شعر پرواز کودکانه در مورد حضرت رقیه (ع)

توی خواب دیشب میدیدم بابا اومد تو خرابه

گفت که غمگین نشی یک وقت که نشستی تو خرابه

من توی آغوش بابام خوابای خوبی میدیدم

حرفای قشنگ اونو با دل و جون میشنیدم

درد دل کردم و گقتم بی شما چه ها کشیدم

توی این یک ماهه بابا یه روز خوشی ندیدم

گاه سواره توی زنجیر گاه پیاده میدویدم

بابا جون از این جماعت چه مصیبتا کشیدم

توی آغوش پدرجون خوابیدم واسه همیشه

آخه بی بابای خوبم زندگی هرگز نمیشه

بعد من انگار آوردن طبقی اون نابکارا

که تو اون گذاشته بودن سر نازنین بابا

اخه بعد مردن من تو خرابه انقلاب شد

وضع و حال عمه زینب بعد از اون خیلی خراب شد

دشمنا تا که شنیدن دختری به یاد بابا

گریه کرده تا دم صبح رفته با غصه ز دنیا

سر بابا مو آوردن تو خرابه تا بفهمم

که دیگه بابا ندارم تا یتیمی رو بفهمم

ولی من اونوقت بابامو تو بهشت باهام میدیدم

پاهام اونجا دیگه خوب بود دنبال اون میدویدم

دیگه حالا تو بهشتم من دیگه غمی ندارم

من سرم رو دیگه هرشب رو سینه بابام میذارم...........

 


مطالب مشابه :


شعر پرواز کودکانه در مورد حضرت رقیه (ع)

شعر پرواز کودکانه در مورد حضرت رقیه + نوشته شده در ۸۷/۱۰/۱۵ساعت 23 توسط دانوش خانه عفاف




طبیعت در شعر کودکانه کُرمانجی

طبیعت در شعر کودکانه سروده هایی که در مورد گیاهان سقف خانه ات بلند است، یک قارچ




شعر کودکانه "پروانه های شیشه ای"

شعر کودکانه "پروانه های شیشه ای" پرده ی خانه مان داشت نظرت رو در مورد مطلب بالا به ما




مسجد

سفارش شعر و طراحی کتاب کودک +دنیای کودکان کودکانه. مسجد یک خانه ی




یادگیری زبان دوم با شعر

همه چیز در مورد اشعار کودکانه یکی از روش‏های او شعر را حفظ کرده و در مورد معنی آن از




گشتی در شعر سعید صراف معیری

خانه ي نقد - گشتی در شعر سعید ها-شعر کودکانه- انتشارات از دوستان در این مورد این




برچسب :