غزلیات مولوی (قسمت 69 )

وبلاگ  اشعار عرفانی شعرای بزرگ

  http://hafezasrar.blogfa.com/

                                                  

  داری کتابها و لینکهای مختلفی در زمینۀ) خداشناسی - گلچین غزلیات ادبی-سخنان دانشمندان و بزرگان- احادیث- مقالات و کتب علمی- کتابهای پزشکی –نجوم و موسیقی و فایلهای صوتی قرآن و دعا و سخنرانی و غیره میباشد) که همگی به صورت رایگان قابل دانلود میباشند.مقدم همۀ عزیزان را گرامی میداریم و از همۀ عزیزان دعوت میشود از موضوعات مختلف سایت که در دسته بندی آمده است بازدید به عمل آورند.

در این مجموعه سعی ما بر این بوده است که علاوه بر قرار دادن کتابهای بسیار مفید در سایت ،لینک کتابهای علمی و دانشگاهی را نیز از سایتهای معتبر در سایت قرار دهیم تا مرجع خوبی برای دانشجویان فراهم شده باشد.

جهت دسترسی به موضوعات کلیه مطالب وبلاگ بر روی آرشیو کلی مطالب وبلاگ

و یا بر روی آدرس

 http://hafezasrar.blogfa.com/post-1382.aspx کلیک نمائید

غزلیات مولانا از نظر مضامین عرفانی در سطح بسیار بالایی می باشد و سعی ما در این مجموعه انتخاب زیباترین غزلیات بوده است که از 3200 غزل در حدود 500 غزل گزینش شده است .البته مجموعه کامل غزلیات مولانا و دیگر بزرگان شعر و ادب به صورت pdf  در همین وبلاگ موجود می باشد که با کلیک بر روی لینک 

دانلود رایگان 1000 کتاب ادبی و شعر(pdf )به آنها دسترسی پیدا میکنید

جهت دسترسی به همۀ قسمتهای گلچین غزلیات مولوی  که 40 قسمت می باشد بر روی

گلچین غزلیان مولوی     کلیک نمائید  و یا بر روی آدرس ذیل

http://hafezasrar.blogfa.com/cat-12.aspx   کلیک نمائید

 

غزل شمارهٔ۲۵۳۸

حجاب از چشم بگشایی که سبحان الذی اسری

جمال خویش بنمایی که سبحان الذی اسری

شراب عشق می‌جوشی از آن سوتر ز بی‌هوشی

هزاران عقل بربایی که سبحان الذی اسری

نهی بر فرق جان تاجی بری دل را به معراجی

ز دو کونش برافزایی که سبحان الذی اسری

بپرد دل بیابان‌ها شود پیش از همه جان‌ها

به ناگاهش تو پیش آیی که سبحان الذی اسری

هر آن کس را که برداری به اجلالش فرود آری

در آن بستان بی‌جایی که سبحان الذی اسری

دلم هر لحظه می‌پرد لباس صبر می‌درد

از آن شادی که با مایی که سبحان الذی اسری

ز هر شش سوی بگریزم در آن حضرت درآویزم

که بس دلبند و زیبایی که سبحان الذی اسری

حیاتی داد جان‌ها را به رقص آورده دل‌ها را

عدم را کرده سودایی که سبحان الذی اسری

گریزان شو به علیین دلا یعنی صلاح الدین

چو تو بی‌دست و بی‌پایی که سبحان الذی اسری

غزل شمارهٔ۲۵۵۰

یکی دودی پدید آمد سحرگاهی به هامونی

دل عشاق چون آتش تن عشاق کانونی

بیا بخرام و دامن کش در آن دود و در آن آتش

که می‌سوزد در آن جا خوش به هر اطراف ذاالنونی

چو شمعی برفروزی تو ایا اقبال و روزی تو

چو چونی را بسوزی تو درآید جان بی‌چونی

نیاید جز ز مه رویی طواف برج‌ها کردن

که مادون را رها کردن نباشد کار هر دونی

برو تو دست اندازان به سوی شاه چون باران

ببینی بحر را تازان در آن بحر پر از خونی

چه لاله است و گل و ریحان از آن خون رسته در بستان

ببینی و بشوید جان دو دست خود به صابونی

چو دررفتی در آن مخزن منزه از در و روزن

چو عیسی سوزنت گردد حجب چون گنج قارونی

ببینی شاه قدوسی بیابی بی‌دهن بوسی

ز سر خضر چون موسی شوی در فقر هارونی

چو آبی ساکن و خفته و چون موجی برآشفته

به بحر کم زنان رفته شده اندر کم افزونی

چو اندر شه نظر کردی ز مستی آن چنان گردی

که گویی تو مگر خوردی هزاران رطل افیونی

چو دیدی شمس تبریزی ز جان کردی شکرریزی

در آن دم هر دو جا باشی درون مصر و بیرونی

 

غزل شمارهٔ۲۵۵۲

کجا باشد دورویان را میان عاشقان جایی

که با صد رو طمع دارد ز روز عشق فردایی

طمع دارند و نبودشان که شاه جان کند ردشان

ز آهن سازد او سدشان چو ذوالقرنین آسایی

دورویی با چنان رویی پلیدی در چنان جویی

چه گنجد پیش صدیقان نفاقی کارفرمایی

که بیخ بیشه جان را همه رگ‌های شیران را

بداند یک به یک آن را بدیده نورافزایی

بداند عاقبت‌ها را فرستد راتبت‌ها را

ببخشد عافیت‌ها را به هر صدیق و یکتایی

براندازد نقابی را نماید آفتابی را

دهد نوری خدایی را کند او تازه انشایی

اگر این شه دورو باشد نه آتش خلق و خو باشد

برای جست و جو باشد ز فکر نفس کژپایی

دورویی او است بی‌کینه ازیرا او است آیینه

ز عکس تو در آن سینه نماید کین و بدرایی

مزن پهلو به آن نوری که مانی تا ابد کوری

تو با شیران مکن زوری که روباهی به سودایی

که با شیران مری کردن سگان را بشکند گردن

نه مکری ماند و نی فن و نه دورویی نه صدتایی

غزل شمارهٔ۲۵۵۷

هر آن چشمی که گریان است در عشق دلارامی

بشارت آیدش روزی ز وصل او به پیغامی

هر آن چشم سپیدی کو سیه کرده‌ست تن جامه

سیاهش شد سپید آخر سپیدش شد سیه فامی

چو گریان بود آن یعقوب کنعان از پی یوسف

بشارت آمدش ناگه از آن خوش روی خوش نامی

مثال نردبان باشد به نالیدن به عشق اندر

چو او بر نردبان کوشد رسد ناگاه بر بامی

حریف عشق پیش آید چو بیند مر تو را بیخود

کبابی از جگر در کف ز خون دل یکی جامی

که آب لطف آن دلبر گرفته قاف تا قاف است

از آن است آتش هجران که تا پخته شود خامی

برای امتحان مرغ جان عاشق وحشی

بلا چون ضربت دامی و زلف یار چون دامی

که تا زین دام و زین ضربت کشاکش یابد این وحشی

نماند ناز و تندی او شود همراز و هم رامی

چنان چون میوه‌های خام از آن پخته شود شیرین

که گاهش تاب خورشید است و گاهش طره شامی

ز رنج عام و لطف خاص حکمت‌ها شود پیدا

که تا صافی شود دردی که تا خاصه شود عامی

گهی از خوف محرومی و هجران ابد سوزی

گهی اندر امید وصل یکتا زفت انعامی

خصوصا درد این مسکین که عالم سوز طوفان است

زهی تلخی و ناکامی که شیرین است از او کامی

به هر گامی اگر صد تیر آید از هوای او

نگردم از هوای او نگردانم یکی گامی

منم در وام عشق شاه تا گردن بحمدالله

مبارک صاحب وامی مبارک کردن وامی

زهی دریای لطف حق زهی خورشید ربانی

به هر صد قرن نبود این چه جای سال و ایامی

ز مخدومی شمس الدین تبریزی بیابد جان

خلاصه نور ایمانی صفای جان اسلامی

چه جای نور اسلام است که نورانی و روحانی

شود واله اگر پیدا شود از دفترش لامی

غزل شمارهٔ۲۵۵۹

الا ای یوسف مصری از این دریای ظلمانی

روان کن کشتی وصلت برای پیر کنعانی

یکی کشتی که این دریا ز نور او بگیرد چشم

که از شعشاع آن کشتی بگردد بحر نورانی

نه زان نوری که آن باشد به جان چاکران لایق

از آن نوری که آن باشد جمال و فر سلطانی

در آن بحر جلالت‌ها که آن کشتی همی‌گردد

چو باشد عاشق او حق که باشد روح روحانی

چو آن کشتی نماید رخ برآید گرد آن دریا

نماند صعبیی دیگر بگردد جمله آسانی

چه آسانی که از شادی ز عاشق هر سر مویی

در آن دریا به رقص اندرشده غلطان و خندانی

نبیند خنده جان را مگر که دیده جان‌ها

نماید خدها در جسم آب و خاک ارکانی

ز عریانی نشانی‌هاست بر درز لباس او

ز چشم و گوش و فهم و وهم اگر خواهی تو برهانی

تو برهان را چه خواهی کرد که غرق عالم حسی

برو می‌چر چو استوران در این مرعای شهوانی

مگر الطاف مخدومی خداوندی شمس دین

رباید مر تو را چون باد از وسواس شیطانی

کز این جمله اشارت‌ها هم از کشتی هم از دریا

مکن فهمی مگر در حق آن دریای ربانی

چو این را فهم کردی تو سجودی بر سوی تبریز

که تا او را بیابد جان ز رحمت‌های یزدانی


مطالب مشابه :


گلچین زیباترین غزلیات مولوی -قسمت51 (غزلهای1789-1798 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین زیباترین غزلیات مولوی -قسمت51 (غزلهای1789-1798 ) - منتخبی از




غزلیات مولوی (قسمت 69 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - غزلیات مولوی (قسمت 69 ) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی مولوی




گلچین غزلیات مولوی (قسمت 75 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین غزلیات مولوی (قسمت 75 ) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی




گزیدۀ زیباترین غزلیات مولوی (قسمت 81 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گزیدۀ زیباترین غزلیات مولوی (قسمت 81 ) - منتخبی از زیباترین اشعار




برترین غزلیات فارسی -گلچین غزل مولوی (قسمت 79)

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - برترین غزلیات فارسی -گلچین غزل مولوی (قسمت 79) - منتخبی از زیباترین




خداشناسی در غزلیات مولوی-بخش اول

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - خداشناسی در غزلیات مولوی-بخش اول - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی




رباعیاتی از مولوی

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - رباعیاتی از مولوی - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی مولوی، حافظ




گلچین غزلیات مولوی (قسمت 71)

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین غزلیات مولوی (قسمت 71) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی مولوی




گلچین غزلهای مولوی (قسمت 74 )

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین غزلهای مولوی (قسمت 74 ) - منتخبی از زیباترین اشعار عرفانی




برچسب :