درامدی برشناخت احمد شاملو 1

درامدی برشناخت احمد شاملو 1

 

سخن نخست:

سخن گفتن از حافظ از مناظر و مرایای گونه گون به قدری رواج یافته ، که یکی از نویسندگان پیشنهاد "حافظ بس"- به سیاق "آتش بس" - داده بود تا حق سعدی و سایر شعرای بزرگ کشور مغفول نماند.

بی تردید در مورد ابعاد مختلف شخصیت و آثار شاملو صدها نوشته موجود است و نوشتن بیش از این ، شاید تکرار مکررات باشد و قدری ملال آور گردد. با این وجود گسترة فعالیت های فرهنگی شاملو به قدری وسیع و متنوع است که هنوز می توان سخنان تازه ای در باب او گفت. در بارة اثر حجیمی مانند "کتاب کوچه"، کماکان می توان نوشت. گرایش های فکری او – به عنوان بخشی از تاریخ ما- هنوز برای نسل جوان آموزنده است. زبان شعری اش کماکان قابل تحلیل است. اظهار نظرهای بی سابقه و بعضا تند او در باب میراث فرهنگی – موسیقی، شعر, نقاشی و هنرهای تجسمی- قابل بحث است و با تحلیل مضامین چند لایة شعر او می توان تفاسیر تازه ای از آن ها به دست داد. او در عین حال شاعر، نویسنده، فرهنگ‌نویس، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، و مترجم بوده است. احدی از شاعران معاصر چنین کارنامة فرهنگی گسترده ای ندارد. او که گاه 10 ساعت کار روزانه می کرده و در طول 50 سال، به اندازة ده ها انسان فرهیخته کار کرده است و طبعا ضعف هایی – بعضا در خور توجه- هم در ماحصل این کوشش ها وجود داشته که البته نباید چشم بر آن ها بست. به هر تقدیر، شاملو بزرگ است و همة ابعاد زندگی هنری او شناخته شده نیست. آثار وی به زبان‌های: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی ترجمه شده‌است.

در فیلم «شاعر بزرگ آزادی»، «ضیاء موحد» منتقد ادبی می‌گوید: «بعد از حافظ، شاملو تاثیرگذارترین شاعر ایران است… و همان طور که حافظ تصویرگر عشق آسمانی است، شاملو تصویرگر عشق زمینی است.» (مصاحبه آیدا با روزنامه شرق مندرج در وب ‌سایت رسمی «احمد شاملو»)

فراهم آمدن این نوشته بیش از هر چیز برای این بوده که خودم تصویر واضح تر و شفاف تری از کارنامة ادبی و فرهنگی او داشته باشم. امیدوارم به کار کسانی با انگیزه های مشابه هم بیاید.

 

فصل نخست: سال شمار زندگی

سال‌های پیش از جوانی :

پدرش حیدر نام داشت، و به گفته شاملو در شعر «من بامدادم سرانجام...» از مجموعه "مدایح بی‌صله" پدرش حلقه‌ای است که شاملو را به اهالی کابل متصل می‌کند. مادرش کوکب عراقی شاملو، از مهاجران قفقازی بود که طی انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه، به همراه خانواده‌اش به ایران کوچانده ‌شده‌ بود.

آغاز فعالیت سیاسی و زندان :

در سال 1323 به خاطر وطن پرستی افراطی و طرفداری از آلمان، متفقان او را دستگیر و به زندان شوروی ها در رشت منتقل می كنند. خودش می گوید :


"موقعی كه رضاخان را بردند من بچه ای بودم زیر 16 سال. بدون هیچ درك و شعوری. فقط یك چیز توی ذهن من فرو رفته بود كه روس و انگلیس مانع پرواز كردن این ملت بدبخت هستند و وقتی كه آلمان با روس و انگلیس در حال جنگ است و ما تبلیغات این ها را می شنویم، یك بچه 16 - 15 ساله كه هیچ نوع سابقه تفكر سیاسی ـ اجتماعی ندارد می گوید من طرفدار آلمانم چون دارد دشمنِ مرا می كوبد. من با این ذهنیت و با این سادگی وارد یك جریان ضد متفقین شدم كه كارم به زندان كشید و توی زندان بسیار چیزها یاد گرفتم و بسیار آدم ها دیدم. و من دیدم این آدم ها كه نام و آوازه شان مثل طبل تو كله می پیچید، چقدر حقیرند. سر یك تكه نان كه این از توی بشقاب آن برمی داشت دعواشان می شد. خب، خود این برخورد برای من یك دانشگاه بود، كه این آدم های سیاسی و ژنرال ها و سرلشكرها و آدم هایی در پایه وزارت، چه آدم های واقعا بی معنی و خالی و پوچی هستند. این خودش درس كوچكی نبود..."

 

چند حادثة تاثیرگذار:

در سال 1324، دموكرات ها در ارومیه، سرگرد حیدر شاملو را به اتفاق پسرش احمد می گیرند و مقابل جوخه اعدام قرار می دهند. پیش از فرمان آتش، فرمانده لحظه ای دچار تردید می شود و مصلحت می بیند با بالادستی ها مشورت كند. دو ساعت پدر و پسر در مقابل جوخه آماده، منتظر می مانند. احمد شاملو با نقل این خاطره تاكید میكند: "تكلیف من در این دو ساعت با مرگ و زندگی روشن شد. پس از آن هیچ گاه از مرگ نهراسیدم، مرگ تن برایم بی اعتبار شده بود..." این حادثه شباهتی به اتفاقی دارد که برای داستایوسکی افتاد و منشا تحول در زندگی او شده بود. ظاهرا این رخداد بر شاملو نیز تاثیر شگرفی گذاشته.

یکی دیگر از حوادثی که بر ذهن شاملو موثر بوده اند، دیدن شلاق خوردن یک سرباز توسط گروهبانی در ارتش در سن شش سالگی اوست است که به قول خود شاملو مفهوم "وهن" را در ذهن کودکی اش حک کرد:

 

نخستین‌بار که در برابرِ چشمانم هابیلِ مغموم از خویشتن تازیانه

خورد شش‌ساله بودم

و تشریفات

سخت درخور بود:

صفِ سربازان بود با آرایشِ خاموشِ پیادگانِ سردِ شطرنج،

و شکوهِ پرچمِ رنگین‌ْرقص

و داردارِ شیپور و رُپ ‌رُپه‌ی فرصت ‌سوزِ طبل

تا هابیل از شنیدنِ زاری خویش زردرویی نبرد....    ( در جدال با خاموشی)

 

حادثة دوم شنیدن آوای موسیقی از خانة همسایه است که به طرزی غریب تحت تاثیر جاذبة جادویی این آوا قرار می گیرد. مخالفت پدر با موسیقی او را به وادی شعر می کشاند و به قول خودش، شعر، برآمدِ عقدة فرو داده شدة موسیقی در روح او بوده است.

این حوادث روح سریع التاثیر و آمادة اشتعالِ شاعر را نشان می دهند و البته یکی از مهمترین شرایط شاعری و هنر، داشتن چنین روحیاتی است.

 

شخصیت های تاثیر گذار:

در زندگی شاملو چهار نفر بیشترین تاثیر را داشته اند :نیمایوشیج و فریدون رهنما در رویکرد شعری اش و مرتضی كیوان در رویکرد سیاسی اش و آیدا در نگاهش به زندگی. رهنما او را با ادبیات و فرهنگ غرب آشنا کرد. تحت تاثیر کیوان تمایلات چپ گرایانه پیدا کرد و آیدا به زندگی و کار شاملو عشق و امید تزریق کرد.

 

تاثیر نیما:

 

شاملو در سال ۱۳۲۶ با نیما ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نو روی آورد. تحت تأثیر آشنایی با نیما و به قصد معرفی شعر او، دست به انتشار مجلات کوچک مقطعی (چون سخن نو، هنر نو (ساعت ۴ بعد از ظهر)، روزنه، راد، آهنگ صبح و... زد:

 "سال ۲۵ در تهران روی بساط یک روزنامه فروش، تو روزنامه پولاد چشمم افتاد به عکس نیما که رسام ارژنگی کشیده بود و تکه ای از شعر ناقوس او. یک قلم مسحور شدم. پس شعر این است. ناگهان نیما تو ذهن من جرقه زد و شد استارت. نشانیش را پیدا کردم و رفتم در خانه اش را زدم. دیدم مردی با همان قیافه که رسام ارژنگی کشیده بود آمد دم در. به او گفتم: استاد اسم من احمد است فامیلم شاملو و دوستتان دارم. دیگر غالبا من مزاحم این مرد بودم و بدون اینکه فکر کنم دارم وقتش را تلف میکنم تفریبا هرروز پیش نیما بودم. دومین چاپ "افسانه" را من به صورت کتاب درآوردم با مقدمه ای کوتاه،اولین چاپش تو روزنامه عشقی بود. اصلا نمیدانم نیما چطور حاضر شد من برایش مقدمه بنویسم. یک الف بچه بودم."

 

در سال ۱۳۳۱ به مدت حدود دو سال مشاورت فرهنگی سفارت مجارستان را به عهده داشت.

 

 ازدواج نخست:

در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با اشرف‌الملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند.

 

کتاب ها:

«شاملو» در مجله «لوح» به سردبیری «محمد قائد» می‌نویسد: «نخست نویسنده و شاعر شدیم و بعد به فراگرفتن زبان فارسی پرداختیم.» با این عنوان «نمی‌دانم مدرسه به چه درد می‌خورد». كارنامه كلاس هشتم «شاملو» هم گواه این ادعای او است. دو تجدیدی یكی در شیمی و دیگری در دیكته! کند. (مصاحبه آیدا با روزنامه شرق مندرج دروب‌سایت رسمی «احمد شاملو»)

در سال 1326 اولین مجموعه اشعار او با نام آهنگ‌های فراموش‌شده به چاپ رسید. اما شاملو این مجموعه را نمی پسندد و می نویسد: "... قطعاتی كه در این كتاب جمع آوری شده است، نوشته هایی است كه در حقیقت می بایستی سوزانده شده باشد... ای خواننده تو با خواندن این كتاب چیز تازه ای نمی خوانی و لذت نایافته ای نمی بری، و من از این كه وقت تو را بدین گونه ضایع می كنم چه بگویم كه چقدر متاسفم."

 در سال 1330 شعر بلند 23   و سپس مجموعه شعر "قطعنامه" را منتشر می كند. شعر 23 منظومه ای بلند است كه به مناسبت کشتار مردم در 23 تیر 1330 سروده شده است:

 

 "قلبت را چون گوشی آماده كن

 تا من سرودم را بخوانم:

 سرود جگرهای نارنج را كه چلیده شد

در هوای مرطوب زندان..."


مجموعه "قطعنامه" (1330) نوعی انتقاد از خود است. انتقاد از دوران نوجوانی و دفاع از نازیسم و  انتقاد از اشعاری سست و احساساتی مجموعه "آهنگ های فراموش شده".

 

کتاب ها:

آهنگ های فراموش شده:

در "قطعنامه" گذشتة خود را به نقد می کشد و حتی خود را می کُشد تا "آهنگ های فراموش شده" را به فراموشی بسپارد و در هوایی تازه، تولدی دیگر یابد. "سرود مردی که خود را کشته است"، شرح این ماجراست:  

 

نه آبش دادم

نه دعایی خواندم،

خنجر به گلویش نهادم

و در احتضاری طولانی

او را کشتم. 

به او گفتم:

«ـ به زبان دشمن سخن می گویی!»

و او را

کشتم! 

نام مرا داشت

و هیچ کس همچنو به من نزدیک نبود،

و مرا بیگانه کرد

با شما،

با شما که حسرت نان

پا می کوبد در هر رگ بی تاب تان.

و مرا بیگانه کرد

با خویشتنم

که تن پوشش حسرت یک پیراهن است. 

و خواست در خلوت خود به چار میخم بکشد.

من اما مجالش ندادم

و خنجر به گلویش نهادم.

آهنگی فراموش شده را در تنبوشه ی گلویش قرقره کرد

و در احتضاری طولانی

شد سرد

و خونی از گلویش چکید

به زمین،

یک قطره

همین! 

خون آهنگ های فراموش شده

نه خون «نه!»، 

اکنون این منم

با گوری در زیر زمین خاطرم

که اجنبی خویشتنم را در آن به خاک سپرده ام

در تابوت آهنگ های فراموش شده اش . . .

 اجنبی خویشتنی که

من خنجر به گلویش نهاده ام

و او را کشته ام در احتضاری طولانی،

و در آن هنگام

نه آبش داده ام

نه دعایی خوانده ام!

اکنون

این

منم!

 

شاملو در نقد گذشته خود و در شعر ذیل مولوی وار خود را از سنگینی قافیه و مفعله می نالد و آن ها را به سیلاب معنا می سپارد:

« و من سنگ های گران قوافی را بر دوش می برم 

         و در زندان شعر 

         محبوس می کنم خود را      

  به سان تصویری که در چارچوب اش   

       در زندان قاب اش .

و ای بسا  

   که تصویری کودن از انسانی ناپخته:    

    از من سالیان گذشته گم گشته   

                            که نگاه خردسال مرا دارد    

     در چشمان اش  

     و من کهنه تر، به جا نهاده است

         تبسم خود را    

  بر لبان اش  

   و نگاه امروز من برآن چنان است    

    که پشیمانی

       به گناهان اش!»

 

شاملو در توضیح این شعر می نویسد: « این شعر و شعر "قصیده برای انسان ماه بهمن " حاصل مستقیم پشیمانی و رنج روحی من بود از اشتباه کودکانه چاپ مشتی اشعار سست و قطعات رمانتیک و بی ارزش در کتابی با عنوان "آهنگ های فراموش شده" که تصور می کردم بار شرمساریش تا آخر بر دوش ام سنگینی خواهد کرد. این شرمساری که در بسیاری از اشعار مجموعه بعدی "آهن ها و احساس " و در قطعاتی از "هوای تازه" به خصوص در" آواز شبانه برای کوچه ها " موضوع اصلی شعر قرار گرفته و پیش از آنکه زاده بی ارزشی فرم قطعات آن کتاب باشد زاییده  تغییرات فکری و مسلکی من بود. دیر ، اما ناگهان بیدار شده بودم . تعهد را تا مغز استخوان های ام احساس می کردم. "آهنگهای فراموش شده" می بایست صمیمانه همچون خطایی بزرگ اعتراف و محکوم شود و با آن عدم تعهد و بی خبری گذشته و چنین بود که این دو شعر نوشته شد.» (زندگی و شعر احمد شاملو- ع.پاشایی)

 

در سال 1332 به خاطر انتشار مجله "آتشبار" به مدیریت ابوالقاسم انجوی شیرازی، كه مجله ای ضدسلطنتی بود بازداشت می شود و مدت 13 یا 14 ماه بدون اعلام اتهام در زندان موقت شهربانی و زندان قصر می ماند. شاملو در زندان موقت "وارطان سالاخانیان" را می بیند كه بر اثر شكنجه آثار كندن پوست روی صورتش بود. وارطان مبارزی ارمنی بود كه در بازجویی ها از احدی اسم نبرد و زیر شكنجه كشته شد. شاملو تحت تاثیر این مقاومت، شعر معروف و حماسی "مرگ نازلی" را می سراید. این شعر ابتدا "مرگ وارطان" نام داشته كه برای گریز از سانسور، به "مرگ نازلی" تبدیل می شود. این شعر دیالكتیكِ مرگ و زندگی است. شاعر جدال درونی این مبارز را در انتخابات مرگ و زندگی در دیالوگی زیبا و حماسی به تصویر می كشد:

 

«نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شكفت.

 در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر.

 دست از گمان بردار!

 با مرگ نحس پنجه میفكن!

 بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...»

پس از کودتای ۲۸ مرداد مجموعه شعر آهن‌ها و احساس توسط پلیس در چاپخانه سوزانده می‌شود و با یورش مأموران به خانه او ترجمه "طلا در لجن" اثر زیگموند موریس و بخش عمده کتاب "پسران مردی که قلبش از سنگ بود" اثر موریوکایی با تعدادی داستان کوتاه نوشته خودش و کتاب‌ها و یادداشت‌های کتاب کوچه از میان می‌رود و با دستگیری مرتضی کیوان نسخه‌های یگانه‌ای از نوشته‌هایش از جمله "مرگ زنجره" و "سه مرد از بندر بی‌آفتاب" توسط پلیس ضبط می‌شود که دیگر هرگز به دست نمی‌آید. او موفق به فرار می‌شود اما پس از چند روز فرار از دست مأموران در چاپخانه روزنامه اطلاعات دستگیر شده، به عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده می‌شود. در زندان علاوه بر شعر، به بررسی شاهنامه می‌پردازد و دست به نگارش پیش‌نویس دستور زبان فارسی می‌زند و قصه بلندی به سیاق " امیر ارسلان و ملک بهمن" می‌نویسد که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین می‌رود. مرتضی کیوان به همراه ۹ افسر سازمان نظامی اعدام می‌شود و او در زمستان ۱۳۳۳ پس از تحمل یک سال حبس، از زندان آزاد می‌شود.

شعر معروف «نامه» را كه در زندان سروده شده است در 1333 و در سن 29 سالگی و در پاسخ به پدرش كه از او خواسته توبه نامه ای بنویسد و خود را از زندان برهاند سروده است.

 

شاملو و حزب توده:

شاملو زمانی كه در سال‌های ۳۳-۳۲ زندانی می‌شود برداشت‌های او به کلی تغییر می‌کند. بعد از یک سال که با افراد حزب در زندان است از سوی حزب توده پیغام می‌دهند كه توبه‌نامه را امضا كنید كه بیرون موثرترید. حتا پدر شاملو به او اصرار می‌كند كه توبه‌نامه را امضا كند و آزاد شود. شاملو سخت برآشفته می‌شود و در پاسخ می‌گوید برای عقایدش به زندان افتاده نه برای حزب، و این توبه‌نامه را امضا نمی‌كند شعر «نامه» را می‌نویسد. بعد از اتفاقاتی كه در زندان مشاهده می‌کند از حزب می‌برد چرا که احساس می‌كند افراد در حزب فدای فرصت‌طلبی چند نفر می‌شوند. (مصاحبه آیدا با روزنامه شرق مندرج دروب‌سایت رسمی «احمد شاملو»)

"من بعد از ۲۸ مرداد به طور رسمی وارد حزب توده شدم، ولی این ورود به دوماه نپایید برای اینکه من بلافاصله دستگیر شدم و بلافاصله تو زندان برخوردم به این واقعیت که حزب چه آشغال دانی عجیب و غریبی است و بعد از حزب آمدم بیرون."(مصاحبه با ناصر حریری)

تقی ارانی:

"شعر قصیده برای انسان ماه بهمن برای دکتر تقی ارانی سروده شد. ارانی یک انسان کوشا و دانا و صمیمی و هوشیار و شرافتمند بود. برخلاف دیگر سران حزب توده. و تا آنجا که درباره اش نوشته اند و خوانده ایم رفتارش در زندان پایداریش و مقاومتش تا سر حد مرگ حسابش را از دیگران که سردمدار حزب توده باشند جدا می کند.  که از همان اول خیانت کردند و لو دادند در قیاس با شخصیت پایدار و مقاوم آدمی که به هرحال زندگی خود را گذاشت پای عقیده اش. هرکسی که زندگی خودرا پای عقیده اش بگذارد مثلا یک گاوپرست که جانش را فدای حماقت گاوپرستی بکند برای من حرمتی ندارد. ولی خوب حساب این آدم با دیگران جدا بود." (مصاحبه با ناصر حریری)

وارتان:

"با وارتان به طور اتفاقی در زندان موقت آشنا شدم.که آثار کندن پوست روی صورتش بود. محکوم شده بود به حبس. اما دوباره یک بابای دیگر لوش داده بود و پای او را هم تو پرونده دیگری کشیدند وسط و دوباره او را زیر شکنجه بردند که این دفعه از بین رفت.فقط یکبار دیدمش اما مقاومتش یک حماسه بود.از احدی اسم نبرد و زیر شکنجه مرد." (مصاحبه با ناصر حریری)

مرتضی کیوان:

"مرتضا کیوان  برای من واقعا یک انسان نمونه بود. یک انسان فوق العاده که من هیچ وقت نتوانستم دردش را فراموش کنم. هیچ وقت. درد این که آدمی با آن همه شعور و بالنده گی و نیک مردی ذاتی و انسانیت را بگیرند همینطوری مثل یک گنجشک گردنش را بپیچانند. او هم درواقع یکی از فداشده گان حماقت یا رذالت کمیته مرکزی حزب توده بود....شعر من سیاسی نیست شعر اجتماعی است و در ستایش انسان. چون سیاست در ذاتش جز رذالت و پدرسوختگی و فریب و دروغ و چاخان و تبلیغات و این حرفها چیزی نیست." (مصاحبه با ناصر حریری)

 

اسامی مستعار:

در «قطعنامه» شاملو ...  از نام مستعار «ا. صبح» استفاده می‌كند. دركودتای ۲۸ مرداد شاملو به زندان می‌رود و پس از آزادی «هوای‌تازه» را با نام «ا.بامداد» منتشر می‌كند. (مصاحبه آیدا با روزنامه شرق مندرج دروب‌سایت رسمی «احمد شاملو»)

 

ازدواج دوم:

در همین سال پس از 10 سال زندگی مشترك با اشرف اسلامیه، از او جدا می شود و ایام دشواری را در اثر این متارکه می گذراند تا این که با "طوسی حائری" كه دكترای زبان و ادبیات فرانسه است آشنا می شود و با او ازدواج می كند. شاملو در ۱۳۳۶ با دکتر طوسی حائری ازدواج می‌کند ولی چهار سال بعد در ۱۳۴۰ از او نیز جدا می‌شود. دکتر طوسی، امید و عشق را دوباره در او احیا می کند. شعر "ماهی" و "باغ آیینه" در این حال و هوای تازه سروده شده است. شاملو در سال 1337 به صورت مستقل دست به انتشار مجله ای هفتگی به نام "آشنا" با صاحب امتیازی همسرش دكتر طوسی حائری در زمینة دفاع از نوگرایی و حمله به سنت گرایی می زند. این مجله پس از 17 شماره به علت بیماری سردبیر تعطیل می شود.

 

هوای تازه و شعر سپید:

با انتشار مجموعه اشعار هوای تازه، در سال ۱۳۳۶ موقعیت شاعری شاملو تثبیت می‌شود. "هوای تازه" یكی از اتفاقات مهم ادبی آن سالها و مهم ترین و راه گشاترین كتاب شعر نو در دهه 30 و بعد از آن بود. انتشار این كتاب نام احمد شاملو را به عنوان بانی شعر سپید تثبیت كرد. تا سال 1339 كه سال انتشار مجموعه "باغ آیینه" است، اشعارش بیشتر در قالب نیمایی است ولی از سال 1340 به بعد بیشتر در قالب سپید شعر می گوید و كم كم شعر نیمایی را كنار می گذارد.

 

کتاب هفته:

در سال 1340 سردبیر "كتاب هفته" می شود که با همکاری پرفسور هشترودی منتشر می شد (24 شماره اول). پركارترین دوره فعالیت روزنامه نگاری شاملو، "كتاب هفته" است. در همین سال شاملو به دلیل اختلاف مشرب سیاسی از همسر دومش جدا می شود. غم جامعه و مبارزانش یاس عمیقی در دلش ایجاد می کند تا این که آیدا را کشف می کند .

 

آیدا:

 «جستن اش را پا نفرسودم:

 به هنگامی كه رشتة دار من از هم گسست

 چنان چون فرمان بخششی فرود آمد.

 هم در آن هنگام

 كه زمین را دیگر

 بر رهایی من امیدی نبود».

 

در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان ( ریتا آتانث سرکیسیان) آشنا می‌شود. این آشنایی تأثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطه عطفی در زندگی او محسوب می‌شود. در زندگی همگنان شاملو و هنرمندان کمتر زنی را می شناسیم که به اندازة آیدا منشا الهام و امید بوده باشد. تحت تأثیر این آشنایی شعرهای مجموعه" آیدا: درخت و خنجر و خاطره!" و" آیدا در آینه" را می‌سراید.  آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج می‌کنند و از آن پس شاملو تا آخر عمر در کنار او زندگی می‌کند. در سال 1339 مجموعه «باغ آیینه» و در سال 1343 مجموعه شعرهای «آیدا در آیینه» و «لحظه ها و همیشه» و در سال 1344 مجموعه "آیدا  درخت و خنجر و خاطره" را منتشر می كند.  او درباره اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت:

 «هر چه می‌نویسم برای اوست و به خاطر او... من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده‌ بودم پیدا کردم».

و:

 «... آیدا برای من یك انسان نمونه است. وجود او برای من دستاویز بسیاری شعر بود كه به نام او یا به انگیزه او نوشتم. هیچ كدام از این شعرها، عاشقانه صرف نیست. بیشترشان اتفاقا بیش از آن كه شعر عاشقانه باشند، شعر اجتماعی هستند... آیدا روح مرا از یك یاس و نومیدی وحشت بار نجات داده، با وجود خودش، با مواظبت های خودش. من روحی از دست رفته بودم. من از هر نظر به او بسیار مدیونم... آیدا برای من بهانه زندگی كردن و انسانی بودن است. او تمثیل همه مردمی است كه من دوست شان دارم. همان ها كه با محبت خود مرا نوازش میكنند. پس آیدا یك بهانه است. او اشارتی به من و جامعه من است...»

آیدا در مصاحبه با روزنامة شرق می گوید:

"شعر «میعاد» را به یاد دارید؟ اولین شعری است که بعد از وصلت ما سروده شد. شاملو انگار حاضر است که بمیرد… «در فراسوی پیکرهایمان با من وعده‌ی دیداری بده…» حس کردم آن لحظه که دو نفر یکی می‌شوند رخ می‌دهد. می‌خواهد بمیرد و در دنیای دیگر این حس تکرار شود. این احساس عجیبی است که شاملو دارد. خودم هم این گونه‌ام. انگار تکرار یک تجربه‌ی خوب، ناب بودنش را از بین می‌برد." (مصاحبه آیدا با روزنامه شرق مندرج دروب‌سایت رسمی «احمد شاملو»)

عاشقانه های شاملو بر تارک شعرهای عاشقانه معاصر نشسته است.

 

مجله خوشه:

او در سال 1346 سردبیری بخش ادبی و فرهنگی مجله "خوشه" را به عهده می گیرد. خوشه حدود دو سال از خرداد 1346 تا اسفند 1347 منتشر می شود که استعدادهای جوان بسیاری را برای اولین بار به جامعه شعری معرفی می کند. شاملو در همین ایام «شب های شعر خوشه» را در شهریور 1347 با شكوه هرچه تمام تر برگزار می كند.

 

سایر کتاب ها:

 در سال 1345 مجموعه شعر «ققنوس در باران» و در سال 1348 شعرهای «مرثیه های خاك» را منتشر می كند. در "مرثیه های خاك" صبغه فلسفی تا حدودی برجسته تر می شود. «شكفتن در مه» را در سال 1349 منتشر می شود. در سال ۱۳۴۵ برای سومین بار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه راآغاز می‌کند و برنامه قصه‌های مادربزرگ را برای بخش برنامه‌های کودک تلویزیون ملی ایران تهیه می‌کند.

 

فعالیت  های سینمایی:

در سال ۱۳۳۸ به تهیه فیلم مستند "سیستان و بلوچستان" برای شرکت ایتال کونسولت می‌پردازد. این آغاز فعالیت سینمایی بحث‌انگیز احمد شاملو است. خود او می‌گفت: «شما را به خدا اسم‌شان را فیلم نگذارید.» در واقع فعالیت‌های سینمایی او صرفاً برای امرار معاش بوده‌است. شاملو در این باره می‌گوید: «کارنامه سینمایی من یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم بود و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی!»

دریغا که فقر

 چه به آسانی

 احتضار فضیلت است

 

برخی فیلمنامه فیلم گنج قارون را که در سال‌های میانی دهه ۴۰ سینما را از ورشکستگی نجات داد منتسب به شاملو می‌دانند. استفاده فراوان از امکانات زبان محاوره در گفت‌گوهای گنج قارون می‌تواند دلیلی بر این مدعا باشد.

 

در سال ۱۳۴۷ کار بر روی غزلیات حافظ و تاریخ دوره حافظ را آغاز می‌کند. نتیجه این تحقیقات بعدها به انتشار حافظ شیراز به روایت احمد شاملو انجامید. شاملو مطالعه شعر و تاریخ اجتماعی سیاسی دوره حافظ و اصلاح روایت خود از حافظ را تا پایان عمر ادامه داد.

 

آثار صوتی:

در سال ۱۳۵۱ نوارهای صوتی از شعرهای حافظ، مولوی، ابوسعید ابوالخیر با صدای شاملو و موسیقی اسفندیار منفردزاده و فریدون شهبازیان و مجموعه‌ای از آثار نیما با موسیقی احمد پژمان منتشر می‌شود. در رادیو هم برای کودکان و نوجوانان برنامه می‌نویسد و اجرا می‌کند. صدای گرم و گیرای شاملو به استقبال وسیع از این آثار کمک کرده است.

 

شاملو و جنبش چریکی:

 شاملو در دهه 50 متاثر از جنبش مسلحانه است. شاملو نیز در سال 1352 متاثر از این شرایط، اشعار خود را در ستایش از جوانان مبارز، در كتاب «ابراهیم در آتش» و در سال 1356 در کتاب «دشنه در دیس» منتشر می كند. در این اشعار حماسه و عشق در هم آمیخته اند. شاعر در برابر عظمت ایثار، شرمسارانه می گوید:

 «آه، از كه سخن میگویم؟

 ما بی چرا زنده گانیم

 آنان به چرا مرگ خود آگاهانند.»

مجموعه شعر «ترانه های كوچك غربت» که در سال 1359  منتشر میشود، دور از وطن و در غربت سروده شده اند:

«... چه هنگام می زیسته ام،

 كدام بالیدن و كاستن را

 من

 كه آسمان خودم /

چتر سرم نیست؟»

 

کتاب کوچه:

 مجموعه کتاب کوچه او بزرگ‌ترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران (با تمرکز بر فرهنگ تهران) می‌باشد. کتاب کوچه دایرةالمعارفی است از ضرب‌المثل‌ها، تمثیل‌ها، باورها، خواب‌گزاری، تعبیرها، تکیه‌کلام‌ها، خرافه‌ها و اصطلاحات زبان عامیانه و زندگی اجتماعی مردم تهران. از سال ۱۳۶۰ به بعد با همکاری آیدا شاملو تدوین شد. به دلیل توقف انتشار آن، شاملو در دوره‌هایی کار بر روی آن را رها کرد و به کارهای دیگر پرداخت. پس از درگذشت شاملو کار بر روی این کتاب توسط آیدا ادامه دارد. چاپ مجلدات این مجموعه که تا حرف ج (جلد یازدهم) منتشر شده، هنوز به پایان نرسیده‌است.

 

ده سال سکوت:

با آغاز دهه ۶۰ تا سال ۷۲ هیچ اثری از او به چاپ نرسید. البته در همان اوایل دهه ۶۰ نامزد دریافت جایزه نوبل شد. ولی با ممنوعیت چاپ آثارش، ۱۰ سال سخت به «شاملو» می‌گذرد. (مصاحبه آیدا با روزنامه شرق مندرج دروب‌سایت رسمی «احمد شاملو»)

 

نقد شاهنامه:

در سال 1369 در هشتمین كنفرانس پژوهش و تحلیل تاریخ ایران در دانشگاه بركلی آمریكا سخنرانی می كند. انتقاد شاملو به فردوسی و شاهنامه موجی از انتقادات را به سوی او سرازیر کرد. مضمون اصلی سخنان شاملو، تحریف تاریخ بود ولی نحوة بیانش به مخالفان دیرینه اش مجال هجوم داد.

 

آخرین آثار:

در سال 1371، انتشارات آرش در سوئد مجموعه «مدایح بی صله» را منتشر می كند که در سال 1378 توسط انتشارات نگاه و زمانه تجدید چاپ شد. «مدایح بی صله» شامل اشعاری است كه شاملو بیشتر آن ها را به شخصیتهای مورد احترامش تقدیم كرده است و همان طور که از عنوان کتاب برمی آید، مدیحه هایی است که بی چشمداشتِ دریافت صله سروده شده اند. در سال 1376 كتاب «در آستانه» منتشر می شودکه رنگ و بوی فلسفی تری نسبت به آثار دیگر شاملو دارد. شاعر خود را در آستانة وداع می بیند و آمادة ملاقات با مرگ می شود:

 

«باید استاد و فرود آمد

 بر آستان دری كه كوبه ندارد...»

شعرهای سال های آخر زندگی شاملو حاکی از تشدید تاملات فلسفی و سرگردانی در این باب است:

«حضوری مشكوك در درون و

 حضوری مشكوك در برون

 مرزی مشكوك میان برون و درون

 چشم بر جلوه هستی گشودن و

 چشم از حیات بربستن و

 باز گرسنه گداوار

 دیده به زندگی گشودن

 مردن و بازآمدن و دیگر باره بمردن...»

این سرخوردگی ها و تاملات درآخرین مجموعه شعرش با نام «حدیث بی قراری ماهان» -كه در سال 1379 منتشر شده است- همچنان ادامه دارد:

 

 «اكنون كه سراچه اعجاز پس پشت میگذارم

 به جز آه حسرتی با من نیست...»

و با این حال هنوز امیدهایش را کاملا از دست نداده است:

 

«من و خورشید را هنوز

 امید دیداری هست /

 هرچند روز من

 آری

 به پایان خویش نزدیك می شود»

 

در دی‌ماه سال ۱۳۷۰، احمد شاملو طی قراردادی رسمی که غالب آثار او را شامل می‌شد آیدا سرکیسیان شاملو و ع. پاشایی را به عنوان سرپرستان مادام‌العمر آثار خود تعیین کرد تا بر چاپ و نشر آثار او نظارت کنند. احمد شاملو در سال ۱۳۷۰، بعد از یک سال و نیم دوری از کشور، به ایران بازگشت.

با شدت گرفتن بیماری دیابت، و پس از آن که در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۷۶، در بیمارستان ایران‌مهر پای راست او را از زانو قطع کردند. در تمام این سال‌ها کار ترجمه و به‌خصوص تدوین کتاب کوچه را ادامه داد و گه‌گاه از او شعر یا مقاله‌ای در یکی از مجلات ادبی منتشر می‌شد. او در دهه هفتاد با شرکت در "شورای بازنگری در شیوه نگارش و خط فارسی" در جهت اصلاح شیوه نگارش خط فارسی فعالیت کرد و تمام آثار جدید یا تجدید چاپ شده‌اش با این شیوه منتشر شد. پس از توقفی طولانی در انتشار کتاب‌های شعرش، مجموعه ترانه‌های کوچک غربت (۱۳۵۹)، مدایح بی‌صله در ۱۳۷۱(در استکهلم)، در آستانه در ۱۳۷۶، و آخرین مجموعه شعر احمد شاملو، حدیث بی‌قراری ماهان در ۱۳۷۹ منتشر شد.

سرانجام احمد شاملو در ساعت ۹ یکشنبه شب دوم مرداد ۱۳۷۹ درگذشت. پیکر او در روز پنج‌شنبه ۶ مرداد از مقابل بیمارستان ایرانمهر و با حضور ده‌ها هزار نفر از علاقه مندان وی تشییع و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.


مطالب مشابه :


تندخوانی (تحدیر) کل قرآن کریم با صدای احمد دباغ پور

تندخوانی (تحدیر) کل قرآن کریم با صدای احمد دباغ مُختصری از قواعد فصیح خوانی قرآن کریم




نوشتن با دوربین نويسنده: پرويز جاهد

را انتخاب کرد تا با این کنایه، خوانندهٔ یادداشتش را متوجه نقدهای تندِ دباغ ‌خانه احمد




گزارش شب « شاعران معاصر ایتالیا»

احمد مسجدجامعی سروش دباغ. جوآنی تورا در حال شعر خوانی به همراه فرانچسکو تارگتا، دکتر




درامدی برشناخت احمد شاملو 1

اظهار نظرهای بی سابقه و بعضا تند او در احمد شاملو ای نمی خوانی و لذت نایافته ای




تحولات ادبیات فارسی

زبان شعری او تند و فحاش، ولی نیمایوشیج و احمد نام "تعزیه" یا "شیبه خوانی




ضرب المثال و مثل های ایرونی جدید با معنی

ترانه ها و شاعرانه ها ( استاد پور احمد ܓ ) عشق ضربدر 2 --- عاشقانه های من و




نظري بر كودتاي سوم اسفند

سكوت و معنا از نگاه ويتگنشتاين/ سروش دباغ پيچ تند تاريخ ايران احمد شاه قاجار




برچسب :