قیمت گوشی ویو 525

  • دانلود تم محرم 92 برای سیستم عامل بادا گوشی های ویو سامسونگ

    دانلود تم محرم 92 برای سیستم عامل بادا گوشی های ویو سامسونگ

    :: سلام به شما دوستان عزیزبا توجه به اینکه ایام محرم و عزاداری سالار شهیدان حضرت اباعبداالله الحسین(ع) نزدیک استاینبار با یک تم جدید با نام محرم در خدمت شما هستم،با این تم گوشیتونو برنگ محرم در بیاریدقطعا باید دل و جان و زندگیمون رنگ امام حسین داشته باشه که این رو برای همه آرزومندمامیدوارم با دانلود این تم در ایام محرم ما رو از دعای خیرتون بی نصیب نزارید- نام تم : محرم- نسخه : 2- سیستم عامل : بادا 1- حجم تم : 478 کیلوبایت- ساپورت : گوشی های ویو 525 533 575 578 723-  دانلود تمقیمت این تم سه تا صلوات و گذاشتن نظر میباشدلطفا منو از نظرات خوبتون محروم نکنیدبا تشکر از شماالتماس دعا از شما عزیزان



  • سامسونگ

    سامسونگ مجموعه بازی ۲ نفره برای موبایل چند بازی زیبا و کاربردی این بار برای شما قرار داده ایم. شما میتوانید با استفاده از بلوتوث و یا اینفرارد با یک گوشی دیگر ارتباط بر قرار کرده و یک بازی 2 نفره با موبایل خود را تجربه بکنید. خیلی جذاب است پیشنهاد میکنم امتحان کنید.  بازی ها در فرمت جاوا و قابل نصب در کلیه گوشی ها است. دانلود - با حجم 2.63 مگابایت پسورد : www.ir-tci.org ( به کوچک بودن تمام حروف دقت کنید ) منبع : سایت تخصصی موبایل بازی NFS-Carbon برای موبایل حتما این روز ها شما هم اخبار ورود نسخه جدید از سری بازی های NFS را شنیده اید.باز هم خبر خوش برای علاقه مندان به بازی های اتومبیل رانی به وجود آمد , به همین دلیل ما هم تصمیم گرقتیم این خبر خوش را با قرار دادن بازی این نسخه برای موبایل شما کامل کنیم ...بازی NFS معروف به Carbon برای موبایل شما ... البته کیفیت عالی ندارد ولی کنترل ماشین بسیار بهتر شده است.  قابل نصب بر روی گوشی های :نوکیا : 3230 , 3250 , 3660 , 6260 , 6600 , 6630 , 6670 , 6680 , 6681 , 7610 , 7650 , N70 , N90 , N91سامسونگ : D410 , D415 , D500 , E530 , E720 , E760 , Z130 , Z140 , Z500 , ZM60ال جی : U8110 , U8120 , U8130 , U8138 , U8150 , U8290 , U8330 , U8360 , U8380 , U880زیمنس : SX1پاناسونیک : X700 دانلود - با حجم 312 کیلوبایت پسورد : www.ir-tci.org ( به کوچک بودن تمام حروف دقت کنید ) منبع : سایت تخصصی موبایل بازي قويترين مردان جهان برای سامسونگ D۶۰۰ این بار یکی بازی هیجانی و بسیار زیبا برای شما دوستان که از گوشی های سامسونگ استفاده می کنید قرار می دهیم. بازی قوی ترین مردان جهان برای موبایل ... امیدوارم لذت بخش باشد.  قیمت این بازی در فروشگاه های عرضه بازی 6$ می باشد. دانلود - با حجم 125 کیلوبایت پسورد : www.ir-tci.org  ( به کوچک بودن تمام حروف دقت کنید )  

  • رمان كاردو پنير((5))

    وقتی پشت پنجره اتاقم وایستادم از تعجب میخ شدم ! اصلا فکر نمی کردم حیاط رو اینهمه قشنگ کرده باشندبا توجه به اینکه هوا مناسب بود زندایی می خواست توی حیاط جشن رو برگذار کنه … واقعا پشت کارش حرف ندارهکیمیا هنوز درگیر بود با خودش برگشتم و گفتم :_چرا انقدر قیافت شبیه پول خورد شده ؟_کاش می تونستم یکم مثل تو خونسرد باشم_یعنی نیستی؟_نه ! همش حرف مفته که ما دو قلوییم و عین همدیگه ، باور کن تو یک در صدم مثل من نیستی_آره راست میگی فکر کنم اکسیژن به تو دیر رسیده معیوب موندی من که زود به دنیا اومدم سالمم_بانمک ! نمی فهمی تا چند ساعت دیگه اینجا پر میشه از آدم هایی که می خواهند من و تو رو ببینند ؟ اونوقت انقدر راحت داری ویو اینجا رو بررسی میکنی ؟_خوب بیان ببینن شاخ که نداریم خواهر من ، مطمئن باش از همشون قشنگتریم_قربون اعتماد به نفست_حالا تو مشکلت چیه ؟_نمی دونم موهام رو چیکار کنم صورتم رو چجوری آرایش کنم_موهامون که میره زیر شال می بندیمش بالا حالا یخورده هم جلوش رو میذاریم بیرونآرایشم که تا منو داری غم نخور یه جوری می سازمت که ثریا جونم نتونه بشناست_تو که راست میگی ، زودتر دست به کار شو تا دیر نشده_وایسا با سیستم جدیدم یه آهنگ توپ شاد بذارم حال کنیم_راستی چرا سامان برای من لپ تاپ خریده واسه تو کامپیوتر ؟داغ دلم رو تازه کرد … رفتم توی موزیک ها و با حرص گفتم “_چون اصولا ذاتش خرابه ، می خواهد لج منو در بیاره_ولی وقتی دایی ازش همین سوال رو پرسید گفت کیمیا دانشجوه باید لپ تاپش همراهش باشه اما کیانا که تو خونه است سیستم براش بهتره مدلشم بالاتره_د نه د باهوش جان ، منظورش این بود که من بی سوادم باید بمونم تو خونه این از سرمم زیاده_برو بابا ، توام چه برداشتی داریا_حالا ببین من کی بهت گفتم ، آخرش به تموم حرف های من می رسی که هر چی در مورد سامان خان میگم درسته_خیله خوب آهنگ چی شد پس؟_بفرمایید اینم موزیک شاد مخصوص امشببلاخره بعد از کلی اذیت کردن و مسخره بازی آرایشمون تموم شد ، اول من کیمیا رو درست کردم چون یکم واردتر بودم بعدش کیمیا الگو زد و من رو آرایش کرد_چطوره می پسندی؟_آره عزیزم سخت نگیر گفتم که ما ذاتا خوشگلیم_راستی کیان نرفتیم یه سر به مامان بزنیم دیدی ؟_آره دیدیم اما بهتر بود حداقل اون می اومد به ما سر می زد ببینه چیکار می کنیم_خیلی استرس داره بعد از اینهمه سال و اونهمه ماجرا می خواهد دوباره برگرده توی جمع خانوادگی حق داره حواسش به همه چیز نباشه والا_اوهوم ، بیا شالت رو سرت کنم ببینم خوب میشهوقتی هر دومون حاضر شدیم واقعا خوشم اومد از دیدن قیافمون تو آینه ، در نهایت سادگی تو دل برو شده بودیمجوری که کیمیا مدام لبخند می زد ….رفتم ...

  • رمان دختری از جنس غرور قسمت 14 و آخررررررررر

    آها درسته! ببین پارمیس میگه شوهرت خشگله .خوشتیپه ، تازه خوش زبون هم هس ، بامزه هم هس دیگه چی می خوای؟ من :می خوام که تو الان بری اونورتر خفه شدم . ایلیا : نچ نمی رم بعد اومد نزدیکتر م گفتم : برو اونور دیگه . ایلیا اومد نزدیکتر و چسبید بهم و گفت : پپارمیس به خدا نمی تونم ازت دور شم ،اگه می تونستم دیگه هیچ دردی نداشتم . بعد سرشو آورد نزدیک صورتمو گفت : خواهش می کنم تکون نخور . ایلیا لباشو گذاشت روی لبام . داغی لباش کل وجودمو داغ کرده بود مگه من می تونستم نسبت به این کسی که کنارم بود بی تفاوت باشم ؟ ایلیا باصدای شنیدن در سرشو کشید عقب . یه دقیقه بعد ،پدیده و آیدین اومدن داخل . پدیده حسابی خوشحال بود . ایلیا بلند شدو گفت : پس عزیزم من می رم . من: مراقب خودت باش . آیدین : پارمیس شما همش خونه بودین؟ من: نه بابا رفتیم بیرون یه چرخی زدیم . پدیده رفت توی اتاق و گفت خسته اس و میخواد بخوابه . آیدین نشست روی مبل روبرویی و ذل زد به من1 بی خیال تی ویو روشن کردمو گفتم : خوش گذشت فکراتو کردی ؟ آیدین : بلند شو بریم بیرون لباساتو که هنوز در نیاوردی پاشو . من: کجا ؟ ایلیا نیس . آیدین : بهت نمیاداز اون زنای حرف گوش کن باشی پاشو بریم بهت بد نمیگذره . آیدین دستمو گرفتو آروم هلم داد طرف در و گفت : بجنب دیگه. دوباره سوار ماشین آیدین شدم و لی ایندفعه اون مقصد و می دونست و  اون با من کار داشت. آیدین جلوی یه رستوران متوقف شد . باهم رفتیم داخل و آیدین یه میز انتخاب کرد و سفارش دوتا کباب داد . یه چند دقیقه ساکت شد و بعد گفت : من فکرامو کردم تو راست می گفتی ، من واقعا پدیده رو دوست دارم و امروز  هم  بهش گفتم! دستام رو روی هم گذاشته بودم روی میز از این حرفش خیلی خوشحال شدم و خندیدم ! آیدین دستاشو آورد جلو و دستامو توی دستش گرفت و گفت : ممنونم !  با این کارش یه شوک بهم وارد شد اما برای خراب نشدن وضعیت ،مجبور شدم یه لبخند بزنم! آیدین گفت : من واقعا بین تو و پدیده مونده بودم ولی اون حرفا باعث شدکه از شک دربیام ! کبابارو آوردن!و مشغول خوردن شدیم! بعد از ناهار خوشحال با آیدین برگشتم خونه ، ایلیا باید الا پیش پدرجون باشه پس از آیدین تشکر کردمو رفتم توی اتاقمون !پدیده خواب بود منم نشستمو یه ذره از درسامو خوندم که بلافاصله صدای در اتاقم اومد فکر کردم آیدینه بلند شدم و درو بازه کردم اما ایلیا با عصبانیت پشت در بود ! گفت: من می خوام برم آلمان خانم آریا خداحافظ و رفت ! این چرا اینجوری بود مگه این نبود که می گفت من بی تو نمی رم و اینا ! رفتم بیرون توی  اتاق نشیمن ، غرورم اجازه نمی داد برم در اتاقش ! منتظر وایسادم تا بیاد بیرون ! ایلیا با ساکش اومد و گفت : خداحافظ برای همیشه خانم آریا ، ...

  • رمان عروس هفت میلیونی2

    دوباره از لحن  تهدیدآمیزش ترسیدم و آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:باشه،از طرف من خیالت  راحت باشه،ولی من خواهش می کنم که این صیغه رو همین امروز و توی یه  دفترخونه بخونیم.چون من دوست دارم که حداقل یه مدرکی از این ازدواجمون  داشته باشم…و در ضمن به این پول هم همین امروز احتیاج دارم.  کامیار به معنی  باشه،سری تکون داد.با خودم گفتم،خوبه قضیه ی بابام رو هم بهش بگم،حالا  درسته که اون از من توقع بچه نداره،اما خب صداقت توی ازدواج هر چه قدر هم  که موقت و کوتاه باشه،شرطه! _ ببین تو باید یه چیزهایی هم راجع به پدرم بدونی. کامیار که قبلش عصبانی بود،خنده ی خبیثی کرد و گفت:همین که تو دختر جلال دیوونه ای دیگه!…آره،همینو می خواستی بگی؟! ناراحت شدم،چه قدر بی ادب بود! کامیار با همون خنده ی خبیثش ادامه داد:دیروز از اون پیرمردِ بَقّاله سر خیابونتون در موردت  پرسیدم،اونم تموم شجره نامه ت رو گذاشت کف دستم. به فکر فرو رفتم،یعنی  آقا مظفر بود که همیشه خواستگارهای منو می پروند؟!…معلوم نیست چطور به  بندگان خدا درباره ی بابای من می گفته که همشون دُمشون رو می ذاشتند رو  کولشون و چهار نعل فرار می کردند؟!…البته اگه اونم چیزی نمی گفت،من خودم  حتماً قبل از قطعی شدن ازدواجم به خواستگارام جریان بابام رو می گفتم،پس  دیگه جای هیچ گونه دلخوری ای از آقا مظفر باقی نمی موند. با کامیار به سمت عابر بانکِ توی بیمارستان رفتیم.کامیار در حالیکه کارتش رو توی دستگاه می  ذاشت،با خنده گفت:اگه دوست داشته باشی می تونم یه چند میلیون بیشتر بهت بدم،…پول هست ها!یه وقت تعارف نکنی!…می تونی این مقدار رو برای خودت برداری،…آخه من که گفتم خیلی خَیّرم. این دیگه خیلی پررو  بود،داشت برای دو ماه من بیچاره رو که باکره هم بودم عقد می کرد،اونوقت در  کمال پررویی تیریپ خَیّری هم برداشته بود! با اخم و جدی گفتم:نه خیر، لازم نکرده اینقدر ریخت و پاش کنی،…یهو دیدی این طوری فقیر شدی!…فکر اون روزهات هم باش. کامیار دوباره بینی م رو گرفت و محکم تکون داد و گفت:نه دیگه ملوس خانوم،به این زودی هام فقیر نمیشم،هنوز یه مقدار برای تو جا دارم. عصبانی شدم و صورتم رو کنار کشیدم و با حالت تهدیدآمیزی گفتم:بی شعوره بی تربیت!…اگه یه دفعه ی دیگه به من دست بزنی من میدونم با تو! کامیار به حالت بامزه ای خودش رو به ترسیدن زد و گفت:ای وای قبض روح شدم! یه دفعه توی ذهنم اومد،کامیار به این بی تربیتی و راحت بودن با زن ها و دخترها،یه وقتی ایدز نداشته باشه؟! وای خدایا نکنه ایدز داره و اومده منو اغفال کنه؟! با قیافه ی وحشت زده بهش نگاه کردم،اونم فکرم رو خوند و گفت:آهان منم باید قبل ازعقدمون یه چیزی رو بهت ...

  • ایین من7

    طبق تماسی که با بابا داشتم فرداصبح ساعت 10 به سمت شیراز پرواز داشتم . هنوز هیچ کاری نکرده بودم . امروز روز آخری بود که تو بیمارستان مشغول بودم . همین طور روز پرکاری هم بود . دیشب هم نشد با دکتر در مورد سها صحبت کنم . انگار این بچه به فراموشی سپرده شده بود . دلم یه آن واسش گرفت . صبح که خیلی گریه کرد تا رسوندمش به مهد . رعنا جون هم تعجب کرده بود که دلیل این همه بی تابی سها چی می تونه باشه ؟ چون سها دختر آرومی بود . بعد از انجام کارای مقدماتی ام و شرکت تو یکی از کلاسام به سمت اتاق دکتر راه افتادم بعد از در زدن وارد شدم . - سلام سمانه جان خوبی دخترم ؟ - ممنون دکتر می خواستم باهاتون صحبت کنم .- بشین عزیزمو با دست به صندلی رو به روی میزش اشاره کرد . - اوضاع خوب پیش میره ؟ - راستش پدر یه مقدار استرس دارم اینکه کارا چه جوری پیش بره و چی در انتظارمه - دخترم تو مقاومی من بهت ایمان دارم . در مورد کارهات هم مسئله ای نیست من با دکتر فخار همکار و دوست عزیزم تو دانشگاه شیراز صحبت کردم هواتو داره . یه خونه هم داره که طبقه ی بالاش خالیه چند وقتی بود که دنبال مستاجر می گشته کی بهتر از تو . پولشو به حساب ریختم . دخترم همه چیز رو به راهه تو به محض رسیدن به شیراز می تونی مشغول کار بشی ... - پدر جون شما خیلی راحت حرف می زنید انگار اب خوردنه ...- دخترم همین طور هم هست تو فخار رو نمی شناسی اونا خیلی مهمون نوازن اصلا جای نا امیدی و ترس نیست ... - راستی پدر دیشب در مورد سها صحبتی نشد تکلیف اون چی میشه ؟ - چرا دخترم من با پدر و مادرت صحبت کردم . اونا بر این عقیده بودن که وجود سها برای تو مشکل ساز میشه . تصمیم بر این شد که سها رو مادر پدرت نگهداری کنن تا تو برگردی - یعنی چی دکتر ؟ سها مثل دختر منه . من نمی تونم 2 سال دوریشو تحمل کنم . اون ...- سمانه جان زیادی شلوغ می کنی . تو که تنها نیستی هر چند وقت یکبار ما بهت سر می زنیم . نگران سها نباش اون در کنار مادرت بهتر تربیت می شه اونم از تنهایی در میاد . - با آیین صحبت کردین ؟ - فکر نکنم اونم مخالفتی داشته باشه ... تو فکر بودم دکتر بلند شد و دستی به شونه ام زد و گفت : دخترم اینقدر فکر نکن همه چی رو به راهه زودتر کارات رو بکن تا برای خونه و کارای فردا رو بکنی ... سها رو از مهد گرفتم و به خونه اومدم . سها جدیدا خیلی شیرین شده بود ولی چون بهار بودو روزا داشت طولانی می شد همه اش خواب بود . اونم دمر . خیلی بامزه می خوابید . وقتی خوابید دلم دوباره گرفت . باورم نمی شد دیگه از فردا نمی تونم ببینمش . خیلی بی اراده شده بودم . نشسته بودم به هوای تقدیر ببینم چی کار واسم می کنه ...چمدان بزرگی از انباری برداشتم و شروع کردم به جمع آوری ما یحتاجم . لباسامو جمع ...