هفتکل.طوفشیرین .عروسی در محله ترک های چهارده چریک

بنام خدا

 عروسی در محله چهارده چریک ها   (هفتکل .طوفشیرین)(کامل)

نوشته : منوچهر افشاری

چند روز پیش در شرایط  بوجود آمده ای  گذرم  به طوفشیرین محله دوران کودکی افتاد و در خلال نظر افکنی های  ملال آور به علت وضعیت خاصی که در طوفشیرین  بوجود امده بود  و بافت قدیمی آن 95 % به خاطر مهاجرت اهالی  محل  تغییر کرده بود و باعث تخریب بعضی از خانه ها و یادگار های گذشته شرکت نفت از جمله  لوله های مشترک محلی آب ( بمبو آبی ) و آشپز خانه های عمومی با نام بخار کمپانی و صدای شیپور یا صوت شرکت نفت و گونی های جیره غذایی ( رشن ) ماهانه و کار گر های شرکتی و تکیه کلام های  انگلیسی و موارد بیشمار دیگری ..................... به فکر  فرو رفتم و مانند پرده نقره ای سینما  سیار های دوران  قدیم از  جلو نظرم  رد می شد تا اینکه  روی محله چهارده چریک ها  زوم نمود و  مرا  به خاطرات ایام قدیم  سوق داد .

 

3896048%20copy.jpg

 

 

خبر های خوش در پیش است .

از چندین روز قبل می دانستیم که پسر یکی از اهالی محل  می خواهد عروسی کند و زن  بگیرد  و نبود سرگرمی و  رسانه های  صدا و سیمای امروزی باعث  شده  بود که  همه  اهالی محل مترصد اتفاقات خوش  از جمله عروسی ها باشند بخصوص عروسی ترک ها  شور و حرارت  خاصی داشت .. هر روز از خانواده  داماد مردم می پرسیدند  که  عروسی پسر تون کی هست ؟ تا اینکه  روز موعود فرا رسید . آنوقت  ها عروسی ها از اول هفته شروع و حدود 4 الی6 روز طول می کشید و و رقص و پایکوبی  یک هفته ادامه داشت . و مانند اکنون  منحصر  به  یک شب نبود .

 با به صدا در آمدن  صدای سرنا و دهل (سرنا  را ما  کرنا  می گفتیم ) شروع  عروسی  رسما" آغاز  می شد . و مردم  هم  که آشنا  با عروسی و رسم ورسوم آن بودند . در اوقات  فراغت  به عروسی  برای  تماشا  یا رقص و یا همکاری و کمک  می رفتند .

یکشنبه، شروع عروسی

 روز  یک شنبه ای  بود حدود سالهای  1345 الی 1348 که صدای  ساز و کرنا در محله ما  طنین افکن شد . و عروسی  رسما" شروع  شده  بود   .من با بچه های محل  به طرف  صدای  ساز  دویدیم و    خانه  داماد و محل عروسی در وسط محله  چهارده چریک  ها  جنب بخار کمپانی  عمومی بود .

 

پدر و مادر  داماد  خوش حال بودند و مادر و خواهر و برادر های داماد هر کدام  در صدد انجام کاری بودند  ، اهالی محل و بخصوص فامیل و همسایه های نزدیک  هم   که همیشه جزو خانواده  داماد محسوب می شدند .  تلاش می کردند  که  عروسی کم وکسری نداشته باشد و خوب   به انجام  برسد .

بعد از ساعتی  که  صدای  ساز و دهل  در محله  پیچیده  بود  چند تا زن و دختر  در حالی  که  لباس رقص محلی  به تن کرده  بودند وارد  میدان  رقص  شدند  و صدای کل و  توشمال  با هم  قاطی شد و  شور و حرارت خاصی  در محل  بوجود آورد ،  پدر داماد  هم  چند تا چشمه  رقص و حرکات  شادی آور انجام  داد و به کنار ی رفت  و میدان  در حال  گرم شدن بود  توشمال  هم  که محمد دوت علی  توشمال  مخصوص ترک ها  بود  ،که  از رامهرمز   آمده بود . میر شکال محمد  دوتعلی  با دیدن  رقص  زن  ها با اشتیاق  بیشتری  سازش  را می نواخت  و دهل زن آن هم  که پیر مردی  60 ساله  بود  با  ضربات محکم  آنچنان  به  وسط دهل می زد  که  صدای  آن  تمام محل  را  تحت الشعاع  قرار می داد . با  بر پا بودن  عروسی  برنامه  شبانه  مردم  دیگر،  جور شده بود  و ندای آن  به محله های ترک نشین  مانند هوره ، نمره دو، برم گاو میشی های 2و3 ، گزین ، چمن لاله ، و تا اهواز و  امیدیه آغاجری و گچساران و ابادان و  شهر های اطراف و همه  فامیل و آشنا   می رسید . و مدعوین  عروسی  شهرستان ها معمولا"  پنجشنبه  ها می آمدند . و تا  بعد از ظهر جمعه  که  زمان  اتمام  عروسی بود   در محل  می ماندند .

 

hqdefault.jpg

 ب- نورالله مومن نژآد از سرنا زن های ممتاز طایفه بختیاری .

 

 

 

عصر همان روز

 چند تا از  مرد ها و پسر ها راهی  باغ  ملک حسین  یا بنام  پدرش ابوالحسن  عسکری برای  تهیه چوب  یا ترکه  برای چوب  بازی   رفتند و    بعد از  چند ساعت  با  خرواری  چوب تراشیده  و مناسب  در حالی که  بغل های آنها  کاملا" پر  بود  برمی گشتند  ومعمولا" مسیر   محل تا باغ  پیاده  طی می نمودند . با دیدن چوب ها   مرد ها و پسر ها  شور و حرارت  زیادی از  خود بروز می دادند . وخود  را  برای چوب بازی آماده  می کردند .

چوب بازی

( چوب  بازی در نوع  خود  بازی خوبی بود ولی  چون برخی از چوب باز های محل   بازی را جدی و مشابه به  پیکار  و نبرد  ...... می گرفتند از حالت بازی و خوشی  خارج  می شد و اکثر اوقات درد سر آفرین می شد و کار به  دعوا و یا قطع بازی  می گردید . زیرا  میدان بازی حالت  میدان  نبرد  تصور می شد و کسی که  چوب می خورد  دنبال تلافی  یا زهر چشم  گرفتن می شد و اگر نوبت  بازی  به علت  تراکم  جمعیت دوباره  به  بازنده ای که کتک خورده بود نمی رسید  باعث درد سر و ناراحتی می گردید . )

  غروب همانروز که مردم خسته از کار روزانه  فارغ می شدند  کم کم  روانه محل عروسی می گردیدند  منم کفشهایم را به پا کرده و دیگر منتظر همراهی  پدر و مادر  و بقیه خانواده  نشدم به طرف صدای توشمال روانه  شدم.

دسته های زنان و مردان در حال رقص بودند  و محمد  دوت علی  در حال  نواختن ساز بود . صدای کل وگاله  مردان و زنان  هر چند وقت  یکبار  طنین افکن  جمع می گردید .  کم کم  چهره  مردها  نظرم را به  خود جلب می کرد ( فقط نام کوچک  مرد ها را  ذکر می کنم  ) جهانگیر  ،  سهرا ب ، فریدون ، ملک ،  اردشیر ،اورج ، شریف ،  الخاص ، طاهر ،مراد ، شهباز ، وجمشید  ، هرمز، فرج ، خسرو ، عقرمان ، حیدر ، بهرام ،اسماعیل ، ابرام  ،  منصور ، ناصر ، نیاز علی و علمباز  و و تعدادی  دیگر....... برخی در حال رقص و برخی دیگر  نظاره رقص دیگران و سایر مناظر عروسی بودند . دو نفر در حال تدارک  نور در وسط میدان بودند و 2  الی  3 تا چراغ  طوری را  شارژ می کردند ( با پمپ زدن به  مخزن چراغ )  ، نور  وسط زیاد  شد . و صدای کل  دوباره  بلند گردید . جهانبخش  در حالی که چوبی در دست داشت  در حال هدایت  مردم تماشاچی به حاشیه  میدان  بود . که  فضا برای  رقص  بهتر مهیا باشد . اردشیر  در حال  تماشای  دیگران  می گفت  آماده  چوب  بازی است  که در آخر شب بازی کند  ، بعد از مدتی برادرش  علی شیر  هم  به او ملحق  شد .  زنان  در حالی  که  لباس های متنوع  محلی قشقایی  به تن داشتن  به  جمعیت  رقص کنان  اضافه  می شدند  و میدان  وسط  با  افزایش  رقصندگان  بزرگ تر می شد .    یکی از  زن ها  با صدای  بلند   همزمان  با صدای  ساز  شروع  به  خواندن ترکی نمود و  صدای کل و گاله   یکهو  بلند شد . شور  و حرارت  رقص  هر لحظه بیشتر  می گشت .  شکر علی چهارده چریک  خان محل  که خانه اش همانجا بود  به تماشا  آمد  . و خرم  خدمت کار وی  در اطرافش  دیده می شد . یک نفر در حالی  که  یک پارچ  آب در دست  داشت  به  مردم  آب تعارف می کرد .

میشکال  که  شام مفصل و مخصوص خود و همکارش را  به همرا ه مشروب صرف کرده بود نمی توانست  آرام بگیرد  و گونه هایش  آنقدر  در اثر تراکم  هوا  برآمده  بود  که  چشم  انسان  را خیره می نمود و در حالت عادی هم  گونه  ها آویزان  می ماندند . و چشمهایش  قرمز و پر خون به نظر می رسید .

 

 

توشمال  ابتدا شروع  به آهنگ  دستمال بازی  می زد که  رقصی بود سنگین و کم تحرک و بصورت دایره  وار انجام  می گردید .   برخی از مردان  کلاه  دو گوشی  قشقایی به  سر گذاشته  بودند و برخی با لباس معمولی دیده می شدند . کم کم  آهنگ رقص  کمی تند تر می شد و این  آهنگ ها به چهار دستمالی و   سه  پا  ، کردی  و ..... نامیده می شدند ،  جمعیت  دایره  وار می رقصید ضمن اینکه  دایره مرتب بزرگتر می شد . بعد از مدتی  جهانبخش و چند تا از  پسر های  جوان  به  وسط میدان  رفتند و  یک دایره کوچکتر درست کرده  و می رقصیدند  که جلب توجه  می نمود . االبته  این عمل  به  مذاق زنان  که  در دایره  قرار داشتند  خوش  نمی آمد . جهانگیر  در حاشیه ایستاده  بود و دور برش خلوت  بود  ظاهرا" از وی دوری می گزیدند  زیرا کمتر با اهالی محل  جوش می خورد . ولی شکر علی  مرتب  سیگار می کشید و با  خوشحالی  نظاره گر  میدان رقص  بود .

بعد از 2 الی 3 ساعت   آهنگ  رقص تند تر شد ونوع و شکل رقص از حالت دایره وار  خارج گردید   و همه به صورت درهم در میدان با آهنگ هایی با نام های  عربی ، با با کرم  ، دانس و مجسمه و تعدادی  دیگر.......که  به نوبت   نواخته  می شد .  رقصیدند  و  بعداز  نیم  ساعت   این  نوع  رقص ها  تمام  شد . و مردها  اماده  چوب  بازی بودند .

توشمال  یا میشکال محمد  دوت علی  تمام آهنگ های محلی  رقص  دوره ای را با اشعار  ترکی  که بیشتر در دستگاه  دشتی و شور .. ...... قرار داشتند بلد بود ومی نواخت . وی دو نوع ساز داشت یکی که  طو ل کوچکی داشت  و انتهای  آن گشاد بود  و به سرنا معروف  بود و صدای آن  حالت  زیر  داشت  و یکی دیگر  که  طول بیشتری داشت  حدود یک مترو دهانه خروجی هوای ان  گشاد تر بود  (که آن را کر نا می گفتند ) و  صدای  بم  بلندی داشت و برای رقص های دستمال بازی و دوره ای  استفاده  می شد . 

 

 

choob_bazi.gif

  

مرد ها منتظر چوب بازی بودند

(چوب بازی با دو نوع چوب کوچک و بلند انجام می شد و چوب کوچک ترکه و چوب بزرگتر  درک نام داشت و روش بازی اینچنین بود که کسی که چوب کوچک را داشت حمله می کرد و نفر دیگر با چوب بزرگ از خود دفاع می کرد ، تغریبا" یک نفر مهاجم و یکی مدافع  می شد . و بعد از حمله مهاجم چوب  کوچک یا ترکه به دست  نفر مقابل  می رسید . و نحوه حمله و محل های مورد ضربه با ترکه از زانو به پایین بود و اگر کسی بالاتر از زانو می زد خطامحسوب می شد. و گاهی اوقات همین مسئله مشکل آفرین می شد و حتی کار به دعوا و زد وخورد هم  می کشید .)

 

برای  حدود  20 الی 30 دقیقه توشمال  در حالت  استراحت  قرار گرفت و تعدادی  از  زنها یی  که از جاهای  دورتر  آمده بودند با خاتمه رقص  های زنانه  به  سمت  خانه های  خود  براه افتادند تا  فردا  شب  دوباره  بیایند . صدای  بوق  ماشین هایی که در حال حرکت  بودند  گاهی اوقات  به  صدا  در می آمد  و  پسر بچه ها در حال شیطنت و بازی های کودکانه  بودند و به  دنبال هم می دویدند .  بعد از  مدت کوتاهی  صدای  ساز  محمد دوت علی   دوباره  بلند  شد و صدای  کل وگاله  زنان و مردان  حاضر  فضای  عروسی  را  به خود  جلب  نمود  و  زنان  شروع  به دست  زدن  می نمودند   رقص  چوب  بازی   با اینکه  رقص  مردانه  بود شروع شد،  در ابتدای  بازی  مادر داماد  در حالی  که  ترکه  چوبی  به دست داشت  وارد  میدان  شد و شروع  به  رقص نمود و  صدای کل و  شادی زنان  و مردان  دوباره  بلند  شد  چند نفر  به  سراغ  پدر   داماد رفتند  که  بیا و تو هم  با  زنت  به  رقص ، او نمی خواست بیاید  چند نفر او را کشیدند و به میدان آوردند و زنش  به او  یک  ترکه  زد و صدای هلهله  زنان  بلند  شد  و سپس زنش ترکه را زمین گذاشت وفرارکرد و رفت و پدر داماد تنهایی  یک دور زد و او هم  چوب را  به  اردشیر داد و  منصور  هم  با  یک چوب بلند  بنام درک  به میدان  آمد و رقص  حالت  رسمی  به  خود گرفت  و  چوب  باز  ها  زمزمه کنان دور  دایره  چوب  بازی جمع شدند  و  ملک هم  مواظب  بود  که  دایره  کوچک نشود ومردم را هدایت می کرد،که  در هنگام  بازی تیکه  های  ترکه  چوب اگر  به  طرف  کسی    پرت  شد  آ سیب نرساند .

صدای کف زدن  دست  زنها  همزمان با صدای طبل (دهل )  هماهنگ به شور و شوق چوب  بازی  افزوده شد .  چوب  باز ها  به  نوبت  وارد  میدان  می شدند   و هر کدام بعد از  یک  الی دو  بار بازی  از دور خارج می شدند  و  دو باره  خود  را  برای  نوبت  بعدی  آماده  می کردند . آن شب چوب  باز ها   بیشتر محلی  بودند و صحبت از  شب های  آینده  بود که به  قول آنها غریبه  ها  هم می آمدند .هرمز  و  فریدون چند بار  روبروی هم  قرار گرفتند ولی هیچ کدام  ضربه کاری نتوانستند  به هم بزنند  و یکی از بچه های محل که هیکل ریز اندامی داشت  چند تا ترکه  حسابی  به  حریف هایی که روبرویش  قرار  گرفتند  زد  ، بطوریکه دیگران  سعی می کردند کمتر روبرویش  قرار بگیرند . چوب  باز های جوان  زیر بیست  سال  معمولا"  کتک  خور های خوبی  برای بزرگتر ها بودند و برای دست گرمی  مورد استفاده  قرار می گرفتند .  آن شب  بعد از چوب بازی  حدود ساعت 5/12 شب  عروسی موقتا" برای استراحت مردم  تعطیل  شد .

روز های دوشنبه  تا چهار شنبه عروسی  به همین منوال ادامه داشت .بدین شکل که صبح و عصر و شب ، سه وقت توشمال بطور متناوب ساز می نواخت و  زن و مرد ها می رقصیدند ولی رقص ها در شب  چیز دیگری بود . و تا پاسی از شب ادامه داشت و به قول مردم هر که کرم رقصیدن داشت در این عروسی آن ها  را می ریخت  تا از رقصیدن اشباع می شد .

روز پنجشنبه

از صبح  حدود ساعت 9تا 12 صدای توشمال به گوش می رسید و بیشتر خواهر ها و مادر  داماد  می رقصیدند . و عصر  از  ساعت  6 دو باره  صدای ساز  محمد  دوت علی  میر شکال  معروف  به  صدا درآمد . کم کم  صدای بوق ماشین های میهمانان شهرستانی  به صدا درآمد . و به جمعیت اضافه  می شد اطراف منزل چهارده چریک شده بود پارکینگ  ماشین ها ، دور تا دور بخار کمپانی  مملو  از جمعیت شده  بود  خانه داماد   آنقدر شلوغ بود  که جای سوزن انداختن نبود و داماد  در حالی  که لباس دامادی  کرم رنگی  به تن داشت  دور وور ماشین  عروس  در حال تزیین ماشین با  روبان های رنگ و ارنگ بود در همین موقع پدر و مادر داماد سرو صدایشان با هم  بلند  شد و معلوم نبود که  سر چه مسئله ای حرف شان شده ولی هر چه بود موضوع  در رابطه  با تدارکات آوردن عروس بود  و هر کدام نظر و سلیقه خود را داشت  در این هنگام   داماد  هم  قاطی آنها شد  و با شلوغ شدن اوضاع چند نفر  وارد معرکه شده  و قضیه فیصله یافت .

حرکت به سوی خانه عروس

 بعد از مدتی ماشین ها آماده رفتن به خانه عروس شدند و با سرو صدای بوق ماشین ها جمعیت  به کنار رفته و هرکدام  سوار  ماشینی شده  و به طرف  خانه عروس  به راه افتادند . توشمال و کمک وی هم در یک مینی بوس  نشتند و صدای ساز و نقاره بلند شد

من  که  اجازه رفتن با آنها را نداشتم در همان حوالی  پرسه می زدم و با بچه های  باقی مانده   خود را سرگرم می کردم . و سپس به خانه رفتم و مترصد شنیدن صدای بوق و توشمال بودم که موقع آمدن عروس آنجا باشم .

بعداز حدود 3الی 4 ساعت با شنیدن صدای بوق شادی ماشین ها  همه منتظر آمدن عروس و داماد و بخصوص دیدن عروس بودند . و  محمد در حالی که چاقو در دست داشت گوسفندی  را  در کنار خود  نگه داشته  بود تا  جلوی پای عروس آن را خون ریزی (ذبح ) کند  .

ماشین عروس رسید.

جمعیت  جلوی خانه داماد جمع شده بودند  و ماشین داماد و عروس   تا درب خانه آمد عروس و داماد با هلهله و شادی  مردم  و با آهنگ یار مبارک بادا که  توشمال می زد از ماشین پیاده شدند و مردم هم با آهنگ ،ترانه  را جواب میدادند وقتی عروس و داماد به نزدیک درب خانه رسیدند  محمد با فرستادن صلوات گوسفند را جلوی پای انها سر برید و بعد از کشتن گوسفند  و زدن خون آن به کفش عروس ، عروس و داماد  وارد حیاط خانه شدند . و بعد از مدتی شادی و رقص ، مادر و خواهر های داماد  در فضای محدود خانه  ، توشمال  به  فضای  باز بیرون خانه آمد و زنان و مردان مشغول  رقصیدن شدند .

جمیت زیاد شب آخر عروسی و خانواده و بستگان عروس و داماد و مردم متفرقه و مدعوین شرایط را طوری بوجود آورده بود که دیگر عبور و مرور  ماشین ها از وسط محله چهارده چریک ها  قطع شده بود  و ماشین ها در دو طرف ورودی محله  پارک شده بودند . برخی  نزدیک خانه آل بختیار و برخی دیگر از نزدیک خانه زکی ایمانی  تا نانوائی  عباسقلی عباسی پارک شده بودند .

شام و پذیرایی

یکی دو ساعت از رقص مردم می گذشت که  خانواده داماد و بستگان آماده پذیرایی و شام شدند ( آنروز ها مثل الان نبود که در بیشتر  عروسی ها شام عروسی  را از رستوران ها  و  خوراک  پزی ها سفارش بدهند در مواقع عروسی و عزا و سایر مراسم ها  خانواده داماد فقط پول خرید مواد غذایی را  پرداخت می کرد و هزینه های دستمزد و پخت غذا با همکاری مردم محل انجام می شد . )  بعد از وقفه بوجود آمده مردم را برای پذیرایی به محل پذیرایی که حیاط خانه داماد  یا یکی از همسایه ها بود هدایت کردند و خانه ای که از زن ها  پذیرایی می شد جدا از مرد ها بود و شام عروسی معمولا  چلو خورش قیمه  با دوغ بود که خورش را با گوشت گوسفند  طبخ می نمودند و غذای  عروس وداماد معمولا  دل و جگر گوسفند خونریزی شده  بود   یا اینکه از همان چلو خورش قیمه ولی به صورت سفارشی و پر گوشت بود  که بطور جداگانه برای آنها سرو می شد ،  در این میان تنها کسی که غذای مفصل و تعریف شده ای داشت  میر شکال ، توشمال و دهل زنش بود که معمولا" جوجه کباب با چلو وعرق و آبجو و سایر مخلفات بود که این یکی از بند های قراردادش بود .

 بعد از صرف شام  صدای  محمد قاسم درآمد که  رو به توشمال می گفت : « محمد دوت علی  په هوفش کن دیه مردم منتظرن » . دوت علی که غذایش را تازه سرو کرده بود با چشمهایی قرمز و خون آلود و گونه های آویزان به طرف ساز رفت وبا یک پیش درآمد ( که ما به آن سرناز  می گفتیم ) شروع کرد به نواختن  و جمعیت حاضر  که به حداکثر تعداد خود رسیده بود به میدان رفتند و سرگرم رقص شدند

تراکم جمعیت مردم  میدان رقص  تماشاچیان عروسی را  هردم  به عقب می راندو این مسئله گاهی اوقات باعث ناراحتی هایی می شد . و کثرت  کسانی که می رقصیدند شرایط را به گونه ای درآورده بود که یک دایره میدان تبدیل  به  سه دایره شده بود . ودایره ها از بیرون به درون کوچک تر می شدند  و نور چراغ طوری های  قدیم که تعداد آنها به 3الی 4  عدد میرسید به علت ازدحام جمعیت فضای  میدان  عروسی را خوب روشن نمی کرد و گاهی اوقات مقداری گرد وغبار هم به هوا بر می خواست ،ولی میدان رقص آن آنقدر گرم بود که چیزی مانع دستمال بازی وشادی مردم  نمی شد بخصوص که شب آخر عروسی بود .

 

توشمال   یا میشکال آهنگ ترکی گدن آدله را  نواخت و یک خانم با  او شروع  به خواندن نمود  و بعد از چند بیت  شعر خواندن آهنگ داینا داینا ترکی هم توسط همان خانم  خوانده  شد و   سپس توشمال  آهنگ های  بختیاری  دی بلال و شیر علی مردون را  شروع  به نواختن نمود که صدای کل و گاله  مردم بلند  شد  و بختیاری های محل که اکثرا" از طایفه چهار لنگ  ، و همچنین مکوندی و ممبینی و ..... در حال تماشا بودند هم دچار شور و شعف فراوان گردیدند .  رقص پسر های جوان و دختر ها  حرارت زیادی داشت  بطوریکه جوانی در نزدیکی من  در حالی که سیگار می کشید، غرق تماشای رقص دختران بود  و {   یکی از دوستان  به من  گفت  طرف  عاشق  شده و شاید  عروسی بعدی نوبت  او باشد . ولی بعدا"  شنیدم که  مورد وی  به او جواب رد داده ، و سیگار کشیدنش هم بدون علت  نبود . }  دو نفر دژبان  را  ( سرباز )از طرف ژاندارمری هفتکل برای حفظ نظم  آورده  بودند و بعد از عروسی با تقدیم نمودن خلعت و هدیه  آنها را  روانه می کردند .(در عروسی ها رسم  بود  که  برای جلوگیری از هر گونه  بی نظمی  ژاندارم  اورده شود . البته  چند بار در همین عروسی های محله ای بین  چهارلنگ ها و ترک های چهارده چریک  درگیری هایی بوجود امد  بطوریکه  عروسی به هم  خورد وکسانی که مراسم شادی آنها به درگیری کشده  می شد  در عروسی طایفه  مقابل   سعی می کردند  تلافی کنند  . ولی بتریج و در اثر مرور زمان  بیشتر مواقع بزرگ های طایفه مانند  شکر علی چهارده چریک و ابراهیم ارشدی  در گیری ها را حل و فصل می نمودند .)

بعد از رقصیدن های دوره ای یا دایره ای  در میدان که حدود 3ال4 ساعت طول کشید نوبت  رقص های تند تر شد و  نیم ساعت بعد  رقص  میدانی درهم (مخلوط ) تمام  شد البته در  این نوع رقص  ها غیر از چند رقص معروف  ، دیگر حالت رقصیدن  افراد سلیقه ای بود  و هر کسی  به یک شکل می رقصید .که تماشایی می نمود . و وقتی   رقص  زنانه و مردانه تمام شد ، مردان  منتظر  چوب بازی بودند . و علمباز و نیازعلی و خسروو ابراهیم و علی و حسین خود را با  ترکه چوب هایی که  آماده شده بود   بعد از استراحت کوتاهی که میر شکال نمود به  وسط میدان انداختند   و ناصرو اسماعیل نیز  برای همکاری  متصدی حفظ  نظم بازی شدند تا همه به نوبت بازی کنند .

چوب باز ها  با خشونت و بی رحمی خاصی سعی می کردند که حریف  را ضربه کاری بزنند ، بخصوص که اگر  طرف مقابل از طایفه انها نبود . و اگر غریبه ای  وسط بازی قرار می گرفت که تنها بود سعی می کردند که چوب را از وی نگیرند تا همه با او نبرد کنند  و اگر  طرف چو ب باز   ساده و کم تجربه ای بود  همه او را می زدند  ، ولی اگر مورد چوب باز قابلی بود  معمولا" چوب  باز های  حرفه ای  طایفه روبرویش قرار می گرفتند . تا او را بی نصیب از چوب خوردن روانه منزل نکنند . در برخی موارد  بوده  که  در اثر چوب خوردن  برخی از  بازی کنان مچ  یا ساق  پایشان دچار خونریزی می شد ولی دست از بازی نمی کشیدند . زیرا هم گرم بازی بودند و هم شرایط همیشه مهیای چوب بازی نبود ولی فردای  عروسی  جای زخم ها ی چوب  بازی  شب قبل  به دیگران نشان داده می شد .( یا رو می شد .) در بین چوب باز های ترک محله چهارده  چریک چند نفر بودند که جثه باریکی داشتند و با سرعت  خود را از گزند  ضربه های ترکه حریف  در امان  نگه می داشتند ولی  بیشتر افراد  پا به سن گذاشته  چون  کم تحرک بودند گاهی آرام  و یا با دوستان خود نمایشی بازی می کردند . ولی در هر صورت  بازی  خالی از خشونت  نبود و احتمال  درگیری بسیار بود  بطوریکه  در یک لحظه  برای بدست آورد چوب  بین دونفر  در گیری و کشمکش صورت گرفت و بعد چند  نفر  دیگربرای حفظ نظم و خاتمه دادن به غائله  به داخل  محوطه رفتند ولی نتیجه  عکس شد و یک هو شلوغ شد و  باعث  بهم خوردن رقص چوب بازی  گردید و توشمال ایستاد و پدر داماد  وارد معرکه گردید و توشمال را به داخل خانه هدایت کرد و این مسئله  آنقدر چوب باز ها را ناراحت کرد  که  تا  نیم  ساعت بعد  همانجا  ایستادند و  جرو بحث می کردند .

عروسی  ظاهرا" تمام  شد  و مردم پراکنه  شدند و به طرف  خانه و کاشانه خود  به راه افتادند و من در حال رسیدن  به خانه بودم  که دوباره صدای  ساز تو.شمال را شنیدم  که در داخل خانه  برای  افراد خیلی نزدیک  می زد و به داخل خانه ، دیگران  را راه  نمی دادند .و در این موارد  بیشتر خانواده داماد و عروس، و بستگان  نزدیک  و ....... می رقصیدند .

رور جمعه فردای عروسی

صبح زود قبل از  اینکه  مردم  از خواب بیدار شوند  صدای ساز محمد دوت علی همه را از خواب بیدار کرد و من باعجله  به طرف  خانه داماد رفتم و دیدم  که توشمال رفته  بالای  پشت بام  و داردساز می زند و هر چه پدر داماد و دیگران  می خواهند  که  مانع  ساز زدنش شوند  فایده  ندارد  و او گرم  نواختن است و بعد از مدتی  داماد از داخل  حیاط کلی از او خواهش کرد تا اینکه  وی ارام گرفت و همه می گفتند   او حالش خوب نیست و دیشب  با غذا مشروب زیادی خورده  است.

 از ساعت 8صبح  و بعد از صبحانه خوردن  دو باره صدای ساز  بلند شد و کسانی که  هنوز  فکر می کردند نیاز به رقص دارند وسط میدان امدند و تا ظهر  عروسی ادامه داشت و ساعت دو بعداز ظهر عروسی رسما" تمام  شد و مسافران شهرستان ها یکی یکی برای خدا حافظی از خانواده داماد و تبریک گفتن به زوج جوان  در حال تردد بودند و توشمال  و دهل زن همکارش با خلعت و هدیه  ، عروسی را به سمت رامهرمز  ترک کردند . ( یکی می گفت خورک وغذای توشمال باید حتما" کباب مرغ  با مخلفاتش باشد واین  جزو قرار داد کاریش می باشد . ودر یک عروسی روز آخر برای توشمال  گوشت گوسفند کباب کردند  آنها نخوردند  تا  کباب  مرغ آماده شد ) .

حاشیه ها

 حاشیه های عروسی و صحبت های حول  محور رقص و بازی کما کان ادامه داشت.

یکی از زنان می گفت : حیف شد کم رقصیدیم .

یکی دیگر می گفت : جون ها ، پسرا ،دختر عروسی کنید . تا بیایم برقصیم .

یکی  می گفت : فقط محمد دوت علی می تواند جور رقص ترک  ها  بکشد ، ( چند بار که  دوت علی در دسترس نبود توشمال های  دیگر را می آوردند که زود خسته می شدند و بیشتر استراحت می کردند . )

یکی می گفت : میدان عروسی وسط محل از این به بعد گنجایش شب های جمعه عروسی را ندارد ،

بهتر است به فکر باشیم  و وسط محل را گسترش دهیم و صاف کنیم .

یکی می گفت : جون ها که بزرگتر می شوند برای کار می روند شهرستان ها  و دیگر ساکن محله نمی شوند و این برای آبادی خطر ناک است و کم کم  جماعتی دیگر  به محله می آیند و بافت  محله چهارده چریک ها  عوض می شود .

یکی گفت : من بمیرم هم می گم همین جا  طوفشیرین خاکم کنند . و اینجا را با هزار تا شهر  عوض نمی کنم .

یکی می گفت : مهر و محبت مردم هفتکل و بخصوص طوفشیرین ستودنی است . و هفتکل همیشه ماندنی است .

 

dena%20(14).jpg

 

 

 

 

در پایان یادی از  خانواده های  قدیمی محله جهت ادای دین و یادآوری و ثبت تاریخ محلی مردم محل تا آنجا که حافظه ام یاری می رساند ، و با عرض پوزش اگر کسی از قلم افتادو یا این مطلب به وی خوش نیامد

ساکنین محله چهارده چریک ها در دهه 40 و 50 و 60 هجری شمسی

خانواده شکرعلی چهارده چریک ، جهانگیر چهارده چریک ، آقا قلی  اسماعیلی ( منصور ، کریم ،  عرج، خسرو ، ناصر )  ابوالحسن عسکری ( ابوالحسین ، ملک حسین ، خسرو ، اسحاق ) میر حاج آل بختیار (اسماعیل ، عبدالمحمد ،ابراهیم ، کریم ) امیر فرج  چهارده چریک ( فریدون ، لطف علی ،هرمز ، پرویز ) قیصعلی عبداللهی چهارده چریک ( اخلاص علی ، اردشیر ،علی شیر ، نیازعلی ، علمباز ) ( پسران خاله سلطان ... سرور ومنصور و هرمز عبداللهی ) گرگی خان عباسی (غلام  و سهراب ) شهباز افشار ، آزاد خان عبداللهی ( طاهر خان  ، قباد  غلام عباس )  زکی خان ایمانی ، عقرمان شیبانی ، جواد علی معصومی ، خیبر کاظمی ، بمان علی چهارده چریک ، خرم حیدری ، قاسم علی عبداللهی ، مشهدی خان علی فارسیمدان ،....جهانبخش عسکری ، جمشید عسکری ،

(این خاطره خالی از اشکال نمی باشد به بزرگی و کرامت خود اگر اشکالی وجود دارد ، این حقیر را ببخشید. منتظر نظرات  شما عزیزان می باشم . )

والسلام .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


مطالب مشابه :


یک شب عروسی و هزار شب بدهی

حیاط، پارکینگ برای یک عروسی مفصل برای خود عروس و بدون تزیین خاص




گزارشی از هزینه های برگزاری مراسم عروسی در تهران

حیاط، پارکینگ برای یک عروسی مفصل برای خود عروس و بدون تزیین خاص




از خواستگاری تا ماه عسل(خدمات مجالس و تشریفات مجالس ستاره طلائی)

ای که قصد دارند برای عروسی خود در نظر پارکینگ برای میهمانها، یکی نیز در تزیین




باشگاه فرمانیه!

حیاط، پارکینگ برای یک عروسی مفصل برای خود عروس و بدون تزیین خاص




از خواستگاری تا ماه عسل

ای که قصد دارند برای عروسی خود در نظر پارکینگ برای میهمانها، یکی نیز در تزیین




هفتکل.طوفشیرین .عروسی در محله ترک های چهارده چریک

در اوقات فراغت به عروسی برای بود پارکینگ ماشین در حال تزیین ماشین با




برچسب :