دنیا

 

 

هميشه بر اين باور بوده ام که دنيا اينطور نيست که نگاهش ميکنيم ... بايد سعي کنيم حقايق را به گونه اي که خدا آفريده ... زيبا ... بفهميم... بايد باور کنيم اگر زماني دنيا وفق مرادمان نبود ... شايد بهتراست طور ديگري نگاه کنيم


          nature10.jpg


 


وقتي به آسمان نگاه ميکنم ... سپس به زمين زير پايم مي نگرم ... درک و فهم من فاصله اي بي پايان را لمس ميکند


بله اين چيزيست که ما ميبينيم و در نظر اول به ذهنمان ميرسد... اما کافي است ديد خود را از اينجايي که ايستاده ايم وسيع تر کنيم, کمي آن طرف تر ... چند قدم دور تر را نگاه کنيم, چه ميبينيم؟  ...    افق را ميبينيم ... در آن هنگام است که حقيقت را ميابيم, اين شگفتي را ميابيم که آسمان و زمين, اين دو پهناور که هميشه بينشان فاصله اي بي انتها ميديديم ... يکديگر را در آغوش کشيده اند... شب و روز در کنار هم هستند و هر صبح هنگام طلوع خورشيد که بيدار ميشوند و هر شب هنگام غروب خورشيد که به خواب فرو ميروند ... با برق بوسه ي پر مهرشان فضا پر از رنگ گرم و نارنجي عشق ميشود 


براي عزيزي مينوشتم که دلگير بود... از دنيا,  از خدا, و از همه آدم هاي اطراف... دل او پر از محبت است و روحش سرشار از احساسات لطيف... اما چرا دلگير بود... نميدانم ... شايد به همان دلايلي که من مدت ها پي آن گشتم و نيافتمش..دلم ميشکند وقتي کسي را که دلش پر است از زيبايي, غمگين ميبينم... برايش گفتم :


 بايد طور ديگه اي به دنيا نگاه کنيم, بايد سعي کنيم حقايق رو با احساسمون ببينيم... نه با چشممون. تاحالا شده با احساست چيزي رو ببيني؟ کمي عجيبه اما زيباست


يه روز که تو خونه تنهاي تنهايي, خوب به اطرافت نگاه کن ... به ديوار, به در, تلوزيون, حياط... يه شمع بيار, روشنش کن, به اون هم نگاه کن, به آسمون هم نگاه کن... خوب, چي ديدي؟ دنياي اطرافت رو... اما اين چيزي بود که با چشمت ديدي... حالا چشمت رو ببند... نترس چشمت رو ببند... حالا اطرافت رو لمس کن ... ديوار رو, کمد رو, چي ميفهمي؟ يه جسم سرد و بي روح, فقط همونقدر ازش ميفهمي که سر انگشتات رو لمس ميکنه, اما برات معنايي نداره, با همه بزرگي و زيبايي که تو چشمت داره, هيچ حسي بهش نداري...


حالا برو پيش شمعي که هنوز روشنه, چشماتو ببند, دستتو آروم نزديکش کن, گرماشو حس ميکني؟ چي ميبيني؟ يه هاله زيبا از رنگ نارنجي و قرمز...؟ که داره پر رنگ ميشه... اين چه حسيه؟ پس اون چيزي که ميديدي چي شد؟ اون شمع کوچيک و اون شعله آرومش حالا تو ديد احساست چه عظمتي پيدا کرده... عجيبه ... اما حقيقت داره


اي انسان ها... دنيا آن طور نيست که فکر ميکنيد, دنيا شگفت انگيز تر از فهم ماست ... نظاره کرديد وقتي چند قدم دو تر را نگاه کنيم چه طور فاصله اي کشنده بين  آسمان و زمين تبديل به عشق ميشود؟ . وقتي با احساسمان نگاه ميکنيم چه طور حقايق رنگ عوض ميکنند؟


و اين حقيقت است که به آساني ميشود آن را يافت ... جهان اينگونه نيست که ميپنداريم


مطالب مشابه :


اختلاف بين مانيتورهاي پلاسما و LCD

- تلوزيون هاي ال سي دي خود سنگين تر هستند كه مي تواند در سوار كردن آن ها بر روي ديوار اثر




دنیا

به ديوار, به در, تلوزيون, حياط يه شمع بيار, حالا اطرافت رو لمس کن ديوار رو, کمد رو,




موضوع انشا’:حیوان دوستی نزد ایرانیان است وبس

تلوزيون ما هم را در تلوزيون ببينيم در موردشان حرف بزنيم و عكس‌هاي آنها را به ديوار




جوک لری

يهو تو لرستان ملت همه تلوزيون رو خاموش آقا لطفاً اينو دست به دست كن بمالش به ديوار




شب وحشت

سمت تلوزيون بر ميگرديد كه برق قطع شده و چند ثانيه بعد وصل ميشه ولي اين دفعه ديوار خوني




پیام کو تاه بهداشت حرفه ای

پيچ تلوزيون و وسايل برقي را باز و بسته نكنيد .- قبل از كوبيدن ميخ به ديوار به مسير سيم كشي برق




رمن غرور عشق3

بعدم كانال تلوزيون عوض كرد وروي همون به خاطر همين صروتمو برگردوندمو به ديوار پشت سرش




برچسب :