صدای شلوغی خیابان

  • طراحی خیابان – ایده های نو

    طراحی خیابان – ایده های نو

    مقدمه  موضوع طراحی خیابان های شهر هرروز مهمتر از قبل شده و بعضی اوقات پیچیده تر می شود . خیابان های شهر ، جایی که سه نوع حمل و نقل مختلف (ماشین ها ، سواری های شخصی و عابرین پیاده ) در کنار هم زندگی می کنند ، بایستی دارای فضای چندکاربردی باشند . فضای موجود لازم است متناسب با نیازهای استفاده کنندگان مختلف طراحی شود . طراحی به منظور خدمت رسانی بیشتر به تمام گروه های استفاده کننده ، نقش فوق العاده ای را ایفا می کند . این امر از طریق کاربرد تکنیک های خلاقانه و ابتکاری امکان پذیر است . بنابراین دانستن این موضوع بسیار مهم است که بدانیم کجا ، چه موقع و چه تکنیک های طراحی برای هر مکان مناسب است آنچنانکه بتواند نیازهای متفاوت استفاده کنندگان ، الگوهای رفتاری آنها و ویژگی های محیط اطراف را مد نظر قرار دهد . مشهد - ميدان قائم ارزش واقعی طراحی خیابان ها  خیابان ها مکان های عمومی هستند که همگی ما از آنها استفاده می کنیم و طوری طراحی شده اند که بر روی همه ما تأثیر می گذارند . سرمایه گذاری در کیفیت مطلوبتر خیابان ها برای بسیاری از مردم سودمند است ، از بساز و بفروش ها ، سرمایه گذاران و تاجران گرفته تا ساکنین ، کارگران و رهگذران . تصمیم در مورد طراحی ، مدیریت و رسیدگی به خیابان ها بایستی با در نظر گرفتن تمام این جوانب صورت گیرد . حذف علائم و موانع موجود در خیابان ها  در ارتباط با علائم و موانع موجود در خیابان ها دیدگاه های متفاوتی وجود دارد . اکثر مردم معتقدند که وجود علائم و موانع بیشتر در خیابان ها ، امنیت رانندگان و عابرین پیاده را افزایش می دهد . در مقابل شماری از کارشناسان براین باورند که این امر در واقع باعث خطرات بیشتری برای آنها می شود . سارا گاونتا مدیر مؤسسه معماری و ساخت محیط زیست (CABE) در اجلاس شهرهای تاریخی انگلیس که پنجم جولای 2007 برگزار شد ، اضهار داشت :  " طراحی خیابان ها باید به گونه ای باشد که هم برای عابرین پیاده و هم برای رانندگان امنیت را فراهم آورد . افزلیش علائم ، موانع و تقاطع ها باعث خطرات بیشتر در خیابان ها می شود . ما هر روز بیش از پیش شاهد سر و صدای زیاد ، شلوغی و ازدحام در خیابان های شهرمان هستیم ، با انبوهی از مردمی که ظاهراً برای حفاظت از خودشان در پشت موانع ترافیکی جمع شده اند . برطرف کردن مشکلات سرعت و امنیت به معنی این نیست که افزایش شمار علائم ترافیکی باعث کاهش سرعت وسایط نقلیه و ایمنی بیشتر می شود ، بلکه طراحی خیابان ها نیازمند یک فکر خلاقانه و طرح هوشمندانه است . " او در ادامه افزود : " سیستم های موجود خیابان ها یک انفعال بدون تعمق و تفکر در برابر خطرات است که منجر به افزایش سرعت خودروها شده و ...



  • 53/ شهرگزیده 4 / مناسب‌سازی شهر برای نابینایان

     شهر مطلوب شهری است که پاسخگوی نیازهای شهری هر طیفی از شهروندان باشد؛ از کودکان و سالمندان و کم‌توانان و ناتوانان جسمی گرفته تا افراد معمولی و سالم و تندرست. شهر مطلوب باید شهری باشد که شبکه‌های شهری، اجتماعی، فرهنگی و ارتباطی آن برای همه شهروندان، از هر نوع و طیفی تعریف شده باشد و هیچ کس، با هیچ ویژگی خاصی خارج از دایره شهر قرار نگیرد. این مطلب که به بهانه انتشار کتاب «مناسب‌سازی محیط شهری برای نابینایان و کم‌بینایان» نوشته شده، مقدمه‌ای است که با محوریت گروه خاص نابینایان و کم‌بینایان به موضوع نگاه انداخته و خلاصه‌وار وضع موجود و هم‌چنین ظرفیت‌های شهر را برای مناسب‌سازی دیده است. تعداد نابینایان و کم بینایان در ایران حدود 550هزار نفر است. این تعداد، آن قدر هست که باید آن را در برنامه‌ریزی‌های شهری در نظر گرفت و برای پاسخگویی به نیازهای خاص این گروه از افراد جامعه در فکر چاره و تدبیر بود و در حوزه شهرسازی و طراحی شهری و در حوزه طراحی شبکه ارتباطی در هر شهر  که عامل ارتباطی تمامی فضاهای شهری است، باید این گروه را در نظر گرفت. بنابراین نمی‌توان از کنار مناسب‌سازی پیاده‌رو‌ها و مسیرهای حرکتی همه شهروندان که جزء اصلی شبکه معابر شهری است وکارکردهای اصلی آن دسترسی، خرید، مکث ، پیاده‌روی وتفریح است، بی‌تفاوت گذشت. هر شهر باید برای تمامی اقشار جامعه امکانات لازم برای رفاه و پیشرفت فراهم باشد. افراد معلول نیز از این قاعده مستثنی نیستند و محیط شهری باید به گونه ای طراحی و مناسب سازی شود تا ایشان بتوانند براحتی از آن استفاده نمایند.از سوی دیگرباید توجه داشت که تعدادی از معلولین را نابینایان تشکیل می‌دهند و در راستای این مشکلات و در جهت حل آن، پژوهشی توسط نویسنده (نوید سعیدی رضوانی) و حمیدرضا دانش پور صورت گرفته است که به تازگی به صورت کتابی تحت همین عنوان، مناسب سازی محیط شهری برای نابینایان و کم بینایان، توسط جامعه مهندسان شهرساز ایران با همکاری انتشارات آیندگان، منتشر شده است. در ایران در سال‌های اخیر اقداماتی در جهت بهبود وضعیت معابر پیاده وتوجه به مسیر حرکتی نابینایان توسط شهرداری‌ها صورت پذیرفته و تقریبا در تمامی خیابان‌های اصلی و بسیاری از پارک ها، مسیری جهت عبور نابینایان در نظر گرفته شده است امااین اقدامات متاسفانه اقدامات کاملی نبوده و از لحاظ فنی با مشکلات زیادی روبرو هستند. از جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: نسنجیدن بار عبوری نابینایان قبل از اقدام به ایجاد، عدم اتصال این مسیرها به یکدیگر وگم کردن مسیر توسط نابینایان وهمچنین نا امن بودن اینگونه معابر برای نابینایان ...

  • به کار گیری حواس پنجگانه در انشا نویسی

    دانش آموزان عزیز برای نوشتن یک انشای توصیفی خوب می توانید از حواس پنجگانه ی خود بهره بگیرید.   الف)بینایی : مثلا برای انشای کلاسی ،یک روز بارانی یا برفی را توصیف کنید .مثال:  (چکیدن آب از درختان – ناودان خانه ها – خیس شدن و چسبیدن موها –   چتر های مختلف روی سر مردم – کیسه پلاستیکی روی سر برخی-  به سرعت دویدن ویافتن پناهگاه – باعجله تاکسی گرفتن – حرکت برف پاک کن ماشین ها   چاله های پر آب سر راه – جوهای پرآب مسیر –پاشیده شدن آب ها و.....) یا یک روز را در صف های مختلف توصیف کنید .مثلا در صف اتوبوس ،نانوایی-درصف حیاط مدرسه یا بازی در پارک شهر و..... می توانید شهر را توصیف کنید ودر مورد این مسائل بنویسید: ( شلوغی شهروترافیک – رهگذران – مغازه ها ومشتریان – بساطی ها –  بوی دود – سروصدای ماشین ها – گدای کنار خیابان – صف اتوبوس –  شوخی یا دعوای برخی – چراغ قرمز و.....) ب)شنوایی : (صدای فروشنده ی دوره گرد – صدای شعار جمعیت – سروصدای مرغابی ها   صدای گنجشکان وبلبلان – صدای اذان – صدای بوق ماشین ها   عوعوی سگ های گرسنه – صدای به هم خوردن درها – صحبت رهگذران - سر وصدای ماهیگیرها – صدای تق تق کفش های چوبی –  صدای زوزه ی باد در لابلای درختان کاج – صدای جیغ بچه ها –  صدای غلغل سماور وقابلمه – صدای خرخر خواب پدر – آواز جیرجیرک ها و......) پ)بویایی : بوی کتلت – بوی گلهای اقاقی – بوی ذرت بوداده – بوی چای وقهوه –  بوی گلاب – بوی نوزاد – بوی چمن – بوی چوب سوخته –  بوی علف های تازه روییده – بوی کاهگل باران خورده – بوی نان سنگک تازه – بوی حلوا – بوی پیاز داغ – بوی کود گوسفند وگاو –بوی خاک های نم زده و.. ت)چشایی : طعم شیرین آدامس – طعم البالوی ترش – کشک شور – طعم تلخ دارو –  طعم تند فلفل و................. ث)لامسه : پرهای نرم جوجه – خارهای تیز جوجه تیغی – آهن های سرد و............... ج)حس ششم : انگار این منظره را قبلا هم جایی مثل خواب دیده بودم و.........   یک نمونه انشای توصیفی : باران درشتی می بارید. آب ، گودی های خیابان راپرکرده وچاله های بزرگی،ساخته بود.   ماشین ها، به سرعت می گذشتند ، چاله های آب را می شکافتند وبدون توجه به عابران که بعد می بایست لباس گلیشان را می تکاندند ، پیش می رفتند. هوای بعد از ظهر، رنگ شب گرفته بود . چراغ روشن مغازه ها وخانه هامی درخشید.  باد ،دست بزرگ سردش را ،لای شاخه های خیس درختان فرو می برد وسردی به تنشان می ریخت .  خیابان، پر بود از دانش آموزانی که مقنعه هایشان،خیس شده بود. سرما را در گوش ها و سر انگشت هایشان حس می کردند. لباس گرمی، به تن نداشتند.   فکر می کردند میان بر بزنند.  عطر نمناک گلها ودرختان ،همه جا پیچیده ...

  • به کار گیری حواس پنجگانه در انشا نویسی

    یا یک روز را در صف های مختلف توصیف کنند .مثلا در صف اتوبوس ،نانوایی-درصف حیاط مدرسه یا بازی در پارک شهر و..... می توانند شهر را توصیف کنند ودر مورد این مسائل بنویسند: ( شلوغی شهروترافیک – رهگذران – مغازه ها ومشتریان – بساطی ها –  بوی دود – سروصدای ماشین ها – گدای کنار خیابان – صف اتوبوس –  شوخی یا دعوای برخی – چراغ قرمز و.....) ب)شنوایی : (صدای فروشنده ی دوره گرد – صدای شعار جمعیت – سروصدای مرغابی ها   صدای گنجشکان وبلبلان – صدای اذان – صدای بوق ماشین ها   عوعوی سگ های گرسنه – صدای به هم خوردن درها – صحبت رهگذران - سر وصدای ماهیگیرها – صدای تق تق کفش های چوبی –  صدای زوزه ی باد در لابلای درختان کاج – صدای جیغ بچه ها –  صدای غلغل سماور وقابلمه – صدای خرخر خواب پدر – آواز جیرجیرک ها و......) پ)بویایی : بوی کتلت – بوی گلهای اقاقی – بوی ذرت بوداده – بوی چای وقهوه –  بوی گلاب – بوی نوزاد – بوی چمن – بوی چوب سوخته –  بوی علف های تازه روییده – بوی کاهگل باران خورده – بوی نان سنگک تازه – بوی حلوا – بوی پیاز داغ – بوی کود گوسفند وگاو –بوی خاک های نم زده و.. ت)چشایی : طعم شیرین آدامس – طعم البالوی ترش – کشک شور – طعم تلخ دارو –  طعم تند فلفل و................. ث)لامسه : پرهای نرم جوجه – خارهای تیز جوجه تیغی – آهن های سرد و............... ج)حس ششم : انگار این منظره را قبلا هم جایی مثل خواب دیده بودم و.........   یک نمونه انشای توصیفی : باران درشتی می بارید. آب ، گودی های خیابان راپرکرده وچاله های بزرگی،ساخته بود.   ماشین ها، به سرعت می گذشتند ، چاله های آب را می شکافتند وبدون توجه به عابران که بعد می بایست لباس گلیشان را می تکاندند ، پیش می رفتند. هوای بعد از ظهر، رنگ شب گرفته بود . چراغ روشن مغازه ها وخانه هامی درخشید.  باد ،دست بزرگ سردش را ،لای شاخه های خیس درختان فرو می برد وسردی به تنشان می ریخت .  خیابان، پر بود از دانش آموزانی که مقنعه هایشان،خیس شده بود. سرما را در گوش ها و سر انگشت هایشان حس می کردند. لباس گرمی، به تن نداشتند.   فکر می کردند میان بر بزنند.  عطر نمناک گلها ودرختان ،همه جا پیچیده بود . مردی را دیدند 30 -35 ساله  با لباس های مشکی . موهای خیس وپریشانش ،به طرز نا مطبوعی  به گردنش چسبیده بودند. از میان کوچه های باریک ،با دیوارهای بلند کاهگلی ،گذشت . چند درخت  بلند قامت،از دیوار یکی از خانه ها ،سربرآورده بودند . کفش هایش ،از آب  سنگین بود و وقتی در گل فرو می رفت ،راه رفتن را مشکل تر می ساخت.  باران ،همچنان می بارید...........

  • روایت خیابان سعدی از شما تا جنوب

    همشهری قزوین خرداد 92 شهری زیر پوست خیابان قزوین_عاطفه حسینی - خبرنگار همشهری: خیابان سعدی یک شهر کامل است. شهری با جغرافیایی متفاوت! هم میانه دارد، هم جنوب و هم شمال. اینجا که میراث شمال نشین های رودخانه دزج است؛ از زمان پهلوی دوم در قزوین پا گرفته است. روی نقشه، یک خیابان بیش تر نیست؛ اما همین خیابان محله هایی دارد که قدمتشان به روزهای دور بر می گردد؛ یعنی همان دورانی که متکدی و ثروتمند دیوار به دیوار هم خانه داشتند. این را از مجاورت حیرت انگیز خانه های اعیان و فقیر نشین در کوچه های تو در توی سعدی می توان دریافت. جایی هم هست که فرعی ترین کوچه سعدی است. فرعی ای که از ظواهرش پیداست به ابتدای فقر نزدیک تر است. سعدی سه نیمه شده است؛ نیمه هایی به غایت متفاوت. سعدی از نوع شمالی، جنوبی و فرعی! *** ابتدای خیابان سعدی یعنی همان جایی که روزگاری رود دزج به خشکی ختم می شده است؛ به موجب مجاورت با بازار شلوغ است. شلوغی ای که فقط به عابران پیاده برنمی گردد، دست فروش ها هم هستند. خیابان هم به لطف تعدد تاکسی ها و اتوبوس ها آرام ندارد. همان ابتدای خیابان مردم جمع شده اند مغازه کوچکی هست که می گویند طلا را ارزان می فروشد. از خانمی می پرسیم چه خبر است؟ می گوید:« اینجا اگر خلوت باشد جای تعجب دارد. طلای دست دوم می فروشند.» آقایی می گوید:« چون مغازه اش کوچک است مردم جمع می شوند.» تقلا می کنیم با فروشنده گفت و گویی کنیم؛ مردم راه نمی دهند. چند قدم آن طرف تر یک تره بار فروشی هست که پیرمردی وسطش نشسته و دارد باقلا جدا می کند. عباس علیجانی سی و پنج سالیست از راه فروش تره بار امرار معاش می کند. البته تنها نیست؛ اینجا در ابتدای سعدی جنوبی سبزی فروش ها زیادند. علیجانی از حال و روز این روزهای جیب مردم گله می کند و می گوید:« فروشمان کم شده است اما چاره ای نداریم. چون کارمان کسب است، چوب کاهش قدرت خرید را می خوریم.» او به تعریض پیاده روها اشاره می کند و ادامه می دهد:« قریب دو سالی می شود شهرداری پیاده روها را تعریض کرده؛ حتی محل عبور معلولین هم تعبیه شده است. این کار وضعیت عبور و مرور را خیلی بهتر کرده است.» عرض خیابان را زیاد کنند! علیجانی از تجمع تاکسی ها و اتوبوس ها در خیابان کم عرض سعدی گلایه می کند و می گوید:« با وجود اینکه عرض خیابان هیچ تغییری نکرده ولی بار ترافیکی آن به دلیل ایجاد ایستگاه تاکسیرانی و اتوبوسرانی زیاد شده است. به دلیل همین شلوغی هیچ کدام از کاسبان مغازه های سعدی جنوبی برای ماشین هایشان جای پارک ندارند و همین قیمت این مغازه ها را به شدت کاهش داده است.» او معتتقد است اگر خیابان یکطرفه شود بار ترافیکی کم تر می شود و اضافه می کند:« ...

  • 25 - باغ سپهسالار ...

    توی "خیابان باغ سپهسالار"  پا جای پای نفر جلویی نمی‌شد گذاشت؛    حسابی شلوغ بود؛  شلوغ!  مردم جلوی ویترین مغازه ها  از روی سرو گردن هم سرک می‌کشیدند شاید بتوانند از جائی که هستند یک چیزی بپسندند. بیشتر باباها و پسر بچه ها هم یا روی جدول های خیابان یا لبه ویترین کفاشی ها اگر جائی برای نشستن پیدا می‌شد؛ نشسته بودند.  صدای دختر بچه کوچکی از پشت سرم به گوشم میرسید:  مامان خسته ام؛ من دیگه کفش نمی‌خوام؛ بقل..بقل.. منو بقلم کن. و صدای مادر که در آن ازدهام و شلوغی با عصبانیت جواب میداد: تازه بقلم بودی بابا!  کمرم داغون شد؛ باز دوباره تا کفشهای خودتو خریدی خسته شدی…. مگه نگفتی اگه یک  خوراکی بخوری دیگه خستگیت در میره. و باز صدای بچه که:  سردم شده؛ به خدا پاهام درد میکنه…نگاه کنید پاهای من کوچولوتر از پاهای شماست. و با حیـرت ذول زد به پاهای خودش.   دیگر نتوانستم مقاومت کنم و برگشتم و به ؛ مــادر دختر کوچولوی موفرفری؛ "چپ چپ"  نگاه کردم… مادر  چهره ای کاملا عصبی داشت و با یک دست؛ دست دخترک و با دست دیگر کیسه های مختلف رنگارنگی به دست داشت؛ کیفی بزرگ هم روی دوشش انداخته بود. نگاهم را با لبخندی زورکی که از چهره عصبانیش بیرون می‌ریخت  پاسخ داد و زیر لبی انگار بهانه تراشی کند گفت: از بس لوس و تنبلند؛ تا دو قدم راه می‌آن خسته اند؛ گشنه اند؛ پادرد دارند؛ اه .  تازه میخواست از آن لبو فروش کثیفه هم براش لبو بخرم؛ پفک خریدم بازم غــر میزنه…   به چشمانش نگاه کردم؛ رنگ چشمان مادرم بود. قهوه ای  پر رنگ. رپوش و مقنعه  مرتب و منظمی ‌به تن داشت با سیستم کارمندی.  با کفشهای پاشنه بلندی که پوشیده بود خودش هم به سختی در آن شلوغی راه میرفت  تازه  بچه را هم به زور به دنبال  خودش می‌کشید.  چشمم به چشم دخترک  افتاد؛ حلقه های اشک در چشمش جمع شده بود  و همانطور که دوان دوان کشیده می‌شد؛  باز هم با امید به مادر نگاه می‌کرد؛  یک نگاه عاشقانه و منتظر؛ منتظر آغوش مــادر…………………..   …… جلوی مغازه کفاشی ایستاده بودم؛ پایم درد گرفته بود؛ دست مادر را که از لای چادر دستم را گرفته بود؛ کشیدم و گفتم: من خسته شدم! پام درد گرفته!!  فکر کردم نشنیده؛ به خواهرهایم؛  که همراهمان بودند اشاره می‌کرد و کفشهایی که به دردشان می‌خورد نشان می‌داد.  آن طرف کوچه  دور و اطراف چرخ لبو فروش غلغله بود؛ بوی لبوی داغ تا نوک ناخنهای پایم را گرم میکرد؛ بوی لبو با آن بخار داغ مثل یک جــادو  مـن را  به سمت خودش می‌کشید. باز دست مادر را کشیدم و گفتم: برام لبــو می‌خری؟؟ گشنمه مامان….  منو بقل کن!!. مــادر با چشمانــی  جـویـا و خسته  از نگاه  کردن مکرر  به ویترینهای ...