هوش معنوی

 هوش

هوش رفتار حل مسأله سازگارانه ای است که در راستای تسهیل اهداف کاربردی  و رشد سازگارانه جهت گیری شده است. رفتار سازگارانه، شباهت اهداف متعددی را که باعث تعارض درونی می شوند، کاهش می دهد. این مفهوم هوش، مبتنی بر گزاره ای است که فرآیند حرکت به سوی اهداف، انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع و حل مسأله ضروری می سازد (ایمونز، 1999؛ استرنبرگ 1977 به نقل از نازل 2004).

گاردنر هوش را مجموعه توانایی هایی می داند که برای حل مسأله و ایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی می شوند، به کار می رود. از نظر وی انواع نه گانه هوش عبارتند از: هوش زبانی، موسیقیانی، منطقی- ریاضی، فضایی، بدنی-حرکتی، هوش های فردی (که شامل هوش درون فردی و بین فردی می شود)، هوش طبیعی و هوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سؤالات وجودی است (آمرام، 2005).

مفهوم تحلیلی غرب از هوش، بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطلاعات می شود، در حالی که رویکرد ترکیبی شرق نسبت به هوش مؤلفه های گوناگون عملکرد و توجه انسان، از جمله شناخت، شهود و هیجان را در یک ارتباط کامل (یکپارچه) در بر می گیرد (نازل، 2004).

در مجموع، هوش عموماً باعث سازگاری فرد با محیط می شود و روش های مقابله با مسائل و مشکلات را در اختیار او قرار می دهد. همچنین توانایی شناخت مسأله، ارائه راه حل پیشنهادی برای مسائل مختلف زندگی و کشف روش های کارآمد مسائل از ویژگی های افراد باهوش است.

هوش معنوی:

معنویت به عنوان یکی از ابعاد انسانیت و شامل آگاهی  و خودشناسی می شود. بیلوتا (2001) معتقد است معنویت، نیاز فرا رفتن از خود در زندگی روزمره و یکپارچه شدن با کسی غیر از خودمان است. این آگاهی ممکن است منجر به تجربه ای شود که فراتر از خودمان است (جانسون، 2001).

معنویت امری همگانی است و همانند  هیجان، درجات و جلوه های مختلفی دارد. ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشد یافته یا غیر رشد یافته، سالم یا بیمار گونه، ساده یا پیچیده و مفید یا خطرناک باشد (وگان، 2002).

ایمونز(2002) تلاش کرد که معنویت را بر اساس تعریف گاردنر (1993) از هوش، در چارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد است معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود. زیرا عملکرد و سازگاری فرد (مثلاً سلامتی بیشتر) را پیش بینی کند و قابلیت هایی را مطرح می کند که افراد را قادر می سازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشند. گاردنر ایمونز را مورد انتقاد قرار می دهد و معتقد است که باید جنبه هایی از معنویت را که مربوط به تجربه های پدیدار شناختی هستند ( مثل تجربه به تقدس یا حالات متعالی) از جنبه های عقلانی حل مسأله و پردازش اطلاعات جدا کرد (آمرام، 2005). می توان علت مخالفت بعضی از محققان، همانند گاردنر، در مورد این مسأله که هوش معنوی متضمن انگیزش، تمایل، اخلاق و شخصیت است را به نگاه شناخت گرایانه آنان از هوش نسبت داد (نازل، 2004).

وگان (2003) بعضی از خصوصیات معنویت را چنین عنوان کرده است:

1.  بالاترین سطح رشد درزمینه های مختلف شناختی، اخلاقی و بین فردی را در بر می گیرد.

2.       یکی از حوزه های رشدی مجزا می باشد.

3.      بیشتر به عنوان نگرش مطرح است.

4.      شامل تجربه های اوج می شود.

معنویت در ارتباط با وجود متعالی، باور به غیب، باور به رشد و بالندگی انسان در گذشتن از پیچ و خم های زندگی و تنظیم زندگی شخصی بر مبنای ارتباط با وجود متعالی و درک حضور دائمی وجود متعالی در هستی معنادار، سازمان یافته و جهت دار الوهی، این بعد وجودی انسان فطری و ذاتی است و با توجه به رشد و بالندگی انسان و در نتیجه تمرینات و مناسک دین متحول شده و ارتقاء می یابد.

با استفاده از هوش معنوی به حل مشکلات با توجه به جایگاه، معنا و ارزش آن مشکلات می پردازیم. هوشی که قادریم توسط آن به کارها و فعالیت هایمان معنا و مفهوم بخشیده و با استفاده ازآن بر مبنای عملکردمان آگاه شویم و دریابیم که کدام یک از اعمال و رفتارهایمان از اعبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر در زندگی مان بالاتر و عالی تر است تا آنرا الگو و اسوۀ زندگی خود سازیم. به عبارتی هوش معنوی (SQ) قابل توصیف و توضیح و اندازه گیری است. برای اندازه گیری این هوش می توان به سنجش مهارت ها و توانایی هایی که ناشی از این هوش است بپردازیم.

افرادی که دارای هوش معنوی هستند دارای این صفات می باشند:

-         قدرت مقابله با سختی ها، دردها و شکست ها

-         درس گرفتن از تجربیات و شکست ها

-         پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها

-         برخوردار بودن از حس انعطاف پذیری بالا

به طور کلی هوش معنوی دربردارنده نوعی سازگاری در رفتار حل مسأله  است که بالاترین سطوح رشد را در حیطه های مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی، بین فردی و . . . شامل می شود و فرد را در جهت هماهنگی با پدیده های اطرافش و دستیابی به یکپارچگی درونی و بیرونی یاری می دهد. این هوش به فرد دیدی کلی در مورد زندگی و همه تجارب و رویدادها می دهد و او را قادر می سازد به چارچوب بندی و تفسیر مجدد تجارب خود پرداخته، شناخت و معرفت خویش را عمق بخشد (فصلنامه اندیشه نوین دینی، 1387).

تلفیق فعال معنویت در زندگی روزانه و استفاده انطباقی از توانایی ها، ارزش ها و منابع مرتبط به آن بیانگر ابراز هوش معنوی می باشد (واگن، 2000). برای مثال هوش معنوی می تواند در جهت شناسایی و تلاش برای فهم الگوهای فکری، اهداف و عقاید که شالودۀ رفتارهای ما و دیگران را تشکیل می دهند به کار می رود ( هایس، 2001؛ به نقل از نازل، 2004).

هوش معنوی در ارتباط با داشتن هدف زندگی می باشد و فرد را قادر می سازد که خود را از هر نوع تنفر و انزجاری از دیگران دور کند. هوش معنوی توانایی تمیز قائل شدن و حسن اخلاقی به فرد می دهد. توانایی فرد را در برابر قواعد انعطاف پذیر می کند که موجب می شود دربرابر محدودیت هایی که فرد با آن مواجهه خواهد شد دست به خلاقیت بزند (دیکتورسلمن، 2005).

ادواردز (2003) معتقد است داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز فاصله میان دانش عملی و دانش نظری را مطرح می کند. لذا نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسائل معنوی و تمرین های آنها را هم ردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست. هرچند می توان گفت برای بهره مندی مؤثر از معنویت، داشتن دانش نظری و عملی لازم می باشد.

هرچند که تحقیقات زیادی در حیطه رشد و تحول هوش معنوی صورت نگرفته است و نیازمند تحقیقات تجربی-کیفی است، ولی می توان گفت استعداد این هوش در افراد مختلف، متفاوت است و در اثر برخورد با محیط های غنی که مسائل معنوی بر می انگیزاند، به تدریج تحول یافته و شکل می گیرد. به نظر می رسد سن و جنسیت نیز در هوش معنوی اثرگذار باشند. یونگ (1938) معتقد است که در بسیاری از افراد پس از 35 سالگی تغییرات عمده ای در ناخودآگاه صورت می گیرد که ممکن است در روند معنویت و هوش معنوی تأثیرگذار باشند. همچنین بعضی از محققان، از جمله یونگ (1986)، معتقدند که در زنان این تحول متفاوت از مردان صورت می گیرد (فصل نامه اندیشه نوین دینی، 1386).

هوش معنوی برای حل مشکلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزش ها مورد استفاده قرار می گیرد و سؤال هایی همانند «آیا شغل من باعث تکامل من در زندگی می شود؟» و یا «آیا من در شادی و آرامش روانی مردم سهیم هستم؟» را در ذهن ایجاد می کند (ویگلزورث، 2004؛ به نقل از سهرابی ، 1385).

در واقع این هوش بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن، بدین معنا که فرد سؤالات بیشتری را در مورد خود و زندگی و جهان پیرامون خود مطرح می کند (مک مولن، 2003).

همچنین قابل ذکر است که سؤال های جدی در مورد اینکه از کجا آمده ایم، به کجا می رویم و هدف اصلی زندگی چیست از نمودهای هوش معنوی می باشند.

سانتوس (2006) معتقد است هوش معنوی در مورد ارتباط با آفریندۀ جهان است. وی این هوش را توانایی شناخت اصول زندگی(قوانین طبیعی و معنوی) و بنانهادن زندگی بر اساس این قوانین تعریف کرده است. وی اصول زیر را برای هوش معنوی عنوان کرده است:

1.      شناخت و تصدیق هوش معنوی: یعنی باور داشتن به این مسأله که ما موجوداتی معنوی هستیم و زندگی جسمانی ( دراین جهان) موقتی است.

2.      بازشناسی و باور یک موجود معنوی برتر (یعنی خداوند)

3.      اگر خالقی هست و ما مخلوق هستیم، باید کتاب راهنمایی هم وجود داشته باشد.

4.      لزوم شناسایی هدف زندگی (وجود چیزی که انسان را فرا می خواند) و پذیرفتن این نکته که از نظر ژنتیکی بعضی از توانایی ها کدگذاری شده اند.

5.      شناختن جایگاه خود در نزد خداوند (شخصیت فرد بازتاب فهم وی از خداوند است)

6.       شناخت اصول زندگی و پذیرفتن این امر که برای داشتن زندگی موفق باید سبک زندگی و تصمیمات خود را مطابق این اصول شکل داد (سانتوس، 2006).

ایمونز بعضی از خصوصیات هوش معنوی را چنین عنوان می کند:

الف) هوش معنوی نوعی هوش نمایی است که معنایی و ارزشی را به ما نشان می دهد. مسائل مرتبط با آن را برای ما حل می کند. هوشی است که اعمال و رفتار ما را در گستره های وسیعی از نظر بافت معنایی جای می دهد و همچنین معنادار بودن یک مرحله از زندگیمان را نسبت  به مرحله ای دیگر مورد بررسی قرار می دهد (زهر و مارشال 2000).

ب) هوش معنوی ممکن است در قالب ملاک های زیرمشاهده شود: صداقت، دلسوزی، توجه به تمام سطوح هشیاری، همدردی متقابل، وجود حسی مبنی بر اینکه جستجوی سازگاری و هم سطح شدن با طبیعت و کل هستی، راحت بودن در تنهایی بدون داشتن احساس تنهایی.

ج) افرادی که هوش معنوی بالایی دارند، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاری دارند. آنان این ظرفیت را دارند که بخشی از فعالیت های روزانه خود را به اعمال روحانی و معنوی اختصاص بدهند و فضایلی مانند بخشش، سپاسگزاری، فروتنی، دلسوزی و خرد از خود نشان دهند.

همچنین می توان گفت هوش معنوی فهم مسایل دینی و استنباط های درست فقهی را تسهیل می نماید . به علاوه هوش معنوی می تواند در فهم مسایل اخلاق و ارزش آنها به افراد یاری نماید.

هوش معنوی ذهن را روشن  و روان انسان را با بستر زیربنایی وجود مرتبط می سازد، به فرد کمک می کند تا واقعیت را از خیال (خطای حسی) تشخیص دهد.این مفهوم در فرهنگ های مختلف به عنوان عشق، خردمندی و خدمت مطرح است (وگان، 2003).

بعضی از ویژگی های فردی که برای بهره گیری از هوش معنوی مفید هستند عبارتند از: خردمندی، تمامیت (کامل بودن)، دلسوزی  (مک مولن، 2003)، دیدگاه کلی نگر داشتن، درستی و صحت، ذهن بازداشتن و انعطاف پذیری (زهر و دریک، 2000) این ویژگی ها روش های متفاوتی را برای دانستن از طریق روش های غیر زبانی و غیر منطقی مانند رویا، شهود و تجربه عرفانی، جهت دستیابی به سطح عمیق تر معنا ارائه می کنند (دسلوریس 2000؛ به نقل از نازل، 2004).

 ویژگی هایی که لازمۀ هوش معنوی هستند، احتمالاً در کنار توانایی ها و فعالیت های دیگری قرار دارند که عبارتند از: دعا کردن، تعمق، رؤیاها و تحلیل رؤیا، باورها و ارزش های دینی و معنوی، شناخت و مهارت درفهم و تفسیر مفاهیم مقدس و توانایی داشتن حالات فرا روندگی. به عنوان مثال، بعضی از حقایق قدیمی همانند آزار نرساندن که فضایل اخلاقی را مورد توجه قرار می دهند، ممکن است به عنوان روش هایی باری تقویت هوش معنوی مطرح باشند. همچنین مسائل معنوی ممکن است شامل مواردی از قبیل تفکر در مورد سؤالات وجودی مانند وجود زندگی پس ازمرگ، جستجوی معنا در زندگی، علاقه مندی به عبادت  و تعمق مؤثر، رشد حس هدف مندی زندگی، رشد رابطه با خود، هماهنگی با قدرت برتر و نقش آن در زندگی خود باشد (نازل، 2004).

فریدمن و مک دونالد(2001) پس از مرور معانی مختلف معنویت، مؤلفه های مهم آن را چنین عنوان می نمایند:

1.      تمرکز داشتن بر معنی نهایی

2.      آگاهی از سطوح چندگانه هوشیاری و رشد آنها

3.      اعتقاد به گرانبها و مقدس بودن زندگی

4.      ارتقای خود به یکل کل بزرگتر (آمرام، 2005).

نوبل و وگان (2002) معتقدند که مؤلفه های هشت گانه ای که نشان دهندۀ هوش معنوی رشد یافته هستند عبارتند از: درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداری و تمایل به برطرف کردن نیازهای دیگران (به نقل از نازل، 2004).

مک مولن (2003) معتقد است ارزش هایی مانند شجاعت، یکپارچگی، شهود و دلسوزی از مؤلفه های هوش معنوی هستند. همچنین وی معتقد است بین بصیرت و هوش معنوی رابطه وجود دارد و در مقابل، استرس ضد شهود است. وی یکی از راه های افزایش بصیرت را توجه آرامش بخش عنوان می کند. از نظر مولن نگرانی، تلاش فزاینده و نافرجامی است که به دلیل تأخیر در تصمیم گیری روی می دهد.

بروس لیچفیلد (1999) مشخصات هوش معنوی را چنین مطرح می کند:

1.      آگاهی از تفاوت؛

2.      شگفتی، حس ماوراء الطبیعه و تقدس؛

3.      حکمت و خرد؛

4.      آگاهی  و دور اندیشی، توان گوش دادن (ساکت بودن و به ندای خداوند گوش دادن)؛

5.      هنگام آشفتگی و تناقض و دوگانگی آرام بودن؛

6.       تعهد، فداکاری و ایمان؛

مؤلفه های هوش معنوی در اسلام

در فرهنگ اصیل اسلامی به طور ضمنی هوش معنوی را مورد توجه فراوانی قرار گرفته است. به طور مثال، جامی (1281) بر اساس متون مذهبی مؤلفه های ذیل را برای هوش معنوی برشمرده است:

1.       مشاهده وحدت در ورای کثرت ظاهری؛

2.      تشخیص و دریافت پیام های معنوی از پدیده ها و اتفاقات؛

3.      سؤال و دریافت جواب معنوی در مورد منشأ و مبدأ هستی (مبدأ معاد)؛

4.      تشخیص قوام هستی و روابط بین فردی بر فضیلت عدالت انسانی؛

5.      تشخیص فضیلت فراروندگی از رنج و خطا و  به کار گیری عفو و گذشت در روابط بین فردی؛

6.       تشخیص الگوهای معنوی و تنظیم رفتار بر مبنای الگوی معنوی؛

7.      تشخیص کرامت  و ارزش فردی و حفظ  و رشد و شکوفایی این کرامت؛

8.      تشخیص فرایند رشد معنوی و تنظیم عوامل درونی و بیرونی در جهت رشد بهینه این فرایند معنوی؛

9.      تشخیص معنای زندگی، مرگ و حوادث مربوط به حیات، مرگ و برزخ، بهشت و دوزخ روانی؛

10.  درک حضور خداوندی در زندگی معمولی؛

11.  درک زیباییهای هنری و طبیعی و ایجاد حس قدر دانی و تشکر؛

12.  داشتن ذوق عشق و عرفان که در آن عشق به وصال منشأ دانش است نه استدلال و قیاس؛

13.  داشتن هوش شاعرانه که معنای نهفته در یک قطعه شعری را بفهمد؛

14.  هوش معنوی باعث فهم بطون آیات قرآنی می شود و موجب می گردد افراد کلام انبیاء را راحت تر و با عمق بیشتر درک نمایند؛

15.  هوش معنوی در فهم داستان های متون مقدس و استنباط معنای نمادین این داستان ها کمک فراوانی می کند؛

16.  هوش معنوی که در قرآن در مورد صاحبان آن صفت اولوالالباب به کار رفته است، باعث می شود تا افراد به جوهره حقیقت پی ببرند و از پرده های اوهام عبور کنند.

هرچند عرفای اسلامی نیز این مؤلفه ها را ذکر نموده اند، ولی از آنجا که این مؤلفه ها به انسان بینش می دهند و باعث افزایش سازگاری او با هستی می شوند، می توان آنها را جزء مولفه های معنوی قلمداد نمود.

عوامل مؤثر در هوش معنوی که در متون اسلامی تفوا و پرهیزگاری قلمداد شده است، به همراه تمرینات روزمره از قبیل تدبر در خلقت، تدبر درآفاق و انفس، روزه داری، عبادات، خواندن قرآن و تدبر صادقانه در آیات آن می تواند نقش اساسی در تقویت هوش مصنوعی داشته باشند.

بعضی از توانایی ها و کیفیت ها همانند خردمندی، خلاقیت و دلسوزی با آگاهی معنوی رشد یافته ناشی از مذهب همراه است. به همین شکل حقایق قدیمی (مثلاً قانون طلایی سقراط که بیان می دارد خودت را بشناس یا عبارت بقراط که می گوید «آزار مرسان»)، بعضی از ویژگی های اصلی افرادی است که از نظر معنوی باهوش هستند، نشان می دهد. بودا، مسیح، محمد (ص) و ماردر ترزا از جمله افراد بنامی می باشند که دارای چنین مهارت ها و کیفیاتی هستند و در واقع هوش معنوی بالایی دارند (مک هاوک، 2002؛ به نقل از نازل، 2004).

 تحول هوش معنوی

ممکن است میزان زیادی از آگاهی هوشیار در مورد رویدادها و تجربه های زندگی فرد و انطباق با آن ها و نیز پرورش خود آگاهی، برای تحول مداوم هوش معنوی ضروری به نظر برسد ( سیسک و تورانس، 2001؛ زهر و مارشال، 2000). از این گذشته، تعدادی از فنون، راهبردها و اعمال شناخته شده اند که برای رشد و غنای هوش معنوی مفید می باشند. برای مثال (واگن (2000) پیشنهاد کرده است که هوش معنوی همراه با گشادگی و توانایی زیاد برای درک دیدگاه های متفاوت، حساسیت بیشتر نسبت به واقعیت های ظریف مثل حالت های متعالی و حوزه های روحی و تجربه آنها و فهم عمیق بازنمایی نمادین به افسانه ای به اساطیری در جهت بسط هوشیاری است. بنابر این، در این دیدگاه، یک ذهنیت باز و متفکرانه که در برابر بلاتکلیفی، تناقض و ابهامات تاب می آورد، برای رشد هوش معنوی سودمند می باشد، در صورتی که پذیرش انعطاف پذیر و بدون چون و چرای یک نظام عقیدتی ویژه ممکن است مانع رشد و توسعه آن باشد (نوبل، 2000؛ سیسک و تورانس، 2001). در حقیقت روشن فکری هم به عنوان یک عامل کمک کننده در تحول هوش معنوی و هم به عنوان نتیجۀ آن شناخته می شود (نوبل، 2000؛ زهر و دریک، 2000). تجربه های معنوی (مانند تجربه های عرفانی و نزدیک به مرگ) حوادث متبلور کننده ای هستند که می توانند به تغییرات مثبت بلند مدت در روابط فرد با خودش و دیگران منجر شوند (نوبل، 2000).

هوش معنوی خوب توسعه یافته از طریق ویژگی هایی مثل اصالت، یکپارچگی، فروتنی، مهربانی، بخشندگی، شکیبایی، انعطاف پذیری خویشتن برای دیگران در صورت نیاز، آشکار می شود (نوبل، 2000؛ واگن، 2002). این ویژگی ها بیانگر خصوصیات معنوی ای هستند که اکثر پیروان ادیان الهی نوعاً آرزو دارند در زندگی روزمره شان به آنها عمل کنند. در انجیل آمده است (نامه پولس رسول به غلاصلیان، باب پنجم، آیه بیست و دوم):

اما ثمره روح، محبت، شادی، آرامش، صبر ، مهربانی، نیکویی، وفاداری، فروتنی و خویشتنداری است. هیچ شریعتی مخالف اینها نیست.

در قرآن نیز، انسان ها به پرورش صفات و ویژگی هایی از قبیل بخشش (بقره آیه 3)، شکیبایی (هور، آیه 11)، نیکوکاری (آل عمران، آیه 92) محبت، (مریم، آیه 96)، فروتنی (اسراء، آیه 24)، توکل (ابراهیم، آیه 12)، پایبندی به عهد و پیمان (بقره، آیه 177) و کاربست آنها در زندگی روزانه و در تعامل با دیگر انسان ها (بقره، آیه 177)، ترغیب شده اند.

مقایسه هوش معنوی با هوش های دیگر:

ویگلزورث ( 2004) چهار هوش بدنی، شناختی، هیجانی و معنوی را بر اساس ترتیب رشد آنها، به شکل هرمی مطرح نموده است. الگوی ویگلزورث  درشکل شماره «1» نشان داده شده است. الگوی مورد نظر براساس این دیدگاه است که کودکان ابتدا بر بدن خود کنترل پیدا می کنند (هوش بدنی)، سپس مهارت ای زبانی و مفهومی (هوشبر) خود را گسترش می دهند. این هوش در فعالیت های مدرسه ای کودک مطرح است. هوش هیجانی برای بسیاری از افراد هنگامی مطرح می گردد که علاقمند به گسترش روابط خود با دیگران باشند. در انتها، هوش معنوی زمانی خود نمایی می کند که فرد به دنبال معنای مسائل می گردد و سؤالاتی ماند «آیا این، همۀ آن چیزی است که وجود دارد؟» را مطرح می نماید.

سیسک و تورانس (2002) بنیانی را برای تهیه نظریه هوش معنوی پایه گذاری کرده اند که پیشنهاد شده است که به روش های زیادی هوش معنوی همۀ هوش ها را در بر می گیرد. قدرت دگرگونی (تحولی) هوش معنوی آن را از IQ . EQ (هوش هیجانی) جدا می کند، در حالی که IQ مشکلات منطقی را حل می کند، EQ به ما اجازه می دهد که در یک موقعیت به شکل مناسبی رفتار کنیم و هوش معنوی بالا بهترین پیش بینی کننده شادی، عزت نفس خوب، بی پالایشی و ارتباط عاشقانه است. برخلاف هوشبر (IQ) که مشخص کننده کیفیت منطقی- عقلانی و کمی هوش می باشد، هوش معنوی نمی تواند به شکل کمیت درآید. هوش معنوی بالا ما را توانمند می سازد که صادقانه با خودمان رفتار کنیم (ویکتور سلمن، 2005).

مک هاوک (2002) معتقد است که هوش معنوی به نسبت آموزش غیر دینی و واقع بینانه، یا شهود، نگرش و خردمندی رابطه نزدیکتری دارد. ماهیت غیر اختصاصی و کل نگر آن و استفاده از نمادگرایی ادراک فرد را گسترش می دهد و آن را عمق می بخشد. این امر به غنی سازی روابط و بهبود کار روزمره کمک می کند. علاوه بر این، حرکت به سمت خودشکوفایی و رشد معنوی بیشتر به هوش معنوی مربوط می شود تا به نیاز به کنترل خود و پایبند آیین و رسوم بودن. به نظر می رسد  افرادی که هوش معنوی یکپارچه دارند، ممکن است سبک زندگی متفاوتی داشته باشند (نازل، 2004).

لیچفیلد (1999) شباهت های هوش های مختلف  (هوش های گاردنر) را چنین عنوان می کند:

1.      وجود لایه های همپوشی بین همه هوش ها

2.      تفاوت هر یک از هوش ها در افراد مختلف

3.      قابل رشد بودن هوش ها

لیچفیلد سه تفاوت عمده را میان هوش معنوی و دیگر هوش ها بر شمرده است. از نظر وی هوش معنوی:

-         انحصاراً با دیگران سرو کار دارد

-         همۀ سطوح دیگر (هوش های دیگر) را در بر می گیرد

-         ارزیابی آن احتمالاً ذهنی تر از سایر هوش هاست

جایگاه عصب شناختی هوش معنوی:

پژوهش های بویر (1994) نیز نشان داده است که قلمروهایی ویژه وجود دارد که به تعبیر و تفسیر ارزش های مذهبی می پردازد. مفهومی که به تازگی با پژوهش های عصب شناسان پشتیبانی شده است و آنها در جستجوی مناطقی از ذهن انسانند که درگیر تجربه ها و مفهوم های معنوی و دینی است ( زهار و مارشال 2000؛ راماجانداران و بلکسلی، 1998).

بررسی ها نشان داده است که فعالیت های لب های گیجگاهی مغز انسان با تجربه های معنوی او پیوستگی بسیار دارد. زهار و مارشال (2000) اشاره کرده اند که لب های گیجگاهی به سیستم های کناری، یعنی کانونی حافظه ای و هیجانی مغز نزدیک است.

فعالیت هایی در بخش هایی از مغز انجام می شود که نقش معنوی دارد. یکی از این بخش های مغز  لب های گیجگاهی است که دقیقاً  پشت ناحیۀ گیجگاهی است و عصب شناسان این بخش را «منطقه خدا» نامیده اند، زیرا هنگامی که به طور مصنوعی تحریک می شود، موضوع های مورد علاقه فرد، موضوع های معنوی مانند دیدار خدا، گفتن از دین، از خود گذشتگی، فداکاری و مانند این ها می شود. بخش دیگر به نوسان های مغزی اشاره دارد که در زمان آگاهی و هشیاری فرد در 40 هرتز حرکت می کند که فعالیت های مغزی را هماهنگ می سازد. بدین سان، هم منطقه خدا و هم بخش نوسان های 40 هرتز، که از ساختارهای مخزن، کارکردی پیرامون معنا و نقش آن در زندگی دارند. در بخش نوسان هایی که هرتز، بخش های گوناگون مغز با هم آمیخته می شود و بدین سان انواع حس ها با همدیگر پیوند می یابد تا وارد موضوع های ادراکی شود یا هشیاری کاملی برای فرد پدید آورد. در این حالت فرد دوست دارد که تجربه ای همسان از موضوع ها و پدیده های گوناگون داشته باشد و درباره پیرامون خود یگانگی احساس کند. این آمیزش در اندازه های بزرگتر همان معنویت است. راماجانداران و بلکسلی (1998) و برسینگر (1996) نیز این بخش از لب های گیجگاهی را که با دین یا تجربه های معنوی همراه است « منطقه یا نقطۀ خدا» نامیده اند.

اجزای هوش معنوی

برای هوش معنوی 10 جزء را مطرح نموده اند:

1- عقل شهودی (intuitive wisdom): نور بصیرت که به ما اجازه می دهد در مورد جنبه های خاصی از واقعیت، خیالبافی کنیم. همچنین این ویژگی حس درک هیبت و عظمت خلقت و حس خودشانسی را امکان پذیر می نماید.

2- ادراک مستدل (Reasoned understand: نقطه مقابل عقل شهودی است. این فرایند شامل ترسیم، توسعه و تحلیل بصیرت بدست آمده از طریق شهود به خاطر روشن کردن معنا و جزئیات خاص بصیرت ما است.

3- آگاهی بر خواست و نیت: با ترکیب عقل شهودی و ادراک مستدل ما قادر خواهیم بود که به یک حالت دانستن وارد شویم، دانستن کامل هدف خواسته هایمان.

4- عشق و شفقت Compassion and love: نعمت عشق بیانگر جریان نامحدود عشق و انرژی الهی است.

5- قدرت و عدالت متمرکز Focused power and tustice: نقطه مقابل عشق، زور و محدودیت است. زمانیکه درشکل مثبت ظهور یابد نشان دهنده عدالت و انصاف خواهد بود. این ویژگی، ایجاد کنندۀ نظم و احساس مسئولیت و توانایی کنترل و ارزشیابی رفتارهای خود شخص است.

6- شفاء و بخشش Healing and forgiveness: وقتی عشق و زور و محدودیت به طور مطلوب متعادل شوند نتیجه عبارت است از بهبود و تعدیل انرژی های متعادل نشده شامل بخشش خود و دیگران، ابراز دلسوزی، خارج کردن عصبانیت بدون شکستن حریم دیگران.

7- زندگی با شوق Living with zeal: بروز کامل عشق در شخصیت فرد توانایی برای زندگی با شادی و شوق است.

8- زندگی باوقار، یکدلی و تعهد Living with Dignity, Empathy and commitment: به صورت پایبندی به اصول شخصی و نیروی متعالی خودش است. بدون این حس شخص دچار لا قیدی می شود. در این حالت شخص می تواند وسوسه را رد کند و در رفتارها و صحبت هایش تعهد به ارزش های شخصی را نشان دهد و مسیرا خلاقی راهنمایی وی در زندگی و کسب و کار خواهد بود.

9- پیوند و خدمت خلاق Creative connectiona Service: این ویژگی بر دو عملکرد اشاره دارد. یکی داشتن خلاقیت و دیگری ارتباط و پیوند داشتن با دیگران، در این جا شخص ترکیبی از حضور خداوند، عشق و وقار را در امور عادی زندگی روزانه اش از خود نشان می دهد و رفتارهای او بر اساس کارهای مثبت و متعهدانه است.

10- پادشاهی خداوند/ شادی و تکمیل/ زندگی با هوش معنوی مطلوب: یعنی شخص هرچه را در زندگی با آن سروکار دارد یا اساساً در دنیا وجود دارد را نشانه ای از وجود خداوند و حضور خداوند و نظارت او بر اعمالش بداند و اینکه همه چیز به خواست و اراده خداوند انجام می گیرد.

 تأثیر فرهنگ در ابراز هوش معنوی:

به نظر می رسد که ماهیت مؤلفه ها و نحوۀ ابراز هوش معنوی تحت تأثیر عوامل فرهنگی باشد و با توجه به تفاوت های افراد در ویژگی های تشخیصی، علایق معنوی، زمینه ها و اعمال مذهبی/ معنوی، مهارت ها و ظرفیت های وابسته به هوش معنوی نیز متفاوت باشند در حالی که ممکن است هوش معنوی به عنوان یک ویژگی آشکار جهانی دیده شود که به طور بالقوه در همۀ گروه های مذهبی نمایان می شود. این احتمال وجود دارد که معنا و نحوه ابراز آن در بین گروه ها و بافت های مذهبی و معنوی مختلف متفاوت باشد (ایمونز، 1999؛ مک هاوک، 2002).

هوش معنوی در بر گیرنده مجموعه ای از توانایی ها و ظرفیت هایی می باشد که از منابع معنوی در جهت افزایش بهزیستی و انطباق پذیری فرد استفاده می کند. این منابع معنوی، در گروه های مختلف فرهنگی و دینی متفاوت می باشد. برای مثال از نظر استیونز (1996) درک یک مرد مسیحی از هوش معنوی از ایمان او به خداوند و اعتقاد به حضور پروردگار و نیز ابراز آن در زندگی بیان می شود. بنابراین، هوش معنوی که توسط مسیحیان سنتی تجربه شده است تمایل به جهت گیری به سمت توانایی ای دارد که موجب گسترش یک رابطۀ شخصی با خداوند بشود و نیز ظرفیتی که حضور الهی را در زندگی خود احساس کند. این درک از هوش معنوی عمدتاً منعکس کننده  ماهیت مذهب مسیحی است که جهت گیری آن متوجه بیرون از خود است و اساساً منبع هوش معنوی را بیرون از فرد تعیین می کند. از سویی دیگر، به نظر می رسد پیروان معنویت فردگرایانه عصر جدید به شکل دیگری هوش معنوی را نشان می دهند. با توجه به ماهیت معنویت عصر جدید که بیشتر درون گراست و علایق معنوی متفاوتی را دنبال می کند، آنها تمایل دارند که  بیشتر بر تجربه های متعالی و دیگر پدیده های عرفانی و معنوی متمرکز شوند (نازل، 2004).

با توجه به اینکه مفهوم معنویت در تعریف سازه و تعیین ابعاد هوش معنوی، نقش اصلی را بازی می کند و با در نظر گرفتن این واقعیت که خود مفهوم معنویت از تعاریف متفاوتی برخوردار است و متخصصان این حوزه در تعریف ابعاد تشکیل دهنده آن توافق نظر ندارند، می توان این انتظار را داشت که میزان تأثیر پذیری سازه هوش معنوی از تفاوت های فرهنگی موجود در مقایسه با سایر روش های شناخته شده بیشتر باشد. هوش معنوی یا SQ را می توان همان توانایی دانست که به ما قدرتی می دهد در رؤیاها و تلاش و کوشش  برای بدست آوردن آن رؤیاها را می دهد. این هوش زمینه تمام آن چیزهایی است که ما به آنها معتقدیم و نقش باورها، هنجارها، عقاید و ارزش ها را در فعالیت هایی را که بر عهده می گیریم در بر می گیرد.

نقش معنویت در احساس رضایتمندی:

گرچه مردم عصر ما، سال هاست که عادت کرده اند که شاهد فناوری های نوین باشند اما در همین زمان، دانشمندان بسیاری در تلاشند تا به راز خوشبختی یا همان رضایت از زندگی دست یابند. آنها طی تحقیقات متعدد دریافته اند که دلایل گوناگونی در این مقوله مؤثر است. یکی از مهمترین علت ها «وجود معنویت» در انسان ها است. البته معنویت با جلوه های گوناگون در زندگی ظاهر می شود که می توان به بعد اعتقادی، بعد مناسکی، بعد عاطفی، بعد فکری و بعد پیامدی اشاره کرد که تمام آنها به نوعی در رضایتمندی افراد از زندگی مؤثر است. اما پژوهش های متعدد حکایت ازآن دارد که بعد عاطفی معنویت یعنی احساس رابطه مطلوب با خدا بیش از دیگران در این زمینه قابل توجه است.

در پژوهشی که توسط عظیمی (1386) با عنوان رضایت از زندگی و دینداری در بین دانش آموزان دوره دبیرستان انجام شد معلوم شد 6/98 درصد از دانش آموزان از نظر اعتقادی دین دار بودند و در مورد پیامد دین 75 درصد، اعتقادات دینی را موجب آسانی تحمل شرایط سخت دانسته اند. ناگفته نماند، بنابر تحقیقی که پژوهشگران آمریکایی در 16 کشور جهان انجام دادند مشخص کرد دینداری بر رضایتمندی از زندگی تأثیرگذار است.


مطالب مشابه :


هوش معنوی

هوش معنوی یا sq را می توان همان توانایی دانست که به ما قدرتی می دهد و رویاها و تلاش و کوشش برای




هوش معنوی

با استفاده از هوش معنوی به حل مشکلات با توجه به جایگاه، معنا و ارزش آن مشکلات می پردازیم.




هوش معنوی

فرزانگان - هوش معنوی - - فرزانگان اما در چند سال اخير، مفهوم جديدي وارد حوزه روان شناسي دين




هوش معنوی یا SQ بُعدِ ناشناخته بشر

افسر جعفری منصورآبادی - هوش معنوی یا sq بُعدِ ناشناخته بشر - امور فرهنگی و هنری




هوش معنوي

هوش معنوي به كشف عقل و حكمت در امر مسايل احساسي و شعوري مي‌پردازد هوش معنوی همانند ساير




هوش معنوی

هوش معنوی هوش معنوی یا sq را می توان همان توانایی دانست که به ما قدرتی می دهد و رویاها و تلاش و




هوش معنوی چیست؟

براي روشن تر شدن هوش معنوي مثالي از هوش هايي مي زنيم که نشانگر هوش چندگانه است که با هوش جسمي




هوش معنوی

روانشناسي عمومی و روزمره - هوش معنوی - در مورد مسائل روانشناسي ساده ، روزمره ،كاربردي و علمی




برچسب :