آخر می افتم از سرت از «دوستم داری»

از پنجره بیرون می اندازم سلامت را
بی حوصله، می آورم بشقاب شامت را

خسته، جلو می آیی و می بوسی ام امّا
من هی عقب تر می روم هی پشت بامت را

آخر می افتم از سرت از «دوستم داری»
باید که از دنیا بگیری انتقامت را

روی تنم جای کبودی مانده از دستت
مردی!! نشانم می دهی هر شب مرامت را!!

در من گره خورده طنابی، بسته به هیچم
دُور خودم، دُور تو، دُور عشق می پیچم

من خسته ام، من خسته بودم، خسته خواهم بود
ای کاش ساعت روی دیوارش بخوابد زود

سرما زده دنیام از برفی که می باری
گم می کنم خود را میان خانه ای از دود

یک مرد عاشق را برایم ادّعا کردی
امّا عزیزم زود راهت را جدا کردی

این زن همیشه پشت اسمت زندگی می کرد
آخر بگو! یک بار اسمش را صدا کردی؟!

آهسته در رفتم شبیه ذرّه های ِ شن
با بی حواسی مشت هایت را که وا کردی

و یک نفر برداشت نعش ِ این زن ِ کم را
حل کرد در آغوش خود هر جوری از غم را

حل کرد جدول های خالی را کف ِ مغزم
که می شود رد کرد هر چیز ِ مسلّم را

من گریه می کردم عذابی را که در من بود
آورد روی تخت، گرمای جهنّم را

باید ببینی سوختن از عشق یعنی چه!!
وقتی نوازش می کنم موهای مَردَم را

مردی که از خواب ِ بد ِ بد پا شدم پیشش
بوی تنم را می دهد لب ها و ته ریشش

می فهمدم از لرزشی که در صدا دارم
از چین ِ کم عمقی که زیر ِ چشم ها دارم

از بغض بی ربطی که بین خنده هایم هست
سردرد های بی خودی که از کجا دارم!

دارد گره های مرا وا می کند بی حرف
مردی که بیرون می کشید این نعش را از برف

یخ کرده حتماً ظرف شامش توی تنهایی
دارم تصوّر می کنم، پیشم، همین جایی!
(حس کن! همین جایی! همین جایی! همین جایی!)


هی منتظر تا که ببینی دست پختم را
می بوسی ام از پشتِ سر، بازوی لـ-ـخـ-ـتم را


از پنجره بیرون می اندازی سکوتم را
آهسته می بندی به خود فکر سقوطم را


بالا می آیم از خودم می آورم بالا

خود را و با عشقت جنینی را که از حالا


در من گره خورده، طنابی که نجاتم شد
چشمی که توی عشق/ بازی، مات ِ ماتم شد

برگشته ام پیش تو از شن های سرگردان
مثل شروعی تازه قبل از لحظه ی پایان

بر سینه ات سُر خوردن ِ خوشبختی مویم
نُه ماه لرزش های قلب ِ کوچکی تویم

این بچّه که از توست چسبیده به دنیایم
از هر طرف راهی ست که سمت تو می آیم

در من طنابی وصل شد به تکّه ای از تو
من را تصوّر کن گلم! هرچند اینجایم!!

هرچند امشب هم کنار شوهرم هستم
می فهممت، ناراحتی بدجور از دستم

بی خنده، آدم برفی ِ افتاده بر تختم
دارد عذابم می دهد حسّی که سرسختم

باید بخوابم مثل ِ قبلا ً در فراموشی
باید بخوابم توی فکرت با همآغوشی

باید بخوابم، باز کن درهای خوابت را
آهسته می آیم کنارت بعد ِ خاموشی...

 

از فاطمه اختصاری


مطالب مشابه :


کتاب جدید علیرضا آذر به نام اثر انگشت در دست انتشار

کتاب جدید علیرضا آذر به نام اثر مجموعـﮧ شعر اسمش همین است دانلود آهنگ دلم آغاز




کنسرت علیرضا آذر در جشن سالانه Asus

وبلاگ رسمی علیرضا آذر مجموعـﮧ شعر اسمش همین است دانلود آهنگ دلم آغاز میخواهد از




با علیرضا آذر

با علیرضا آذر اتوبان استدانلود کتاب یک بحث در کتاب «اسمش همین است» حذف شده




تومور 3

علیرضا آذر • رزا




معرفی چند سایت در زمینه دانلود کتاب

معرفی چند سایت در زمینه دانلود کتاب بوده و همین نکته ای از کتاب است اما




بافت شناسی دکتر جعفر سلیمانی راد

برای همین همه دنبال یک کتاب تمیز برای کپی (اسمش محفوظ است ) 21:41 توسط علیرضا




تمام امکانات گوگل

نوشته شده در تاريخ جمعه چهارم آذر ۱۳۹۰ توسط علیرضا. است که همه که از اسمش پیداست




آخر می افتم از سرت از «دوستم داری»

علیرضا آذر ای که وسط اتوبان استدانلود کتاب یک بحث فمینیستی کنم، پیشم، همین




برچسب :