فمینیسم روانکاوانه

  • فمینیسم روانکاوانه:

در این گونه از فمینیسم که بیشتر از شاخه های دیگر اشراف دارم بر اساس نظریه زیگموند فروید بنا شده است .فروید در سه مقاله دربارهٔ نظریهٔ جنسی رشد زنانگی را بر اساس «رشک ورزی به آلت نرینه» در دختر، و رشد مردانگی را بر حسب «عقدهٔ ادیپ» به مثابهٔ نفی مادر دانست. انسان از لحاظ روانکاویفروید موجودی دوجنسیتی است که البته این حالتدوجنسیتی انسان به معنای حالت دوجنسی دگرجنسخواهی/همجنس خواهی نیست.حالBiosexual"انسانی ربطی به گرایشات همجنس خواهانه/دگرجنسخواهانه ندارد و یا تایید این نیست کهانسان ابتدا به دو جنس میل داردو بعد این میل به یک جنس خلاصه و تفکیک مییابد. این حالت دوجنسیتی از نگاه فروید به سان تبلور بخشهای مردانه/زنانه،«Passive-Active»در انسان است که بعدا در مسیر تفاوت گیری جنسیتی به دو حالتدختر و پسر،هویت زنانه ومرد انه تبدیل میشود. البته این حالت دوجنسیتی در نزد فروید یک دوجنسیتیمردانه است. این بدان معناست که در نگاه فروید،لیبیدو اساسا انرژی مردانه وActive است ولی این عنصرمردانه می تواند به دو شکل «Active» و یا «Passive»،یعنی مردانه و زنانه بروزپیدا کند. در نگاه فروید این حالت «Passive» و «Active» نیز دارای ارزش گذاریاخلاقی نیستند و برابرند، زیرادر نهایت یکی هستند. در مسیر رشد جنسی – روانی  کودک و با عبور از مراحلدهانی،مقعدی و تناسلی و با شکل گیری هر چه بیشتر«من»در درون کودکاز طریق گذار مثبت ادیپالی و صرفه نظر کردنکودک از عشق ادیپالی و همخوانی خواندن خویش با همجنس مادر یا پدر، هویتجنسی و جنسیتی کودک شکل می گیرد و او به هویت جنسیتی دخترانه یا پسرانهخویش دست می یابد. حاصل گذارمنفی ادیپ و ترسهای اختگی و یا خشمهای عمیق تعالی نیافته امحای پدر و یامادر می تواند باعث ایجاد اختلال هویتی و رشد حالت زنانه در مرد و یابالعکس مردانه در زن و دیگراختلالات هویتی و نیزاختلالات جنسی و انحرافات جنسی شود. حالت هویت جنسیدگرجنس خواهانه نیز اینجا شکل نهایی خویش را می یابد و هرگونه انحراف جنسیو یا جنسیتیدر نگاهفروید نیز ناشی از اختلالات رشد جنسی/روحی ناشی از این مرحله ادیپی وماقبل ادیپی و نارسیستی است. از آنرو که در نگاه فروید بی سکسوالیت مردانهاست، از آنرو نیز در مرحلهنارسستی اولیه، رابطه دختر و پسر با مادر یک رابطه دگرجنس خواهانه است ودر واقع دختر نیز خویش را بشکل یک پسر و تکمیل کننده مادر حس می کند. اینگونه نیز در این مرحله حالتاستمناء کلیتوریسی و استمناءپسرانه هر دو حالت مردانه دارند، زیرا بباورفروید استمناء در کل عملی مردانه است.در مرحله بعدی رشد ادیپالی و با دیدنتفاوت خویش با پسر ودیدن نقص خویش و مادر، دختر به خاطر«حسادت آلت تناسلی»و نیز عشقادیپالی به پدر، به سمت پدر کشیده میشود و در درون او زنانگی رشد و جا میافتد. اینگونه نیز سکس زنانه از مرحلهکلیتوریسی به مرحله واژنی تکامل می یابد و در پسر حالت دگرجنس خواهانه وهم هویت خوانی خویش با پدر و عبور از عشق مادری نقش می بندد و دوران مخفیرشد سکسی تا بلوغ جوانی شروعو ادامه می یابد. در نگاه فروید و بطور کل روانکاوی کودک از دو مرحله رشدنارسیستی و ادیپالی می گذردکه در مرحله نارسیستی مادر مورد عشق کودک پسریا دختر است و مرحلهادیپالی که عشق کودک متوجه جنس مخالف میشود. دختران اما در این گذار ازنگاه فروید دارای سختی بیشتری هستند،زیرا نه تنها بایستی از عشق مادر بهعشق به پدر برسند و ابژه عشقی / جنسیشان را تغییر دهند بلکه همزمان به عشق قبلیشان نیز تنفر و یا حسادتورزند. در مورد کودک پسر این راه راحتتر است،چون ابژه عشقی/ جنسی یکی باقیمی ماند.

با نقدهایی که فمینیست­ها، به خصوص موج دومی­ها، به فروید وارد آوردند و نظریات روان کاوانه­ی او را دارای سوگیری جنسیتی دانستند، نظریه ­های روان کاوی جدیدی شکل گرفتند که به نظریه‌های جنسیت معروف شدند.

فمینیست‌ها از نظریات روان کاوانهٔ فروید برای توضیح این مسأله استفاده کردند که چه­طور آموزش­های دوران کودکی بر ناخودآگاه انسان اثر گذاشته و در دوران بزرگسالی سرباز می‌کند. نانسی چودوروف، کارول گیلیکان، کیت میلت و ژولیت میچل را می‌توان جزء فمینیست‌های روانکاو به حساب آورد. به طور مثال {چودوروف} به نقش مادر در به آغوش کشیدن فرزند و هویت یابی جنسی فرزند از طریق مادر اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد که چرا پسران زودتر مستقل شده و دختران علاقه­مند به برقراری ارتباط­های عاطفی هستند.

ژاک لاکان، یکی دیگر از مفسران روش فروید و از تأثیرگذاران بر فمینیسم روان­کاوانه است که عدم برخورداری از آلت تناسلی را نمادی فرهنگی می داند و از تعبیرات زیست شناختی فروید فاصله می‌گیرد. او در عین حال بر رابطهٔ هویت یابی جنسی و یادگیری زبان تأکید می‌کند. ایریگاری، یکی از شاگردان و منتقدان لاکان است و در کنار هلن سیکسو از بانیان مکتب «نوشتار زنانه» شمرده می‌شود. مکتبی که می‌خواهد از موضع بدن زنان بنویسد و زنانه نوشتن را ترویج دهد.

 لکان در تئوری خویش از خانوادهو کمپلکس ادیپی به سان یک تولید تاریخی سخن می گوید و حسادت زنانه به التتناسلی را بدور می اندازد. در نگاه او هویت جنسیتی و جنسی در عبور از مرحلهخیالی شیفتگانه/متنفرانهبه جهان سمبلیک سوژه و قبول محرومیت از مادر توسط کودک و از طرف دیگر قبولقانون جنسی عدم زنای با محارم یانام پدرصورت می گیرد. اینگونهدختر با قبول این نام پدر و محرومیتاز وحدت جاودانه با مادر به هویت زنانه خویش دست می یابد که به شکلفالوس بودن استو پسر بافالوس داشتن به این هویتمردانه یا پسرانه دست می یابد. فالوس به معنای آرزومندیاست و فالوس سمبل آرزومندی و تمنای بشریست. تمنایی که در نهایت در پی دستیابی به ابژه کوچک غ و یا همان وحدت نهایی با مادر و دیگریست، اما همزمانپی برده است که این وحدت مطلقناممکن است و او موجودی فانیست. اینگونه آرزومندی او ناشی از جستجوی اینتمنای دست نیافتنی است که همزمان او را مداوم به جستجو و دست یابی به اشکالو حالات مختلف این تمنا وآرزومندی وامی دارد. فالوس سمبل این آرزومندیست که اساس انسان است وهیچگاه کامل بدست نمی آید. از اینرو نیز حالات فالوس داشتن مرد یا نیازبودن و  حالت فالوس بودن زن یا نازو راز بودن، حالاتی غیرقابل دست یابی کامل هستند و مرتب قابل تحولند. اینگونه نیز بازی عشق و قدرت زن و مرد از نگاه لکان به یک بالماسکهتراژیک/کمیک تبدیل میشود که در آن مردمی خواهد با دست یابی به زن به تمنای خویش دست یابد،تمنایی که هیچگاه کاملبدست نمی آید و زن می خواهد در نگاه مرد مورد عشق واقع شود و مظهر عشق وتمنا و فالوسبرای مرد باشد وهمزمان احساس می کند که نه می تواند این را کامل بدست آورد و یا این نقشمظهر تمنا بودن را کامل بازی کند. زیرا فالوس در نهایت نه قابل داشتن و یابودن است. بودن او در نبودنش استو نبودنش به معنای بودنش. داشتنش به معنای نداشتن و نداشتن به معنای حس وضرورت داشتن او. فالوس اسم دلالت این آرزومندی و اساس این سیستم سامیدلالتو دیسکورس نام پدراست. این حالت آرزومندی و فالوس داشتن یا بودن، توسط عبور کودک دختر و پسر ازعشق نارسیستی اولیه و عبور از«من»نارسیستی خویش و عبور از لذتنارسیستی جنسی نرگی و کلیتروسی و قبولمحرومیت از مادر،باورود به جهان سمبلیک و سوژه شدن و به تمنا وآرزومندی دست یافتن و یاتمنا شدن زنانهبدست می اید. از اینرو نیز اینعبور از لذت جنسی اولیه و دست یابی بهتمنای جنسی جهان سمبلیک سوژههمزمان با ایجاد مفهومشرم و حجاب صورت می گیرد  و اینگونه ، همانطور که اسطوره آفرینش نشان می دهد، باخودآگاه شدن و فرد شدن انسان، شرم نیززاییده میشود و شرم ایجاد گر عشق و تمنای عشقو احساس همراه عشق وخوداگاه بشریست و آدم و حوا اینگونه به اولین عاشق و معشوق، اولین جفتتمناطلب و تمنامند تبدیل میشوند. بااینحال این حالت هیچگاه کامل بدست نمی آید، زیرا ذات آرزومندی در عدم تحققکامل آن است. اینگونه نیز بقول طنز لکان\ عشق اعطایچیزیست که فردفاقد آن است، اعطابه کسی کههیچگونه میلی به دریافت آن ندارد.در لحظه عشق عاشق مردبه معشوقشمی خواهد قلب و جان خویش و تمنای خویش را اعطا کند. اما در واقعاو اصلااین تمنا را کامل ندارد که به دیگریکامل بدهد و دیگری یا معشوق در واقع بجای این میل گرفتن و داشتن تمنا، درچشمان او دیدن خویش به سان سمبل این تمنا را می خواهد و نه آنکه او حتما بهاو قلب و تمنایش را هدیه کند. او می خواهد در نگاه معشوقش به خویش عشق به این تمنا و رازی را ببیند کهاو سمبل آن است. تنها در این دیدن خویش به سان سمبل و محور این تمناست کهکلمات مرد و اعطای قلب و تمنایشمعنای عشق می یابد و برای مرد اساسا در حس معشوق خویش به سان تبلور اینآرزومندی هیچگاه کامل بدست نیامده است که میل در آغوش گرفتن و بدست آوردناو شکل می گیرد. بدین خاطر نیزبقول طنز زیبای لکان آنچه در لحظه جنسی و عمل جنسی صورت می گیرد، در واقع نه یک عمل جنسی، بلکه یکعمل جنسیتیو بازی فالوس بودن/فالوس داشتناست. زن در این نگاهآنگاه مظهریا یکهیچ/همه چیزاست. لکان این حالت زنانه در دیسکورس جنسیتی رابه این شکل نیز بیان می کند که درواقعزن وجود نداردکه باعثحملات فراوانی به او شد. اما منظور لکاناین استکه دقیقا بدینخاطر که زن نماد آرزومندیست و تبلور تمنای بشریست، پس زن یکحجاب و رویاست و هیچ چیز/همه چیز است. او تبلور تمنایی است که بودنش درنبودنش است، تمنایی که هیچگاهکامل بدست نمی اید و همیشه در حجاب می ماند و در حقیقت نمادی از جسم مادر ووحدت گمشده با مادر و بهشت جنینی است، بهشتی که هیچگاه کامل موجود نبوده ودر ذات خویش یک توهم است. بیدلیل نیست که بقول نیچه و در زبان آلمانی حقیقت زنانه است. زیرا حقیقت نیزمثل زن هیچگاه بدست نمی آید. این حالت هیچ چیز/همه چیزی زنو حالت نیازبودن و میل دست یابی بهآرزومندی مرد، اساس نوع حالت عشقی و جنسی و حالات جنسیتی زن و مرد را وحتی تفاوتهای آنها در نگاهشان به زمان و مکان را تشکیل می دهد. اینگونه مرددر پی قدرت است و زمانش خطیستو در پی دستیابی به تمناست و اینگونه در عشق نیز جسم زن و میل تصاحب دیگریو یا بقول نیچه دیدن زندگی به سان یک بازی و ماجراجویی، اساس خواست وحرکتش می شود. اینگونه نیز زن وعشق برایش بقول نیچه خطرناکترین و زیباترین بازی و یا در معنای لکانی سمبلاوج بازی دست یابی به تمنا میشود. در حالیکه در زن این عشق است که قدرتاصلی را بازی می کند و گویی زندر مرد همیشه یک <دیگری> را می بیند که در پشت مرد قرار دارد کهسمبل نگاه پدر و این دیگریست که به او می نگرد و او را دوست می دارد. شایداین نیز یکی از دلایل این موضوع باشد کهزنان در لحظه جدایی از عشق می توانند با حالت عمل گرایی بیشتری به موضوعنگاه کنند و راحتتر جدا شوند. در حالیکه مردان یا مشکل تن دادن به عشق و حسمعشوق به سان یک تمامیتبزرگ،به سان یک <دیگری> بزرگ و سوژه برابر و متقابل را دارند و یاوقتی عاشق می شوند، میتوانند در زیر نگاه عشق و در پی دستیابی به این تمنایخویش چنان اسیر تمنایشان شوند واسیره این«ابژه مطلق»که داغان و خراباتی شوند. یا این دو حالتباعث میشود که تجربه جنسی برای این دو دارای تفاوتهایی نیز باشد و برایمثال مردان بیشتر با چشم باز عشق بازی میکنند و زنان بیشتر میل دارند که با چشم بسته عشق ورزی کنند و یا زنانبیشتر ارگاسمو لذت جنسی را در کل جسم خویش و یا در بخشهای مختلف احساس میکنند و مردان بیشتر در حوزهتناسلی به این لذت می رسندو بطورکلی بدینخاطر نیز مردان اینقدر برایشاناحساس ناتوانی جنسی دردناک است، زیرا به معنای عدم دستیابی به تمناست.. درحقیقت این حالت نیازبودن مرد و ناز و و درحجاب بودن زن باعث حالت آفاقی بودن مرد و جسمانیبودن زن می شود. بی دلیل نیست که مفهوم زن و جسم در همه فرهنگها پیوندتنگاتنگ با یکدیگر دارند و سرکوب یکیبا سرکوب دیگری همراه بوده است. این تفاوت نیز باعث می شود که زنان بیشتردر زمان حال می زیند تا مردان و مفهوم زمان نزد آنان بیشتر به شکل دایرهوار و چرخشی و یا ماننداستفاده جولیا کریستوا از نگاه و مفهوم زمان نیچه، زمان زنان یک حالتتکرار جاودانهاست. بقول فروید مرد یک نقاش و زن یک بافنده است. اینگونه مرد به سان نقاش به واقعیتمقابل می نگرد و از چشم اندازهای مختلف آن را بازمی آفریند و زن به سانبافنده و با توجه به جزییات، هر نقش را از جهات مختلف و گرههای مختلف میآفریند و نقشی درونی را زنده میکند و گویی زمان گذشته و آینده در زمان حال به وحدت خویش دست می یابند.

. تاثیر حالت دوگانهانسان و تمنایش و و متحول بودن سمبلیک این حالاترا می توانیمدر جهان مدرن ببینیم، که در آنمفاهیم زن و مرد مرتب درحال دگردیسیو تحول هستند و درعین حال حالت پایه ایتمنا جستن مردوتمنا بودن زنراحفظ می کنند. اینگونه در تحول سمبلیک این حالات ما شاهد زنان پرنازی هستیمکه در عین حال نیازهای خویش را مغرورانه بیانمی کنند و می طلبند و مردانی که در عین بیان تمناهای خویش، تن به نازها وتمناهای خویش می دهند و حالاتی ترکیبی می آفرینند.


مطالب مشابه :


روانکاوی 3

مشاوره اینترنتی (آنلاین) - روانکاوی 3 - ارائه دهنده خدمات جامع مشاوره الکترونیکی حقوقی و




روانکاوی متأهلان

مشاوره روان شناسی رایگان،اینترنتی،آنلاین - روانکاوی متأهلان - مرجع مشاوره روانشناسی و




سایت بزرگ روانشناسی و روانکاوی (رایگان)

معرفی بهترین سایت های اینترنت - سایت بزرگ روانشناسی و روانکاوی (رایگان) - معرفی بهترین وب




روانکاوی

مشاوره قبل از ازدواج روانشناسی مشاوره آنلاین مشاوره آیا یک مکتب روانکاوی ثابت وجود دارد؟




نقد روانکاوانه فیلم بزرگراه گمشده (lost highway)

روانشناسی.روانکاوی.روانپزشکی - نقد روانکاوانه فیلم بزرگراه گمشده (lost highway) - تحلیل و بررسی




روانکاوی

آموزش و روانشناسی - روانکاوی - آموزش و اگر میتونید روزی چند بار آنلاین




ادیپ، عقده ای همه-شمول

روانشناسی.روانکاوی.روانپزشکی - ادیپ، عقده ای همه-شمول - تحلیل و بررسی بیماریهای اعصاب و روان




درمان با دارو

روانشناسی.روانکاوی.روانپزشکی - درمان با دارو - تحلیل و بررسی بیماریهای اعصاب و روان




فمینیسم روانکاوانه

روانشناسی.روانکاوی.روانپزشکی - فمینیسم روانکاوانه - تحلیل و بررسی بیماریهای اعصاب و روان




تاثیر روانکاوی در تشخیص و علل بیماری و درمان

روانشناسی.روانکاوی.روانپزشکی - تاثیر روانکاوی در تشخیص و علل بیماری و درمان - تحلیل و بررسی




برچسب :