رباعیاتی از مولوی

 

از کفر و زاسلام برون صحراییست

ما را بمیان آنفضا، سوداییست

عارف چو بدان رسید سر را بنهد

نه کفر و نه اسلام  و نه آنجا جاییست

 

اندر دل من درون و بیرون همه اوست

اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست

اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد

بیچون باشد وجود من چون همه اوست

 

ایجان خبرت هست که جانان تو کیست

وی دل خبرت هست که مهمانِ تو کیست

ای تن که بهر حیله رهی میجویی

او میکشدت ببین که جویان تو کیست

 

ایخواجه ترا غم جمال و جاهست

واندیشۀ باغ و راغ و خرمنگاهست

ما سوختگان خرمن توحیدیم

ما را سرِ لا اله الا الله هست

 

ای طالب اگر ترا سرِ این راهست

واندر سر تو هوای این درگاه هست

مفتاح فتوح اهل حق، دانی چیست

خوش گفتن لا اله الا الله است

 

این چرخ غلام طبع خود رایۀ ماست

هستی ز برای نیستی مایۀ ماست

اندر پس پردهه ها یکی دایۀ ماست

ما آمده نیستیم این سایۀ ماست

 

این چرخ و فلکها که حدِّ بینش ماست

در دست تصرّف خدا کم ز عصاست

هر ذره و قطره گر نهنگی گردد

آنجمله مثال ماهئی در دریاست

 

این شکل سفالین تنم جام دلست

واندیشۀ پخته ام می خامِ دلست

این دانه دانش همگی دام دلست

این من گفتم و لیک پیغام دلست

 

این همدم اندرون که دم میدهدت

امّید رسیدن بحرم می دهدت

تو تا دم آخرین دم او میخور

کان عشوه نباشد زکرم می دهدت

 

با ما زازل رفته، قراری دگر است

این عالم اجساد،دیاری دگر است

ای زاهد شب خیز، تو مغرور نماز

بیرون ز نماز ،روزگاری دگر است

 

با هر که نشستی ونشد جمع دلت

وزتو نرمید زحمت آب و گلت

زنهار تو پرهیز کن از صحبت او

ورنی نکند جان کریمان بحلت

 

بر هر جاییکه سر نهم مسجود اوست

در شش جهت وبرون شش معبود اوست

باغ وگل وبلبل وسماع وشاهد

این جمله بهانه وهمه مقصود اوست

 

بی دیده اگر راه روی عین خطاست

بر دیده اگر تکیه زدی تیر بلاست

در صومعه ومدرسه از راه مجاز

آنرا که نه جا است تو چه دانی که کجاست

 

بیرون زجهان کفر وایمان جائیست

کانجا نه مقامِ برتر و رعنائیست

جان باید داد  و  دل بشکرانۀ  جان

آنرا که تمنّای چنین مائوائیست

 

بیرون زجهان وجان یکی دایه ماست

دانستن او نه در خور پایۀ ماست

در معرفتش هم این قدر میدانم

ما سایۀ اوئیم و جهان پایه ماست

 

تا با تو ز هستی تو ،هستی باقیست

ایمن منشین که بت پرستی باقیست

گیرم بت پندار شکستی آخر

آن بت که زپندار برستی باقیست

 

تا حاصل دردم سبب درمان گشت

پستیم بلندی شد و کفر ایمان گشت

جان ودل وتن حجاب ره بود کنون

تن دل شد و دل جان شد وجان جانان گشت

 

جان و سر آن یارکه او پرده در است

این حلقۀ در بزن که در پرده دراست

گر پرده در است یار وگر پرده دراست

این پرده نه پرده است که این پرده در است

 

چیزیست که در تو بی تو، جویان ویست

در خاک تو دُرّیست که از کان وی است

مانندۀ گوی اسب، چوگان ویست

آن دارد و آن دارد و آن ،آنِ وی است

 

خواهی که ترا کشف شود هستی دوست

بر رو بدرون مغز وبرخیز زپوست

ذاتیست که گرد او حجب تو بر توست

او غرقۀ خود هر دو جهان غرقه در اوست

 

خورشید رخت زآسمان بیرونست

چون حسن تو کز شرح و بیان بیرون است

عشق تو درون جان من جا دارد

وین طرفه که از جان و جهان بیرون است

 

در دیدۀ صورت ارترا دامی هست

زآن دم بگذر، اگر ترا گامی هست

در هجده هزار عالم آنرا که دلیست

داند که نه جنبش ونه آرامی هست

 

در راه طلب عاقل ودیوانه یکیست

در شیوۀ عشق،خویش و بیگانه یکیست

آنرا که شراب وصل جانانه دادند

در مذهب او کعبه وبتخانه یکیست

 

در ظاهر وباطن آنچه خیر است وشراست

از حکم حقست واز قضا وقدر است

من جهد همی کنم قضا می گویید

بیرون ز کفایتِ تو کاری دگر است

 

در عشق تو هر حیله که کردم هیچست

هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است

از درد تو هیچ روی درمانم نیست

درمان که کند مرا که دردم هیچ است

 

در مجلس عشّاق قراری دگر است

وین بادۀ عشق را خماری دگر است

آن علم که در مدرسه حاصل کردند

کار دگر است و عشق کاری دگر است

 

دل در بر هر که هست از دلبر ماست

هر جا جهد این برق از آن گوهر ماست

هر زر که در او مُهرالست است بلی

در هر کانی که هست آن زر زر ماست

 

دوش از سر لطف یار در من نگریست

گفتا بی ما چگونه بتوانی زیست 

گفتم به خدا چنان که ماهی بی آب

گفتا که گناه تست و بر من بگریست

 

راهی ز زبان ما به دل پیوسته است

کاسرار جهان و جان در او پیوسته است

تا هست زبان بسته، گشاده است آن راه

چون گشت زبان گشاده آن ره بسته است

 

سر گشته دلا، بدوست از جان راه است

ای گمشده آشکار و پنهان راهست

گر شش جهتت بسته شود باک مدار

کز قعر نهادت سوی جانان راهست

 

 


مطالب مشابه :


گلچین زیباترین غزلیات مولوی -قسمت51 (غزلهای1789-1798 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین زیباترین غزلیات مولوی -قسمت51 (غزلهای1789-1798 ) - منتخبی از




غزلیات مولوی (قسمت 69 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - غزلیات مولوی (قسمت 69 ) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی مولوی




گلچین غزلیات مولوی (قسمت 75 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین غزلیات مولوی (قسمت 75 ) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی




گزیدۀ زیباترین غزلیات مولوی (قسمت 81 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گزیدۀ زیباترین غزلیات مولوی (قسمت 81 ) - منتخبی از زیباترین اشعار




برترین غزلیات فارسی -گلچین غزل مولوی (قسمت 79)

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - برترین غزلیات فارسی -گلچین غزل مولوی (قسمت 79) - منتخبی از زیباترین




خداشناسی در غزلیات مولوی-بخش اول

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - خداشناسی در غزلیات مولوی-بخش اول - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی




رباعیاتی از مولوی

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - رباعیاتی از مولوی - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی مولوی، حافظ




گلچین غزلیات مولوی (قسمت 71)

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین غزلیات مولوی (قسمت 71) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی مولوی




گلچین غزلهای مولوی (قسمت 74 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین غزلهای مولوی (قسمت 74 ) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی




برچسب :