شعری در مورد صبر

  • گویند سنگ لعل شود در مقام صبر شعر از حافظ شیرازی- sher hafez

    گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیکن به خون جگر شود خواهم شدن به میکده گریان و داد خواه  کز دست غم خلاص من آنجا مگر شود از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان  شاید از این میانه یکی کار گر شود ای جان حدیث ما بر دلدار باز گو  لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود از کیمیای مهرتو زر گشت روی من  آری به لطف روی شما خاک زر شود در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب  یارب مباد آن که گدا معتبر شود بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی  مقبول طبع مردم صاحب نظر شود این سرکشی که کنگره ی کاخ وصل راست  سر ها بر آستانه ی او خاک در شودحافظ چو نافه ی سر زلفش به دست توست دم در کش ار نه باد صبا را خبر شود برای خواندن شعری از خانم پریسا بصیری (پریسا-ب) همین خط پایین را کلیک نمایید :   شعرشعری بسیار زیبا از هاتف اصفهانی افسوس که از همنفسان نیست کسی وز عمر گرانمایه نمانده است بسی دردا که نشد به کام دل یک لحظه با همنفسی برآرم از دل نفسی



  • شعری در مورد عید نوروز

    شعری در مورد عید نوروز

    ز باغ‌ای باغبان ما را همی بوی بهار آیدکلید باغ ما را ده که فردامان به کار آیدکلید باغ را فردا هزاران خواستار آیدتو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آیدچو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آیدتو را مه‌مان ناخوانده به روزی صد هزار آیدکنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آیدچنان دانی که هر کس را همی زو بوی یار آیدبهار امسال پنداری همی خوش‌تر ز پار آیدوزین خوش‌تر شود فردا که خسرو از شکار آیدبدین شایستگی جشنی، بدین بایستگی روزیملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

  • شعر در مورد ولادت امام حسن (علیه السلام)

    بیا ساقی که صبح باور آمد بهاران را بهار دیگر آمد بهار رحمت و عید طبیعت به همراه گل و نیلوفر آمد بده ساقی می باقی که از در برای بردن دل دلبر آمد بگوش نسترن گوید بنفشه که نرگس از دیار باور آمد بجام لاله می ریزد شقایق می شادی که شادی از درآمد عنیمت دان دمی کز رحمت حق زمان هم و غم دیگر سرآمد به رقص پایکوبی یاس و سوسن به دیدار گل پیغمبر آمد به گل این مژدگانی داد بلبل که نخل آرز را نوبر آمد به شام پانزده از ماه رحمت شکوه صبر را برگ و بر آمد چو ماه چهارده از برج عصمت خبر آمد که مهر خاور آمد ز صلب مرتضی و بطن زهرا حسن آئینه دار داور آمد حسن روی و حسن خوی و حسن موی خدا را در ملاحت مظهر آمد به نصّ آیه ی اسماء حسنی خدا را بهترین یاور آمد برای دیدن او یوسف مصر ز کنعان با دو صد عزّ و فر آمد قدم در مُلکِ هستی زد امامی که امّت را شفیع و رهبر آمد خدا را مظهر صلح و مساوات شهادت را شهامت پرور آمد برای گفتن تبریک جبریل حضور حضرت پیغمبر آمد گل واژه های عشق حسن ژولیده نیشابوری

  • پاسخی به شبهه افکنی های ناصر پورپیرار در خصوص زندگی و اشعار سعدی (1)

      از سال ۱۳۰۰ به بعد نزدیک به ۷۰۰ مقاله و ۱۵۰ کتاب در باره سعدی نوشته و چاپ شده است. اولین مقاله در نقد سعدی را علی اصغر طالقانی در سال ۱۲۹۶ نوشت که در روزنامه " زبان آزادی " انتشار یافت.  

  • شعری در مورد صاحب العصر و الزمان حضرت مهدی (عج)

    بسمه تعالی بدعت آفرینش                    پیش از آن کاین آسمان افراشتند                           عشق تو در جان خلقت کاشتند              آفرینش را تو عظمی بدعتی                             آفتاب آسمان خلقتی                     تو ظهور نور در ملک  شبی                 روح بشکوه حیات مذهبی                           حاصل صبر علی فریاد توست                   پاسخ فریاد زهرا داد توست                 بوی تو جاریست در جان های ما           نام تو پیچیده در آوای ما                  باد می خواند تو را در گوش باغ         بید،لرزان از تو می گیرد سراغ          بلبلی سر کرده در آغوش گل          می سراید راز تو در گوش گل        می درد گر غنچه پیراهن به تن                از شمیم توست در دشت و دمن                 از تو پروانه شبی شعری سرود             شمع، شب  را تا سحر آشفته بود           چشمه تا از رود نام تو شنید                   اشک شد وز دیده ی سنگی چکید           بوم از باد سحر پرسید کو                  آنکه در دنبال اویی کو به کو؟            منکران خورشید را ناباورند              در حجاب زور و تزویر و زرند         ای چو خفاشان به شب بگریخته              پرده ی شب را به چشم آویخته              زنده ، عالم ز اشتیاق روی اوست            در همه درات های و هوی اوست           قامت صبر زمان پوسیده است                      لاله های کربلا روییده است                       لاله ها در راه سرخ انتظار               پرپرند از اشتیاق روی یار              تا کی آید از ره آن معنای دین             آن شکوه عشق ، آرام زمین                انتهای انتظار است آن امید              کز دل شب می دمد صبح سپید          رخت بربسته است از دل ها قرار       عالمی در اضطراب و انتظار                آسمانها چون تویی قائم، بپاست              با تو عالم گر بپا خیزد سزاست                ( صدیقه وسمقی  )                                                           تعجیل قیام قائم آل محمد صلوات(اللهم صل علی محمد آل محمد و عجل فرجهم)               

  • تحلیل نظرات دوستان در مورد شعر قبلی ، یک اثر چلیپا نستعلیق ، یک غزل جدید

    تحلیل نظرات دوستان در مورد شعر قبلی ، یک اثر چلیپا نستعلیق ، یک غزل جدید

    من علمنی حرفا ً فقد سیرنی عبدا ً   اول از همه وظیفه دارم از تموم عزیزانی که دعوت من رو قبول کردند و غزل قبلی من رو خوندن تشکر کنم. ولی تشکر ویژه از بزرگانی که به این کوچک تازه راه لطف وصف ناپذیر داشتن و واقعا ً من رو با نقد شعرم و نکته سنجی خودشون شگفت زده کردن! وقتی که اون غزل رو توی وبلاگ میگذاشتم مطمئن بودم که از لحاظ فنی پر از ایراده ولی در عین حال چون اون رو فقط از روی مشاهدات و حسم و بدون هیچ گونه دانش تئوریک سروده بودم نمیتونستم خودم اشکالات اون رو برطرف کنم. منی که تا چند وقت پیش ، وقتی اولین بار کلمه ی عروض رو دیدم اون رو خوندم orooz ، حالا با گذاشتن این شعر دست و پا شکسته و البته به واسطه ی راهنمایی های بزرگواران ، که من رو به تحقیق و تا حدودی پیدا کردن راه واداشت ، تازه فهمیدم که : تن تنن تن تن تنن تن تن تنن تن تن تنن    و در نتیجه فهمیدم که بهتره بیت اول اینجوری تغییر کنه:   عرشیان با یک نگاهت نکته دانم کرده اند   سینه ام سوزانده اند و جاودانم کرده اند   این پیشرفت خیلی خوبیه برای منی که در دبیرستان ریاضی خوندم و تنها هنرم تمیز دادن بین غزل و مثنوی بوده. اما نکته ی بعدی قافیه های غزل بود که با آگاهی اون رو یک بیت در میان تغییر دادم.  این یک ایده ی آنی بود و وقتی اون رو تحلیل کردم به این نتیجه رسیدم که اگر زیبایی که پیدا کرده توی کفه ی راست ترازو ، و قاعده شکسته شده ی غزل رو توی کفه ی چپ ترازو بگذارم ، کفه ی راست سنگینی میکنه و به این ایده ی ناگهانی جواب مثبت دادم و غزل (شاید نباید بگم غزل. شاید...) رو به همون شکل داخل وبلاگ قرار دادم. در عین حال ابیات دیگه میتونه جایگزین بشه تا این قاعده شکسته شده هم ترمیم بشه : تیره شبها را به یادت تا سحر رقصیده امراز شب را در شبی چونان عیانم کرده اند از نگاهت تا سحـــر در تاب و تب افروختمزآتش دوزخ بدینسان در امــــــانم کرده اند و....   در هر حال از اینکه ذکر نکردم اون غزل اولین غزل منه خیلی خوشحالم ، چون احتمال دادم در این صورت دوستان به این شکلی که الان نکات ظریفی رو به من یاد دادند عمل نکنن و به دلایل مشخص ایرادات من رو اونجوری که باید و شاید عنوان نکنن. اما بازهم "دلم آرام نمیگرد" اگر از چند تا از دوستان بزرگوار تشکر مخصوص نداشته باشم! خانم "الهام میزبان" عزیز و جناب "م.آرمان" عزیز ، توضیحاتشون به قدری کافی و کامل بود که دیگر دوستان نکته سنج رو هم به این وامیداشت تا من رو برای دقت و پیشرفت ، به نکات ایراد شده توسط این دو عزیز ارجاع بدن. از این دو عزیز و دیگر عزیزان که دوست دارم احساسم رو نسبت به لطف همه ی اونها با تمام دقت ابراز کنم (ولی حیف که از حوصله خارجه) صمیمانه ...