شعر حضرت عباس ع

سرما ، گرما ، تیغ ، مشک و دریا <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

آسمان صاف زمین حیران است

همه انگار که سر گردانند

چه شده ؟ دشت چرا می لرزد ؟

غرق در گرد و غبار است چرا ؟

چه شده ؟ معرکه ای پیچیده

لشکری پاچیده

اینهمه لشکریان از کدامین سپهند ؟

چه شده می نالند ؟

همه از چهار طرف فکر فراند چرا ؟

گوئیا مرد به اوضاع همه می خندد

مثل یک کابوس است

آنکه دارد قدمی می دود و هر که ندارد  چه کند ؟

همه وحشت زده بر ترس دچارند چرا ؟

پنجه هول و حراس همه را چنگ زده

باز طوفان شده است

لرزه افتاده به ارکان زمین

باز طوفان شده است

گردبادی که چنین می پیچد

هر چه در پیش قدم می بیند همه را می شکند

تند بادی که چنین می تازد

می کند از ریشه تن هر نخلی را

می کند از جایش کوهها را حتی

می کشد در پی خود همه دریا را

کس ندید است به خواب

اینچنین رزمی را

وای بنگر که سواری است که در میدان است

گرم بازی شده و معرکه سرگردان است

چه شکوهی دارد

کیست این سیف الله ؟

ذوالفقاری به کفش می رقصد

اندکی می چرخد

لحظه ای می غرد

چه قدر دست و سر و پا و کله خود و سپر

در هوا می پیچد

کیست این وجه الله ؟

تیغ را دور سرس باز می چرخاند

آسمان را به زمین می چسباند

این سلحشور که شمشیر دو پیکر دارد

روی لبهاش فقط نغمه حیدر دارد

کسیت این شیر نژاد ؟

غیرت الله ببین

گره بر ابرو زد

چنگ در محضر او زانو زد

کاش می شد که کسی تاب نگاهش را داشت

تا بدانند همه معنی چنگیدن چیست

تا ببینند همه که غریدن چیست

رزم بازیچه اوست

این جوانی علی است

پهلوانی علی است

مرتضی هیبت اوست

همه جا صحبت اوست

صاحب فضل و علم باز آمد به حرم

تا که از مرکب خود زد به سر خاک قدم

کودکان باز دویدند به سویش

ناگاه

کودکی دامن او می گیرد

کودکی انگشتش

همگی حلقه شدند مثل هر بار چه غوغا شده است

یک نفر گفت که آرام علی در خواب است

تا که از مرکب خود زد به سر خاک قدم

باز کلثوم  و رباب و زینب

نفس راحتی از سینه کشیدند

خدا را شکر

چه پناهی داریم چه سپاهی داریم

ولی عباس دلش عقده دیگر دارد

با خودش زیر لبی صحبت مادر دارد

اشک در گوشه چشمش گل کرد

زیر لب با خود گفت

کاش در کوچه به همراه حسن می بودم

گردنش می شکنم

به خودش آمد و دید حلقه اشکش را

با سر انگشت ، رقیه می برد

ژاله چشمش را

گل لبخند عمو پیدا شد

چه قدر زیبا شد

کودک تشنه لبی مشک به دستش داد و

به شریعه پر زد

ولی اینبار همه منتظرند

ساعتی نگذشته

در میان خیمه

کودکی می گوید

این دم تکبیر است

این پدر بود که تکبیر کشید

اندکی بعد از آن با لبخندان گفت :

این رجزهای عموست

باز تکبیر پدر

باز تکبیر عمو

باز تکبیر پدر

باز تکبیر عمو

باز تکبیر پدر

ولی اینبار جوابی نرسید

لحظه ای صبر کنید که عمو می آید

ولی افسوس جوابی نرسید

اندکی صبر کنید

دستها بالا رفت

روس سرها می خورد

رفت از هوش رباب

آن طرف ها اما بین نخلستانها

علمی خون آلود

تشنه ای روی زمین

تشنه ای چاک ترین

پاره های مشکی

روی خاک است عمو

دستهایش پس کو ؟

بدن مبهمی از یک سردار

هاله ای از قد و بالای رشید

چه قدر زخم به پیکر دارد

تیرها با همه قامت به تنش جا شده اند

چه قدر پیکر او پر دارد

ولی انگار که یک تیر در آن ها پیداست

ولی انگار که یک تیر تفاوت دارد

با سه شعبه عجیب نیزه ای کوچک بود

بین مژگان خورده

اثری نسیت ز چشم زیبا

باز بر پا شده است

خیل عدو هلهله ها

یا که چشمش که ببیند جایی

دید از دور صدا می آید

گوش وا کرد و شنید که صدای قدمی آرام است

غرق خونابه تقلایی کرد

گفت ای مرد بایست

اندکی صبر نما تا بیاید به برم از حرم اربابم

بعد از آن این تو این راس علمدار جوان

یک نفر آه کشید

ناگهان صوت ضعیفی بشنید

ناله ام بنین نیست

مو سپید است و کمان دست بر پهلویش

دست دیگر بی جان

پسر رعنایم مادرت زهرایم

ناله ای زد سقا

خوب شد چشم مرا تیر ز هم پاشیده

که ندارم دیگر

طاقت آنکه ببینم زخمی

گوشه چادر و چشمت مادر

گوشوارت چه شده ؟

چه کسی روی تو را نیلی کرد ؟

گردنش می شکنم


مطالب مشابه :


شعر محرم

با سلام و عرض ادب این وبلاگ جهت گردآوری و تهیه بانک اشعار مذهبی در فضای مجازی می باشد لذا از




شعر حضرت عباس ع

وبلاگ شعر نو مذهبی در راستای اهداف هیئت انصارالحسین (ع) یکی از وبلاگهای این هیئت می باشد و که




اشعار ترکی - حضرت فاطمه زهرا(س)

اشعار مذهبی - اشعار ترکی - حضرت فاطمه زهرا(س) - بانک اشعار شعر ترکی. امام




برچسب :