شعر براي خواهر

  • صادق هدایت

      صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. آرامگاه وی در گورستان پرلاشز، قطعه ۸۵، در پاریس واقع است. زندگی‌نامه از کودکی تا آغاز جوانی صادق هدایت در سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ برابر با ۱۷ فوریه ۱۹۰۳ در تهران متولد شد. پدرش هدایت قلی‌خان (اعتضاد الملک، فرزند نیرالملک وزیر علوم، در دوره ناصرالدین شاه) و نام مادرش زیور الملک (دختر عموی هدایت‏قلی‏خان، دختر حسین‌قلی مخبرالدوله)است. جدّ اعلای صادق رضاقلی‌خان هدایت از رجال معروف عصر ناصری و صاحب کتاب‌هایی چون مجمع الفصحا و اجمل التواریخ بود. صادق کوچک‌ترین فرزند خانواده بود و سه برادر و سه خواهر بزرگ‌تر از خود داشت. (از برادرانش محمود خان، قاضی دیوان عالی کشور بود که در زمان نخست وزیری سپهبد رزم آرا، سمت معاون نخست وزیری را داشت. عیسی خان، سرلشکر و از رؤسای سابق دانشکده افسری بود. هر دو برادر در هنر و ادبیات دستی داشتند). صادق هدایت در سال ۱۲۸۷ تحصیلات ابتدایی را در سن ۶ سالگی در مدرسهٔ علمیهٔ تهران آغاز نمود. در سال ۱۲۹۳ روزنامه دیواری ندای اموات را در مدرسه انتشار داد و دوره متوسطه را در دبیرستان دارالفنون آغاز نمود. ولی در سال ۱۲۹۵ به خاطر بیماری چشم‌درد مدرسه را ترک کرد و در سال ۱۲۹۶ در مدرسهٔ سن‌لویی که مدرسهٔ فرانسوی‌ها بود، به تحصیل پرداخت. به گفتهٔ خود هدایت اولین آشنایی‌اش با ادبیّات جهانی در این مدرسه بود و به کشیش آن مدرسه درس فارسی می‌داد و کشیش هم او را با ادبیّات جهانی آشنا می‌کرد. در همین مدرسه صادق به علوم خفیه و متافیزیک علاقه پیدا کرد. این علاقه بعدها هم ادامه پیدا کرد و هدایت نوشتارهایی در این مورد انتشار داد. در همین سال صادق اولین مقالهٔ خود را در روزنامهٔ هفتگی (به مدیریت نصراله فلسفی) به چاپ رساند و بعنوان جایزه سه ماه اشتراک مجانی دریافت نمود. همچنین همکاری‌هایی با مجله ترقی داشت. صادق در همین دوران گیاه‌خوار شده بود و به اصرار و پند بستگانش مبنی بر ترک آن وقعی نمی‌نهاد. در سال ۱۳۰۳، در حالی که هنوز مشغول تحصیل در مقطع متوسطه بود دو کتاب کوچک انتشار داد: «انسان و حیوان» که راجع به مهربانی با حیوانات و فواید گیاه‌خواری است و تصحیحی از رباعیات خیام با نام «رباعیات خیام» (با کتاب «ترانه‌های خیام» اشتباه نشود) به همراه مقدمه‌ای مفصّل. در همین سال بود که صادق داستان «شرح حال یک الاغ هنگام مرگ» را در مجلهٔ وفا، سال دوم، شماره ۶-۵ منتشر کرد. گیاه‌خواری صادق هدایت در جوانی گیاه‌خوار شد و کتابی در فواید گیاه‌خواری نیز نوشت. او تا پایان عمر گیاه‌خوار باقی‌ماند. بزرگ علوی در این باره می‌نویسد: «یک بار دیدم که در ...



  • شعر خانواده

    نوع فعاليت : شعر نام فعاليت : خانواده مكان اجرا : كلاس درس مدت زمان اجرا : دو جلسه (15 - 10 جلسه) تعداد شركت كنندگان : كل فراگيران وسايل مورد نياز : دستكشي كه بر سر هر انگشت عروسكي كوچك از نماد افراد خانواده نصب شده   شرح فعاليت :   مربي دستكش يك دست باز را كه هر انگشت آن به ترتيب پدر ، مادر ، خواهر و برادر مي باشند مي توان شكل هر كدام را روي آن نقاشي كرد ؛ به بچه ها نشان مي دهد . درباره نقش هر يك از افراد دستكش دست براي نوآموزان خوانده مي شود . سپس از نوآموزان خواسته مي شود بعد از هر بيت شعر را تكرار كنند . روي صداي اول و آخر كلمات پاياني هر مصرع تاكيد مي شود ، آن را بازگو كنند و كلماتي هم قافيه با آن به زبان آورند .   نوآموزاني كه شعر را حفظ كرده اند آن را با استفاده از دستكش براي ديگران بخوانند .   طرز استفاده از دستكش : يك دستكش كاموايي يا پارچه اي با استفاده از قاشق هاي يكبار مصرف كه به آنها لباس يا كاغذ رنگي چسبانده و صورت هر قاشق را به شكل پدر ، مادر ، خواهر و برادر نقاشي كرده ، مربي دستكش را به دست خود يا كودك مي كند ، سپس با شعر نمايش هر شخصيت (انشگت) اجرا مي شود .   انگشت شست : پدر ، نشانه يا اشاره : مادر ، انگشت وسط : برادر ، انگشت انگشتر : خواهر و انگشت كوچك : عضو آخر خانواده .  حوزه اهداف مورد نظر محدوده ي محتوا (انتظارات) علوم - شناخت حواس و پرورش مهارت استفاده از آن- درك مفاهيم اساسي علوم - استفاده از حواس براي شناخت- دست عضوي از بدن انسان رياضي مفاهيم اساسي رياضي تشخيص توالي هنر پرورش ذوق هنري و درك زيبايي ها - اجراي نمايش- خواندن ترانه و سرود همراه با نگهداري ريتم- حفظ اشعار موزون اجتماعي - شناخت محيط اجتماعي و توسعه ي روابط اجتماعي- پرورش مهارت هاي زندگي - افراد خانواده (پدر، مادر ، خواهر ، برادر)- محيط اجتماعي كوچك (خانه)- شناخت اعضاي بدن (دست)- نام بردن اعضاي خانواده- شناخت توانايي دست ديني - - زبان آموزي پرورش مهارت هاي زبان - دقت در گوش دادن (توجه و دقت به صداهاي آخر و اول كلمات)- به كارگيري كارافزارهاي مناسب ارتباطي در سخن گفتن : (كاربرد مناسب حركات دست و چهره، تقليد صداهاي شنيده شده)- گسترش لغات واژگان پايه (انگشت ، انگشت شست ، نخستين ، انگشت نشانه ، پهلو ، آخر ، تك تك ، شريك ، شادي ، غم ، مشت) تربيت بدني توسعه ي توانايي هاي جسماني تقليد كردن به نام آفريدگار دانا "خانواده" مانند دست است هر خانواده هركس يك انگشت در خانواده بابا در اين دست انگشت شست است آنكه نخستين انگشت دست است انگشت بعدي يعني نشانه اون مادر ماست خانم خانه انگشت بعدي يعني برادر آنجا نشسته پهلوي مادر پس اين يكي كيست انگشت ديگر آري درست است او هست ...

  • شعر ناصر فیض در رابطه با چینی ها

    فقط اين مانده بود از چين رسد كارِگرِ چينى همان كارگران خوش قد و خوش منظر چينى همان كارگرى كه با برادرهاش هم شكل است و هم شكلند با هم هر چه دارد خواهر چينى همان كارگرى كه احتمالاً در پكن دارد زمين و خانه و اهل و عيال و مادر چينى همان كارگرى كه تيم محبوبش نمى بازد و آسوده ست از دست زبانش داور چينى همان كارگرى كه در ضرورت‌ها به ناچارى براى هر چه اگزوز است دارد خاور چينى همان كارگرى كه در زمين،اجداد داور را حوالت مى دهد گاهى به شير سمْورِ چينى(١) همان كارگرى كه دست و پا و سر اگر دارد شبيه دست و پا دارد بدون شك سر چينى همان كارگرى كه با چه منظورى نمى دانم! چرا آورده اينجا با خودش يك همسر چينى؟! در ايران انقلابى اقتصادى رخ نخواهد داد مگر از چين بيايد لاستيك پنچر چينىپس از اين نرخ هر چيزى كه بالا رفت،بالا رفتبراى آن كه از چين مى رسد بالابر چينى اگر مشدى حسن امروز با ما بود بى ترديد حياط خانه‌اش پر مى شد از گاو نر چينى اگر هم اين ور او ناگهان از كار مى افتاد برايش جور مى كردند از چين «اين ور» چينىو هرگز گاو او -در فيلم -از دنيا نمى رنجيداگر مشدى حسن هم داشت كاه و شبدر چينىچرا مشدى حسن؟!اينقدر آدم هست در دنياكه مرده گاوشان چون گاوهاى لاغر چينىنمى دانم چرا مشدى حسن با گاو مى چسبد؟!اگر مجبور هم باشم نمى چسبد خر چينى عزيز كارگر!از چين كه مى آيى محبت كن! براى آخر شعرم بياور آخر چينى ..................................................................(١): سمْوَر به ضرورت قافيه، محاوره‌اش آمد.

  • شعر منصور اوجي براي سيمين دانشور

       «نقش چهره و ُ شلال گيسوي تو را»  به ياد مادر تمامي اندوهان و خواهر تمامي شادي‌هايمبه ياد بزرگ بانوي قصه‌ي امروز ايران  (دكتر سيمين دانشور) بر درخت باغ‌هاي دورنقش چهره‌اي  ستنقش چهره‌اي ست كه هست، تا درخت هستسال پشت سال تا هزار سال О نقش چهره‌اي كه كنده‌اند كودكان ناشناس سال‌هاي دور بر درخت نقش چهره‌اي كه سبز مي شودمي‌دمد ز  خاك مي‌دمد ز خواب‌هاي ما صبح  را سلام مي‌كندنكته را، ظريف كلمه‌ را  كلام قصه را تمام О نقش  چهره‌اي كه عن‌قريب مي‌رود به خاك / رفتخواهر تمام شادي‌ و سرور مادر تمام اندوهان ما Оاي زن هزاره‌ي  ابد ! شهرزاد   شرق ! كار كيست ؟ نقش چهره‌اي كه كنده‌اند بر درخت باغ‌هاي دور؟ نقش چهره  و ُ شلال گيسوي تو را شيراز 20 اسفندماه  1390   اين شعر در مجله‌ي آسمان پرونده ويژه سيمين دانشور منتشر شده است.

  • آموزش قران به کودکان - قسمت دوم - شعر

    شعر كودك : نخستين دليل توجه كودكان به شعر ناشي از فطرت كمال جو و جمال‌پرست آنان است . شعر پر از حركت ، موسيقي و تصاويري است كه تخيل كودك را تحريك كرده حس لذت طلبي او را ارضاء مي‌نمايد . شعر كودك بايد از شرط مهم تخيل برخوردار باشد . دنياي كودكان سرشار از تخيل است فقط بايد جستجو كرد و آنها را كشف نمود . دنياي كودكان سرشار از زيبائي و تخيل است و كينه را در آن راهي نيست . اگر كدورتي در دنياشان باشد به سرعت ابرهاي بهاري پراكنده مي‌شوند و آسمان دنياشان صاف و زيبا و پر از رنگين‌كمانهاي محبت و صفا مي‌شود . در دنياي آنها گلها خميازه مي‌كشند ، مي رقصند و مي‌خندند . كودكان با گياهان و سنگها حرف مي‌زنند و دوست مي‌شوند . در دنياي آنها هر چيزي زبان دارد و حرف آنها را مي فهمند . با ابرها گفتگو مي‌كنند ، ماه را مي بوسند و به او سلام مي‌كنند . آنها مي توانند از باغ آسمان دامني ستاره بچينند و سينه‌ريزي بسازند و برگردن عروسكشان بياويزند . كودكان با طبيعت و پرندگان دوست مي‌شوند و با آنها بازي مي‌كنند . زندگي كودكان بازي است و بازي آنها زندگي و همة اينها تخيل است . از ديدگاه روان شناختي ، كودكان بسيار شائق يادگيري و تكرار واژه‌هاي منظوم هستند و از زماني كه سخن گفتن را آغاز مي‌كنند . آگاهانه مي‌كوشند ، كلمات هم‌وزن را به صورت نوعي سرگرمي و بازي تكرار نمايند . با توجه به اين اصل در شعر كودك بايد از واژگان آهنگين و گوش نواز و ساده و با معني استفاده كرد . البته شعر كودك نه تنها از نظر لفظ بلكه از نظر معني نيز بايد ساده و متناسب با فهم و تصور آنان باشد . آنچه كه به نام شعر كودك از آن ياد مي‌شود علاوه بر دارا بودن جنبة خيال داراي اين ويژگي نيز هست كه شاعر هنگام سرودن شعر با مخاطباني رو به روست كه بطور قطع با همة مفاهيم واژه‌ها و كنايه‌هاي ادبي آشنا نبوده و به تناسب گروه سني و سطح معلومات محدوديتي در ادراك شعر دارند . لذا اگر مي‌بينيم در شعر بزرگسال آهنگ و وزن و خيال انگيزي و معنا مورد توجه است . در شعر كودك علاوه بر ويژگي‌هاي فوق موسيقي ، كوتاهي مصراع ، سادگي و دلنشيني كلمات نيز بايد مورد توجه قرار بگيرد . ويژگي‌هاي شعر كودك الف : زبان وبيان : گفتيم كه سادگي يكي از اصول شعر كودك است . اين سادگي بايد در زبان و بيان به كار گرفته شود. زبان و بيان شعر كودك بايد براي او كاملاً ساده و قابل فهم باشد . كلمات شعر بايد در محدودة اطلاعات واژگاني كودكان باشد . طوري كه كودك مجبور نباشد براي فهم معني كلمه‌اي به بزرگترها مراجعه كند . از آنجائيكه هر گروه سني از بچه‌ها داراي كلمات خاصي است كه به واژگان پايه مشهور است . لذا براي كودكان هر كاري ...

  • نامه خواهر به برادرش...!

    دلم برات تنگ شده.....اما من...من ميتونم اين دوري رو تحمل كنم... به فاصله ها فكرنميكنم ...... ميدوني چرا؟؟ آخه... جاي نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو ازدستام ميتونم استشمام كنم....رد احساست روي دلم جا مونده ... ميتونم تپشهاي قلبت روبشمارم...........چشماي بيقرارت هنوزم دارن باهام حرف ميزنن.......حالا چطور بگمتنهام؟؟چطور بگم تو نيستي؟؟چطور بگم با من نيستي؟؟آره!خودت ميدوني....ميدوني كه هميشه بامني....ميدوني كه تو،توي لحظه لحظه هاي من جاري هستي....آخه...تو،توخون مني...آره!توخون منی....براي همينه كه هميشه با مني...براي همينه كه حتي يه لحظه هم ازم دورنيستي...براي همينه كه ميتونم دوريت رو تحمل كنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ ميشه...هروقت حس ميكنم ديگه طاقت ندارم....ديگه نميتونم تحمل كنم...دستامو ميذارم رو صورتم و يهنفس عميق ميكشم....دستامو كه بو ميكنم مست ميشم...مست از عطر ت. صداي مهربونت روميشنوم ...و آخر همهء اينهابه يه چيز ميرسم....به عشق خواهر برادری....آره...نه به اون عشقی تو هستی........اونوقت....دلتنگيم بر طرف ميشه...اونوقت تو رو نزديكتر از هميشه حس ميكنم....اونوقت ديگه تنها نيستم حالا من اين تنهايي رو خيلي خيلي دوسش دارم.. به اين تنهايي دل بستم...حالا ميدونم كه اينتنهايي خالي نيست...پر از ياد عشقه.. پر از اشكهاي گرم عاشقونه بود ودیگه نیست .....  خیلی خوب میدونی من دارم چی میگم....خیلی خوب میفهمی اینقدر خودتو به نفهمی نزن....  تو همان خدای که می پرسی دنبالم نیا .... خسته شدم از این همه دورغ و نیرنگ.....می خوام یه مدت تنها باشم......برو.... برو ...جون عزیزت برو...وقتی که عقلت امد سر جاش بیا دنبالم .... انشالله که این هوا و مستی از سرت بیاد بیرون.داداش جون من تو روفقط بخاطر خواهر برادریمون دوستت دارم سر نوشت ما این بود تقدیر ما این هست میفهمی نه چیزه دیگه ....به خدا توکل کن امیدت رو از دست نده ....اخرین چیزی که ازت میخوام اینه بخاطر من .... بخاطراون قدیمامون ..... بخاطر خونی که تو رگامون هست ....قسم ات میدم که به زن عمو چیزی نگی...اون چه گناهی کرده ...که بخاطر هوا و هوس کس دیگه بسوزه......جون داداشی نگی هاا باشه... خواهر فدات شه...که اینقدر غصته میخوری.....می خوام وقتی حواست امد سر جاش اولین چیزی که بهم بگی این باشه..... خودت میدونی چی هستدیگه من نمیگم باشه قربونت بشم اینطوری که خیلی بهتر شد بیشتر باهم هستیم ...دیگه نمی تونم بنویسم  دیگه نمی تونم از این بیشتر ازت خواهش کنم.....تو بیا که یارمی        صاحب اختیارمی              تو عزیزه دلمی                  اخه من چکار کنم که بگی داداشمی         من می خوام سر بذارم رو شونهات               بخونم از خودم و دلم برات               ها بدونی ...