تقلب در وارين

  • وارین

    وارین بهترین تراوین اسپید ایران با ورژن4 - این سایت اولین و بهترین تراوین اسپید ایران با ورژن4 هست.- سيستم انتقال، ذخيره و بازيابي سکه هاي وارين راه اندازي شده است.- این سایت جدیدا در ماجراجویی های قهرمان نقره و سرباز و منابع رااضافه کرده است.- البته این را هم باید گفت که بعضی مواقع دچار مشکلاتی می شود البته زود ادمین سایت آن  را برطرف می کند. - جدیدا ادمین این سایت ، سرور را به سرور ایران وصل کرده که قدرت و سرعت سرور  10 برابر شده است اما این را فراموش نکنیم که ادمین  سایت بابت این کار 16 میلیون تومان  خرج کرده است. - این سایت سرورهایی با سرعت های مجزا و متفاوت بر گذار می کند که هر کدام از آنها یا  پبشوند x دارند یا s پیشوند x : سرت ارتقا و حملات با هم برابرند                        مانند: x1000پیشوند s : سرعت حملات کمتر از سرعت ارتقا می باشد           مانند :s500- در هيچ يک از سرورهاي وارين نيرو فروخته نمي شود.جایزه ی سرور : 180/000 تومانآدرس سایت  :                   http://warian.ir/



  • رمان آیسان 10

    متین:خبريه؟رامتین :نه دورهميآيسا :باش پس من با اجازتون میرم کمک تیامبارفتن آيسا رامتین روبه متین گفت:بیا بريم به آبتینم خبر بديممتین سري تکان دادوهمراه رامتین به سمت واحدابتین رفتندآبتین باديدن دوبرادرش گفت:سلام خبريه؟دوتايي باهم اومديدرامتین:نه براشام باپريسا بیاين بالاآبتین :دست دردنکنه داداش ايشال... يه وقت ديگههمون موقع پريسا کنار در اومدوسلام کردرامتین بي توجه به حرف ابتین گفت:پريسا براشام بیاين بالاپريسا :باشآبتین اخمي کردوگفت:ما جايي نمي ريم ممنونپريسا نگاه عصابانیي به آبتین انداخت وچیزي نگفتمتین:باز چي شده؟پريسا توبگو ؟پريسا نگاهي به آبتین انداخت که بابي خیالي به اونگاه مي کردپريسا:هیچي آقا رفتن دادگاه برام احضاريه اومده که من از ايشون تمکین نمي کنم در صورتدوباره تمکین نکردن من مجازات مي شم فعلا هم مجبورم به ساز اين اقا برقصمرامتین باشنیدن حرف پريسا باناباوري گفت:آبتین تو چکارکردي؟؟متین :پريسا توبروبالا بادخترا ما باآبتین میايمپريسا لبخندي زدو خواست از خونه خارج شود که ابتین گفت:پريساپريسا درجاي خود ايستادو به سه برادر نگاهي انداخت متین باعصابانیت گفت:آبتین،لطفاابتین نگاهي به متین انداخت که باعصابانیت نگاهش مي کند هیچ وقت نشده بود که روي برادربزرگش رازمین بندازدازوقتي يادش مي اومد احترام خاصي برايش قائل بودنگاهي به پريساانداخت وگفت:برووبعدهمراه متین ورامتین واردخانه شدمتینهرسه روبه روهم نشسته بوديم وقبل ازاين که من يارامتین حرفي بزنیم آبتین شروع به حرف زدنکرد :مي دونم شايد راه درستي و براي درست کردن زندگیم انتخاب نکردم اما چاره اي نداشتممجبوربودم خودتون گفتید احساسم وبش بگم ولي پريسا قبول نکرد ....رامتین:ماگفتیم بري عدم تمکین بگیري؟؟آبتین:عدم تمکین قضیش چیز ديگه است عدم تمکیني که گرفتم به خواطرخودپريسا بودميترسیدم بلايي سرش بیاد بیشتراوقات ديرمیادخونه يااصلا خونه نیست تازه بمم خبرنمیده کهکجامیره مبايلشم خب همیشه خداخاموشه . به خواطرخودش اين کاروکردم تايکذره مسئولیتپذيرباشه درسته ازدواجمون به نظراون مصلحتیه ولي خب وظايفي دربرابر من داره يانه حداقلشاينه بم خبر بده کجا میره درسته گفتیم ازاد باشه ولي بايد زندگیش کمي بازمان مجرديش فرقکنه يانه؟؟مي دونم بديم ونمي خوايد هروقت نیازتون داشتم پیشم بوديد ولي همیشه پیشم نیستیدهمیشه که نمي تونید کمکم کنید ازتون يه خواهشي دارم مي خوام زنگیم وخودم بسازم مي خوامخودم اين ازدواجي که به نظر پريسا مصلحتیه سروسامون بدم ....آبتین ساکت شدونگاهي به رامتین وبعدبه من انداخت نگاهي به رامتین انداختم که متفکر به آبتیننگاه مي کردنگاه ...

  • رمان آیسان 1

    واي دوباره ديربیدار شدم خداکنه سرويس نرفته باشه بلندشدم وسريع اماده شدم تاپام واز خونهگذاشتم بیرون سرويسمم رسیدهمیشه اين کلاسا رودوست داشتم هرسال بعداز مدارس اينکلاسا تشکیل مي شدسوارسرويس شدم وبه اقاي تواني که راننده بود سلام کردم بعدمثل همیشهنزيک ترين صندلي که ديدم نشستم بعداز ربع ساعت به مدرسه اي رسیديم که کلاسا يتابستانه دراونجااجرامي شداز سرويس پیاده شدم ووارد مدرسه شدم مثل مدارس که بايددنبال کلاس مي گشتیم راه افتادم تادنبال دري بگردم که روش نوشته باشه چهارم دبیرستان داشتمنوشته هاروازنظرمي گذروندمدوم دبیرستان ،سوم دبیرستان،اهاپیداش کردم چهارم دبیرستان واردکلاس شدم کلاس خاليخالي بودهنوزهیچکس نرسیده بود داشتم به گوشه وکناره هاي کلاي نگاه مي کردم که صداگوشیمبلندشدمبايلم ازجیبم دراوردم ونگاهي بش انداختم مثل همیشه تیام بم اس داده بودنوشتهبودکجايي ؟نوشتم رسیدم توکجايي ؟نوشت توراهمتیام همیشه صبحايي که باهم کلاس داشتیم بم اس مي داد يامن بش اس میدادم که کجايي ؟کي میرسي؟میاي يانه ؟تیام يکي ازبهترين دوستام بودکه از راهنمايي تاحالاباهم بوديم همینطورداشتم کلاس ونگاه ميکردم که ديدم دربازشدو باران داخل شدبارانم يکي ديگه ازدوستامون بودمن وباران هم محله ايبوديم ولي يکسال پیش ازاون محله رفتیم ولي بازم توراهنمايي ودبیرستان باهم بوديمباران دختري باچشماني درشت به رنگ قهوه اي روشن وپوستي سفید ويکذره تپل باران بچهاخريه خانواده بوددوتاخواهربزرگ داشت که ازدواج کرده بودندازهمه ي مابیشتر دخترشادوشنگولوالبته ريايي بود تیام هم دختري بودباچشماني به رنگ قهوه اي وپوستي سفید خوش هیکل ومدرن تیام هم عینباران بچه اخري خانواده بود ولي برخلاف باران سه تابرادبزرگتر خودش داشتمن :سلام باراني چطوري ؟باران :سلام ايسان خوبممن : چته گرفته اي؟باران : خوابم میادديشب اصلا نخوابیدم . خوابم نمي بردتیام هنوز نیومدهاومدم بگم نه که صداي تیام وشنیدمتیام : سلااااااااااامممم هردوجوابش وداديم و جفت هم نشستیمکم کم بقیه هم اومدنباران روکرد به تیام وگفت :کلاس داره شروع مي شه پارسانمیاد؟تیام :نه مثل همیشه خانم خواب مونده ماروسرکارگذاشتهپوفي کشیدم پريسا هم يکي ديگه ازدوستامون بودکه باهممون فرق داشت پارسا صداش میزديمدخترخیلي باحالي بود نه از لحاظ خانواده ياقدواينجورچیزا بلکه بخواطراخلاقي که داشت دختريباصورت بامزه ورفتاري پسرونه همیشه به عنوان پسربه دوستامون اس مي داد عاشق خوابیدن بودبیشتر اوقات غايب بود مديرمون ازدستش کلافه بود پايان مدارس قول مي داد که تابستون بیاداخرم نمیومدخواب مي مونديکي از بچه ها ...