خرید سیسمونی

الان تو هفته بیست و ششم بارداری هستم. مامانم گفته بود که بعد از تموم شدن ماه صفر بریم خرید سیسمونی رو انجام بدیم. از اونجایی که من به خاطر کارم از شنبه تا چهارشنبه فرصت ندارم و از طرفی پنجشنبه آینده یعنی ۵ بهمن، صبح نوبت دکتر دارم شب هم عروسی دعوت داریم قرار بر این شد که روز پنجشنبه ۲۸ دی بریم واسه خرید سیسمونی.

با خودم فکر کردم حالا که قراره خرید وسایل بچه و چیدن اتاقش رو شروع کنم و با توجه به نزدیک شدن به عید نوروز، یواش یواش کار خونه تکونی رو هم انجام بدم. ۲۶ دی علیرضا فرشها رو داد به فرش شویی که روز ۲۸ دی یعنی پنجشنبه حاضر شد. پنجشنبه ها روزای بیکاریمه به استراحت و کارای بانکی و تمیزکاری خونه می رسم.

اون روز پنجشنبه به لحاظ روحی خیلی حس و حال خوبی نداشتم. هر چقدر زمان بیشتر می گذره آدم بیشتر متوجه میشه که زیر بار چه مسئولیت بزرگی داره می ره. یه کم دل نگرانی و دلشوره میاد سراغ آدم........ با توجه به اینکه حول و حوش تاریخ تولد بچه مصادف می شه با سال خونه مون همش این فکر تو ذهنمه که اگه مجبور به اثاث کشی بشیم چکار کنم؟ یا اینکه اصلا صاحبخانه چقدر می خواد اضافه کنه؟ یا اینکه ۶ ماهی که کار نمی کنم و حقوق ندارم آیا کارکرد علیرضا به تنهایی می تونه برای گذران زندگی سه نفره مون کافی باشه؟........ علیرضا هم مثل من همین قدر مشغله فکری داره و دل نگرونه. من انتظار دارم تو این شرایط اون به من روحیه بده اونم دلش می خواد راجع به این دل نگرانی هاش با من حرف بزنه..... شب قبلش یه سری از مسائلی که تو ذهنش می چرخید رو واسم مطرح کرد بهش گفتم لطفا اینقدر به من استرس نده، نمیدونم، همون موقع یه فکری راجع بهش می کنیم.

قرار بر این شده که دیگه به حقوق من دست نزنیم و اصلا فکر کنیم نیست تا پس اندازی بشه واسه هزینه های زایمان و گوسفند و مراسم ان شاءالله

چهارصد تومن پول از کارکردی که علیرضا آورده بود برداشتم و رفتم بانک تا قسط هامون رو پرداخت کنم. خدا رو شکر یکی از دفترچه های قسط مون تموم شد. حالا دیگه فقط قسط وام ازدواجمونه که مونده.

ساعت ۱۰ صبح رفتم بانک تا رسیدم خونه شد ۱۲ ظهر. یه چیزی داغ کردم واسه ناهار خوردم و با بی حوصلگی تمام دراز کشیدم. مامانم زنگ زد رو گوشیم گفت: امروز بعدازظهر بیا بریم واسه خرید سیسمونی. اینقدر بی حوصله بودم که می خواستم بگم باشه واسه یه وقت دیگه اما با خودم گفتم من که هر روز هر روز فرصت ندارم بهتره همین امروز برم و خریدهامو انجام بدم. به علیرضا زنگ زدم گفتم بعدازظهر زودتر بیا با هم بریم خونه مامانم اینا واسه خرید سیسمونی.

بعدازظهر با علیرضا رفتیم خونه مامانم. ساعت ۵ بعدازظهر بود. مامانم حاضر و آماده جلوی در منتظرمون بود. اول رفتیم مغازه تخت و کمد. چشمام که به تخت و کمد نوزادی افتاد حس و حالم کلی عوض شد. از اون حالت بی حوصلگی و افسردگی دراومدم. یکی از یکی خوشگل تر و مامانی تر. بچمو که توی تخت تصور می کردم دلم غش می رفت. گیر کرده بودیم تو مدل ها که کدومو انتخاب کنیم. تا اینکه بالاخره تصمیم مون رو گرفتیم و مدل مورد نظرمون رو سفارش دادیم. گفت یه هفته الی ده روز طول می کشه تا سفارشتون آماده بشه. بعدش رفتیم مغازه لباس و بقیه چیزا. وای که چه لباسهای ریزه پیزه و خوشگلی ..........

فروشنده یه لیست گذاشت جلومون تا بتونیم راحت تر وسایلی رو که نیاز داریم انتخاب کنیم. یه پک کامل لوازم بهداشتی بچه که شامل پودر بچه، شامپو بدن، شامپو سر، لوسیون و کرم بود برداشتیم. دو تا شیشه شیر، یه دونه پستونک، یه دست سرویس حموم با حوله تن پوش، سرویس حمومش رو سبز و سفید برداشتم. اردک وان، تب سنج، محافظ کهنه، مای بیبی، ست شانه برس، ست ناخن گیر، زانوبند، دستمال مرطوب، پیش بند، تعویض بچه، مشمای قنداق، مشمای گره ای، دندون گیر، فلاسک آب جوش، انواع لباس صفر تا ۱، یه ۱۹ تیکه با دور یقه سورمه ای برداشتم یه پنج تیکه با دور یقه قرمز. لباسای تیکه ای، شورت عینکی، شلوار تک، رکابی، زیرپوش، پیرهن دکمه دار با رنگهای آبی، سبز، قرمز و ... برداشتم. دلم می خواد لباسهای بچه ام از رنگهای مختلف باشه نه فقط آبی. چند دست لباس مجلسی، یه دست ملوانی، دو دست سرهمی، یه شلوار لی تک، یه شلوار لی پیش بندی، چند جفت جوراب هم عروسکی هم ساده. انواع کلاه و یه کاپشن.

سرویس کالسکه برنداشتم حس کردم کالسکه واسم کارایی نداره. یه سرویس خواب خوشگل آبی سفید برداشتم. یه سرویس روتختی برداشتم. چوب لباسی، شب خواب، ساک، آغوشی، روروئک، انواع جغجغه، سرویس قاشق و چنگال و سرویس غذاخوری برداشتم. تقریبا هر چیزی رو که لازم بود خریدیم به جز اسباب بازی. قرار شد واسه اسباب بازی یه روز دیگه وقت بذاریم.

خلاصه اینکه اون روز مامانم یک و نیم واسه ما هزینه کرد. ولی واقعا خرید سیسمونی بچه روحیه ام رو کلی عوض کرد و کلی حالم بهتر شد. شب، برادرم رو با خودمون آوردیم خونه تا کمک علیرضا باشه هم تو آوردن وسایل سیسمونی و هم تو فرش کردن خونه.آشپزخانه و حال رو تمیز و مرتب کردیم و فرشها رو انداختیم. واسه اتاق بچه هم جا باز کردیم و وسایل رو گذاشتیم تو اتاقش تا کمدش برسه و یواش یواش وسایلش رو بچینم. خرید سیسمونی خیلی خوب بود. وسایلاش خیلی کوچولو و ناز و مامانین. واقعا دل تو دلم نیست، دلم می خواد زودتر این روزا بگذره و بچه ام رو بغل بگیرم. ان شاءالله


مطالب مشابه :


سیسمونی - راهنمای خرید سیسمونی

سیسمونی - سیسمونی - راهنمای خرید سیسمونی - طراحی و تولید و قبول سفارش انواع سیسمونی ، سرویس




خرید سیسمونی

کودک دوست داشتنی من - خرید سیسمونی - سلام مامانی، سلام عسلم ، الهی قربونت برم خوبی مامانی؟




خرید سیسمونی

غــــــــــزل تــــــــنــــــــهایــــی - خرید سیسمونی - شعر و ترانه سلام. شنبه ۶ صبح با




خرید سیسمونی

كوچه باغ خاطرات - خرید سیسمونی - برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جستجوی منی تماشای تو




سیسمونی نوزاد

با سلام به فروشگاه سحر خوش آمدید مرکز خرید سیسمونی نوزاد سیسمونی را با قیمت مناسب و جنس




خرید سیسمونی

آوا -پاداش بهشتی بابا و مامان - خرید سیسمونی - نوشته های بابا و مامان آوا




خرید سیسمونی

معجزه زندگی ما! - خرید سیسمونی - خاطرات دوران بارداری و پس از آن - معجزه زندگی ما!




لیست سیسمونی

اما اگه حرف یه کارکشته در امر سیسمونی براتون مهمه میگم که میشه یه ست تر و تمیز و نقلی خرید.




راهنمای خرید سیسمونی

نــی نــی لـنــد | Çocuk Dünyası - راهنمای خرید سیسمونی - پخش شیکترین و جدیدترین پوشاک بچگانه




برچسب :