دگرگونی زبان در آذربایجان(رحیم رئیس نیا)

دگرگونی زبان در آذربایجان(رحیم رئیس نیا)قسمت اول

در مورد نفوذ طوايف ترک زبان از طريق گذرگاه هاي قفقاز به آلباني و آذربايگان در سده هاي ميلادي، در فصل مربوط به مناسبات دولت ساساني با اقوام شرقي دراين مقاله سخن رفته است. از اطلاعات حاصل از منابع موجود چنين برمي آيد که اقوام مهاجم ترک بارها از گذرگاه هاي قفقاز گذشته، سرزمين هاي بين کوه هاي قفقاز و ارس را درنورديده و به آذربايگان نيز رسيده اند و اي بسا که در بعضي جاها رحل اقامت افکنده اند و گاهي نيز در برابر قدرت ساساني از در تسليم درآمده، با توافق مقامات ساساني در بخش هايي از آلباني و آذربايگان مسکن گزيده اند. در مواردي نيز به عنوان جنگاور مزدور به خدمت دولت ساساني درآمده اند و در بخش هاي مختلف کشور و از آن جمله آذربايجان که از نظر نظامي داراي حساسيت خاصي بود، ماندگار مي شده اند. بدين ترتيب زمينه براي انتشار زبان ترکي و رواج آن در بخش هايي از اين سرزمين فراهم مي آمد تا بعدها با تبديل زبان ترکي به زبان عمومي ارتباط طوايف مختلف السان و به هم پيوستن تدريجي اجتماعات طايفه اي ترک زبان و.... مقدمات غلبه زبان ترکي بر زبان ها و نيم زبانهاي رايج در آذربايجان آماده شود.

در اين باره که فرايند دگرگشت زبان مردم آذربايجان از چه تاريخي آغاز گرديده و در چه تاريخي به پايان رسيده، بين دانشمندان اختلافات عمده وجود دارد. بعضي چنان که پيش از اين نيز گذشت، بر آن هستند که بوميان اين سرزمين و يا بخشي از آنان ترکي زبان بوده اند و با اين که ريشه زبان ترکي در اين سامان در هزاره هاي پيش از ميلاد دويده است و اگر چنين نبود، آمدن هون ها و خزرها و طوايف ترک زبان ديگر در دوره ساساني و يا حتي آمدن غزها و قبچاق ها در دوره بعد از اسلام و به ويژه در روزگار سلجوقيان براي تغيير و ترکي گشتن زبان اين خطه کفايت نمي کرد. چه، نوآمدگان که در مقايسه با اهالي بومي اقليتي بيش نبوده اند، نمي توانسته اند زبان خود را به سرعت جايگزين زبان بومي نمايند. چنين فعل و انفعالاتي در صورتي امکان پذير مي شود که نوآمدگان با ساکنان پيشين از نقطه نظر منشاء و زبان – اگر هم کاملا يکي نباشندنسبتا" نزديک باشند. تنها در اين صورت است که نوآمدگان مي توانند با اهالي بومي در هم جوشند1. اينان مي گويند که طوايف و قبايل ترک زباني که در دوره ساساني و سلجوقي به آذربايجان آمدند، در اين سرزمين به هم زبان هاي خود رخورد کردند. زکي وليدي طوغان نوشته است که اغوزها هنگامي که در سده 11 م. به آذربايجان رسيدند، خاطرات فتوحات اجداد خود در اين سرزمين را در داستان هاي حماسي که از ترکستان آورده بودند، حفظ کرده بودند. در يکي از روايت هاي آن ها که رشيدالدين فضل الله همداني نقل کرده، از اسکان ترکان باستاني در ناحيه اوجان [بستان آباد فعلي]، دشت هاي مغان و اران و کوه هايي در اطراف سبلان که نام هايشان به صورت هاي الاناره و اعدسوري نوشته شده و عموما" آلاتاق (آلاداغ) ناميده شده اند، سخن رفته است2.
تويق حاجيف که ديديم از باورداران به حضور قبايل ترک زبان در هزاره هاي پيش از ميلاد در آذربايجان است، آمدن طوايف ترک زبان سده هاي بعد از ميلاد رادر صورتي که ترک زباناني پيش از آن ها در آذربايجان سکونت نداشته اندبراي ترکي گشتن زبان اين سرزمين ناکافي مي شمارد و در اين باره چنين مي نويسد:
" معمولا" آمدن اقوام ترک زبان به آذربايجان و عموما" قفقاز و تأثير آن ها را بر شرايط اجتماعي – تاريخي اين سرزمين به دوره بعد از سده 5 م. نسبت مي دهند. نظز ابراز شده درباره همين مسئله غالبا" با اين نظر موافق است: سده هاي 12 – 11 م. دوره شکل گيري خلق آذربايجان است. اقوام ترک زبان که در سده هاي 7 – 6 م. (که بهتر است گفته شود از سده 5 م. ت. حاجيف) در اين جا مسکن گزيده بودند، با نفوذ توده هاي انبوه طوايف اغوز، سلجوق، قبچاق در سده هاي 11 – 10 م. اکثريت مي يابند. زبان عموم خلقي آذربايجان براساس شيوه هاي اغوز – سلجوق به تدريج تشکل مي يابد و زبان هاي اراني و آذري رايج در شمال و جنوب تحت الشعاع آن قرار گرفته، به تحليل مي روند.3
قبول چنين نظري از سوي غالب تاريخ نگاران ناشي از يک رشته علل عيني است که اهم آن ها به قرار زير مي باشد:
1 – يورش طوايف ترک زبان به صورت متشل به سوي غرب از سده 5 م. فزوني مي گيرد که اين هم با پيدايش دولت تور کوت ها(گؤک ترک ها) در آسياي ميانه ارتباط دارد.
2 – در پرتو اطلاعات تاريخي فراوان و کاملي که درباره ترکان از اين دوره باقي مانده است، امکان پديد آمدن تصوري بالنسبه روشن از ويژگي هاي زباني ترکان فراهم مي آيد.
3 – طوايف ترک زبان که از سده 5 م. به اراضي آذربايجان و آلباني آمده اند، در شکل گيري شرايط اجتماعي سياسي و تشکل وحدت قومي اين سامان مخصوصا" نقش فعال و تعيين کننده اي ايفا کرده اند.
اما از نظر دور نبايد داشت که تشکل خلق واحد و زبان عموم خلقي ترکي منشاء تنها حاصل فعاليت تاريخي – سياسي اقوام ترک زباني که در اين دوره به اين سامان آمده اند، نبوده است . با آمدن طوايف جدا از هم ترک زبان در طي سده هاي 6 – 5 م. به آإربايجان و به طور کلي به قفقاز، انجام يک امر تاريخي به چنين ابعادي امکان ناپذير بود. از سويي، بنا به اطلاعات موجود تاريخي، طوايف ترک زباني که در اين دوره مي آمدند، معمولا" مي رفتند و کم تر در جايي رحل اقامت مي افکندند. ناگفته نماند که مورد خزرها از اين نظر مستثني است. از سوي ديگر اينان با فواصل زماني زياد مي آمدند و اين فواصل تقريبا" در هر بار شروع مجدد فرايند را ايجاب مي کرد.
غير از موارد مذکور، لازم است به دو مورد ديگر نيز اشاره شود :
1 – طوايف ترک زباني که از هر چندگاه به اين سامان مي آمدند، معمولا" در اين جا با همديگر برخورد مي کردند و مي جنگيدند. گاهي طايفه اي از آن ها بر ضد طايفه اي ديگر با اهالي بومي همدست شده، در بيرون راندن آن ها همکاري مي کردند و سپس بوميان در فرصتي مناسب متفقان سابق خود را نيز از متصرفاتشان بيرون مي راندند.
2 – هر کدام از اقوام ترک زبان به زبان ويژه و اي بسا مستقل طايفه اي خود سخن مس گفتند، يعني که طوايف ترک زبان آمده به اين جا معمولا" به شاخه هاي مختلف ترک منسوب بوده اند.
اقوام کوچ نشين ترک زبان با اين آشفتگي و بي ثباتي حاکم بر اوضاع اجتماعي شان، از منحل کردن تشکل قومي و زباني مردم بومي برخوردار از سطح بالاي ترقي اقتصادي – اجتماعي – فرهنگي اين سامان ناتوان بوده اند4.
منظور اين است که بدون وجود زمينه اي از زبان ترکي در آذربايجان سده هاي پيش از ميلاد، طوايف و قبايل ترک زباني که در سده هاي بعدي به اين خطه آمدند قادر به عوض کردن زبان مردم اين جا و تحمل زبان خود به آن ها نبودند.
تيمور پيرهاشمي هم برآنشت که ترک زبان هاي امروزي ابتدا فارس يا داراي زبان ديگري نبوده اند که بعدا" ترک شده باشند. اين ها هم مثل آريايي ها و ديگران مردماني بوده اند که از هزاران سال پيش به اين طرف از جاهاي ديگر دنيا آمده و در اين منطقه سکني گزيده اند. بنابراين تغيير زبان به آن صورت که... چندين کرور مردم غير ترک، زبان خود را تغيير داده و ترک زبان شده اند، در بين نبوده است.... شايد اين فرض مقرون به واقعيت باشد که طبق معمول مهاجرت اقوام مختلف، مهاجرت اقوام ترک نيز ابتدا به حالت چادرنشين، سپس ساختن روستا و اقامت در آن و آخرالامر شهرنشين بوده است. وقتي سيل مهاجران ترک به طرف شهرها روانه گشتند، عده اي از مردمان بومي با ترک ها هم زيستي و اختلاط نموده، در ميان آن ها مستحيل گرديدند و گروهي در دهات مخصوص خود باقي مانده، زبان خود را حفظ کردند. ( مثل هرزندي ها و امثال آن ها) ولي قسمت اعظمشان در برابر سيل مهاجران به طرف غرب رفته، در شهرها و روستاهاي تازه اي اسکان پيدا کردند که احتمالا" کردهاي امروزي باماندگان آن ها هستند5.
البته تيمور پيرهاشمي به تغيير يافتن زبان ساکنان آذربايجان آذربايجان در نتيجه مهاجرت طوايف ترک زبان " از هزاران سال پيش به اين طرف" باور دارد و برآنست که از مردمان بومي بخشي از آن هايي که در اين سرزمين ماندند، در ميان آن هايي که آمده بودند، مستحيل گرديدند؛ يعني که زبان خود را از دست داده، به زبان نوآمدگان متکلم شدند و بخشي ديگر چون تات ها زبان خود را حفظ کردند. به عبارت ديگر از اين برداشت چنين برمي آيد که تغيير زباني در اين خطه صورت گرفته است؛ و اين امري استثنايي نيست، بلکه حادثه اي است قانونمند که نظايرش در جاهاي ديگر نيز بسيار و حتي در بعضي از جاها در طي سه هزار سال اخير بيش از يک بار اتفاق افتاده است. در اين مورد نظرهايي ابراز شده که جا دارد بعضي از آن ها در اين جا منعکس گردد:
ا . م. دياکونوف: " همه مي دانند که تقريبا" هيچ يک از اقوام خاور نزديک و ديگر نواحي اکنون به زباني که اسلاف بلافصلشان چندين هزار سال پيش بدان متکلم بودند، سخن نمي گويند. در مصر زبان باستان مصري جاي خود را به قبطي و سپس به يوناني و سرانجام به عربي داد و حال آنکه ساکنان آن سامان نه نابود گشتند و نه از ميهن خويش رانده شدند و بلاتغيير باقي ماندند. هم چنين در عراق نيز زبان هاي سومري و هوريتي به ترتيب جاي خود را به آشوري – بابلي (اکدي) و آرامي و عربي سپردند. در آسياي ميانه زبان هاي ايراني خوارزمي و سغدي و باکتريايي و پارتي به السنه ترکي ازبکان و قره قلپاقيان و ترکمنان تبديل شد. تعويض متشابهي در زبان هاي سرزمين ماد نيز صورت وقوع يافت.6
م . ع. فرزانه : پديده استقرار و اشاعه يک زبان در يک سرزمين به حساب از بين رفتن زبان قبلي ساکنان آن سرزمين و يا احيانا" تحليل يافتن آن در زبان جديد و از اين قبيل، مسئله اي است که در تاريخ کوچ و استيلا و اسکان اقوام و قبايل به کرات اتفاق افتاده و تاريخ سرزمين ها و ملل امروزي در ادوار مختلف و به خصوص در دوران مهاجرت هاي قومي و عشيرتي شاهد دگرگوني ها بوده اند . چيزي که در حدوث اين دگرگوني و تغيير و تبديل مهم است و آن چه که واقع گرايي تاريخي در اين رهگذر به ما مي آموزد، قبل از هر چيز پذيرفتن آن به عنوان يک واقعيت عيني تاريخي و بعد، در صورتي که بخواهيم و مدارک و مآخذ لازم را در اختيار داشته باشيم، تحقيق و بررسي اين اصل است که اين دگرگوني به چه شکل انجام پذيرفته و تأثير متقابل عناصر اين زبان ها، يعني زباني که از ميان برخاسته و زباني که جايگزين آن شده چگونه بوده است.7
ارانسکي هم به تغيير نقشه آسياي ميانه و ايران از لحاظ زبان هاي رايج در اين سرزمين ها توجه يافته، به نفوذ و توسعه قلمرو انتشار و گويش هاي ترکي به زيان زبان هاي ايراني در اين سرزمين ها اشاره کرده است. از اطلاعات موجود چنين برمي آيد که اکثريت قاطع ساکنان سرزمين هاي آسياي ميانه در هزاره اول ق.م. به زبان هاي ايراني سخن مي گفته اند. مدتي بعد توده هاي عظيم صحرانورد غالبا" ترک زبان در حرکت موج وار و هراز گاهي وادامه ياب خود، از خاور و شمال خاوري دشت هاي آسيا، اين سرزمين ها را درمي نوردند و در نتيجه فرمانرواي اتحاديه هاي طايفه اي و دولت هاي ترک زباني چون گؤک ترک ها و قراخانيان و سلاجقه و روي آوردن بخش هايي از طوايف و قبايل مهاجر به زندگي پا برجا و غير سيار و آميزش و اختلاط آن ها با بوميان، گويش هاي ترکي به تدريج بر گويش هاي محلي که ريشه ايراني داشتند، غلبه پيدا مي کنند. در بعضي جاها گويش محلي مدت ها در کنار زبان ترکي غالب به حيات خود ادامه مي دهد و بعضي اقوام دو زباني مي شوند. چنان که تات ها در آذربايجان غير از زبان تاتي به زبان ترکي نيز سخن مي گويند، اما دو زبانگي اگر چه ممکن است در بعضي نقاط کنار افتاده قرن ها دوام آورد، در هر صورت پديده اي است ناپايدار و زبان غالب معمولا" زبان مقاوم را سرانجام از ميدان بدر مي کند.
ارانسکي از تحقيقات خود به اين نتيجه رسيده است که در ظرف مدت قريب يک هزار و پانصد سال در سرزمين هاي وسيع آسياي ميانه و فلات ايران زبان هاي ايراني به شدت در مقابل السنه ترکي در تحت فشار قرار گرفته، عقب نشيني کرده اند. در نتيجه اين جريانات بخش مهمي از مردم ايراني قديمي ممالک مزبور (خوارزميان و سغديان و مردم ايراني زبان آذربايجان جنوبي) کلا" و يا بعضا" به زبان ترکي متکلم گشته اند.8
ارانسکي اين نکته را نيز خاطرنشان کرده است که "مع هذا نبايد پنداشت که در جريان برخورد و اختلاط زبان هاي ايراني با السنه ترکي، زبان هاي ايراني هميشه عقب نشسته و ترکي جاي آن ها را گرفته است. نتايج برخورد و اختلاط مربوط به شرايط و اوضاع و احوال تاريخي بوده است. و هر بار که شرايط مزبور به سود زبان هاي ايراني بوده، زبان هاي ترکي در مقابل آن ها عقب نشسته و مردم ترکي زبان به زبان هاي ايراني متکلم گشته اند."9به عنوانمثال قبايل نيمه صحرانشين ساکن چاراويماق، قزلباش و افراد ايل هزاره و ... که در نقاط مختلف افغانستان سکونت دارند، اگرچه تا چند قرن پيش به زبان ترکي تکلم مي کرده اند، اينک به زبان تاجيکي سخن مي گويند و غلزايي هاي ترک زبان نيز در حدود قرن 16 م. براثر برخورد و اختلاط، زبان پشتو را پذيرا شدند.10
ارانسکي درباره ترکي گشتن زبان مردم آذربايجان نيز چنين نظر داده است:
"در زمان سلجوقيان (قرن يازدهم و دوازدهم) قبايل ترکي زبان در نواحي شمال غربي فلات ايران و آذربايجان نيز پديد آمدند و جريان برخورد اختلاط زبان هاي ترکي با لهجه هاي محلي آذربايجان جنوبي آغاز گشت. شمار ساکنان ترکي زبان آذربايجان به تدريج افزوده شد. اين افزايش تاحدي به سبب ورود قبايل جديد ترکي زبان (که به خصوص در عهد هجوم مغول شديد بود) و قسمتي نيز به سبب انتقال مردم بومي به زبان ترکي وقوع يافت. قسمت اخير الذکر به تدريج دوزباني شد و بخش مهمي از آن در قرن هاي بعدي بالکل ترکي زبان (آذربايجاني ) گشت. اقليتي نيز با اين که سخن ترکي را پذيرفته و فرا گرفته، تاکنون هم در عين حال لهجه هاي قديم ايراني خويش را حفظ کرده اند (تات ها و طالش ها). جريان گرايش تدريجي به زبان ترکي اخيرا" در ميان قبايل کرد خراسان نيز مشاهده مي گردد."11
 ولي چنان که در فصل مربوط به برخورد اقوام شرقي با دولت ساساني ديديم، آمدن قبايل ترک زبان به آذربايجان از سده هاي پيش از ميلاد آغاز گرديده، بعد از آن ها به طور پياپي ادامه يافته است. در اين جا بعضي از اقوام ترک زبان – که از سده هاي نخستين ميلادي و يا واپسين سده هاي پيش از ميلاد در اين سوي کوه هاي قفقاز حضور يافته اند و بعضي از آن ها از ارس نيز گذشته و در آذربايجان تاخت و تاز و يا اقامت کرده اند، به طور خلاصه معرفي خواهند گرديد.
پيش از اين از بون ترک ها که ادعا شده است اسکندر مقدوني را در کرانه رود کر شکست داده اند، سخن رفت. به تحقيق گ.آ.مليکيشويلي اوراتوشناس و پژوهشگر تاريخ سده هاي باستان و ميانه گرجستان و سرزمين هاي مجاور آن، اين قوم جالب که در گرجستان شرقي و آلباني غربي مي زيسته، در منابع قديمي، گاه بون ترک، گاه هون، گاه خزر و گاهي هم قبچاق ناميده شده است. از اين نام هاي متعدد چنين برمي آيد که سخن از بون ترک هاي قديمي و قبايل هم زبان آن ها که بعدها به دنبال هم به اين اراضي سرازير شده اند، رفته است.12
گوکاسيان مي نويسد که نام هاي ساوير (سابير )ها و کنگر (کنگرلو )ها در آثار استرابن و پليني بزرگ که در سده 1 م. مي زيسته اند، آمده است. ديونيسوس پريگت، جغرافي نگار و شاعر يوناني هم که در سده 4م. يا حتي پيش از آن زيسته، نخستين دانشمندي است که هنگام شمردن طوايف ساکن کرانه هاي شمال غربي و غربي درياي کاسپي (خزر) از هون ها نيز نام برده است. طوايف ديگر عبارت بوده اند از سکاها، کاسپي ها، آلبان هاي جنگاور، کادوسي هاي ساکن مناطق کوهستاني و ماردها، گيرگان ها و تاپيرها. از همين اطلاعات مي توان استنباط کرد که اراضي بين کوه هاي قفقاز و رود ارس هنوز در سده 4 م. کاملا" ترکيزه نشده بوده است و غير از طوايف ترکي زبان، طوايف ديگري نيز که غالبشان به زبان ها و نيم زبان هاي قفقازي يا يافئي يا آسيايي تکلم مي کرده اند، در آْلباني سکونت داشته اند. موسي کالانکاتي، تاريخ نگار آلبان نيز شهادت داده است که هون ها با آلبان ها توسط مترجم صحبت مي کرده اند.13
و .اي.اصلانوف هم مثل و.گوکاسيان از منابع تاريخي چنين درآورده است که هون ها در سده 2 م. در اراضي آذربايجان [شمالي] سکونت داشته اند.14 اصلانوفدر عين حال بااستناد به منابع سرياني نوشته است که هون هاي ساکن آذربايجان چندان پرشمار و نيرومند و جنگاور بوده اند که ارمن ها وقتي برضد يزدگرد دوم (57 – 438 م.) قيام کردند، با آن ها متفق شدند و اگرچه در سال 451 م. مغلوب شدند، در زمان فيروز ساساني (84 –459م.)هون ها به تنهايي برضد دولت ساساني به جنگ برخاستند و به حاکميت دولت ساساني در قفقاز پايان دادند.15 اصلانوف اين نکته را نيز خاطرنشان کرده است که هون هاي ساکن قفقاز غير از دامداري، به کشاورزي و صنعتگري و تجارت پوست و نيز امور نظامي اشتغال داشته اند و در موارد زيادي با امپراطوري بيزانس بر ضد دولت ساساني متحد مي شده اند. گوکاسيان هم با استفاده از يادداشت هاي پروکوپيوس و اثري تحت عنوان تاريخ بيزانس نوشته است که در سال 531م. در ارتش ساساني يک نيروي 3000 نفري هونساويز خدمت مي کردند که در سال هاي بعد بر تعداد آن ها افزوده شد. قباد ساساني با آن ها جنگيد، اما کاري از پيش نبرد. سرانجام انوشيروان در سال 562 م. آن ها را به دشواري شکست داد و در حدود 10000 نفر از ايشان را به دشت هاي کر – ارس کوچاند.16
کنگرها يا کنگرلوها طايفه ترک زبان ديگري بودند که بعضي ها چنان که گذشت سابقه حضور آن ها در اين سوي کوه هاي قفقاز به سده نخستين ميلادي و به پيش از آمدن هون ها به اين سرزمين ها رسانده اند، اما بعضي ديگر بر آن هستند که اين طايفه از طوايف پچنک بوده و در ترکيب اتحاديه هون به آلباني آمده و اکثر افراد آن در اراضي نخجوان فعلي مسکن گزيده اند. اطلاعات موجود حضور آن ها را در سده 5م. در حوالي نخجوان تأييد مي کند. گوکاسيان با استفاده از منابع سرياني و ارمني نوشته است که کنگرها و نيز ساويرها در حدود سده هاي 6 – 5 م. به چنان قدرتي دست يافته بودند که دولت ساساني و بيزانس روي آن ها حساب مي کردند و هر کدام سعي بر آن داشتند که با جلب آن ها به سوي خود دست بالا را در مقابل دشمن داشته باشند. بنا به همين منابع و به دريافت پيگوسکايا، کنگرها به خطري جدي برضد دولت ساساني تبديل شده بودند و از اين رو انوشيروان در دهمين سال سلطنت خود، يعني در حدود سال 542 م. با کنگرها جنگيد.
در ارتباط با استقرار اتحاد طايفه اي کنگرها در اراضي نخجوان کوهي به نام کنگر داغي در بخش گوکاسيان جمهوري ارمنستان فعلي وجود دارد که به نظر و. گوکاسيان اکنون در حدود 15 قرن از نامگذاري آن مي گذرد. به نوشته لازارپارپي، تاريخ نگار ارمني سده 5 م. ، هنگامي که خلق هاي قفقاز جنوبي در سال 482 م. بر ضد ساسانيان متحدا" قيام کرده بودند، آرتش متفق آن ها در پاي کنگر داغي گرد آمده، چشم به راه هون ها بوده اند. اين کوه در زبان ارمني کانگاراتسلرن ناميده مي شود.17کنگرلوها بعدها در دوران صفوي، در ترکيب طايفه استاجلو، در حيات سياسي آذربايجان و ولايات ديگر ايران نقش فعالي ايفا کردند.
در مورد سابيرها پيش از اين به هنگام بحث درباره طوايف ترک زباني که در سده هاي پيش از ميلاد در اين سوي قفقاز حضور داشته اند، سخن رفت. اينک لازم به توضيح است که به استنباط زکي وليدي طوغان، تعداد 100 هزار خانوار – در حدود نيم ميليون نفر – از آن ها در اواسط نيمه اول سده 6 م. در اران و شيروان زندگي مي کرده اند و شهر قبله، که در نزديک شهر شامخور فعلي قرار داشته، مرکز حکومت آن ها بوده است. از آن جايي که سابيرها با خزران و بلغارها قاطي بوده اند و خزران از نظر شماره اکثريت داشته اند، طبري، آذربايجان و ملحقات آن را مملکت خزران ناميده است. انوشيروان بعد از تصرف سراسر قفقاز جنوبي، ضمن دادن اجازه اقامت در اين سرزمين به سابيرها، به عنوان اتباع دولت ساساني، تعداد کثيري از آن ها را به قسمت هاي ديگر ايران و از آن جمله آذربايجان کوچاند و در مقابل دسته هايي از ايراني ها را چنان که قبلا" به تفصيل بيان گرديده، به اين سامان منتقل کرد.18
طايفه ديگري که سابقه حضورش در قفقاز جنوبي تا نخستين سده هاي ميلادي و حتي تا واپسين سده هاي هزاره اول پيش از ميلاد رسانده مي شود، بارسيل ها(برسيل ها، باسيل ها، بارسلت ها) هستند که در رأس يک اتحاديه طايفه اي قرار داشته اند. نام اين طايفه احتمالا" از بارس و بارسيل که در ترکي به معني پلنگ و ببر مي باشد، گرفته شده است. بعضي از پژوهندگان نام بلنجر را با نام بارسيل مرتبط مي دانند. در تاريخ ارمنستان موسي خورني نام آن ها بارسولا آمده و زکي وليدي طوغان بر آن است که بارسولاها همان بر چال ها يا بورچالي ها بوده اند که هنگام يورش تازيان در داغستان سکونت داشته اند. هم اکنون بورچالي ها در ساحل راست رودخانه کر، در بخش وسطاي مسير آن زندگي مي کنند که گفته مي شود از بقاياي همان بارسيل ها بوده اند. افراد اين طايفه در سده هاي 5 – 4 م. در سواحل شمال غربي درياي خزر مي زيسته اند و در فاصله سده هاي 8 – 5 م. به سواحل رود کر در آلباني کوچيده اند و در داغستان و شمال آذربايجان به کشاورزي و دام پروري اشتغال داشته اند. بارسيل ها در خاقات خزر نقش مهمي داشته اند.19
گذار بعضي از طوايف و قبايل اقور نيز در سده هاي بعد از ميلاد به قفقاز جنوبي و آذربايجان افتاده است. اقورها يا اغورها در حقيقت برادران اغوزها بودند و در حدود سده 3 ق.م. از همديگر جدا شده، هر يک به سويي رفته اند و بنابراين بين زبان هاي اين دو شاخه بزرگ نزديکي چشمگيري وجود دارد. اقورها از طوايف وابسته به اتحاديه طايفه اي هون بودند که همراه آن ها و بعد از فروپاشي اتحاديه در سرزمين هاي شمالي و جنوبي قفقاز تاخت و تاز مي کردند. شعبه هاي زيادي از طايفه اقور جدا شده است که عمده ترين آن ها عبارتند از : بئش اغور (پنج اغور )، آلتي اغور (شش اغور)، دکوز اغور(نه اغور)، اتوز اغور(سي اغور)، ان اغور(ده اغور) و ساراقور(ساري – آق – اغور= زرد – سفيداغور ). در اين ميان دو طايفه اخير با آلباني و آذربايجان سر و کار حتمي داشته اند.
ساراقورها در حدود 68 – 466 م. به قفقاز جنوبي حمله کردند و در 488 م. نيز با ساسانيان جنگيدند.
ان اقورها بي گمان همان طايفه وغوندور است که موسي خورني از کوچيدنش در سده 2 م. به شمال ارمنستان سخن گفته است. خالاتيان احتمال داده است که وغوندورهاي مذکور در تاريخ ارمنستان موسي خورني همان طايفه اغ خندرهاي مذکور در جغرافياي ارمنستان [منتسب به موسي خورني] هستند. اينان را انغوندور ها و يا هونقوندورها نيز ناميده اند که قديمي ترين قبايل اغوزاغور هستند که پايشان به قفقاز جنوبي رسيده است. در نيمه 2 سده 5 م. هم از اشغال شمال گرجستان به توسط ان اقورها که موسي کالانکاتي آن ها را هون اقور ناميده، سخن رفته است.
طايفه اي از ان قورها در اثر يغيشه، تاريخ نگار ارمني خايلندورک يا خايلنتورک و يا ايلنتورک ناميده شده اند. اما چنان که پيش از اين در فصل مربوط به مناسبات دولت ساساني و اقوام شرقي مذکور افتاد، مارکوارت و به پيروي از او زکي وليدي طوغان خايلندورک ها را همان آق هون ها دانسته اند. در هر صورت، اين طايفه ترک زبان در حيات سياسي – اجتماعي قفقاز نقش مهمي داشته است. جنگاوران اين طايفه در سال 452 م. به فرماندهي شاه خود، اران، لشکريان ساساني در آلباني را تارومار کردند و آن ها را از اين سرزمين بيرون راندند. به نوشته يغيشه، بالاساقان ( بالاساقون، بالاجاهون؟) تختگاه اران20در پايتاکاران، يعني منطقه ميل – مغان و به نظر طوغان، مغان جنوبي واقع بوده است. طوغان که تلفظ ارمني آن را بلاسقان و ترکي اش را بالاساقون نوشته، بر آن است که اين نام با نام شهر بالاساقون آسياي ميانه مطابق است.21
ان قورها و ساراقورها هر دو در ترکيب قومي بلغارها سهم عمده داشته اند. زکي وليدي طوغان دسته هاي وابسته به بلغارها، خزرها، آغاچري ها و سابيرها را که قديمي ترين عناصر ترک اروپاي شرقي به شمار مي آمدند، عمده ترين عناصر مسکن گزيده ترک زبان در آذربايجان مي داند. مار عباس کاتيتا، مورخ ارمني از آن ميان از بلغارها سخن رانده است که در حدود سال 120 ق.م.به قفقاز جنوبي سرازير شده، در حوالي قارص فرود آمده اند. موسي خورني ضمن نقل روايت مارعباس، به سکونت بلغارها در سال 460 م. در همان جا اشاره مي کند.22 زکي وليدي در جاي ديگر نيز کوچ بلغارها و واناندها – در سال هاي 27 – 149 ق . م. از حوضه رود اديل (ولگا) از طريق دربند به دشت هايي که امروزه قارص و پاسين ناميده مي شوند – را يکي از کوچ هاي قديمي ترکان به آسياي مقدم مي داند و تذکر مي دهد که واناندهاي خويشاوند بلغارها در داغستان، در منابع عربي ولندر يا ونند ناميده شده اند. نام ولايت قارص نيز تا زمان سلجوقيان واناند بوده است.23نام قارص هم احتمالا از کارساک که يکي از قبايل ترکان بلغار – واناند بوده، گرفته شده است. 24
موسي خورني به نقل از مارعباس، در بحث از اقدامات و تدابير واقارشاک، شاه ارمني از فرود آمدن او در مرغزارهاي مرزي شارا که متقدمين آن جا را آنپايت يا باسيان عليا مي ناميده اند، سخن مي گويد و خاطرنشان مي کند که اين محل بعدها "به واسطه مهاجرت ووندي، بهادر بلغار، که در آن حيطه سکونت گزيد، به نام او واناند ناميده شد."25موسي خورني در ذکر حوادث دوره سلطنت آرشاک اول، پسر واقاشاک مزبور هم مي نويسد که "در زمان او فتنه و آشوب هاي بزرگي در مناطق جبال قفقاز در سرزمين بلغارها ظهور کرد، در نتيجه بيشتر اهالي از آن سرزمين ها دور شده، به کشور ما [ارمنستان] آمده و مدت مديدي در جنوب کق در نواحي بارور و حاصلخيزي سکونت گزيدند."26
لازم به تذکر است که به دريافت زکي وليدي طوغان از اطلاعات موجود، بلغارها و خزرها در زمان اسکندر در خراسان سکونت داشته اند و سپس به حوضه اديل (ولگا) مهاجرت کرده اند. شايد هم بعضي از شاخه هاي آن ها پيش تر، همراه سماها به اين ناحيه آمده بوده اند. در هر صورت در داستان حماسي اغوز، بلغارها پيش از اغوزخان در حوضه اديل سکونت دارند و هم چون بوميان آنجا به شمار آمده اند.27
بدين ترتيب ملاحظه مي گردد که در بخش هاي مختلف قفقاز جنوبي و به ويژه آلباني و نيز در بعضي قسمت هاي آذربايجان طوايف و اتحاديه هاي طايفه اي ترک زبان در اواخر سده 5 و اوايل سده 6 م. پراکنده بوده اند. از سياهه زکريا رهتوز، تاريخ نگار سرياني که در اواسط سده 6 م. مي زيسته، و پيش از اين نيز از آن سخن رفته، آشکار مي گردد که در سده هاي 6 – 5 م. تنها در اراضي داغستان جنوبي و آذربايجان شمالي، طوايف و قبايلي از ساراقورها، بلغارها، خزرها، آق خزرها، ساويرها (سابيرها)، ان اغورها، بارسيل ها و ... زندگي مي کرده اند. در اين ميان به طوري که از اطلاعات مندرج در سطور گذشته برمي آيد، تکائف طوايف و قبايل ترک زبان در اراضي بين ارس و قفقاز خيلي بيشتر از اراضي گسترده در جنوب ارس بوده است.
نظر غالب در ميان دانشمندان آذربايجان شوروي اين است که فرايند تشکل خلق و زبان آذربايجاني براساس ترکي، پيش از سده هاي 12 – 11 م. به پايان رسيده است. واحد عادلوف با جمع بندي نظرات دانشمندان مزبور در اين باره چنين نوشته است:
"در سال هاي اخير، در بين کارهاي انجام گرفته درباره تاريخ زبان آذربايجاني، تحقيقات در پيرامون تاريخ پيش از کتابت اين زبان از جايگاه خاصي برخوردار بوده است. در اين تحقيقات درباره منشاء و تاريخ شکل گيري زبان آذربايجان يک سلسله نظريات جديد ارائه گرديده است. پيش از هر چيز غالب پژوهندگان (از پروفسورها ع.دميرچي زاده، م. شير عليف، ت. حاجيف، ف. زينالوف، از دکترهاي علوم زبان شناسي و. اصلانوف، و.گوکاسيان و ديگران)تز موجود درباره تشکل زبانمان در نتيجه آمدن توده هاي انبوه اغوزها در طي سده هاي 12-11 م.به آذربايجان را بي اساس مي شمارند و براي اثبات شروع تاريخ شکل گيري زباني که در سده هاي 14 – 13 م. نمونه هاي ادبي – بديعي عالي عرضه داشته، از قديم تر از سده هاي 12 – 11 م. يک سلسله دلايل قانع کننده ارائه مي دهند. مأخوذات داراي منشاء ترکي موجود در منابع مکتوب خلق هاي هم جوار ارمني و گرجي که بدون ترديد از سده دست کم اول ميلادي در اراضي قفقاز جنوبي مي زيسته اند، تنها در نتيجه ارتباط و تماس نزديک و مستمر با اقوام ترک زبان مي توانسته اند به اين زبان ها راه يابند.28غالب پژوهش هايي که محصول سال هاي اخير هستند، حکايت از آن دارند که زبان آذربايجاني در دوره آغاز کتابت، يعني در طي سده هاي 14 – 13 م. دست کم يک راه هزارساله تکوين و تکامل را از سر گذرانده بوده و به طور کلي تاريخ تشکل اين زبان از سده هاي نخستين ميلادي (سده هاي 5 – 4م.) آغاز گرديده و نهايتا" تا سده 7 م. به انجام رسيده است."29
در اين جا به آثاري از شير عليف و زينالوف که در آن ها به تاريخ تشکل زبان عموم خلقي ترکي منشاء آذربايجان اشاره اي شده باشد، دسترسي نيست، اما امکان نقل نظرهاي پژوهندگان ديگر مورد اشاره عادلوف از قول خودشان وجود دارد. از آن جايي که هر کدام از اين نظرها براساس دلايل و اسنادي ايراد گرديده و در عين حال تفاوت هايي هم با هم دارند، به نقل گاه کوتاه شده آن ها مبادرت مي شود:
و.اصلانوف: "به علت اين که آثار نوشته شده به زبان آذربايجاني در سده هاي پيش از سده 13 م. تا کنون به دست نيامده، و از آن جايي که در ادوار باستاني و اوايل سده هاي ميانه، خلق هاي داراي زبان هايي از نظر منشاء و نوع متفاوت با زبان آذربايجاني در اراضي آذربايجان و در ترکيب دولت ها و اتحاديه هاي طايفه اي و قبيله اي مستقل، زيسته اند، بعضي زبان شناسان و تاريخ دانان منشاء خلق و زبان آذربايجاني را به اغوزها و سلجوقيان که در سده هاي 12 – 11 م. به آذربايجان آمده اند، نسبت داده اند. در حالي که پاره اي فاکت هاي داخل زباني و خارج زباني غير علمي بودن چنين نظري را و نيز موجود بودن زبان آذربايجاني داخل در گروه زباني اغوز داراي سيستم زبان هاي ترکي و خلق متکلم به اين زبان را از زمان هاي قديم در اراضي آذربايجان به اثبات مي رسانند...."30
و. گوکاسيان مقاله بلند خود تحت عنوان "يادداشت هايي در پيرامون تاريخ تشکل زبان آذربايجاني" را با اين جملات به پايان آورده است:
"از مطالب تاريخي – زبان شناسي ارائه شده در بالا آشکارا ديده مي شود که زبان آذربايجاني از خيلي پيش از سده 11 م. موجود بوده است. زيرا که خصوصيات لهجه اي پديد آمده در سده هاي 7 – 5 م. هنوز در زبان آذربايجاني حفظ گرديده است. از اين رو تصادفي نيست که ما در سده هاي بعد از سده 11 م. هم عينا" به عناصر آوايي، لغوي و لغوي – دستوري ثبت شده در منابع سده هاي 10 – 5 م. قفقاز جنوبي برخورد مي کنيم. همه اين ها نظر مرا داير بر موجوديت زبان آذربايجاني به مثابه يک زبان عموم خلقي جاري در زبان مردم، دست کم در سده 7 م. به اثبات مي رسانند."31
در صفحات گذشته تا حدودي با وجوهي از نظريات توفيق حاجيف آشنايي حاصل شد. اينک نظر وي درباره تاريخ تشکل زبان ترکي آذربايجاني به انضمام استدلالهايش براي اثبات آن، البته با تصرفاتي نه در حدودي که به تحريف بينجامد:
به نظر ما تا سده هاي 11 – 10 م . و تا فرا رسيدن امواج طوايف اغوزسلجوق، زبان ترکي الاصل آذربايجاني شکل گرفته بود. اين يک واقعيت تاريخي است که اغوز – قبچاق هايي که در سده هاي 11 – 10 م. به اين سرزمين آمدند، با خلق شکل گرفته آذربايجان مواجه و به محيط يک زبان شکل يافته وارد شدند و خواه ناخواه تحت الشعاع آن ها قرار گرفتند. جريان شکل يابي اين زبان هم که از قرن ها قبل آغاز گرديده بود، در سده هاي 9 – 8 م./3 – 2 ه. کامل شده بود.
اتحاد و در هم جوشي طوايف ترک زبان در آتروپاتن و آلباني، از زمان حاکميت ساسانيان و به ويژه از سده 5 م. آغاز مي گردد. اين طوايف از سويي در سايه زندگي در تحت حاکميت دولت ساساني به هم مي پيوندند و مناسباتشان توسعه پيدا مي کند، و از سوي ديگر در پرتو مبارزه متحد بر ضد دولت حاکم استيلاگر، بين اين طوايف علايق معنوي و نزديکي زيادي پديد مي آيد و منافع مشترک اقتصاديجغرافيايي نيز همبستگي آن ها را تقويت مي کند. بديهي است که در چنين اوضاع و احوالي طوايف هم زبان و يا داراي زبان هاي خويشاوند بيشتر به هم نزديک مي شوند و در هم مي آميزند. به قول يکي از دانشمندان "به هنگام نيازهاي موقتي، بين طوايف خويشاوند پيوندهايي پديد مي آيد و با از ميان برخاستن اين نيازها، آن ها از يکديگر جدا مي شوند. در بعضي جاها نيز طوايفي که از هم جدا شده بودند، دوباره به هم مي پيوندند و اتحادشان استحکام و دوام بيشتري مي يابد و بدين گونه نخستين گام به سوي پيدايش ملت برداشته مي شود." بنابراين مبارزه متفق بر ضد حاکميت استيلاگر در اين دوره براي طوايف ساکن آذربايجان و به ويزه طوايف ترک زبان اين خطه، به يک نياز مهم تاريخياجتماعي، به يک عامل مهم سياسي تبديل مي شود.
دوره فتوحات اعراب و پيروزي آن ها زمينه را براي تسريع و تکميل فرايند شکل گيري زبان عموم خلقي در آذربايجان از جهات مختلف آماده مي کند. گفتني است که اگر تا دوره استيلاي اعراب، فرايند تشکل خلق و زبان واحد در آذربايجان آغاز نگرديده و جا نيفتاده بود، اين شکل گيري در همين دوره صورت ديگري به خود مي گرفت و زبان عربي در صورتي که زبان دولت و دين و ادب بود، به راحتي مي توانست زبان هاي متنوع طوايف و قبايل پراکنده و جدا از هم را از ميدان به در کند و همچنان که در مناطق زيادي از خاور ميانه و نزديک اتفاق افتاده، زبان عربي جايگزين زبان هاي محلي گردد. اما به جهت وجود خلق و زبان واحدي که شکل گيري اش آخرين مراحل خود را مي پيمود، چنين حادثه اي در اين سامان روي نداد که هيچ، حتي طوايف و قبايل عربي زباني هم که به اين جا کوچيده بودند، با گذشت زمان زبان شکل گرفته در اين جا را فرا گرفتند و زبان خود را فراموش کردند و زبان عربي در اين سامان از نوشتار به گفتار نرسيد.
در همين دوره، جريان نزديکي و وحدت اهالي آتروپاتن و آلباني نيز که از قرن ها پيش آغاز گرديده بود، سرعت بيشتري مي گيرد. عمده ترين لازمه اين وحدت، پديد آمدن يک زبان به مثابه واسطه ارتباط بود. در همين سده ها زبان هاي طايفه اي متعددي در بخش هاي شمالي و جنوبي آذربايجان رايج بودند که با گذشت زمان مغلوب عموم خلقي در حال شکل گيري مي شدند. موقعيت ممتاز تجارتي آذربايجان، به ويژه به جهت قرار گرفتن اين سرزمين بر سر راه هاي بازرگاني بين شرق و غرب، و شمال و جنوب، و پيشرفت مناسبات اقتصادي و فرهنگي بين ساکنان شمال و جنوب نيز وجود زباني را که وسيله ارتباط عمومي باشد، ايجاب مي کرد. مسلمان شدن مردمان شمال و جنوب و ايجاد وحدت ديني هم از سويي به شکل گيري زبان ارتباط عمومي کمک مي کند.
در چنين شرايط اجتماعي – فرهنگي و تاريخي – سياسي، زبان ترکي به مثابه يک وسيله ارتباط و پيوند عمومي خودنمايي مي کند. در اين جا سؤالي مطرح مي شود؛ و آن اين که، کدام عوامل تاريخي چنين وظيفه اي را نه به عهده زبان هاي ديگر، بلکه به عهده زبان ترکي گذاشت؟ اهم عوامل تعيين کننده مزبور به قرار زير است :
1 – طوايف ترک زبان در اين سرزمين از اکثريت برخوردار بودند.
2 – در سده هاي ميانه اتحاديه هايي دست مي يافتند و همين موقعيت برتر سياسي سهم و نقش طوايف ترک زبان را در حوادث سياسي و اجتماعي اين سامان بيشتر مي کرد.
3 – سهولت فراگيري زبان ترکي به جهت ويژگي هاي ساختاري آن و مخصوصا" التصاقي بودن اين زبان.


مطالب مشابه :


استخدام در دفتر تجارت ارس جلفا در جلفا

استخدام در دفتر تجارت ارس جلفا در روبروی ناحیه پستی طبقه پایین اتونوری شرکت اغور تجارت




پیام تشکر

تشکر از دهقانان و کشاورزان اُغور جوانان و تجارت مردی از مختص




دانلود موسیقی قشقایی

بانكداري الكترونيكي بانك تجارت. 279.دانلود گئدن آغور ائلmp3-طهمورث کشکولی و هلاکو جانی پور (1)




عكس ومختصر تاريخچه ازابهر

ایوانک – آغور - آقجه کند – آهک - باریک آب - بالقلو – برزابیل – بهاور قانون تجارت




گزیده‌ی لغات و اعلام تاریخ جهانگشای جوینی

شراکت کردن در تجارت. می‌باشد که طی مرور زمان به شکل باش‌اغور//باشغور//باشقورد در آمده است.




دگرگونی زبان در آذربایجان(رحیم رئیس نیا)

است که هون هاي ساکن قفقاز غير از دامداري، به کشاورزي و صنعتگري و تجارت پوست اغور (شش




يک هزار واژه اصيل تركي در پارسي ( بخش اول)

، تاجر، بازرگان؛ ارتاغي = بازرگاني ، مضاربه ، با سرماية ديگران تجارت با آغور (باخ: آخور




شهید علی اکبر پورقاسم

روستايی بود به نام "آغور سه فرزند دارند ،فرزند اولشان آقا مهدی که کارمند بانک تجارت




برچسب :