قایق سرگردان-خاطره . .امراله یوسفی.سال 1370

به علل زيادي اين مسافرت به تاخير افتاد . تا اينكه اوضاع بر وفق مراد شد. با محمد در لامرد تماس گرفتم ،قرار شد شبانه از شيراز به سوي لامرد حركت كنيم تا گرماي كشنده بر ما اثر نگذارد . بهر حال دوستان عاشق به مسافرت آبهاي خليج ،اعلام آمادگي كردند و روز معلم را روز مناسبي براي امر مهم پيشنهاد دادند . ساعت يك بعد از نيمه شب از شيراز حركت و راهي لامرد شديم . نماز صبح را در مسجد خيرگو خوانديم و از دو راهي خيرگو كه رد شديم در دامنه كوه نزديك باغ نخل، اتفاق جالبي رخ داد كه يكي از دوستان آنرا هوشداري به مسافرت ما تعبير كرد . قرار شد در اولين صندوق خيريه صدقه بدهيم .

اتومبيل با سرعت يكصد كيلومتر در حركت بود كه ناگهان پرنده اي بزرگ از درب جلو ماشين كه شيشه آن پايين بود وارد ماشين شد و پس از پرواز و دادن مانوري عالي در داخل ماشين از پنجره بغل دست من كه شيشه اش نيمه باز بود خارج شد . در اين هنگام با دست چپ مي خواستم او را بگيرم كه موفق نشدم .

دوستان مات و مبهوت ،بدرقه كبك زيبايي بودن كه با مهارت از ما دور مي شد صحبت هاي فراواني در اين رابطه بين ما رد و بدل شد كه همگي قبول كرديم اخطاري براي سفر بود .

گردنه صعب الاعبور خيرگو را در آن صبح دم خوش نسيم، پشت سر گذاشته و به سراشيبي لامرد رسيديم. هوا بسيار مطلوب و خنك بود . عقربه ساعت هفت و يك چهارم را نشان مي داد كه محمد را آماده و قبراق در نزديكي خانه اش يافتيم . مردمان جنوب همه مهمان نوازند او با آغوشي باز از ما استقبال كرد در چهره او لبخند رضايت و خوشحالي و مهمان نوازي نقش بست به طرف درب خانه دويد و با تعارف مخلصانه اي ما را به داخل دعوت نمود . خيلي زود برنامه صبحانه را ترتيب داد. چون خانمش كدبانو و خوش سليقه است . صبحانه مفصل و تميزي مهيا كرده بود . بعد از صرف صبحانه با چند نفر تماس تلفني داشتيم زمينه اقامت خود را در جزيره كيش فراهم آورديم و ساعت ده صبح روز معلم به طرف بندر چارك راه افتاديم. از گردنه هاي پر پيچ و خم گذشته وارد منطقه هرمزگان شديم زمين خشك و كويري بود .ساختمان هرمي شكل آب انبارها، زيبايي خيره كننده اي به ساحل خليج مي داد .اين هرم ها مايع حيات بخش آب را همچون دري گرانبها در درون قلبش مي فشرد تا تنها منبع حيات زنان و مرداني باشد كه قرن ها است كه با رنج و زحمت در اين بيابانهاي خشك و سوزان از كيان ايران حراست مي كنند . به هر حال ساعت يك ربع به دوازده در بندر چارك بوديم . مسئول پست انتظامات ما را به خوبي پذيرفت . اتومبيل را مقابل اطاقك نگهباني پارك كرديم. بعد از تهيه بليط به ناخداي جواني معرفي شديم كه نامش ايرج بود . ساعت 12 ظهر سوار قايق شده و به طرف درّ خليج فارس حركت كرديم . ايرج قبل از حركت نطقي مبسوط ايراد كرد كه هوا كمي طوفاني است ، از وسط راه بر نمي گرديم ، اگر كسي مي ترسد ، الان پياده شود . همگي گفتيم يا علي بگو ناخدا ما رفيق نيمه راه نيستيم .

ناخدا مصمّم امّا مغرور و بي احتياط بود. كه مشخصه جواني همين است. حدود دو كيلومتر پيشروي نكرده بوديم كه ناآرامي دريا پيدا شد .موجهاي خشمگين همچون سپري محكم بر سينه قايق نگون بخت مي كوفت . بدون مشورت با ما ، ناخدا سكان را برگردانيد و به طرف بندر برگشت . خالو محمد چند بار گفت آقا برمي گردي ؟ اما جوابي نشنيد . افرا  كارمند بانك سپه كيش كه تازگي ابلاغ گرفته و در آخر قايق نشسته بود. از دريا و قايق سر در مي آورد .جواب داد قايق اسكي نمي كند، بعدها فهميديم كه معني حرفش چه بود !

قايق در كنار اسكله پهلو گرفت . ناخدا به زبان عربي بدوستش كه در ساحل بود گفت قايق سنگيين است 2 يا 4 نفر پياده شوند و اشاره به ما 4 نفر مي كرد كه تقريباً نسبت به سايرين وزين تر بوديم . اما مسئول نگهباني كه شرح حال ما را مي دانست گفت، نه اين 4 نفر آموزش و پرورشي هستند و طبق تماس بايد تا ساعت 2 كيش باشند وگرنه از خانه معلم خبري نيست . بهر صورت با ميانجيگري ديگران قرار شد دو نفري كه با هم نبودند پياده شوند . اين هم دومين اخطار به ما بود. اما ما بي توجه به آن مصرانه به طرف جزيره مي تاختيم . رضايت ناخدا جلب شد و سكان را به سوي جزيره چرخاند و همچون شمشير برنده موجهاي كماني شكل را مي بريد و پيش مي رفت . هر چه جلوتر مي رفتيم طوفان شديدتر مي شد. اما اراده ما استوارتر از موجهاي سهمگين بود . ناخدا با تجربه نشان مي داد .از كناره دريا حركت مي كرد تا به راحتي موج شكن باشد چرا كه مواج در سواحل ضعيف تر از جاهاي ديگر است . اين فاصله را بارها من رفته بودم چهل و پنج تا پنجاه دقيقه طول مي كشيد اما ساعت يك و نيم بعد از ظهر بود و از جزيره خبري نبود .

غرش امواج آنقدر وحشتناك بود كه همگي خطر موجود را حس مي كرديم . تمام شدن بنزين نيز مزيد بر علت شد .قايق از حركت ايستاد و قايق ران مغرور و بي خيال ،لنگر انداخت و در عميق ترين جاي دريا ايستاد. يادم هست از كناره ساحل كه به كندي مي گذشتيم يكي از دوستان به ناخدا گفت بنزين كم داري ، او گفت نه انشاء الله مي رسيم .

همان موقع از كنار يك كشتي ماهي گيري كه مشغول تور انداختن بود رد مي شديم به ناخدا گفتم اگر بنزين كم است از كشتي ماهي گيري كمك بگيريم جواب درستي از ايشان نگرفتم ، قايق همچون بادكنكي رنگ و رو رفته در وسط دريا با امواج خروشان در نبرد بود . به مدت چهار ساعت، لنگر، قايق را به دشواري نگاه داشت . در اين مدت بارها با پلاستيك آب هايي كه با موج شديد وارد قايق شده بود خارج كرديم . انتظار كشنده اي بود. به خصوص اگر آن انتظار مرگ باشد . هيچ موجودي نزديك نمي شد انگار زمين و زمان دريا و آسمان كينه ديرينه با ما داشت .قلب ها در سينه ها نبودند . رنگ صورت ها زرد و چشمها در گودي صورت فرو رفته بودند . لبها خشك ، گونه ها سوخته ، همه نگران و مظطرب بوديم . تنها دلخوشي ما استقامت لنگر بود. كه قايق را با هزار پيچ و تاب لرزان نگاه مي داشت .همه قطع اميد كرده بوديم . لبهاي بي حركت و زبانهاي لال، اما در دلها دعا و ثنا مي خوانديم . يونس با هزار زحمت دعاي توسل ، عبدالله آيت الكرسي مي خواند .در اين چهار ساعت سكوت مرگبار بارها شهادت خوانديم . اكبر پور دائما در حال بي حواسي بود. محمد از تشنگي به آب شور دريا حمله ور مي شد . او را نصيحت مي كردم و از آب شور خوردن بر حذر مي داشتم . افرا كمك مي طلبيد 2 نفر ديگر در كف قايق ولو شده و مات و حيران نظاره گر اعمال ملتمسانه ما بودند. ناخدا عجب روحيه اي داشت. البته كار آزموده بود . پي در پي صدا مي زد آمد .همگي از جا بلند مي شديم او مي گفت قايقي از دور مي آيد . حتما برادرم به سراغم خواهد آمد . اميدي كوچك در دلهاي نا اميدمان بوجود مي آمد. حوله ها را بالاي سر تكان مي داديم .اما خبري نبود، بعدها فهميديم كه كار ايرج خان حالت روحيه بخش داشته : اميدها كمرنگ مي شد و واقعاً در انتظار مرگ بودن چقدر پندآور است. تمامي گذشته انسان مثل آينه در يادش متجلي مي گردد . همگي بحالت استفراغ افتاديم ديگر اميدي نبود. خورشيد كم كم به سوي آشيانه خود سرازير مي شد .

بچه ها ناخدا را ملامت مي كردند كه چرا بنزين و ساير وسايل را ندارد . من كه سودي در اين كار نمي ديدم با صداي آهسته كه ناشي از خستگي و تشنگي بود گفتم كاري شده با اين حرفها روحيه او را خراب نكنيد . همگي در سكوتي مرگبار فرو رفتند . در گودي قايق افتادند من بكناره قايق تكيه داده بودم . ايرج همچون اميدوار اطراف را مي نگريست و از آمدن برادرش مي گفت در واقع برادر گوهري گرانبهاست. هر لحظه يكي از بچه ها سوال مي كرد خبري نشد ؟ مي گفتم :‌ اميدوارم انشاء‌الله نجات پيدا مي كنيم . در اوج نااميدي فكري به ذهنم رسيد كه بايد از اين سكون و سكوت خلاص شويم به ناخدا گفتم لنگر را جمع كن او هم با رضايت لنگر را بالا كشيد . خودمان را به امواج سپرديم و به سوي سرنوشت آواره شديم. ساختمانهاي بلند جزيره از نظرها محو مي شد و كوههاي اميد بخش ايران نمايان مي شد .ايرج داد زد نترسيد داريم بخشكي مي رسيم . همه از جا پريدند . دوباره زنده شديم ياس و نااميدي مدتي از ذهنهاي ما رخت بست .چرا كه امواج خروشان قايق را بسوي سواحل ايران هدايت مي كرد يا اينكه ما از نااميدي دل به كوهها بسته بوديم. ناخدا ميگفت تا صبح به يكي از سواحل چارك . حسني و مي رسيم. ساعت هفت و نيم عصر بود. در مدت 2 ساعتي كه قايق از لنگر فارغ شده بود. كلي از محل اوليه دور شده بوديم . همين تغيير محل باعث تقويت روحيه ما شده بود . همگي جان گرفته بودیم و در قايق ايستاده اطراف را مي نگريستیم يكي مي گفت تا صبح مي رسيم ديگري مي گفت تا نيمه شب مي رسيم بهر حال حركت قايق به طرف كوهها ، سرنشينان را به زندگي دوباره اميدوار كرده بود . خورشيد ديگر غروب مي كرد . زردي آخرين لحظه هاي خود را به روي دريا مي تاباند كه از دور در ميان امواج متلاطم ، شي سياه نمايان مي شد . ايرج همه را بسوي سياهي متوجه كرد. آنقدر امواج سنگين بود كه فكر ميكرديم آن سياهي موج بزرگي است كه به سوي ما مي آيد . حدود يكساعت باميد آن سياهي سرگرم شديم . داد و فرياد كرديم لباسهاي رنگارنگ را به پرواز درآورديم و زير پيراهن آتش زديم . تا اينكه دكل كشتي نجات از دور نمايان شد . آرزوها بعد از 9 ساعت ترس و وحشت وبدبختي به زندگي مبدل مي گشت . صداي هاي كمك ، ‌ما اينجائيم طنين خوشي را در قلب هاي نااميد ما بوجود مي آورد . از طرف ديگر ساعت 2 بعد از ظهر خانواده ناخدا به علت تاخير ورودش به اسكله تماس مي گيرند. متعاقباً نيروي انتظامي گمرك كيش از پست نگهباني بندر چارك قضيه را پيگيري مي كنند. نهايتاً متوجه سرگرداني قايق مي شوند . بلافاصله دو فروند قايق موتوري گلف بدريا فرستاده ميشود .اما طوفان اجازه جستجو به آنها را نمي دهد . برادر ناخدا ايرج اعلام آمادگي مي كند و با دو فروند يدك كش از ساعت 6 بعدازظهر تجسم و جستجو را آغاز مي كنند . حدود ساعت 8 رادار يدك كش ما را نشان داده بود . بقول كاپيتان يدك، چند بار چراغ مي زند و چند باربوق . اما بعلت طوفان و امواج شديد و همچنين بي رمقي ما آن علايم را دريافت نكرده بوديم . بهرحال حركت يدك كش اول بسوي ساحل بود .اما با ديدن ماف مسيرش به طرف ما تغیرکرد. عجب شور و حالي داشتيم. زندگي چقدر شيرين و لذت بخش است .در هنگام تلخي و ناكامي حاضر هستي آنچه داري بدهي تا كامياب و زنده بماني .

شاد و مسرور بوديم. خدا دوباره زيستن و نفس كشيدن را به ما عطا كرده بود. صلوات هاي مكرر فرستاده مي شد. اشكهاي شادي در چشمها موج مي زد . ديده ها منور شدند ، دستها و پاها جان گرفتند ، صداي قلبها منظم گشت ، باور نداشتيم كشتي در يك قدمي ما بود ، مردان سلحشور دريا كه همگي از آبادان مقاوم بودند ،باصلوات و خدا را شكر ،ما را دلداري مي دادند .

نزديك كشتي كه رسيديم .موجهاي عظيم ما را به كناره هاي آن مي كوفت ، احساس خطر مي كرديم .چونكه بعد از 9 ساعت سرگرداني و انتظار، جان تازه گرفته بوديم. اما ملوانان كشتي در هراس بودند. چرا كه اگر قايق به پره كشتي مي خورد. فاجعه اي بزرگ به بار مي آمد . يكي از ملوانان بوسيله طناب از كشتي آويزان شد و به داخل قايق پريد و با طناب قايق را بست . ما توان بالا رفتن را نداشتيم. از تشنگي و خستگي بي رمق شده بوديم. لاستيكها را از كشتي به طرف قايق انداختند. ما تك تك سوار لاستيك شده (لاستيك را به دور كمر حلقه كرديم) آنها بالا كشيدند وارد عرشه شديم . چه لحظه جانبخشي بود. بچه ها به داخل كشتي حمله ور شدند و هر كدام تنگي آب خنك، نوش جان كردند . ديري نپائيد كه همگي دوباره بد حال شدند و در عرشه كشتي بر روي طنابهاي فشرده و قطور فرو افتادند ، تا از گيجي و بي حالي نجات يابند و مواج خروشان در هر غرش مقداري زيادي آب به سر و صورت ما مي پاشيد .

كشتي بسوي كيش در حركت بود. ساعت 11 شب وارد اسكله شديم . جمعيت زيادي منتظر بودند . همگي خدا را شكر مي كردند و به ما تبريك مي گفتند . نيروي انتظامي گمرك نيز حضور داشت از كشتي پياده شديم و با سلام و صلوات به طرف گمرك رفتيم و اتفاق را به آنها تعريف كرديم . مشخصات ،‌ عناوين و آدرس از ما گرفتند. ساعت 1 بعد از نيمه شب به محمل اسكان رسيديم : در آنجا بود كه باين فكر افتادم . چرا قايق نبايد وسايل ايمني داشته باشد . چرا بنزين ذخيره نداشته .چرا آب خوردن ، پارو ، جليقه هاي نجات نبايد داشته باشد . آيا جان انسانها اينقدر بي ارزش است. پس كو آن عدالت و امنيت اجتماعي .

آيا جان انسانها اندازه شامپو ، صابون ،‌ كفش ، كرم ، راديو و كه در كيش است ارزش ندارد .كه مسئول گمرك براي حفاظت اين وسايل مسافران را بررسي مي كند. اما براي قايق هاي كه اين مسافران خوش باور را حمل مي كند نظارتي در كار نيست . !

                  امرالله يوسفي

 


مطالب مشابه :


تور کيش ??? اتاق ويژه اسکان مسافران نوروزي در مدارس گنبدکاووس پيس بيني شد

نبي الله آخوندي? روز يکشنبه در گفت و گو با خبرنگار ايرنا، گفت: اين تعداد اتاق پيش بيني شده در 17 مدرسه و نيز خانه معلم گنبدکاووس مي باشد. وي افزود: 14 مدرسه با 139 اتاق در شهر گنبدکاووس و 3 مدرسه با 22 اتاق در شهر ?اينچه برون? ازتوابع ...




قایق سرگردان-خاطره . .امراله یوسفی.سال 1370

اما مسئول نگهباني كه شرح حال ما را مي دانست گفت، نه اين 4 نفر آموزش و پرورشي هستند و طبق تماس بايد تا ساعت 2 كيش باشند وگرنه از خانه معلم خبري نيست . بهر صورت با ميانجيگري ديگران قرار شد دو نفري كه با هم نبودند پياده شوند . اين هم دومين ...




لیست خانه های معلم سراسر کشور

کشکول ریاضی رامیانی - لیست خانه های معلم سراسر کشور - مطلب علمی و فرهنگی و سرگرمی. ... به گزارش خبرنگار سرویس فضای مجازی ،لیست خانه های معلم سراسر کشوربه شرح زیر است. .... 03412110272 کرج عظیمیه -بعداز بیمارستان امام علی(ع)-بلوارولیعصر-جنب آتشنشانی 02632581212-13 کیش آموزش وپرورش کیش 07644430026-27 لاهیجان خ انقلاب - کوچه صفایی 01414243022-01412239027 گرگان بلوار ناهارخوران-نبش عدالت96 01715521652-3 گنبد شهرک فرهنگیان 01725555497 مراغه خ ...




شرایط رزرو اینترنتی خانه های معلم

شرایط رزرو اینترنتی خانه های معلم تسهیلات اسکان فقط برای استفاده فرهنگیان و منسوبین درجه یک آنان (همسر-فرزندان-پدر و مادر ) می باشد. حضور شخص فرهنگی در زمان تحویل اتاق الزامی است. همکاران فرهنگی ساکن همان شهر نمی توانند از رزرو اینترنتی ...




سفرنامه رالی تور کیش...از جهرم تا لامرد و از لامرد تا بندر چارک

هوا هم گرم بود و نمیشد شب را در چادر خوابید،پس آدرس خانه معلم لامرد را گرفتیم و با هزار بدبختی و هی خیابون ها رو عوضی رفتن و از این کوچه به اون کوچه رفتن (حالا خوبه لامرد فقط یک خیابون اصلی داشت)خانه معلم را پیدا کردیم و اتاقی گرفتیم...استراحت ...




بر فراز جزیره زیبای کیش (فیلم)

( یک معلم ) - بر فراز جزیره زیبای کیش (فیلم) - - ( یک معلم ) ... برچسب‌ها: جزیره کیش , فیلم. تاريخ : چهارشنبه ۱۱ تیر۱۳۹۳ | 8:54 | نویسنده : ( یک معلم ) | آرشیو نظرات ... آدرس و شماره تلفن خانه معلم های سراسر کشور · سرفصل دروس تمامی مقاطع ...




برچسب :