نقدی بر ترجمۀ هستی و زمان، مارتین هایدگر، ترجمه عبدالکریم رشیدیان

     

                                         رمزگشایی یک متن

مقدمه: نقد ترجمه فلسفی، شیوه­ای برای بازاندیشی در بازگردان یک متن به متن دیگر است. از این رو، ضرورت نقد ترجمه فلسفی به این امر وابسته است که ما را به بازاندیشی در برگردان گفتمان، جملات، مفاهیم و ساختار متن اصلی رهنمون کند. به نظر نگارنده تردیدی وجود ندارد که نقد ترجمه فلسفی، ضروری و لازم است زیرا راه دستیابی به فهم متن از طریق «به زبان درآوردن متن در افق خود»، حتی برای کسانی که با متن اصلی سروکار دارند، میسر می شود. اما ترجمه فلسفی، نوعی برگردان از طریق «یک زبان خصوصی» نیست که تنها مبدع آن، دال و مدلول کلمات را تعیین کند و بدانها معنا ببخشد. ترجمه فلسفی در بستر زبان و افقی شکل می گیرد که بین­­الاذهانی است. از این رو، نقد ترجمه فلسفی به معنای «بین­الاذهانی کردن» ترجمه نیز است. نگارنده در این مقاله تلاش می کند تا به نقد و بررسی ترجمۀ کتاب هستی و زمان مارتین هایدگر، ترجمه عبدالکریم رشیدیان بپردازد. هدف اصلی نگارنده رمزگشایی از شیوه ترجمه این متن و نقد چنین شیوه ای است.

هنگامی که به نقد ترجمه فلسفی می پردازیم، وظایف گوناگونی را بر عهده داریم. به طور خلاصه می توان این وظایف را به قرار ذیل بیان کرد: 1) یکی از وظایف منتقد، بررسی نسبت این ترجمه با ترجمه های قبلی این اثر است، یعنی منتقد باید به این پرسش پاسخ گوید که: با توجه به ترجمه ای که قبلاً از کتاب هستی و زمان هایدگر توسط نوالی و جمادی صورت گرفته است، ترجمۀ رشیدیان واجد چه نقاط مثبت و در عین حال چه نقاط منفی است. آیا می توان ترجمه رشیدیان را در نسبت با ترجمه های قبلی، گامی به جلو تلقی کرد یا خیر. 2) یکی دیگر از وظایف منتقد این است که روشن سازد که مترجم (رشیدیان) از چه شیوه­ای و روشی برای ترجمه خویش استفاده کرده است و آیا چنین شیوه و روشی برای ترجمه هستی و زمان هایدگر مناسب بوده است یا خیر. وظایف دیگری را نیز می­توانیم برشمریم که منتقد بر عهده دارد اما به دلیل محدودیت هایی که در نگارش و چاپ این مقاله وجود دارد، نگارنده در این مقاله به آنها نمی پردازد. بنابراین، نگارنده در این مقاله به دو پرسش مشخص پاسخ می گوید: 1) با توجه به ترجمه نوالی و جمادی از این اثر، ترجمه رشیدیان دارای چه نقاط مثبت و چه نقاط منفی است، 2) شیوه و روش رشیدیان برای ترجمه این اثر چه بوده است و آیا انتخاب چنین شیوه ای برای ترجمه مناسب بوده است یا خیر.

                              پاسخ پرسش نخست:

با نگاهی اجمالی به ترجمه رشیدیان، می­توان گفت که ترجمه ایشان از این ویژگی مثبت برخوردار است که از طریق زبان و بیان فلسفی (و نه ادبی) به ترجمه یک اثر فلسفی مبادرت ورزیده است. رشیدیان خود به خوبی این امر را توضیح داده است. وی در مقدمه کتاب خود می گوید:

« ... تنها به برداشت خودم از یک نکته دربارۀ چگونگی ترجمۀ این اثر اشاره می­کنم. به عقیدۀ من بافت سخن این اثر همان­طور که پژوهشگر ارجمند آقای نیکفر به آن اشاره کرده­اند بافتی «فنی» است. البته «فنی» را نباید در این­جا به معنای تکیه بر همان اصطلاحات فنی فلسفۀ سنتی فهمید زیرا که لااقل یک جنبه از کار هایدگر دقیقاً ساخت­شکنی از آن­هاست. من می­خواهم بیافزایم که زبان هایدگر در این اثر از نمودی «مکانیکی» نیز برخوردار است. ما در هستی و زمان گویی با یک «جعبۀ لِگو» روبه­رو می­شویم که قطعات مختلف آن به مناسبت­های گوناگون در اشکال متنوعی به هم می­چسبند تا مضامین و تعبیرهایی تازه بیافرینند و باز از هم جدا می­شوند تا در اشکالی جدید از نو به هم بپیوندند. با نگاهی دقیق می­توان همان ساخت بندبندی تعابیر و مفردات هایدگری را در ساخت کل اثر نیز مشاهده کرد. «کولاژهای» کلامی بی­پایان هایدگر که هر چه به پایان کتاب نزدیک می­شویم سرسام بیشتری می­گیرند شاهدی بر این مدعاست. مترجمی که سودای ترجمۀ چنین متنی را دارد مجاز به بی­اعتنایی به این ساخت مکانیکی زبان نیست. او مجاز نیست «ادبیّتی» [اگر مجاز به کاربرد چنین اصطلاحی باشم] ناجور و ناهماهنگ با متن را بر آن تحمیل کند؛ مجاز نیست بر اتصالات خشک اثر «ماله­ای ادبی» بکشد و یا با واژه­گزینی زیبا و فاخر طنین خشک تصادم قطعات مذکور را بپوشاند. مترجم باید در این­جا واقعیت­های «بی لطافتی»، «نازیبایی» و «ناسفتگی» را که هایدگر خود بر آن ها تصریح می­کند به عنوان یکی از عناصر حفظ سبک در ترجمه در نظر داشته باشد. من به هیچ­وجه در پی انکار وجه ادبی این اثر نیستم اما معتقدم که در این متن با «ادبیّت» خاص و غیرمتعارفی روبه­روییم که اتفاقاً بررسی و کشف آن چه بسا بسیار مهم و جذاب باشد. نیازی به تصریح نیست که این اشارۀ کوتاه من به جلوۀ مکانیکی زبان هایدگر در این کتاب تنها به رویۀ زبان او محدود می­شود و به هیچ­وجه به رابطۀ آن با لایه­های تودرتو روی هم انباشتۀ معناهایی که ژرفا را می­جویند تعرضی نمی­کند. من به سهم خود کوشیده­ام به این ملاحظه پایبند بمانم»

همان طور که آشکار است، رشیدیان به درستی در این جا، این نکته را خاطرنشان می کند که باید میان متن فلسفی و متن ادبی تفاوت گذاشت و ترجمه متن فلسفی را به مانند متن ادبی تلقی نکرد و اصول و مبنای آنها را با هم خلط نکرد.

یکی دیگر از نکات مثبتی که برای ترجمه رشیدیان در نسبت با ترجمه های قبلی، به ویژه ترجمه جمادی، می توان ذکر است این است که در ترجمه جمادی ما شاهد این هستیم که کلمات و اصطلاحات اصلی نظیر Dasein، Sein و غیره در متن جمادی جا افتاده است (که علت این امر اصلاً برای نگارنده روشن نیست)، اما رشیدیان در ترجمه خود به این امر دقت داشته و این جاافتادگی ها را اصلاح کرده است. صرفاً برای نمونه، به یک مورد اشاره می کنم. در این مورد، جمادی واژۀ Dasein را ترجمه نکرده است، در حالی که ترجمه رشیدیان این نقیصه را برطرف کرده است.

متن آلمانی:

Was ontisch in der Weise der Durchschnittlichkeit ist, kann ontologisch sehr wohl in prägnanten Strukturen gefaßt werden, die sich strukturell von ontologischen Bestimmungen etwa eines eigentlichen Seins des Daseins nicht unterscheiden.

متن انگلیسی:

Anything which, taken ontically, is in an average way, can be very well grasped ontologically in pregnant structures which may be structurally indistinguishable from certain ontological characteristics [Bestimmungen] of an authentic Being of Dasein.

ترجمه جمادی ص 152: آنچه از حیث هستومندی در طریق میانگی است از حیث هستی شناختی نیز نیک می تواند به صورت ساختارهای گره گشا و گویایی در فهم آید که از نظر ساختار فرقی با تعینات هستی­شناسانۀ هستیِ اصیل [یا خویشمند] ندارند.

ترجمه رشیدیان ص 60 و 61: آن­چه که از حیث اونتیکی به شیوۀ متوسط هست به خوبی می تواند از حیث اونتولوژیکی در ساخت هایی بارور به چنگ آید که از حیث ساخت فرقی با تعیَن های اونتولوژیکی هستی خودینۀ دازاین نداشته باشند.

ترجمه رشیدیان، به رغم برخورداری از دو نکته مثبت فوق، دارای نقایصی نیز است. همانند دانشجویان فلسفه و علاقمند به متون فلسفی، انتظار اولیه نگارنده این بود که ترجمه رشیدیان، حداقل نقایص و اشتباهات آشکار و واضح ترجمه های پیشین را برطرف کند، به ویژه با توجه به این امر که رشیدیان، متن جمادی را به عنوان یکی از 6 متن مورد نظر خود برای ترجمه «هستی و زمان» در نظر گرفته است. اما تطبیق ترجمه جمادی و ترجمه رشیدیان با متن آلمانی «هستی و زمان»، این امر را برای نگارنده آشکار ساخت که رشیدیان برخی از جملاتی را که جمادی به درستی ترجمه کرده بود، به نادرستی برگردانده است. برای نمونه در ذیل به چند مورد اشاره می کنم:

مورد نخست:

متن آلمانی:

Das Dasein aber ist »in« der Welt im Sinne des besor-gend-vertrauten Umgangs mit dem innerweltlich begegnenden Seienden. Wenn ihm sonach in irgendeiner Weise Räumlichkeit zukommt, dann ist das nur möglich auf dem Grunde dieses In-Seins. Dessen Räumlichkeit aber zeigt die Charaktere der Ent-fernung und Ausrichtung.

متن انگلیسی (مک کواری):

Dasein, however, is 'in' the world in the sense that it deals with entities encountered within-the-world, and does so concernfully and with familiarity. So if spatiality belongs to it in any way, that is possible only because of this Being-in. But its spatiality shows the characters of de-severance and directionality.

ترجمه جمادی ص 278: اما دازاین «در» جهان هست، و این یعنی دازاین با هستندگانی که در جهان در معرض مواجهه واقع می­شوند مراوده­ای مانوسانه و پردازشگرانه دارد. بنابراین، اگر مکانیت به نحوی از انحا مناسبتی با دازاین دارد، این مناسبت تنها به سبب همین در- بودن است که امکان­پذیر شده است.

ترجمه رشیدیان ص 140: اما «در» جهان بودن دازاین به معنای سروکار دلمشغولانه و مانوسانه با هستندۀ تلاقی شونده در درون جهان است. پس اگر مکان­مندی به نحوی از انحا به دازاین نسبت داده می­شود این مکان­مندی فقط بر بنیان همین درـ ­هستن ممکن است. اما مکان­مندی آن خصلت­های دوری­زدایی و جهت­داری را نشان می­دهد.

نقد: در این مورد اشتباه رشیدیان این است که حرف تعریف das را در عبارتِ dann ist das nur möglich auf dem Grunde dieses In-Seins، به مکان­مندی ارجاع داده است، حال آنکه این ضمیر به مکان­مندی ارجاع نمی­یابد (زیرا ضمیر و حرف تعریف Räumlichkeit،  dieاست و نه (das بلکه مرجع آن می­تواند 1. دازاین یا 2. جمله قبل باشد، یعنی نسبت دادن مکان­مندی به دازاین. با توج به این امر می توان گفت که ترجمه جمادی درست اما قابل بحث است، ولی ترجمه رشیدیان نادرست است.

مورد دوم:

متن آلمانی

Allerdings ist das Man so wenig vorhanden wie das Dasein überhaupt.

 

متن انگلیسی (مک کواری):

Of course, the "they" is as little present-at-hand as Dasein itself.

 

متن انگلیسی ( استمبو):

Of course, the they is as little objectively present as Da-sein itself.

 

متن فرانسه (مارتینو):

 

D’ailleurs, le On est tout aussi peu sous-la-main que le Dasein en général.

 

ترجمه جمادی ص 326: البته پیش­دستی بودن همگنان همان قدر بعید است که پیش­دستی بودن دازاین.

 

ترجمه رشیدیان ص 172: البته کسان همان­قدر فرادستی نیست که دازاین به طور کلی.

 

نقد: رشیدیان به اشتباه به جای «است» نوشته است «نیست». ترجمه درست این عبارت، از این قرار است: البته کسان همان قدر فرادستی است که دازاین به طور کلی. در این مورد، ترجمه جمادی درست است.

 

مورد سوم:

متن آلمانی:

So ermöglicht der Aufweis des positiven Phänomens des nächstalltäglichen In-der-Welt-seins die Einsicht in die Wurzel der Verfehlung der ontologischen Interpretation dieser Seinsverfassung. Sie selbst in ihrer alltäglichen Seinsart ist es, die sich zunächst verfehlt und verdeckt.

متن انگلیسی (مک کواری):

Thus by exhibiting the positive phenomenon of the closest everyday Being-inthe-world, we have made it possible to get an insight into the reason why an ontological Interpretation of this state of Being has been missing. This very state of Being, in its everyday kind of Being, is what proximally misses itself and covers itself up.

متن انگلیسی (استمبو):

Thus, by showing the positive phenomenon of nearest, everyday being-in-the-world, we have made possible an insight into the root of missing the ontological interpretation of this constitution of being. It itself, in its everyday kind of being, is what initially misses itself and cover itself over.

متن فرانسه (مارتینو):

Ainsi la mise en lumière du phénomène positif de l’être-aumonde quotidien prochain ouvre-t-elle un aperçu sur la racine de l’omission de cette constitution d’être par l’interprétation ontologique. C’est elle-même qui, en son mode d’être quotidien, se manque et se recouvre de prime abord.

ترجمه جمادی ص 330: بنابراین، فرانمودنِ پدیدارِ مثبتِ نزدیک­ترین در ـ جهان ـ بودنِ هرروزینه بینشی را ممکن می­سازد که ریشۀ فقدان تفسیر هستی­شناختی در این بنیان هستی را معلوم می­دارد. این بنیان هستی خود در نوع هستی هرروزینه­اش چنان است که بدواً خود را گم می­کند و می­پوشاند.

ترجمه رشیدیان ص 174: از این رو، با نمایش دادن پدیدۀ مثبت نزدیک ترین در ـ جهان ـ هستنِ هر روزه توانسته­ایم بصیرتی نسبت به ریشۀ فقدان تفسیر اونتولوژیکی این تقویم وجودی به دست آوریم. خودِ در ـ جهان ـ هستن در نوع هستن هرروزه اش به گونه ای است که در وهلۀ اول خودش را گم می کند و می پوشاند.

نقد: این مورد، یکی از مهمترین موارد از لحاظ مفهومی به شمار می آید. به همین دلیل نیز هایدگر، جمله دوم عبارت بالا را به صورت ایتالیک به نگارش درآمده است تا تاکید بیشتری بر آن نماید. در این مورد مهمترین تفاوتی که در ترجمه جمادی و رشیدیان می توان مشاهده کرد این است که جمادی، ضمیر sie را در جمله دوم به «بنیان هستی» ارجاع داده است و رشیدیان، مرجع این ضمیر را « در ـ جهان ـ هستن» می داند. از این رو، جمادی جمله دوم را بدین گونه ترجمه کرده است که: « این بنیان هستی خود در نوع هستی هرروزینه­اش چنان است که بدواً خود را گم می­کند و می­پوشاند» اما رشیدیان، این جمله را بدین صورت ترجمه کرده است: «خودِ در ـ جهان ـ هستن در نوع هستن هرروزه اش به گونه ای است که در وهلۀ اول خودش را گم می کند و می پوشاند». بدیهی و مسلم است که مرجع این ضمیر، آن چنان که رشیدیان می پندارد، به هیچ وجه نمی­تواند «در ـ جهان ـ هستن» باشد، زیرا حرف تعریف آن، das و ضمیر آن es است و نه sie.

 

                        پاسخ پرسش دوم

                         

رشیدیان در ابتدای کتاب خود می گوید: «این ترجمۀ فارسی هستی و زمان بر پایۀ 6 متن (یک متن آلمانی، 2 متن انگلیسی، 2 متن فرانسه و یک متن فارسی (ترجمه جمادی)) انجام گرفته است. اما ایشان هیچ توضیحی در این­باره نداده است که چگونه کتاب هستی و زمان را برپایۀ 6 متن ترجمه کرده است و این کار به چه صورتی به انجام رسیده است. اساساً آیا ترجمه بر پایه 6 متن می تواند سودمند باشد؟ به نظر نگارنده، ترجمه بر پایه 6 متن وقتی معنا دارد که ما در وهله نخست بر متن اصلی تسلط داشته باشیم. به عبارت دیگر، تسلط بر متن آلمانی پیش­شرط استفاده از متن­های دیگر است. تنها و تنها در این صورت است که استفاده از متن­های دیگر می­تواند برای ما سودمند باشد. چرا که مترجم در وهله نخست خود را درگیر متن اصلی، یعنی متن آلمانی می­کند و از این رهگذر تلاش می­کند تا آن را ترجمه کند. این فرد با نگاه کردن به ترجمه­های دیگر ( ترجمه­های انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی و غیره) می­تواند تجاربی در نحوه انتقال جملات خود به زبان مقصد به دست آورد. اما مساله اصلی این است که این فرد، متن آلمانی را در هر مرحله معیار ترجمه خود قرار می­دهد و اگر متن­های دیگر به گونه­ای متفاوت و متضاد، جمله­ای را ترجمه کرده­اند، باعث سردرگمی این فرد نمی­شود چرا که با رجوع به متن آلمانی می­تواند در نهایت این جمله را به درستی ترجمه کند. حال تصور کنید که فردی بدون اینکه تسلطی بر زبان آلمانی داشته باشد بخواهد متن هستی و زمان را ترجمه کند، به ویژه اگر شیوه وی بدین گونه باشد که ترجمه­های انگلیسی و فرانسه را همزمان پیش چشم داشته باشد و با خواندن ترجمه انگلیسی و فرانسه، یک جمله را ترجمه کند. در این صورت چه اتفاقی رخ می­دهد. به صورت پیشینی می­توان گفت که این فرد با  2 حالت مواجه می­شود: نخستین حالت این است که این فرد با جملاتی مواجه می­شود که ترجمه­های انگلیسی و فرانسه آنها چندان تفاوت و اختلافی ندارند. خوب در این صورت کار این مترجم ما آسان است، یعنی این جملات را برحسب یکی از این متن ها ترجمه می­کند. دومین حالت این است که این فرد با جملاتی مواجه می­شود که ترجمه­های انگلیسی و فرانسه آنها کاملاً متفاوت و متضاد هستند. در این صورت چه اتفاقی می­افتد. کاملاً روشن است: این فرد هر انتخابی که انجام بدهد براساس ناآگاهی و اساساً مبتنی بر نوعی قمار است، زیرا برای اینکه در این باره داوری کند که کدام ترجمه انگلیسی یا فرانسه به لحاظ مفهومی با متن آلمانی مطابقت دارد، حداقل باید به زبان آلمانی تسلط داشته باشد. در واقع، این فرد خود را در متن­های دیگر گرفتار می­کند بدون آنکه دریابد متن اصلی (متن آلمانی) چه می­گوید. شیوۀ رشیدیان نیز همانند همین فرد اخیر است. رشیدیان بدون اینکه تسلطی به زبان آلمانی داشته باشد، به سراغ ترجمه هستی و زمان رفته است. رشیدیان فارغ از متن آلمانی، 5 متن دیگر را همواره پیش چشم داشته است. این متن­ها شامل 2 ترجمه انگلیسی از هستی و زمان ( که یکی از آنها متعلق به مک کواری، و دیگری متعلق به استمبو است)، دو ترجمه فرانسه از هستی و زمان ( که یکی از آنها متعلق به مارتینو و دیگری از آنِ رودلف بوهم است) و ترجمه سیاوش جمادی از هستی و زمان است. از سوی دیگر، نگارنده بر این باور است که شاید اطمینان بیش از حد رشیدیان به ترجمه جمادی و تلقی ترجمه جمادی به عنوان ترجمه­ای که از متن آلمانی صورت گرفته است و با متن آلمانی تطابق بیشتری دارد، باعث شده است تا رشیدیان لزومی به تسلط به زبان آلمانی را احساس نکند، و تصور نماید که تنها صورتی نظام­مند و غیر ادبی بخشیدن به ترجمه جمادی می­تواند کافی باشد. حال آنکه باید گفت، ترجمه جمادی، فارغ از اینکه شکلی ادبی دارد و این می­تواند اشکال باشد یا نباشد، بیش از پیش براساس متن انگلیسی مک کواری به انجام رسیده است تا متن آلمانی. نقد نگارنده بر ترجمه جمادی که در ویژه­نامه هایدگر 1 منتشر شده است، این مطلب را به خوبی نشان می­دهد.  

 نگارنده برای روشن تر شدن موضوع فوق چند نمونه را ذکر می­کند که نشان دهندۀ روش رشیدیان در هنگام مواجه با مشکلات مذکور است.

مورد نخست

متن آلمانی:

Und was ist unbezweifelbarer als die Gegebenheit des Ich? Und liegt in dieser Gegebenheit nicht die Anweisung, zu Zwecken seiner ursprünglichen Herausarbeitung von allem sonst noch »Gegebenen« abzusehen, nicht nur von einer seienden »Welt«, sondern auch vom Sein anderer »Iche«?

متن انگلیسی (مک کواری):

And what is more indubitable than the givenness of the "I"? And does not this givenness tell us that if we aim to work this out primordially, we must disregard everything else that is 'given'—not only a 'world' that is [einer scienden "Welt"], but even the Being of other 'I's?

متن انگلیسی (استمبو):

And what is less dubious than the givenness of the I? And (for the purpose of working this givenness out in a primordial way) does it not direct us to abstract from everything else that is "given", not only from an existing "world", but also from the being of the other "I"'s?

متن فرانسه (ماتینو):

Et que peut-il y avoir de plus indubitable que la donation du Moi ? Plus encore,

cette donnée première ne prescrit-elle pas d’elle-même à toute tentative de l’élaborer originairement de faire avant tout abstraction de tout le reste du « donné », non seulement d’un « monde » existant, mais encore de l’être d’autres « Moi »?

ترجمه جمادی ص 301: و کدام دادگی است که شک­ناپذیرتر از من باشد؟ و آیا این دادگی اقتضا نمی کند که به آهنگ استخراج سرآغازین این دادگی از هر «دادگی» دیگری، اعم از «جهان»، موجود یا هستیِ دیگر «من»­ها چشم­پوشی می­شود؟

ترجمه رشیدیان ص 154: و چیست که از دادگی «من» شک­ناپذیرتر است؟ و آیا این دادگی ما را ملزم نمی­کند که اگر هدف­مان پردازش اصیل این دادگی باشد باید از هر «داده»­ای، یعنی نه فقط از یک «جهان» موجود بلکه از هستی «من»­های دیگر نیز عزل نظر کرد؟

نقد: جمادی و رشیدیان هر دو به اشتباه، ضمیر seiner را در zu Zwecken seiner ursprünglichen Herausarbeitung را به این دادگی ارجاع داده اند در حالی که مرجع این ضمیر، «من» است و نه «این دادگی». از این رو می توان قسمت دوم جمله فوق را اینگونه ترجمه کرد: «آیا این دادگی ما را ملزم نمی کند که به منظور پردازش اصیل من، از هر «دادۀ» دیگری، نه فقط از «جهان» موجود بلکه از هستی «من­های» دیگر عزل نظر کنیم. این مورد نشان می دهد که رجوع صرف به متن مک کواری و استمبو نمی تواند دقیقاً مرجع ضمیر it را مشخص کند، در صورتی که نگاهی ساده به جمله آلمانی می تواند گره­گشا باشد.

مورد دوم

متن آلمانی:

Wenn das »Ich« eine essentielle Bestimmtheit des Daseins ist, dann muß sie existenzial interpretiert werden.

متن انگلیسی (مک کواری):

If the 'I' is an Essential characteristic of Dasein, then it is one which must be Interpreted existentially.

متن انگلیسی (استمبو):

If the 'I' is an essential determination of Da-sein, it must be interpreted existentially.

متن فرانسه (مارتینو):

Si le « Je » est une déterminité essentielle du Dasein, alors il doit être interprété existentialement

 

ترجمه جمادی ص 303 و 304: اگر «من» تعین ذاتی دازاین باشد، باید آن را به نحوی اگزیستانسیال تفسیر کرد.

ترجمه رشیدیان ص 156: اگر «من» تعیّنی ماهوی از دازاین است، باید به شیوۀ اگزیستانسیال تعبیر گردد.

 

نقد: ترجمه جمادی و رشیدیان هر دو مبهم است، زیرا در هر دو مورد آشکار نیست که «چه چیزی» باید به نحو اگزیستانسیال تفسیر یا تعبیر گردد. ترجمه رشیدیان این معنا را می رساند که: اگر «من» تعیّنی ماهوی از دازاین است، پس «من» باید به شیوۀ اگزیستانسیال تعبیر گردد. اما با نگاه به متن آلمانی در می یابیم تنها کلمه ای که می تواند مرجع ضمیر sie باشد، همان «تعین» (Bestimmtheit) است. از این رو، به منظور اینکه جمله از ابهام درآید و خواننده به درستی با مفهوم و معنای آن آشنا شود، می توان جمله را بدین نحو ترجمه کرد: اگر «من» تعیّنی ماهوی از دازاین باشد، این تعین باید به شیوۀ اگزیستانسیال تفسیر گردد. با توجه به متن های فوق می توان گفت که ترجمه مک کواری و استمبو از این جهت ابهام دارد که مرجع ضمیر it مشخص نیست و ترجمه مارتینو هم اشتباه است. در این مورد نیز، تنها با رجوع به متن آلمانی می توان دقیقاً مشخص کرد که مرجع ضمیر sie یا it چیست.

مورد سوم

متن آلمانی:

Diese Beschränkung war nicht nur notwendig zu Zwecken der Vereinfachung der Explikation, sondern vor allem deshalb, weil die Seinsart des innerweltlich begegnenden Daseins der Anderen sich von Zuhandenheit und Vorhandenheit unterscheidet.

متن انگلیسی (مک کواری):

 

This restriction was necessary not only for the purpose of simplifying our explication but above all because the kind of Being which belongs to the Dasein of Others, as we encounter it within-the-world, differs from readiness-to-hand and presence-at-hand.

متن انگلیسی (استمبو):

This restriction was not only necessary for the purpose of simplifying the explication; but, above all, because the kind of being of the existence of the others encountered within the surrounding world is distinct from handiness and objective presence.

متن فرانسه (مارتینو):

Cette restriction n’était pas seulement nécessaire afin de simplifier l’explication mais avant tout parce que le mode d’être du Dasein des autres tel qu’il est rencontré de manière intramondaine se distingue de l’être-à-portée-de-la-main et de l’être-sous-la-main.

ترجمه جمادی ص 306: این محدودسازی تنها به آهنگ ساده­سازیِ توضیح نبود، بل مخصوصاً از آن رو بود که نوع هستی متعلق به دازاینِ دیگرانی که در فراگرد جهان در معرض مواجهه قرار می­گیرند با نوع هستی تودستی­ها و پیش دستی­ها فرق دارد.

ترجمه رشیدیان ص 158: این محدودسازی نه فقط به منظور ساده­سازی تبیین ما بلکه قبل از هر چیز به این دلیل ضروری بود که نوع هستی دازاینِ دیگری­ای که درون جهان تلاقی می­شود با دردست­بودگی و فرادست­بودگی تفاوت دارد.

نقد: ترجمه جمادی و رشیدیان دقیق نیست زیرا هر دوی آنها عبارتِ innerweltlich begegnenden را از آنِ «دیگران» (جمادی) و «دیگری» (رشیدیان) دانسته اند؛ حال آنکه این عبارت صرفاً توصیف دازاین است و نه توصیفِ «دیگری» و یا حتی «دازاینِ دیگری». اگر بخواهیم در ترجمه این عبارت دقیق باشیم باید بگوییم: «این محدودسازی نه فقط به منظور ساده­سازی تبیین، بلکه قبل از هر چیز به این دلیل بود که نوع هستی دازاین دیگران، دازاینی که درون جهان تلاقی می شود، با دردست بودگی و فرادست بودگی تفاوت دارد». با توجه به متون فوق می توان گفت که ترجمه مک کواری و مارتینو دقیقاً مشخص می کند که عبارتِ فوق صرفاً به دازاین مربوط می شود و نه دیگران (autres/Others) چون ضمیر بعدی انگلیسی جمع نیست که به دیگران اشاره داشته باشد. ترجمه استمبو از این جهت مبهم است. با این حال، جمادی به اشتباه فعل جمله را جمع می گیرد و می گوید: «دازاینِ دیگرانی که در فراگرد جهان در معرض مواجهه قرار می­گیرند» و رشیدیان نیز به اشتباه به «دیگری»، «ای» می افزاید و می گوید: «دازاینِ دیگری­ای که درون جهان تلاقی می­شود».

مورد چهارم

متن آلمانی:

 

Wollte man denn schon Welt überhaupt mit dem innerweltlich Seienden identifizieren, dann müßte man sagen, »Welt« ist auch Dasein.

متن انگلیسی (مک کواری):

So if one should want to identify the world in general with entities within-the-world, one would have to say that Dasein too is 'world'.

متن انگلیسی (استمبو):

So, if one wanted to identify the world in general with inneworldly beings, one would have to say the "world" is also Da-sein.

متن فرانسه (مارتینو):

Si l’on voulait identifier en général le monde avec l’étant intramondain, l’on serait forcé de dire que le « monde » est aussi Dasein.

ترجمه جمادی ص 307: پس، اگر بر آن باشیم که هویت جهان را به طور کلی برحسب هستندگان درون جهانی تعیین کنیم، لاجرم باید بگوییم که «جهان» نیز همان دازاین است.

ترجمه رشیدیان ص 158: پس اگر بخواهیم جهان را به طور کلی با هستندۀ درون­جهانی بشناسیم باید بگوییم که «جهان» نیز دازاین است.

نقد: جمادی و رشیدیان، اصطلاح «identifizieren … mit» را با فعل «identifizieren» معادل گرفته­اند. حال آنکه این اصطلاح به معنای «هویت چیزی را تعیین کردن» (جمادی) یا «شناختن» (رشیدیان) نیست، بلکه به معنای «یکسان دانستن با/ یکی دانستن با» است. از این رو، جمله فوق را باید بدین صورت ترجمه کرد: «پس اگر می خواستیم که جهان را با هستندۀ درون جهانی یکسان تلقی کنیم، آنگاه می­بایست بگوییم «جهان» نیز دازاین است». مک کواری و استمبو نیز همین اصطلاح را به شکل «identify with» آورده اند.

مورد پنجم

متن آلمانی:

Die Anderen begegnen nicht im vorgängig unterscheidenden Erfassen des zunächst vorhandenen eigenen Subjektes von den übrigen auch vorkommenden Subjekten, nicht in einem primären Hinsehen auf sich selbst, darin erst das Wogegen eines Unter-schieds festgelegt wird.

متن انگلیسی (مک کواری):

When Others are encountered, it is not the case that one's own subject is proximally present-at-hand and that the rest of the subjects, which are likewise occurrents, get discriminated beforehand and then apprehended; nor are they encountered by a primary act of looking at oneself in such a way that the opposite pole of a distinction first gets ascertained.

متن انگلیسی (استمبو):

The others are not encountered by grasping and previously discriminating one's own subject, initially objectively present, from other subjects also present. They are not encountered by first looking at oneself and then ascertaining the opposite pole of a distinction.

متن فرانسه (مارتینو):

Si les autres me font encontre, ce n’est point à la faveur d’une saisie qui distinguerait d’emblée entre le sujet propre de prime abord sous-la-main et les autres sujets tels qu’ils surviennent « eux aussi » — d’un avisement primaire de soi-même où serait pour la première fois constaté le corrélat d’une différence.

ترجمه جمادی ص 307: راه مواجهه با دیگران نه آن­گونه دریافتی است که با آن پیشاپیش سوژۀ بدواً پیش ـ دستی خاص خود را از سوژه­های دیگر که به همان نحو در جهان حادث می­شوند جدا و متمایز می­کنیم، و نه آن است که اول به خود بنگریم و سپس جای دیگران را در قطب مقابل افتراقی که خود با آنان داریم تعیین کنیم.

ترجمه رشیدیان ص 159: دیگران در دریافتی که از قبل میان سوژۀ خاص خود که در وهلۀ اول فرادستی باشد و باقی سوژه هایی که آن ها نیز حادث باشند تمایز بگذارد، یا در نوعی نگریستن اولیه به خود که در آن برای نخستین­بار قطب مخالف یک تمایز تثبیت شود، تلاقی نمی­شوند.

نقد: در این مورد نیز رشیدیان و جمادی هر دو، عبارتِ im vorgängig unterscheidenden Erfassen را اشتباه ترجمه کرده­اند. در این عبارت، اصطلاح vorgängig unterscheidenden، توصیف کنندۀ «دریافت» است و نه کل جمله. ترجمه های مک کواری، استمبو و مارتینو نیز دربردارنده این ابهام هستند.

ارزیابی نهایی: نگارنده در این مقاله قصد داشت تا به دو پرسش پاسخ دهد: 1) با توجه به ترجمه قبلی از این اثر، ترجمه رشیدیان دارای چه نقاط مثبت و چه نقاط منفی است، 2) شیوه و روش رشیدیان برای ترجمه این اثر چه بوده است و آیا انتخاب چنین شیوه ای برای ترجمه مناسب بوده است یا خیر. در پاسخ به پرسش نخست، نگارنده با بررسی ترجمه جمادی و رشیدیان به این نتیجه رسید که رشیدیان به خاطر استفاده از زبان فلسفی به جای زبان ادبی برای ترجمه این کتاب، توانسته است به انتقال بهتر اثر کمک کند. اما تطبیق ترجمه جمادی و ترجمه رشیدیان با متن آلمانی «هستی و زمان»، این امر را برای نگارنده آشکار ساخت که رشیدیان برخی از جملاتی را که جمادی به درستی ترجمه کرده بود، به نادرستی برگردانده است. این امر بدین معناست که ترجمه رشیدیان را از این حیث باید گامی به عقب بدانیم. در پاسخ به پرسش دوم نیز، نگارنده با نشان دادن موارد لازم و متقضی نشان داد که شیوه رشیدیان در ترجمه کتاب هستی و زمان بر مبنای 6 متن مناسب نبوده است. زیرا هنگامی استفاده از 6 متن معنا دارد که حداقل یک متن (متن آلمانی) محور ترجمه باشد. اما عدم تسلط رشیدیان به زبان آلمانی، ترجمه را به بیراهه کشانده است و خواننده را با ابهام­های جدی روبرو ساخته است.

 


مطالب مشابه :


متن ادبی و فلسفی زیبا (اس ام اس فا)

متن ادبی و فلسفی زیبا در این وبلاگ بهترین اس ام اس های اینترنت را برای شما اماده




پیامک های فلسفی و آموزنده+متن

پیامک های فلسفی و آموزنده+متن ادبی فرهنگی بدان که خداوند همه چیز را به خودت سپرده تا




عکس های عاشقانه همراه با متن

عکس های عاشقانه همراه با متن - : *بهترین سلام از این که قدم رنجه کردین و به وبلاگ




زیباترین متن های تبریک تولد

اس ام اس ادبی منتخب و گلچین بهترین و زیباترین متن های تبریک




پیامک فلسفی جدید

گاهی وقت ها “سکوت” بهترین حرف و “نبودن ” بهترین متن فلسفی, جملات ادبی و های توهین آمیز




نقدی بر ترجمۀ هستی و زمان، مارتین هایدگر، ترجمه عبدالکریم رشیدیان

میان متن فلسفی و متن ادبی تفاوت از متن­های دیگر است. تنها و تنها بهترین شیوه برای




دانلود رایگان کتابهای فلسفی (PDF )

دانلود رایگان کتابهای فلسفی وقایع کربلا و خطبه های امام رایگان 1000 کتاب ادبی و




بهترین متن های تبریک سال نو ، متون اداری عید نوروز ۱۳۹۰

بهترین متن های تبریک نوروز کارت متن های ادبی و رسمی برای تبریک سال اس ام اس فلسفی




دکتر سیدضیاء موحد/شرح خواجه بر جهان‌های ممکن ابن‌سینا

مرکز حکمت و خزانۀ عقل(فلسفی و ادبی) نوشته های فلسفی و ادبی rss تمامی حقوق متن ها، تصاویر




جملات و متن های زیبای تبریک روز مادر

جملات و متن های جملات و نوشته های رسمی و ادبی در این وبلاگ بهترین اس ام اس های




برچسب :