من و انشا

 

1.علم بهتر است یا ثروت؟

تابستان خود را چگونه گذراندید؟

مدرسه خود را توصیف کنید.

در آیند ه دوست دارید چه کاره شوید؟

در نامه ای روز مادر را به مادرتان تبریک بگویید.

میدونم با خوندن جمله های بالا یاد موضوعهای تکراری انشا افتادید.ولی اینها برای من اصلا تکراری نیست.تو دلم موند یه بار از این موضوعها برای انشا بهم بدن. ولی از شانس بد در تمام دوران تحصیلم یه مشت معلم انشای آوانگارد گیرم افتادن که همش می خواستن سنت شکنی کنن و طرحی نو دراندازن.

2. تا کلاس دوم دبیرستان "انشا"خوب روی زبونم نمی چرخید و اکثرا می گفتم "امشا".

3. با این نوشته های قشنگی که می نویسم لازمه بگم نمره انشام همیشه بالا بود؟ البته یک بار صفر گرفتم که امتحان نیم ثلث کلاس چهارم بود و اولین باری بود که موضوع آزاد توی سه تا موضوع پیشنهادی نبود و من از آن سه تا هم خوشم نمی اومد. امتحان از نظر من ملغی اعلام شد و به نشان اعتراض برگه را سفید دادم. این در مدارس آن موقع خیلی براندازانه محسوب میشد. معلممان در توصیف این عمل وحشتناک به مادرم از قید "با کمال پررویی" استفاده کرد.

4. یک بار معلممان اصلا نمره نداد. یعنی گفت باید بیست بگیری ولی چون بیست نمیشی اصلا نمره نمیذاررم! دلیلش هم خیلی جالب بود.در مورد امام حسین نوشته بودم و وقتی می خواندم آثار لذت را در خانم معلم می دیدم.فقط در جمله پایانی که در مورد آخرین لحظه زندگی حضرت بود به جای "شهادت" از "هلاکت" استفاده کردم.کاملا هم سهوی و از روی بچگی و کوچک بودن دایره لغات بود.معلم بی نوای ما مانده بود سر دوراهی عشق شدیدش به اهل بیت و جهالت یک بچه 9 ساله.حالا چرا انتخابش نمره ندادن بود نمی دانم!

5. مثل همه بچه هایی که "یه چیزی شون میشه" دو سه بار از روی انشایی که اصلا ننوشته بودم خواندم! آخرش استرس داشت چون توی فیلمها همیشه معلم آخر سر که میاد نمره بده می فهمه، چون نوشته ای نمی بینه.ولی الحمدلله معلمهای ما توی دفتر خودشون نمره میدادند.

6. همیشه چرکنویسهام خوش خط تر از پاکنویسهام میشد.

7. بعضی معلمها فضای باز ایجاد می کردند که بچه ها در مورد انشای همدیگه حرف بزنند. یه بار از انشای یکی حسابی ایراد گرفتم. بعد نوبت خودم شد. رفتم و خواندم. نوبت صحبت بچه ها شد همون دختر اجازه گرفت ولی تا خواست حرف بزنه بغضش گرفت و هیچی نگفت.هنوز که هنوزه از عذاب وجدان اونروز خلاص نشدم. ولی هنوز هم که هنوزه نمی تونم موقع نقد کردن دیگران از ادبیات نرم تری استفاده کنم.

این بود افشاسازی هفت نقطه مبهم زندگی من در مورد انشا.حالا نوبت شماست که از ساعات و لحظاتی بگید که توی سیستم آموزشی ما گنجونده شده برای پرورش (قتل عام ؟) خلاقیت. مطمئننا توی کامنتها حرفها و خاطرات جدید و جالبتری مطرح میشه.

راستی همین وبلاگنویسی هم "انشا با موضوع آزاد"ه . هر ازگاهی هم یه نفر پیدا میشه ازی وبلاگی راه میندازه و در حقیقت یه موضوع ثابت برای انشای ما تعیین می کنه.(  از کرامات شیخ ما این است.....شیره را خورد و گفت شیرین است!)

توضیح: موقع نوشتن پست قبل اصلا فکر نمی کردم ظاهرش اینقدر "حدیث نفس"ی باشه.تازه الان فهمیدم!

درددل: از بچگی تابستان من مساوی بوده با اقامتهای طولانی توی خونه مادربزرگه. اگه اون روزها خواب میدیدم یه روزی میاد که بعد از پنج ماه به صرف افطار میرم ولایت و بلافاصله بعد از سحری برمی گردم حتما از تعجب شاخ در می آوردم.البته باز هم خدا را شکر بابت نعمت داشتن خاله ای که تا سحر پا به پای آدم بیدار می مونه.


مطالب مشابه :


انشای آزاد (درباره ی آقا ی خورشید) قسمت اول

آقا سلام - انشای آزاد (درباره ی آقا ی خورشید) قسمت اول - یوسف گم گشته باز آید - آقا سلام




موضوع انشاء: دانشگاهی که آزاد است.(یک دانش آموز)

حلقۀ اوین - موضوع انشاء: دانشگاهی که آزاد است.(یک دانش آموز) -




من و انشا

ولی از شانس بد در تمام دوران تحصیلم یه مشت معلم انشای آوانگارد که موضوع آزاد توی سه تا




نکته هایی در مورد انشا

انشای شفاهی. 21 انشاهاو درس های آزاد می توانند هم به صورت فردی و هم گروهی اجرا شوند.




برچسب :