امارات (دبي)

-         اطلاعات كلي

من در مجموع 3 بار به امارات و هر 3 بار به شهر دبي رفتم

بار اول كه اولين سفر خارجي من هم بود براي شركت در يك دوره آموزشي مربوط به يك نرم افزار بود و من هيچ نقشي در تهيه بليط، ويزا و هتل نداشتم. بار دوم هم با يك آفر هواپيمايي امارات و با استفاده از مايليج پروازهايي كه قبلا با امارات رفته بودم به دبي رفتم و به همين دليل بازهم نقشي در تهيه بليط و ويزا نداشتم. فقط تاريخ پرواز و هتل رو انتخاب كردم و با دفتر هواپيمايي امارات تو تهران نهايي كردم. ولي بار سوم تقريبا همه كار رو خودم كردم. براي رفتن به امارات راه هاي زيادي هست. هوايي با پروازهاي ايراني و امارات و حتي پروازهاي قطر و عمان و دريايي هم با كشتيهاي كشتيراني والفجر به دبي و شارجه. تا جايي كه متوجه شدم ويزاي امارات هم فقط از طريق آژانسهاس مسافرتي قابل تهيه است و مراجعه به سفارت كاربردي نداره. در كل براي رفتن به دبي بهترين روش استفاده از تورهاي مسافرتيه و در حالتهاي خاص ممكنه صرف داشته باشه كه آدم خودش اقدام به خريد بليط و تهيه ويزا و رزرو هتل بكنه.

جاذبه هاي اصلي دبي خريد، تفريحات آبي، استفاده از مجتمع هاي تفريحي مدرن مثل اسكي و پاتيناژ و آكواريوم و تماشاي هتلهاي لوكس و نهايتا خود متروي دبيه كه من رفتن به دبي رو براي گردش كسي توصيه نميكنم چون به نظر من با صرف هزينه مشابه و يا كمي بيشتر ميشه لذت بيشتري از سفر برد.

 

-         امارات (دبي) –  24 تا 29 بهمن 82

من اين خاطرات رو سال 92 مينويسم و بعضي چيزا كامل يادم نمياد ولي هنوز يه چيزاي به درد بخوري ته حافظه ام مونده. سال 82 دبي پيشرفته بود ولي با الان خيلي فرق ميكرد. هنوز اثري از جزيره هاي مصنوعي، اسكي سرپوشيده، آكواريومهاي بزرگ، مترو، برج خليفه و هتل آتلانتيس نبود و برج العرب هم تازه ساخته شده بود. فكر كنم هواپيمايي امارات هم هنوز تاسيس نشده بود يا حداقل ما نميشناختيمش. درهم امارات هم حدود 200 تومن بود. بهترين مراكز خريد دبي سيتي سنتر و برجمان بود و اثري از دبي مال و اميريت مال نبود. اون موقع تازه رومينگ با چند تا كشور راه افتاده بود و ميشد با مراجعه به دفاتر همراه اول و پرداخت يه مبلغ كمي فعالش كرد.

با پرواز ايران اير و صبح زود به وقت تهران. يادمه تو فرودگاه مهرآباد (اون موقع هنوز فرودگاه امام راه نيوفتاده بود) وقتي يكي از بچه ها رو ديدم با كت و شلوار اومده يه كم احساس ضايگي كردم كه من چرا غير رسمي اومدم كه بعدا با ديدن بقيه كلا رفع شد. هواپيما كه نشست بعد از مقدمات و پاسپورت چك رفتيم فري شاپ و اولين خريدام از دبي رو انجام دادم. رسيدن به هتل رامادا حدود 10 صبح بود و كمي تا گرفتن اتاق كه اتاق خوبي هم بود معطل شديم. بعد از گذاشتن وسايل ميني بار رو باز كردم و بدون اينكه بدونم بايد پول بابت محتويات يخچال بدم، يه بطري كه شانس من گرونترين چيز يخچال هم بود باز كردم و زدم تو رگ و با بچه ها تاكسي گرفتيم و رفتيم ساحل جميرا. يه مايو قرمز خريدم كه تا همين چند وقت پيش هم داشتمش. يادم نميره تو ساحل وقتي ميخواستيم مايو بخريم از بچه ها پرسيدم مايو به انگليسي چي ميشه يهو يه ايراني از اون طرف گفت swimming shirt كلا تو دبي احساس غريبي نميكني همه جا ايراني هست! اون آب تني و تماشاي ساحل آزاد بسيار حال داد.

بعد از شنا و عكس انداختن برگشتيم هتل و استراحت. ترتيب اتفاقهاي اون روزها ديگه خيلي يادم نيست ولي ميدونم سر شب ها بيشتر ميرفتيم  تو لابي بسيار زيباي هتل و پيانوي زنده گوش ميكرديم و شبها هم تو هتل پلاس بوديم يه بار هم يه سر به ديسكوي هتل زدم ولي من بر خلاف همكارام نشستن تو بار و موزيك زنده اون رو ترجيح ميدادم بعضي مواقع هم يه بيلياردي بازي ميكرديم

روز دوم صبحانه رو از دست دادم. اون روز صبح خانمهاي همكار (3 نفر) به جمعمون ملحق شدن و اولين چيزي كه از اونا توجهم رو جلب كرد پوشششون بود. تقريبا به صورت هماهنگ با پيرهن و شلوار و يه روسري يا شال نصفه نيمه اومده بودن. شركتي كه ميزبان ما بود يه شركت معمولي عرب بود و ما يه نرم افزار آمريكايي رو براي نگهداري و تعميرات خطوط توليد به واسطه اونها خريده بوديم و اين دوره رو براي آموزش نرم افزار گذاشته بودن و ظاهرن اين دوره آموزشي رو هم فراتر از تعهداتش و بدون هزينه در محل شركت گذاشته بود و هماهنگ كننده ما خيلي تاكيد داشت رعايتشون رو بكنيم. استاد ما يه آمريكايي تپل و با حال به نام Tom بود و به نظر ميرسيد براي سه روز تدريس سه دست كت و شلوار با خودش اورده، البته به جز لباسهاي اسپرتش!

از روز دوم (روز بعد از رسيدن و روز اول كلاس) فقط ملحق شده خانمها و استاد به ما در هتل و پيتزايي كه براي ناهار خورديم يادمه. بعد از ظهر هم يه نمايشگاه يا مركز خريدي يا ... رفتيم.

روز سوم سر حال تر بيدار شدم و به صبحانه هم رسيدم و بعد هم رفتيم سر كلاس. بعد از كلاس هم رفتيم سيتي سنتر و من يه خورد سوغاتي و شكلات و چمدون و ادكلن و ... خريدم. اون موقع اكثر پرسنل فروشگاه ها و كلا پرسنل خدماتي آسياي شرقي و از فيليپين و چين و تايلند و ... بودن ولي در سفرهاي بعدي هنديا جاي همه رو گرفته بودند.

فرداش كه روز چهارم و آخر كلاس بود و ناهار هم يه رستوران خيلي خوب بردنمون و شب هم رفتيم global village نمايشگاهي كه هر كشور توي يه غرفه كه اكثرا شبيه كاخ يا يه ساختمون خيلي شيك بود توريسمش رو تبليغ ميكرد و بعضي ها هم موزيك زنده و كارناوال و رقص و ... هم داشتن ايران هم يه غرفه معمولي شبيه يه قهوه خونه بزرگ با موزيك زنده داشت. اون شب خيلي بهم خوش گذشت و كلي هم عكس و فيلم با دوربين ديجيتال كه تازه اومده بود گرفتم. آخر شب هم با يه برنامه آتش بازي نمايشگاه تعطيل شد.

آخر شب هم يه سر به بار هتل زدم (كه البته براي مهمانان هتل ورودي نداشت) و با همكارا و تام (مدرس آمريكائيمون) صحبت ميكرديم. تا اون موقع به تام نگفته بوديم ايراني هستيم و گفتيم عربيم و از شارجه اومديم چون حدس ميزديم مشكلي پيش بياد ولي اونجا يكي از بچه ها راستش رو گفت و تام هم گفت خودم از صحبتهاي شما (مخصوصا خانمها) با ميزبانان عربتون موقع نهار فهميده بودم.

يادمه يه بار خانوما از من پرسيدن كجا ميتونيم تفريح كنيم منم گفتم تو همين هتل خيلي جاهاي خوبي هست. استخر، بار، ديسكو و ... نميدونم اونا بد نگاه كردن يا خودم فهميدم شر و ور گفتم. آره هتل باشگاه و استخر هم داشت و من يه بار با يكي از بچه ها رفتم كه خيلي هم حال داد. بگو تو اون سفر چي حال نداد.

صبح روز آخر دوباره به صبحانه هتل نرسيدم و رفتم رستوران لبناني و يه صبحانه مفصل زدم و يادمه اونجا يه خانم بلوند ديدم كه تقريبا مطمئنم (حداقل اون موقع بودم) كه جودي فاستر بود.

بعد از صبحانه آدرس منطقه صنعتي شهر رو گرفتم (كه ميدان جمال عبد الناصر بود و ظاهرا شبانه روز كسب و كار در اونجا رونق داره!) و براي خريد چند تا قفل به سفارش فاميلمون به اونجا رفتم و خريدم كه البته دقيقا همون نبود كه اون ميخواست. بعد از ظهر هم با يكي از بچه ها رفتيم يگ گشتي تو شهر زديم و با قايق رفتيم بردبي (قسمت قديمي و سنتي دبي كه ماشين نميتونه اونجا رفت و آمد كنه) و يه سري لباس وخرت و پرت خريديم و برگشتيم هتل و جمع و جور كرديم و رفتيم فرودگاه.

پروازمون ساعت 10 شب با ايران اير بود كه به لطف نظم و ترتيب مملكت 4 ساعت تاخير داشت ما هم كه مثل خر تي تاپ خورده ساكها تحويل داديم و با 2 تا از همكارا يه تاكسي گرفتيم و برگشتيم سمت هتل. من يه راست رفتم بار و اونا هم چپيدن تو ديسكو.

مك دونالد رايگان فرودگاه دبي به خاطر تاخير پرواز رو هم زديم و با دلي غمبار سوار هواپيما شديم. تام رو هم تو ترمينال فرودگاه ديديم و خداحافظي كرديم. ياد صحنه ديشب توي بار هتل افتادم كه تام رو ديدم كه با يه دختر كاسب قرقيز سر و كله ميزد. خيانت فقط مخصوص ايراني ها نيست. تام زن و بچه داشت. البته دروغ چرا، فقط ميدونم بچه داشت.

 

-         امارات (دبي) – 25 تا 29 شهريور 88

از متعدد مزاياي ماموريتهاي كاري به كشور سنگال مايليج پرواز امارات و قطر بود. يه روز يه ايميل آفر از اسكاي وارد كه كلوپ مشتريان اماراته گرفتم كه توي ماه رمضان پكيجاي خيلي خوبي با پرواز امارات و هتلهاي عالي داشت. بعد از كلي بالا پايين بهترين حالت كه روزاي آخر ماه رمضون و شب عيد فطر بود رو توي دفتر امارات تو خيابون ولي عصر پايين تر از ميدان ونك بوك كردم و يه بليطش رو هم با مايليجي كه داشتم مجاني گرفتم. اولين سفر خارجي متاهلي من اينجوري بود. پرواز امارات و هتل جميرا تاورز براي اولين سفر خيلي خوب بود و فراموش نشدني. خريد فري شاپ كه جزء لاينفك سفر دبيه رو انجام داديم و از فرودگاه زديم بيرون. يادم نيست با پيك آپ هتل رفتيم يا تاكسي ولي يادمه هول شدم و به دربوني كه در تاكسي رو برام باز كرد پول دادم و اون تشكر كرد و گفت هنوز لازم نيست بهم پول بدي. بعداز اينكه اتاقو تحويل داد بهش دادم. واقعا هتل معركه اي بود. هنوز هم يكي از بهترين هتلاييه كه من تو عمرم رفتم. اولش به خاطر 100 دلار ديپازيتي كه گرفت يه كم شاكي شدم ولي بعدا كلا شيفته هتل شدم. اكثرا وقتي ميرفتيم بيرون و برميگشتيم يه سورپرايز از گل و شكلات گرفته تا يه سري گياه هاي خوشبو كننده برامون ميذاشتن. پنجره هاي بزرگ هم منظره قشنگي رو براي ما كه اتاقمون تو طبقه 34 هتل بود ايجاد كرده بود. با اينكه روزي بيشتر از يك بار اتاق رو نظافت ميكردن ولي تو سه شبي كه اونجا بوديم هيچوقت تو اتاق يا حتي راهرو روم سرويس رو نديديم.

به خاطر اقامت تو اين هتل ميتونستيم از امكانات مجموعه جميرا بدون هزينه استفاده كنيم. مثل ساحل جميرا، هتل برج العرب و پارك آبي وايلد وادي. حتي يه پسر ايراني كه تو هتل كار ميكرد بهمون پيشنهاد داد كه روزانه سهم استفاده از پاركمون رو بفروشيم كه البته ما اينكارو نكرديم. يه بار از يه نفر تو هتل آدرس ايستگاه مترو رو پرسيديم و ماشين هتل رو صدا كرد كه ما رو تا اونجا ببره يه بي ام و كوچيك دودر. اين برخوردا شون خيلي آدم رو به هتل علاقمند ميكرد. هتل هر ساعت هم براي جاهاي تفريحي اصلي شهر سرويس داشت.

دبي نسبت به سفر قبل خيلي تغيير كرده بود ولي براي 6 سال زياد نبود. 3 سال بعد كه من دوباره رفتم دبي تغييرات و پيشرفت بيشتر به چشم ميومد. مترو دبي اون موقع در حال راه اندازي بود و بعضي قسمتاش كار ميكرد. ما براي امتحان يه بار سوار شديم كه خيلي هندي و پاكستاني توش بود و حال نكرديم ولي اتوبوساش خوب بود. مراكز خريد دبي مال و اميريت مال و آكواريوم و پيست اسكي سرپوشيده و رقص فواره از جاهايي بود كه ديديم. يه بار هم يه تاكسي گرفتيم و رفتيم ديدن هتل آتلانتيس كه فوق العاده بود. هتلي كه توي يكي از جزير ه هاي مصنوعي ساخته شده و يه پارك ابي و يه آكواريوم خيلي بزرگ داره. اين جزيره هاي مصنوعي از دور خيلي بزرگ به نظر نميان ولي وقتي توشون ميري ميبيني واسه خودشون يه دنيايين.

ماه رمضون بود و تو اماكن عمومي نميشد چيزي خورد. يه بار كه من خواستم تو يه فروشگاه يه گوشه يه چيزي بخورم نگهبان بهم تذكر داد و گفت برو تو رستوران. ولي تقريبا همه جا ميشد رستوران پيدا كرد. جالبه كه اكثر شهروندا و توريستا مسلمون نيستن ولي انقدر قوانينو سخت ميگيرن. شبا هم بار هتل فعال بود كه يه شب ما رفتيم. يه بار دنج و خوشگل طبقه حدود پنجاه برج با ديوار شيشه اي و ويوي فوق العاده و پيشخدمت خوش برخورد.

پارك آبي وايلد وادي هم تقريبا يه روز من رو به خودش اختصاص داد. هوا گرم بود و واقعا ميچسبيد. مخصوصا كه مجاني هم بود. رودخونه و درياش خيلي حال داد ولي بيشترين جذابيتش تو سرسره هاش بود كه يكيش خيلي هم نا جور بود. خیلیا تا بالای پله ها هم میومدن و پشیمون میشدن که بدجوری مورد عنایت ملت قرار میگرفتن. كلا ايراني اونجا زياد بود ولي جو خوبي بود. يه سر هم هتل برج العرب زديم و از طراحي باشكوهش كه كار ورساچه بود كلي لذت برديم و يه منظره فوق العاده هم از رستوران طبقه بالاش تماشا كرديم. براي اينكه تماشاي هتل براي مسافرا مشكلي ايجاد نكنه ساعتهاي محدودي در روز داره و فقط لابي و يه قسمتي از رستوران رو ميشه ديد.

نفري يك ميليون و دويست هزار تومن هزينه سفر شد

 

-         امارات (دبي) – 3 تا 7 آبان 91

يه شب تو خونه نشسته بوديم كه ديديم ماهواره تبليغ كنسرت انريكو رو ميكنه و ميشه بليطش رو آنلاين خريد. خانومم گفت بخرم؟ منم همينجوري گفتم بخر. چون توي ويزا كارتمون هنوز يه كم پول بود و قيمت بليط هم بد نبود بليط رو خريد و به همين سادگي اين سفر هم استارت خورد. هتل رو خودم از بوكينگ گرفتم و بليط رو هم از قطر با مايليجم گرفتم. ويزا رو هم يه آژانس گرفت. مهلت پاسپورتم داشت تموم ميشد ولي چون روز رفتمون يكروز قبل از شش ماه مونده به خاتمه اعتبار بود، قبول كردن. البته موقع گرفتن كارت پرواز مسئولش گفت نميتونيد بريد چون پرواز كانكشن قطر بود و بعد از 12 شب ميرسد دوبي ولي دوباره كه حساب كرد ديد فرداش روز آخر مهلت پاسپورتمه.

طبق معمول خريدهاي اوليه رو از فري شاپ خريديم و با مترو رفتيم هتل. هتل رامادا اولين هتلي بود كه من خارج از ايران رفتم. اين سري هم قيمت خوبي ميداد و چون حس نوستالژيكم بهش داشتم رفتم رامادا كه البته خانومم هم خيلي پسنديد. نزديك 10 سال گذشته بود ولي هتل خيلي فرق نكرده بود. البته ديسكوش تعطيل شده بود و موزيك زنده هم نداشت. ولي هنوز خوب بود. تو سي اس (سایت کوچ سرفینگ) پست گذاشته بودم ولي خبري نشد. البته خودم هم خيلي حوصله سي اس بازي رو نداشتم.

چند تا مركز خريد، بازار و محله قديمي دوبي، بازار طلا، رقص فواره، برج خليفه و يه سري شر و ور تو اين مايه ها وقت آزاد ما رو پر كرد. خود مترو هم كه يكي از جاذبه هاي توريستي دبيه چيز جالبي بود. مخصوصا اون قسمتش كه بيرون زمين و از ارتفاع حركت ميكنه مناظر جالبي داره و يه بار هم ما يه رفت و برگشت باهاش رفتيم. البته تو اين سفر بيشتر با مترو اين ور اون ور ميرفتيم و بعضي مواقع هم با اتوبوس. پدر مادر يكي از دوستامون هم همزمان با ما براي مصاحبه با سفارت آمريكا اونجا بودن و ما يه سر هم براي ديدن اونا رفتيم. البته برخلاف برخورد خوب سفارت ريجكتشون كرده بودن.

يه اتفاق جالبي كه افتاد اجراي دسته جمعي آهنگ كانگنام استايل بود كه تازه معروف شده بود. شب عيد قربان تو يكي از مركز خريدها تو استارباكس نشسته بوديم و تو فضاي بزرگي كه وسط مركز خريد بود يه رقص مسخره عربي تماشا ميكرديم كه يه دفعه حدود ۱۰۰ - ۱۵۰ نفر دختر و پسر جوون كه تقريبا همه اروپايي آمريكايي بودن با لباساي يك شكل پيداشون شد و موزيك هم با صداي بلند پخش شد و شروع كردن به رقص به سبك كانگنام استايل كه خيلي جالب بود. بعد هم سعي كردن به بچه ها و جووناي اون دور و بر ياد بدن و دوباره با تعداد بيشتر رقصيدند و بعد از تموم شدن برنامه متواري شدند يعني اصلا نفهميديم كجا رفتن. بعدا فهميدم اين برنامه ها تو خيلي كشورها مد شده و يه عده بچه باحال با هماهنگي قبلي و بدون اطلاع بقيه ميپرن وسط و ملت رو شاد ميكنن.

اصل برنامه كنسرت بود. بعد از ظهر از هتل راه افتاديم و با مترو رفتيم محل كنسرت كه اسمش مركز تجارت بين المللي بود. نيم ساعت به باز شدن درها مونده بود و ما وايساديم تو صف. جلوي ما 3 تا دختر روس بودن و وقتي اطراف رو نگاه ميكرديم ميشد گفت سي درصد آسياي شرقي اند بيست درصد ايراني بيست درصد عرب و بقيه اروپايي و آمريكايي. ضايع بازي ايرانيا و جا زدنشون از همون اول تو چشم ميزد. با يك ساعت تاخير رفتيم تو و با 3 ساعت تاخير كنسرت شروع شد. البته نگفته بودن كنسرت كي شروع ميشه ولي 3 ساعت بعد از زماني كه گفته بودن درها باز ميشه شروع شد. قبلش هم دي جي و يكي دو تا خواننده الكي برنامه اجرا كردن. ما تو قسمت سيلور بوديم و چون زود رفتيم رديف جلو بوديم و سن رو ميديديم. البته مونيتور بزرگ هم نزديك ما بود. نوشيدني تقريبا 5 برابر قيمت واقعيش بود و جووناي ايراني خودشونو قبل از برنامه كامل ساخته بودن ولي براساس چيزي كه من ديدم واقعا مست بودن تو كنسرت بدترين كاريه كه ميشه براي لذت بردن از كنسرت كرد. بازار بمال بمال هم داغ بود . من مونده بودم مواظب خانومم باشم يا خودم. آدمها هم تو اين شرايط خيلي دوستانه تر ميشن. راحت ميشه ارتباط برقرار كرد و دوست شد و تو لذت بردن شريك شد. يه خواهر برادر ايراني بغلمون بودن كه پسره بدون اينكه زبان بلد ياشه تقريبا با يه دختر آلماني دوست شد. به من ميگفت بهش بگو از آلمان برام دعوتنامه بفرسته. پسر خز و خيل و مست ايراني هم كم نبود. البته خونواده هاي درست و حسابي هم زياد ميديدي.

بالاخره كنسرتي كه فكر ميكرديم 8 شروع ميشه ساعت 10 شروع شد. قبل از اومدن انريكو من خسته شده بودم به خانومم گفتم اصلا ول كنيم بريم. يا حداقل سعي كنيم بريم تو قسمت گلد. ولي وقتي شروع شد انقدر اين بشر جو داد كه همه يادشون رفت چقدر معطل شدن و داشتن خودشونو براش ميكشتن. از شدت اشتياق من حتي ترسيدم سالن به هم بريزه و ملت حمله كنن به سن. تقريبا همه آهنگاي خوبشو خوند و يه يارو شاسكول كويتي رو هم برد بالا. وسط كنسرت رفت و يه دفعه از يه سن ديگه وسط تماشاچي ها در اومد و همه كف كردن. يه دختر عرب رو هم برد بالا و بوسيدش. دختره داشت از ذوق ميمرد. خلاصه حدود ساعت 12 برنامه تموم شد و ملت يه كم صبر كردن تا شايد برنامه ادامه داشته باشه ولي نشد. ما هم قدم زنان و بعد هم با اتوبوس برگشتيم هتل. تجربه خيلي خوبي بود.

شب آخر هم يه سر بار هتل زديم و ديدم خيلي عوض نشده. فقط قسمت ديسكو هم به فضاي بار اضافه شده بود و موزيك زنده هم نداشت. يه خوش و بشي با يه دختره گارسون كه سري قبل يعني 10 سال پيش هم ديده بودمش كردم. اين سفر هم تموم شد و تقريبا بدون خريد برگشتيم.

نفري حدود يك و نيم ميليون تومن هزينه سفر شد.


مطالب مشابه :


امارات (دبي)

(دبي) - زندگی در هواپيما كه نشست بعد چون توي ويزا كارتمون هنوز يه كم پول بود و قيمت بليط




يك راهنماي كلي براي انجام سفرهاي خارجي ارزان

backpacking و ارزان قيمت انجام دهيد و (دبي)، تايلند، مالزي تهيه بليط هواپيما، ويزا




سفرنامه جزیره زیبای کیش

به جايي مثل دبي بليط هواپيما رو تهيه كنيد فروش بليط. نمونه قيمت مراجعه به




لزوم توجه به مديريت صنعت حمل و نقل هوايي

خطوط هوايي مالكان هواپيما بوده كه ظرفيت فروش بليط و ارزان‌قيمت، حضور




جشن سده سال 92 یزد

حاشيه خليج فارس قدر آن را دانسته و بادگيرهاي مشابه يزد را در دبي قيمت خدمات خود بليط




صنعت حمل و نقل هوايي، بستر توسعه پايدار 3

عده‌اي موافق افزايش قيمت بليت‌ هواپيما در شدن نرخ بليط كه به ميان دبي هم‌چون




3 . كيش

هفته گذشته بنابه شرايطي خاص بايد سفر مي كردم به نسخه وطني دبي بليط گرفتيم و قيمت كنز




آشنایی با کشور مالزی

بزرگ اقتصادي؛ ژاپن دومين کشور صنعتی دنيا؛ چين غول صادرات ارزان قيمت؛ هند و استراليا




بررسي وضعيت هتلها

دبي ، ستاره‌اي متوسط يا گرا ن قيمت روی می آورند تا آدرس محل فروش بليط هواپيما




برچسب :