شعر قشنگ برای فوت پدر

  • متن های زیبا در مورد پدر و مادر

    سرم را نه ظلم می تواند خم کند ، نه مرگ ، نه ترس ، سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم . . . . . . . شرمنده می کند فرزند را ، دعای خیر مادر ، در کنج خانه ی سالمندان . . . . . . . خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد . . . . . . . به سلامتیه مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاده بچه هاشون دادن ، ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن ! . . . . همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم که با هر بار تراشیده شدن ، کوچک و کوچک تر میشود . . . ولی پدر . . . یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند ، خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست . فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد . . . بیایید قدردان باشیم . . . به سلامتی پدر و مادرها . . . . دست پر مهر مادر تنها دستی است که اگر کوتاه از دنیا هم باشد ، از تمام دستها بلند تر است . . . . . . . پدر و پسر داشتن صحبت میکردن . . . پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو ؟ پسر میگه : من ! پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو ؟؟ ! پسر میگه : بازم من شیرم ! پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو !؟ پسر میگه : بابا تو شیری ! پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟ پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا . . . به سلامتی هرچی پدره . . . . . . . مادر تنها کسی است که میتوان “ دوستت دارم ”هایش را باور کرد ، حتی اگر نگوید . . . . . . . مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری ! مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد ! مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود ! مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . . . . . . اگر ۴ تکه نان خیلی خوشمزه وجود داشته باشد و شما ۵ نفر باشید ، کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید مطمئنا مادر  است .



  • شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت

    شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوتشعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوتزدم فریاد خدایا این چه رسمی استرفیقان را جدا کردن هنر نیسترفیقان قلب انسانند خدایابدون قلب چگونه می توان زیست ؟شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت مادرز هجران تو پرپر می زند دلز دل تنگی به هر در می زند دلچو بلبل در فراق رویت ای گلبه دیوار قفس سرمیزند دلشعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت پدرشبی از سوز دل گفتم قلم رابیا بنویس غم های دلم راگفتا برو بیمار عاشقندارم طاقت این همه غم راشعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت برادریه لحظه دلم خواست صدایت بکنمگردش به حریم با صفایت بکنمآشوب دلم به من چنین فرمان داددر سجده بیفتم و دعایت بکنمشعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت خواهرامروز را برای بیان احساس به عزیزت غنیمت شمارشاید فردا احساسی باشد اما عزیزی نباشدشعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت مادر بزرگارزش بودنت را همیشه از اندیشه یک لحظه نبودنت می توان فهمیدشعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت و درگذشتنمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد؟نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساختولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازدگلویم سوتکی باشد به دست کودک گستاخ و بازیگوشو او یک ریز و پی در پی دمگرم خویش را در گلویم سخت بفشاردو خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند سکوت مرگبارم راشعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت دوستامروز اومده بود دیدنمبا یه نگاه مهربونهمون نگاهی که سالها آرزوشو داشتمو ازم دریغ میکردگریه کرد و گفت دلش  واسم تنگ شدهوقتی رفت سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بودشعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت رفیقشب است و آسمان را غم گرفتهسکوتم با نگاهش دم گرفتهشب است و کهکشانی در کنارمولی از دوریت من بیقرارمشعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت جدیدامشب این خانه عجب حال و هوایی داردگپ زدن با در و دیوار صفایی داردهمه رفتند از این خانه بجز غمباز این یار قدیمی چه وفایی داردشعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت قشنگمن آن شمعم که شبها در شبستان تو می سوزمبه ظاهر شاد و در باطن ز هجران تو می سوزمشعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت 92زندگی کن!حتی اگر بهترینهایت را از دست دادیچون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر برایت می سازد

  • شعر درباره مادر - -fereydoun moshiri-madar -sher-irani

    شعرهایی درباره مادر شعر مادر  از فریدون مشیری تاج از فرق فلک برداشتن ، جاودان آن تاج  بر سرداشتن : در بهشت آرزو ره یافتن، هر نفس شهدی به ساغر داشتن، روز در انواع نعمت ها و ناز، شب بتی چون ماه در بر داشتن ، صبح از بام جهان چون آفتاب ، روی گیتی را منور داشتن ، شامگه چون ماه رویا آفرین، ناز بر افلاک اختر داشتن، چون صبا در مزرع سبز فلک، بال در بال کبوتر داشتن، حشمت و جاه سلیمانی یافتن، شوکت و فر سکندر داشتن ، تا ابد در اوج قدرت زیستن، ملک هستی را مسخر داشتن، برتو ارزانی که ما را خوش تر است : لذت یک لحظه "مادر" داشتن ! ****نوشته شده امروز  5 شننبه  3-6-2010از پریسا بصیری برای  مادرش مادر از پریسا بصیری جز تو  ، گر  گیرم  کسی یارم شود کی چو تو بی باک   غمخوارم شود  ما همه جوییم یاری مهربان کی شود یاری  که چون مادر شود هرکه میخواهد بفهمد  عشق تو  هیچ راهی نیست مگر  مادر شود نوشته در5 شننبه  3-6-2010 **2-شعر مادر از ( ایرج میرزا):گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت شبها بر گاهواره من بیدار نشست و خفتن آموخت دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت لبخند نهاد بر لب من بر غنچه گل شکفتن آموخت پس هستن من ز هستن اوست تا هستم و هست دارمش دوست شد مکتب عمر و زندگی طی مائیم کنون به ثلث آخر بگذشت زمان و ما ندیدیم یک روز ز روز پیش خوشتر آنگاه که بود در دبستان روز خوش و روزگار دیگر می گفت معلمم که بنویس گویند مرا چو زاد مادر ، پستان به دهن گرفتن آموخت گویند که می نمود هر شب تا وقت سحر نظاره من می خواست که شوکت و بزرگی ، پیدا شود از ستاره من می کرد به وقت بی قراری، با بوسه گرم چاره من تا خواب به دیده ام نشیند شبها بر گاهواره من بیدار نشست و خفتن آموخت او داشت نهان به سینه خود تنها به جهان دلی که آزردخود راحت خویشتن فدا کرد در راحت من بسی جفا برد یک شب به نوازشم در آغوش تا شهر غریب قصه ها برد یک روز به راه زندگانی دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت در خلوت شام تیره من او بود و فروغ آشیانم می داد ز شیر و شیره جان قوت من و قوت روانم می ریخت سرشک غم ز دیده چون آب بر آتش روانم تا باز کنم حکایت دل یک حرف و دو حرف بر زبانم  الفاظ نهاد و گفتن آموخت در پهنه آسمان هستی او بود یگانه کوکب منلالایی و شور و نغمه هایش ، بودند حکایت شب منآغوش محبتش بنا کرد ، در عالم عشق مکتب من با مهر و نوازش و تبسم ، لبخند نهاد بر لب من ، بر غنچه گل شکفتن آموخت این عکس ظریف روی دیوار، تصویر ...

  • جملات و متن های قشنگ تبریک تولد گفتن آبان ماه ۹۱

    جملات و متن های قشنگ تبریک تولد گفتن آبان ماه ۹۱ تولدت مبارک،خوش اومدی ستاره اگر چه از راه دور هیچ فایده ای نداره شمعها رو روشن کن و به جام دوتا رو فوت کن نمیشه پیشت باشم فقط برام سکوت کن تواین روزطلایی نگوکمی غم داری بدون که دیوونه ای به نام (…) جون داری . . تبریک تولد مهر ۹۱ روز تولد تو ستاره ها دمیدند پرستوهای عاشق به خونشون رسیدند روز تولد تو بخت من از راه رسید نیمه جونی،جون گرفت تشنه به دریا رسید تکرار حرفهای منی مثل سرود زندگی عشقت شده برای من بود و نبود زندگی میلادت مبارک در ادامه مطلب وجود زیبایت وارد به دنیا میشودهدیه سالروزش این آوا میشودعاشقی چون من بی پروا میشوددر شعر تولد غرق رویا میشوداینگونه سالی دگر ازعمر تو آغاز میشودتولدت مبارک . . . . میگویند آغاز نو شدن آغاز تازه شدن بهار است اما برای من روز میلاد تو سر آغاز فصلی دگر از زندگیست تولدت مبارک . . . . باز کن پنجرهها را که نسیمروز میلاد اقاقی ها راجشن میگیردو بهارروی هر شاخه کنار هر برگشمع روشن کرده استلمس بودنت مبارک . . . . بقیه ام اس های تبریک تولد در ادامه مطلب با من باشی دوست دارم تنها باشی دوست دارم امروز روز میلادته هرجا باشی دوست دارم تولدت مبارک . . . . روز میلاد تو، روز صدور شناسنامه عشق است عشق من تولدت مبارک . . . . اگر باران بودم انقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت می گریستم اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم تولدت مبارک . . . . اس ام اس جدید خدای اطلسی ها با تو باشدپناه بی کسی ها با تو باشدتمام لحظه های خوب یک عمربه جز دلواپسی ها با تو باشد . تولدت مبارک . . . . روز میلاد تو باران آمد روز میلاد تو بود که هوا بوی شبنم وشقایق می داد … میلاد پاکت مبارک . . . . فوووووووت ….. فووووووووت ….فوووووووت …..فووووووووت …فوووووووت ….بیا شعما رو فوت کن !!!تولدت مبارک !!! امروز با شکوهترین روز هستیست روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه دادو من میترسم به تو تبریکی بگویم که شایسته تو نباشدبه زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی تولدت مبارک . . . . دوباره روز تولدت رسیدروزی که غصه سراغم نمیادروزی که دستای تنهایی منبیشتر از همیشه دستاتو میخوادتولدت مبارک . . . . در بــــــــاغ جهان، دلم گلی می جوید امروز گل سپیــــــــــده ات می روید . . . امروز دلـــــــــم دل ای دل ای میخواند، چون میلاد تو را خـدا مبارک گویـد. تولدت مبارک . . . . میلاد تو طلوع نوردر قلبی مه گرفته بود نفسی گرم در فضای سرد و غریبگلی ...

  • پسر خوانده فروغ .....

    چهارشنبه, می ۱۱, ۲۰۱۱ سرنوشت پسر خوانده فروغ فرخزاد به کجا کشید؟ سرنوشت فرزند خوانده فروغ فرخزاد همواره برای بسیاری از علاقه مندان این شاعر برجسته معاصر سئوال برانگیز بوده است. امشب در میان جستجوهایی که درباره فرزند خوانده فروغ داشتم به مطلب خوبی برخوردم در رادیو فردا. گفتگویی که شهرام میریان با وی داشته است. جاب و خواندنی است. با هم این گفتگو را بی کم و کاست مرور می کنیم: فروغ فرخزاد در سال ۱۳۴۱ خورشیدی زمانی که ۲۸ سال داشت برای ساخت فیلم مستند «خانه سیاه است»، به جذام‌خانه‌ای در شهر تبریز رفت و هنگام فیلم‌برداری با کودک سه‌ساله‌ای به نام حسین منصوری آشنا شد. این آشنایی به‌ویژه زمانی پررنگ می‌شود که به هنگام فیلم‌برداری، آموزگار این جذام‌خانه در کلاس درس این پرسش را با حسین منصوری در میان می‌گذارد:«تو اسم چند تا چیز قشنگ را بگو!»حسین گفت: «ماه، خورشید، گل، بازی.»همین چهار واژه ماه، خورشید، گل و بازی، فروغ فرخزاد را تکان می‌دهد و تصمیم می‌گیرد این کودک شیرین‌زبان را به فرزندخواندگی خود بپذیرد. حسین منصوری که هم‌اینک در شهر مونیخ آلمان به کار شاعری و مترجمی سرگرم است، به دعوت یک مرکز فرهنگی به نام «صحنه فرهنگ‌ها» به شهر کلن آمد و ضمن نمایش فیلمی از زندگی خود به زبان آلمانی به نام «ماه، خورشید، گل و بازی» با دوستدارانش به گفت‌وگو پرداخت. این فیلم ۹۰ دقیقه‌ای را فیلم‌ساز آلمانی کلاوس اشتریر ساخته‌است. در این فیلم مستند، حسین منصوری از آشنایی و زندگی خود با فروغ فرخزاد می‌گوید. در پایان این برنامهٔ دیدار و گفت‌وگو، همین پرسش چگونگی آشنایی با فروغ فرخزاد را با آقای منصوری در میان گذاشتیم:حسین منصوری: آشنایی با فروغ خیلی عجیب و غریب بود. اولین دیدار ما در جذام‌خانه یادم است که او آمد و با پدرم صحبت کرد. پدر من آدم باسوادی بود و نماینده و سخنگوی بیماران بود. خیلی هم به فروغ کمک کرد. وقتی فروغ ازش پرسید که کار را چطوری باید انجام دهد، پدرم به فروغ گفت که تحمل جذام آن قدر سخت نیست که تحمل نگاه تحقیرآمیز مردم سالم. فروغ این نکته را خوب گرفت و در «خانه سیاه است» به نظر من خیلی خوب به این نکته اشاره دارد. چرا که با خود فروغ در آن جامعه مثل جذامی رفتار کرده بودند. وقتی که آمد با من صحبت کرد، لحظه خیلی عجیب و غریبی بود که خود فروغ هم متوجه شد. وقتی آمدیم به تهران من احساس می‌کردم که فروغ را همیشه می‌شناختم. یک حالت خویشاوندی هست که راستش برای خودم هم مشکل است که بگویم این خویشاوندی چه نوع خویشاوندی است. حالت خویشاوندی هم نه فقط با فروغ، با خانواده فروغ...در گفت‌و‌گو با آقای حسین منصوری، فرزندخوانده ...

  • باز هم چند شعر زیبا در باره امام رضا(ع)

           ضامن آهو افسانه شعبان نژادکاش من یک بچه آهو می شدممی دویدم روز و شب در دشتهاتوی کوه و دشت و صحرا روز و شبمی دویدم تا که می دیدم تو را کاش روزی می نشستی پیش من می کشیدی دست خود را بر سرمشاد می کردی مرا با خنده اتدوست بودی با من و با خواهرمچونکه روزی مادر م می گفت تو دوست با یک بچه آهو بوده ایخوش به حال بچه آهویی که تو توی صحرا ضامن او بوده ایپس بیا من بچه آهو می شوم بچه آهویی که تنها مانده استبچه آهویی که تنها و غریبدر میان دشت و صحرا مانده استروز و شب در انتظارم پس بیادوست شو با من مرا هم ناز کنبند غم را از دو پای کوچکمبا دو دست مهربانت باز کن سید سعید هاشمیصحن حرم از نسیم پر بوداز پرپر یا کریم پر بودخورشید دوباره بوسه می زدبر چهره مهربان گنبدگنبد پر از آفاتاب می شدآهسته غم من آب می شدرفتم طرف ضریح او بازتا پر شوم از هوای پروازاطراف ضریح گریه ها بوددلهای شکسته و دعا بوددلها همه زیر بارش اشکمانند کبوتری رها بودعطر گل یاس در دل من عطر صلوات در فضا بود   کوچه های خراسان قیصر امین پورچشمه های خروشان تو را می شناسندموجهای پریشان تو را می شناسندپرسش تشنگی را تو آبی، جوابیریگهای بیابان تو را می شناسندنام تو رخصت رویش است و طراوتزین سبب برگ و باران تو را می شناسنداز نشابور بر موجی از «لا» گذشتیای که امواج طوفان تو را می شناسنداینک ای خوب فصل غریبی سر آمدچون تمام غریبان تو را می شناسندکاش من هم عبور تو را دیده بودمکوچه های خراسان تو را می شناسند   حرم دوباره یک غروب دلنشین دوباره یک صدا،صدای سبزدوباره می پرد کبوتریبه دور گنبد حرمدوباره چشمهای من پر از نگاه کاشی و ستاره می شودکنار حوضدوباره ذهن من پر از صدای بالهای یک فرشته می شودنگاه کن!من آن کبوترمبه دور گنبد طلایی اشچه عاشقانه می پرم     موسیقی غریبی حمید هنرجوروی این گنبد طلا و قشنگ خانه ای دارم از شکوفه و نورخانه پاک و روشنی دارمزیر باران دانه های بلورزیر این گنبد طلایی هستصحن مردی که ضامن آهوستآه، گوش تمام مردم شهرپر موسیقی غریبی اوستدوست من! بگو که تا حالاچند دفعه به مشهد آمده ای؟اشکی از چشم خسته ریخته ای؟بوسه ای بر ضریح او زده ای؟تا بیایی دوباره می شنویعطر پاک گلاب، از هر سومی چکد قطره اشکی از چشمتباز با یاد ضامن آهودر هوا بوی بال پیچیدهدر زمین، عطر غنچه های دعاشهر مشهد همیشه لبریز استاز صمیمیت امام رضاروز و شب، کار من فقط این است:حرف او، با پرنده ها گفتنپر زدن در نگاه گنبد نورزیر لب یا رضا رضا گفتن بالهایم پر از نوازش اوستچون شب و روز بر سر حرممراستی خوش به حال من، آریبچه ها، من کبوتر حرمم ... بوی زیارت مهری ماهوتی دور سقاخانه می گردد نسیم ...

  • بیوگرافی رضا نظری (پیشرو)

    نام خانوادگی:نظری متولد:بهمن 1364 لقب:پیشرو ساکن تهران رضا نظری یا همون رضا پیشرو از سال80شروع به رپ خواندن می کنه وکارش رو با لقب3pacشروع می کنه. خیلی از سایت های مزخرف برای جمع کردن افراد وجالب کردن مطالب خیلی بلف می زنن ودروغ می نویسند که رضا چه جوری متولد شده که نمی دونم چی باید اسمشون گذاشت رضا هم مثل همه از پدر ومادرش متولد شده پس به شایعه ی وچرندیات توجه نکنید....پدررضا خیلی زود فوت می کنه و رضا اصلا اون رو یادش نمیاد.FPRIVATE "TYPE=PICT;ALT=" رضا تو ۲ سالگی مادرش با مردی ازدواج میکنه که پسری که به دنیا میاد علی داداش کوچیک رضا و ناتنیش میشه. رضا تا ۱۰ سالگی با مامانش و بابای ناتنیشو علی داداش کوچترش تو هفت حوض نارمک زندگی میکردن تا وقتی که بابای ناتنیش به خاطر سرطان خون سال ۷۶ از دنیا میره که مامانش مجبور میشه خونه رو بفروشه و به نظام آباد منتقل کنه. سال بعدش به خاطر فوت پدر خونه رضا ترک تحصیل میکنه و میره تو بازار برای کار. سال ۷۹ هم علی به دنبال رضا درسو ول میکنه و میره کلاس های آرایشگری که شاید بتونه به کمک عموش بره دبی آرایشگر بشه. رضا سال ۸۰ با کارای زیرزمینی رپ آشنا میشه و کم کم خوشش میاد ومیره دنبال کسایی که دارن اینکارارو میکنن ( اون زمان فقط سروش تو گرگان هژیر و شایان تو تهران رپ میکردن و ابلیس چند ماهی بوده که تو مشهد ...) اول رضا میره سراغ شایان و هژیر که بتونه با کمک اونا آهنگ بخونه که شایان و هژیر قبول نمیکنن و رضا با ابلیس که تازه اومده بوده تهران آشنا میشه وبا اون یه ترک با کیفیت خیلی پایین و شعر خیلی ضعیف مشترکا بیرون میدن . سال ۸۱ رضا کنار میزنه از رپ و دوباره میره سر کار تا سال ۸۲ که دوباره سر یه کل کلایی با دوستاش وارد رپ میشه و شروع به کار جدی کردن میکنه. سال ۸۳ یه ۶ تا ترک (با آهنگهای که از رپ خون های خارج بود ولی شعرش از خودش )بیرون می ده که فقط بین دوستاش پخش میکنه.( این ۶ تا ترک تو خونه با میکروفون عادی ضبط شده بود ) سال ۸۴ رضا موضوع های بهتری واسه خوندن گیر میاره و شروع به نوشتن شعرهای بهتر و قوی میکنه بعد از چند وقت با بچه های ۰۲۱ آشنا میشه و قاطی اینا میشه و چند تا آهنگ با شعرهای بهتر و برای اولین بار تو استادیو میخونه.ولی جایی پخش نمیکنه.درست در همون زمان امزیپر وزد بازی هم واردکار شدن. آخرای سال ۸۴ رضا به فکر کارا و موضوع های نو و اسم جدید میشه و اول اسم رضا کینگ رو انتخاب میکنه ولی بعد از ۴ هفته که میبینه شعرهایی که نوشته قشنگ شده و داره یه تغییراتی تو کاراش میده با مشورت سروش هیچکس اسم پیشرو رو انتخاب میکنه. (وبقیه میگفتن با کارای ضعیف اسم 3pac اسم 2pac رو خراب مکنی) تمام فروردین و اردیبهشت سال ۸۵ رو ...

  • مصاحبه ای با بانو سیمین دانشور درباره ی زندگی نیمایوشیج

    مصاحبه ای با بانو سیمین دانشور درباره ی زندگی نیمایوشیج

    گفتگويي با شهرزاد مهربان داستان نويسي ايران، خانم دكتر سيمين دانشور بهانه ي حضور، نيما بود و در سيزدهم دي ماه هشتاد و پنج مقارن با چهل و هفتمين سالگرد خاموشي پدر شعر نوين ايران، به ديدار همسايه اش رفتيم. خانه اي در تجريشِ شلوغ، بياد روزگاري كه اينجا يكسره جاليز بود و خانه اي چند برپا شده بود و نيما، جلال را به همسايگي فراخوانده بود و اين اجابت، حضور بسياري را در خانه جلال، بهانه كرد. وقتي مي نشيني، حضور بسياري از قلل هنر، ادبيات و شعر معاصر ايران را حس مي كني. صداي نيما يوشيج، غلامحسين ساعدي، اخوان ثالث، سهراب سپهري، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، و بسيار ديگراني كه همآواي جلال آل احمد و سيمين دانشور بودند و مهرباناني كه بيداري آموزِ امروز و فرداي ترانه و تبسم اند. در هشتادوپنجمين سال تولد سيمين دانشور، بانوي داستان نويسي ايران فرصتي براي يادكرد آن سالهاي دور و چه مهربانانه پاسخمان داد و ما را به سفره ي كلام شيرينش مهمان كرد. عمرش دراز و حضورش مانا باد. عظيمي : خانم دانشور بسيار خوشحاليم كه امروز در سالگرد خاموشي نيما در حضور شما، همسايه و هم كلام آن بزرگمرد هستيم. از نيما و خاطراتي كه با او تا زمان خاموشي داشتيد بگوييد. دانشور: آقاي نيما، خدا بيامرزدش. چقدر حيف شد. خيلي مرد نازنيني بود. يكي از بزرگان قرن معاصر بود. البته همه شون به راه خودشون رفتند. عاليه خانم آمد و گفت: نيما مرد. و جلال رفت به منزلشان و بالاي سرش نشست. جلال خوابوندش. چشماشو بست. چشماش باز بود. جلال نشست قرآن خوند بالاسرش. اومد والصافات صفا، يعني درست نيما. به حدي اين مرد صاف بود. به حدي اين مرد مهربان بود. با من هم خيلي دوست بود. براي طاهباز تعريف كردم، نوشته طاهباز. تعريف كردم كه جلال قران را باز كرد بالا سرش و اومد. طاهباز گريه اش گرفت. اومد  الصافات صفا و واقعاً چقدر اين مرد، صاف بود. عظيمي: در باره بيماري و علت مرگ نيما بگوييد. دانشور: باعث مرگ نيما شراگيم بود. شراگيم شر بود خيلي. گفت مي خوام برم شكار. زمستون بود. پيرمرد رو برد يوش. اونجا سينه پهلو كرد. پسرش برداشت او را با قاطر برد به يوش. مجبور شدن برش گردونن. اينجا ما رفتيم پيشش. گفت شراگيم منو كشت. براي اينكه منو برد يوش، براي شكار و من سرما خوردم. وقتي عصرا مي رفتيم پيشش, مي گفت يك زني مي اومد كه كارامون رو بكنه. عاليه كه اينجا كار مي كرد و تازه عاليه خانم نمي رسيد. خانومه مثل جغد به من نگاه مي كرد. مثل اينكه مرگ منو حدس مي زد و ديگه مرد. و رفت تا لب هيچ. خيلي حيف شد. عظيمي: زماني كه نيما فوت مي كنه جنازه اش يك روز مي مونه و روز بعدش تشييع جنازه مي شه. چرا؟ دانشور: خاطرم نيست. عظيمي: مي دانيم كه ...

  • خانه و خانواده

    خانه و خانواده

      ماه دی واحد کار خانه و خانواده    در دین اسلام به خانواده اهمیت زیادی داده شده است چون اولین کانون پرورش کودکان می باشد.   حال برای شناخت بیشتر خانواده از خردسالان سوالاتی پرسیده می شود پدر و مادر و خواهر و برادر شما چه کسانی هستند؟  آیا می دانید چرا پدر و مادر برای ما اینقدر زحمت می کشند؟  چگونه از زحمات پدر و مادر خود تشکر کنیم ؟  ما همیشه باید به خاطر نعمت داشتن پدر و مادر خدا را شکر گذار باشیم. از خردسالان بخواهید در مورد خانواده ی خودشان در کلاس صحبت و در مورد آن با هم یک نقاشی بکشند  آشنایی با اعضای خانواده پدر -مادر- خواهر- برادر- پدر بزرگ - مادر بزرگ عمه= خواهر پدر                    خاله = خواهر مادر عمو= برادر پدر                       دائی= برادر مادر   نحوه رفتار با اعضای خانواده احترام به بزرگ تر ها واجب است  مثلآ برخاستن هنگام ورود بزرگترها به خانه و سلام دادن به آنها و دراز نکردن پا  جلوی بزرگترها در روزهایی مثل اعیادمذهبی و سنتی رفتن به دیدن بزرگتر هاو روبوسی و در آغوش کشیدن آنها علاوه بر احترام نیازهای روانی آنها را نیز تامین می کند    بازی های مرتبط با واحد کار خانواده یک مامان که مهمان دارد و عجله دارد که تمام کارهایش را زود انجام دهد یا یک خردسال مریض شده و پدر خانواده او را به دکتر می برد   واحد کار خانه هدف آشنایی با انواع خانه و قسمت های مختلف خانه    ابتدا تصاویری به خردسالان در مورد خانه نشان می دهیم و در مورد مصالح به کار رفته در آنها و مشاغل مختلفی که در ساخت خانه کمک کرده اند، با هم بحث می کنیم در مورد بخش های مهم خانه مثل آشپز خانه و دست شویی و حمام و اتاق خواب و...   و وسایل خانه      هم صحبت کرده و سوالاتی را با هم رد و بدل می کنیم.     انواع خانه در مورد خانه های روستایی و شهری آپارتمانی و ویلایی و خانه عشایر گفتگو و کاردستی هایی در کلاس درست می شود آیه ها و احادیث  نوگل های من در این ماه سوره های عصر    بِسمِ الله الرّحمنِ الرّحیم    وَالعَصرِ  1 اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسرٍ 2  اِلَّا الَّذینَ امَنوُا وَ عَمِلُوا ااصّالِحاتِ 3 وَتَواصو بِالحَقِّ وَ تَواصو بِالصَّبرِ  صلوات خاصه حضرت رضا(ع) و مقدمات نماز(اذان)  را می خوانیم   و بالوالدین احسانا           به پدر و مادر نیکی کنید    بچه های گلم؛می دونید دو تا نعمت بزرگ که خدای مهربون به ما داده و ما هم باید قدر این نعمتهاش رو بدونیم چیه؟ آفرین به شما ؛ کاملا درسته ؛پدر و مادر دوستان عزیر ! یکی از راههای سعادت و خوشبختی انسانها، مهربانی به پدر و مادر ( مخصوصاً مادر ) و دوری از اذیّت و آزار آنهاست .تشکر و قدردانی ...