش تنهازندگي ميکنن با شنيد اسمش اتش نفرت وکينه اي که خاموش شده بود باز شعله کشيد ... تمام خاطراتي که با دخترا داشتم جلو چشمم رژه رفت بغض کردم ..دوستام ..ليلا، مهناز،نگا ر...شوخيهاي ليلا دعواي مهسا ويسناومهربوني نجوا وسپيده ...خدايا دوباره ميخواي منو بفرستي پيش اونا؟ دستمو مشت کردم وگفتم :اسم شوهرش منوچهره؟با تعجب گفت:اره...تو از کجا ميدوني؟-اون جاي گرم ونرم ارزوني خودت اينو گفتم وحرکت کردم پشت سرم اومد گفت:از کجا مي شناسيشون؟- از کجا؟نزديک دوماه پيششون بودم ...بعدش مارو فروختن-کي؟زبيده؟وايسادم وبا گريه داد زدم :اره زبيده.. . هموني که قراره جاي گرم ونرم بهم بده... تو براي اونا کار ميکني نه؟هر دختر بي صحابي که تو پارک پيدا کردي ميبري براشونفکر نکردي ممکن چه بلايي سرشون بيارن؟..از من به تو نصيحت پيش اينا کار نکن ..پدرو مادرت هرچقدرم بد باشن دلسوز تراز اين افريتهان برو خونتون -تو که لالايي بلدي چرا خودت خوابت نميبره؟-يه بار گفتم فرار نکردم.. راه افتادم دختره هم سرجاش وايساد وديگه حرفي نزد و دنبالم نيومد ...رفتم پشت بوته اي دراز کشيدم از سرما به خودم جمع شدم تا کي بايد تو پارکا بخوابم ؟بايديه پولي از جايي گير بيارم وبرگردم شهرمون .. اما با کدوم پول ؟ حالا اگه خونه اي مونده باشه ..خدا کنه با اين سرما تا صبح زنده بمونم...هنوز کاملا خوابم نبردهبود که يکي شونه هام وتکون ميداد چشمام وباز کردم تا چشمم افتاد به پسره با ترس ووحشت نشستم پسره با لبخند موذيانه اي گفت:چرا اينجا خوابيدي عزيزم ؟تشريف بياريدمنزل در خدمت باشيم با ترس بلند شدم وعقب عقب رفتم گفتم:در خدمت مادرت باش ...هنوز دوقدم نرفته بودم که از پشت دستشو انداخت دور شکممو کشيدم طرف خودش واز رو زمين بلندم کرد قبل از اينکه داد بزنم دستشو گذاشت روي دهنم وگفت:گرفتم خرگوشکوچولو دستش وگاز گرفتم داد زد وولم کرد فرار کردم ..دنبال اومد کسي تو پارک نبود ..دختره کدوم گوري رفته ...خدا يا کمکم کن پشتمو نگاه کردم هنوز دنبالم مياومد خودموپرت کردم تو خيابون يه ماشين جلو پام ترمز کرد افتادم روزمين نور چراغ چشمامو اذيت ميکرد دستمو گذاشتم جلوي چشمم ..رانندش پياده شد نميديمش ترسيده بودم خودموروزمين ميکشيدم عقب کنارم وايساد با التماس گفتم :خواهش ميکنم اذيتم نکن خم شد بازومو گرفت وبلندم کرد وگفت:بيا پدرام گرفتمش با تعجب بهشون نگاه کردم اوني که دنبالم ميدويد ...

  • نُت موسیقی عشق 3

    يكم كه گذشت حوصلمون سر رفت.به پيشنهاد عاطفه رفتيم كافى شاپ يكى از دوستاى محمدعلى.من،مجيد،سارا و عاطفه نشستيم توى ماشين مجيد.بقيه هم با يه تاكسى دنبالمون اومدن.توى ماشين سارا به شوخى گفت:مجيد يكى ندونه فك ميكنه ما هفت سر عايله ى توايم.فكر كن...مجيد چهار تا زن داشته باشه...هاهاهاهاهاهاها...مجيد بايد به هر كدوممون نوبت بدى.مثلا صبحانه رو با رها بخور،ناهار رو با فرناز بخور،شام رو هم با عاطفه باش.بعدشم... عاطفه با صداى بلندى گفت:اهاى اهاى،تند نرو خانومى...شام و نهارشو با ما بخوره اون وقت نصف شب و اتاق تاريك و يه كمر باريك و جاهاى خوب خوبش بمونه واسه تو؟صداى قه قه ى دخترا بلند شد.نميدونستم به اين حرفاشون چه عكس العملى نشون بدم.اونا دوستام بودن و ميدونستم كه دارن شوخى ميكنن.ولى با اين حال حرفاشون اذيتم ميكرد. فرناز رو به مجيد كرد و با اشوه ى خاصى گفت:دعوا نكنيد بچه ها...اصلا از خودش ميپرسم...مجيد تو كيو ميخواى؟ مجيد تا اون موقع ساكت بود و از حرفاى بچه ها فقط يه لبخند خيلى معمولى ميزد يا از پنجره بيرون رو نگاه ميكرد.عاشق اين حالت هاى مردونش بودم... ديگه نتونستم خودم رو كنترل كنم...از حرفاى مزخرف اونا حالم داشت بد ميشد.برگشتم و با صداى بلند و عصبى گفتم:بچه ها خفه ميشيد يا خفتون كنم؟؟؟ يه لحظه موندن...خيلى بد سرشون داد زدم.دست خودم نبود.لبخند رو لبشون خشك شد و داشتن منو نگاه ميكردن.بعد براى اين كه فضا رو عوض كنم با خنده گفتم،بيشوعورا نميگيد اين حرفا زشته جلوى من ميزنيد؟خجالت نميكشيد؟ از اون حالت شوك در اومدن و با پر رويى گفتن:نُچ...و بعد دوباره صداى خندشون بلند شد. دم در كافى شاپ همه پياده شديم و داشتيم ميرفتيم تو كه مجيد با دست زد سر شونم.به طرفش برگشتم و گفتم:جانم؟ _يه لحظه بيا كارت دارم _مجيد همه رفتن... _بيا بابا كارت دارم... دنبالش رفتم.بردم جلوى در كافى شاپ.گفتم:چى شده؟چرا نمياى؟ اروم دوتا دستشو گذاشت روى شونه هام.بعد توى چشمام زل زد و گفت:من يه فرشته بيشتر ندارم،اونم تويى.خيالت راحت باشه...ديگه نبينم از حرفاى مزخرف اينا ناراحت بشيا...باشه؟ عجيب بود...اون همه ى حساى منو درك ميكرد.حتى اگه به زبون نمى اوردم. عين يه بچه تو چشماش نگاه ميكردم.بعد به نشانه ى تاييد سرم رو كج كردم و باهم رفتيم تو.دلم ميخواست توى اون لحظه بپرم بغلش... وقتى ما رسيديم،بچه ها همه سفارش داده بودن.من و مجيد هم يه كيك بستنى سفارش داديم و باهم خورديم. خوردنمون كه تموم شد همون جا اتراق كرديم.سر صحبت رو محسن باز كرد.با يه سوال ساده كه هيچ كدوم از ما تا اون لحظه بهش فكر نكرده بوديم.يه سوالى كه جوابش ذهن هممونو درگير كرد.محسن فقط پرسيد:اسم گروه ما چيه؟و بعد همه ...

  • واژه های معادل (3)

    واژه های معادل (3)

    واژه های معادل                   تعريف واژه مصوب ضبط فارسي ويژگي امتحان چندگزينه‌اي  آزمونه‌اي  تستي  نام تجارتي نوعي دستگاه براي برقراري ارتباط داخلي در يك ساختمان  آوابَر  آيفون  نام تجارتي نوعي دربازكن برقي كه در فارسي اسم عام شده است  دربازكن  اف‌اف  مبلغي كه براي اشتراك استفاده از آب و برق و مطبوعات و ... پرداخت مي‌شود  حق اشتراك  آبونمان  دفتري كه مجموعه‌هاي عكس يا تمبر يا سكه يا نوار يا ... در آن نگهداري مي‌شود  جُنگ  آلبوم  كسي كه كاري را از روي علاقه انجام مي‌دهد و شغل اصلي او نيست  غيرحرفه‌اي  آماتور  واحد مستقلي در يك ساختمان  كاشانه  آپارتمان  محفظه‌اي شيشه‌اي كه در آن جانوران و گياهان آبزي را نگهداري مي‌كنند  آبزي‌دان  آكواريوم  محل ضبط اسناد و تصاوير و نامه‌ها و پرونده‌ها و ...  بايگاني  آرشيو  نشان ويژه دولت يا مؤسسه يا نهاد ...  نشانه  آرم  اتاقكي براي بالا و پايين بردن انسان  آسان‌بر  آسانسور 1  اتاقكي براي بالا و پايين بردن بار  بالابر  آسانسور 2  بزرگراهي دوطرفه، بدون تقاطع و گذرگاه هم‌سطح  بزرگراه  اتوبان  صفت هر وسيله‌اي كه بدون دخالت انسان و خودبه‌خود كار كند؛ عملي كه بدون فكر كردن انجام شود  خودكار، خودبه‌خود  اتوماتيك  ايوان كوچك جلو آپارتمان  ايوانك  بالكن 1  طبقه بالاي بخشي از تالار سينما يا تئاتر  ايوانگاه  بالكن 2  بستن عضو صدمه‌ديده با باند/نوار  باندپيچي، نوارپيچي  بانداژ  نوعي نوار پارچه‌اي براي بستن عضو صدمه‌ديده بدن  باند، نوار 1  باند  مجموعه‌اي از اعداد و خطوط با پهناهاي مختلف كه روي محصولي ثبت مي‌شود رمزينه  باركد  جدول يا مقياس تعيين‌شده براي نمره‌گذاري پرسشهاي امتحاني  شمارك  بارم  كمك غيرنقدي براي دريافت كالا كه دولت آن را به‌صورت برگه‌هاي چاپي در اختيار كاركنان دولت قرار مي‌دهد  بهابرگ  بن  خياباني پهن كه در وسط آن درخت و گل و گياه وجود دارد  چارباغ  بلوار  محلي كه در آن اوراق سهام و اوراق قرضه و ... خريد و فروش مي‌شود  بهابازار  بورس (بازار ≈ )  ورزشكاري كه با استفاده از مشت به مبارزه با ورزشكار ديگر مي‌پردازد  مشت‌زن  بوكسور  متن چاپي، با تعداد صفحات معمولاً كم، كه اطلاعاتي درباره ويژگيهاي كالا يا نمايش يا نمايشگاه و نظاير آن به‌دست مي‌دهد  دفترك  بروشور  نوعي قفسه كه لوازم و ظروف غذاخوري و ... را در آن جاي دهند  چيني‌جا  بوفه  1. اتاقكي كه از مصالح سبك ساخته شده باشد 2. اتاقهاي داخل كشتي و جايگاه مخصوص خلبان در هواپيما  اتاقك  كابين  چند رشته سيم به‌هم تافته روكش‌دار يا بدون روكش ...