3500متر با نگاه به سبلان در چند ماه سکونت در کوهستان قسمت یکم

ارزش خوردن یک البالوبهتر از افتخار چاپلوسی است

خردادماه 93بود.با دوست و همکار خوبم آقای کمال کبیری در حال خوردن آلبالو از درخت حیاط اداره آموزش و پرورش کندوان بودیم.یکدفعه همه خم و راست شدند.گویا یکی از نماینده های شهر میانه در حال ورود به اداره بود.دیدم،این دوستم مردد مانده ،با صدای بلند گفتم.البالو بخور
بعداز دقایقی،ماهم به طرف میانه حرکت کردیم.این جریان بعدا از طرف یکی از دوستان بازخوانی شد.تا یک گلایه هم داشته باشد.اما با افتخار چنین عملی را پذیرفتم.اصلا به این نماینده رای نداده بودم.حرکتهای اورا زیر ذزه بین داشتم.انصافا در این چند سال بدعت بدی را در میانه پایه گذاری کرده بودند.باند بازی و گروه بازیهایش بدجوری مردم میانه را رنجانده بود.احترام به چنین شخصی جایز نبود.تا در کوتاهی مسئولین میانه در سال گذشته بعداز آزادی از زندان امارات چاپلوسی چنین انسانی مرا آرام کند.

سالها دوستی

من و حمید اسماعیلی از دوستان دوره راهنمایی و دبیرستان در چابهار بودیم.بین دوستان به دو قلوهای افسانه ای شهرت داشتیم.بیشتر وسایل و لباسهایمان ست بود.او از شهر بیرجند بودند.از قضا روزگار یک روز چرخید و زنداداش مهربانش اصالتش به روستای آچاچی به زادگاه ما بر خورد.تا این دوستی ما یک وصله زیباتری داشته باشد.که خود جریان شیرینی دارد.
من و حمید کاری نمانده بود که نکرده باشیم.یک بار هم در ماجرجویی دوران خود.با قایق پارویی چند ساعتی در حین ماهیگیری در خلیج چابهار گرفتار طوفان شدیم.آرزو داشتیم یک روز به استرالیا برویم و آنجا شغل چوپانی را انتخاب کنیم و....
اتفاقی چند روز پیش از میانه رد می شدند.تا با دیدن عکسم در مغازه ای دید همدیگر بعداز سالها سهل و ممکن شود.او عرفان را ندیده بود.باهم به روستای تجره باتفاق عرفان رفتیم.تا یک روز خوب خدایی را شکل دهیم.و بر خاطرات گذشته یک دهن کجی بکنیم.

 

دوستان صادق من در سال تحصیلی 93-94

دوستان صادق من در سال تحصیلی 93-94
امسال در روستای تجره کندوان مهمان این دوستان کوچک و راستین اندام صادق روی زمین خواهم بود.تا از باند بازی و گروه بازی مسئولین آموزش و پرور ش دور باشم.هرچند مثل سالهای گذشته در نا عدالتی و حق کشی این نادوستان همچنان فریاد خواهم زد.اما خوشحال خواهم بود در جمعی قرار دارم.که صداقت و راستی و درستی آذین دلهایمان خواهد بود.
نزدیک به نه سال خواهد بود.که در انتخاب محل خدمت با خشونت تمام مسئولین بی کفایت محل خدمتم را تعیین می کنند.تا در برابر اعتراض یک توجیه مناسبی نداشته باشند.و محلی هم برای اعاده چنین ظلمی در سفره باند بازی گروهی این مجمع ها تعریف نشده است.
از خداوند می خواهم صبر و متانت این روزهارا مثل سالهای گذشته از من دریغ ننماید.تا خدای ناکرده از این فضا دور شوم.

    یک حرکت خودسرانه و مرموزانه در آموزش و پرورش کندوان

امروز چند نفر از دوستان تماس گرفتند.تا خالی بودن روستای سنقر آباد را برای پذیرش و نیاز به معلم را گوشزد کنند.این حرکتها دستکاریهای مرموزانه و یواشکی گروه خاصی است.که دست به هر حق و ناحقی می زنند.اما قرار نیست وارد این شرایط شوم.چرا که وجود چنین تفکر پنهانی سالهاست که فکر مرا عذاب می دهد.و این کارها در این شرایط به یک امر طبیعی تبدیل شده است و هیچ مرجعی بابت این تعادل عدالتی وجود ندارد.

این نمونه کوچکی است که رو شده است و چه بسا بدترازاین اینها ممکن است.که پنهانی انجام شده است و کسی خبردار نشده و یا هم قدرت مبارزه با چنین ناعدالتی را نداشته است.

+ نوشته شده در  شنبه پنجم مهر ۱۳۹۳ساعت 21:50  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات   تجرق روستایی از کندوان میانه،امسال جایی که تبعید ناخواسته ام

 

 

+ نوشته شده در  یکشنبه ششم مهر ۱۳۹۳ساعت 0:1  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات   کلاس چند پایه نصیب چند ساله و خسته کننده در کسوت معلمی 94 93

کلاس چند پایه نصیب چند ساله و خسته کننده در کسوت معلمی 94 93
یک راه غیر استاندارد در آموزش و پرورش ،عذاب معلم،خلاصه ده ساعت در 5 ساعتو...


سنگ وچکش

ای آراسته در کمال(از سروده های خودم)

ای یک کلاس وجند بایه را جمع کرده در اتاق

گرد وغبار غم نشسته بر گریبان

تورا می ستایمت

تویی سبر بلایا

غم واندوه هرچه هست

آموزش وبرورش بر تو هدیه داده است

می فهم تورا

با تو همدردم در این راه

انسانیم ودر عشق خدا

عاشقیم دلبسته این کلاسها

چند پایه غذای روح ماست

سنگیم وچکش استاد سنگ تراش

مرحم جسم وجان ماست

زمان را گشته با اونبردیم در این راه

پادشاه خودیم ولشکر ما دانش آموزان

شق القمر زنده کرده ایم به یاد

بیست وچهار ساعت را

در یکان به صفر

در دهگان به دو

صدگان به یک

جمع صدوبیست

کرده ایم در هفته با پنج پایه غیر استاندارد

از خانه وخانواده

بریده ایم وآمدهایم به این راه

خوشی وشادی در نگاه دانش آموزان

زنده را زنده می کند در یاد ما

به نیش کنایه ومرحمت بزرگان

عادت کرده ایم بسیار

می ستایمت ای معلم چند بایه تورا

ای از یاد رفته ومانده به راه

می گویند با بیل به جنگ بلدوزر رفته ای

ای خوش سیمای گرد وغبار گرفته بر صورت

لاک پشت باش ودر لاک خود پنهان

به راه خود ادامه بده

به بای خرگوش نکن خود را گرفتار

هویج ضرر دارد بر تو در این راه

سازگار نیست به معده تو این غذا

پی نانی زمان بسیار خرج کن

در کلاسهای جند پایه

راه رفتن بسیار

غمین مباش که تورا کنند رسوا

همین بس که خدا را داری به همراه

 

کلاس چند پایه نصیب چند ساله و خسته کننده در کسوت معلمی 94 93
یک راه غیر استاندارد در آموزش و پرورش ،عذاب معلم،خلاصه ده ساعت در 5 ساعتو...


سنگ وچکش

ای آراسته در کمال(از سروده های خودم)

ای یک کلاس وجند بایه را جمع کرده در اتاق

گرد وغبار غم نشسته بر گریبان

تورا می ستایمت

تویی سبر بلایا

غم واندوه هرچه هست

آموزش وبرورش بر تو هدیه داده است

می فهم تورا

با تو همدردم در این راه

انسانیم ودر عشق خدا

عاشقیم دلبسته این کلاسها

چند پایه غذای روح ماست

سنگیم وچکش استاد سنگ تراش

مرحم جسم وجان ماست

زمان را گشته با اونبردیم در این راه

پادشاه خودیم ولشکر ما دانش آموزان

شق القمر زنده کرده ایم به یاد

بیست وچهار ساعت را

در یکان به صفر

در دهگان به دو

صدگان به یک

جمع صدوبیست

کرده ایم در هفته با پنج پایه غیر استاندارد

از خانه وخانواده

بریده ایم وآمدهایم به این راه

خوشی وشادی در نگاه دانش آموزان

زنده را زنده می کند در یاد ما

به نیش کنایه ومرحمت بزرگان

عادت کرده ایم بسیار

می ستایمت ای معلم چند بایه تورا

ای از یاد رفته ومانده به راه

می گویند با بیل به جنگ بلدوزر رفته ای

ای خوش سیمای گرد وغبار گرفته بر صورت

لاک پشت باش ودر لاک خود پنهان

به راه خود ادامه بده

به بای خرگوش نکن خود را گرفتار

هویج ضرر دارد بر تو در این راه

سازگار نیست به معده تو این غذا

پی نانی زمان بسیار خرج کن

در کلاسهای جند پایه

راه رفتن بسیار

غمین مباش که تورا کنند رسوا

همین بس که خدا را داری به همراه

 

+ نوشته شده در  یکشنبه ششم مهر ۱۳۹۳ساعت 22:48  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات   روستای تجرق کندوان میانه

مدرسه روستای تجرق
باغ دارد
زنبور دارد
مرغ و خروس دارد
سیب دارد
و...
تا عرفان از همین حالا یاد بگیرد که یک دهاتی باشد

 

+ نوشته شده در  یکشنبه ششم مهر ۱۳۹۳ساعت 22:48  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات   فردا عازم تبریز و اداره کل آموزش و پرورش هستم

این مسیر را برای چندمین بار شاید بیشتر از ده بار طی می کنم.آنجا که در انتقالی از استان سیستان و بلوچستان این ظلم و حق کشی در اداره کل آموزش و پرورش استان آذربایجانشرقی در حقم شکل گرفت.درست سال 86 از استان سیبستان و بلوچستان قرار بود.باقی مانده عمر خودرا در شهر میانه با خدمت معلمی شکل بدهم اما جنایتی شکل گرفت که به نه سال تحصیلی کشیده شد.هر چند فردا امیدی ندارم.حتی احتمال دارد.از در پادشاهی مدیر کل آموزش و پرورش استان اذن دخول هم ندهند.اما من حرکت و تلاش خودرا سلسله وار انجام می دهم.تا فردا حرف و حدیثی باقی نماند.

چرا که هفته بعد در صورت عدم پاسخ گویی با رها کردن محل خدمت و خیر معلمی تا اعاده حقم در جلو وزارت آموزش و پرورش در تهران تا رسیدن به حقم خیمه خواهم زد.

سری هم به دفتر وزارت امور خارجه  در تبریز هم خواهم زد.تا معمای پیگیری شکنجه و زندانی شدنم را در امارات پیگیری کنم.چرا که هنوز دوچرخه و وسایلم در کشور امارات ،مانده و بدستم نرسیده است و از طرفی دفتر سیحون چک ضمانت را باجرا گذاشته است.در حالیکه در خبرها زندانی بودنم تایید شده است.تمدید آنها غیر قانونی بوده و حتی باعث بیشتر شکنجه شدنم شده است.هر چند باز هم به صداقت حرکت این دفتر امیدی ندارم.می دانم قدرت خاصی ندارد.چرا که در عین ناباوری دوماه از آموزش و پرورش دور مانده وخودشان مرخصی بدون حقوق بریدند و دوختند.و انصافا در حقم ظلم کردند.تا با آن شرایط سخت بعداز شکنجه در یک روستای دور افتاده در تردد باشم و....

+ نوشته شده در  دوشنبه هفتم مهر ۱۳۹۳ساعت 0:57  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات   نیازی نیست.تا چاپلوس باشیم و...

نیازی نیست.تا چاپلوس باشیم و...
امروز در دفتر مدیرکل آموزش و پرورش استان آذربایجان شرقی بودم.از قضا آقای ناجی که قبلا در تیکمه داش بودند.رئیس دفتر مدیر کل بودند.یک بزرگواری را معرفی کردند.او در این چند دقیقه بیشتر صحبت می کرد و ما مستمع بودیم.گویا طلایی پیدا کرده بود.او در دفتر یکی از نماینده های میانه بودند.تاکید می کرد.ارتباطم را بعداز این ملاقات حفظ کنم.تا برای انتقالم هم کمکم کند.بدلیل وجود چند نفر نتوانستم جواب قطعی را بدهم.چون نگران بودم.شخصیتش خرد شود.
در حالیکه نمی دانست.من به نماینده مورد نظرش رای نداده ام واصلا تمایلی هم به دیدنش ندارم.در این چند سال همیشه قانون را بر رابطه ترجیح داده ام.و از هر نوع چاپلوسی و تملق و رنگ عوض کردن بیزارم.همین نماینده که طرفدارش بودند.در این چند سال در شهر میانه یک باند بازی و یار گیری زشتی را شکل داده است.تا تنفرم نسبت به او شکل بگیرد.قبلا اورا بدلیل تلاش و کوشش در این راه و رسیدن به آرزویش بیطرفانه می ستودم.
اما حالا عملکردش را خیلی زشت می دانم.و نزدیکی و تملق و چاپلوسی به گروه و باند این بزرگواررا سزاوار شخصیت مستقل خود نمی دانم.

 


مطالب مشابه :


اداره آموزش و پرورش منطقه کندوان میانه

اداره آموزش و پرورش منطقه کندوان میانه اداره آموزش و پرورش منطقه کندوان




یک نگاه به اخبار گذشته: جلسه شوراي آموزش و پرورش منطقه كندوان تشكيل يافت

جلسه شوراي آموزش و پرورش در مورخه 28/10/87 با حضور تمامي اعضا در اتاق جلسات اداره برگزار گرديد .




بر گزاری جلسه ی مدیران مجتمع های آموزشی و پرورشی و تمامی معاونین آموزگار و معاونین دبیر منطقه کندوا

آموزش نیوز بخش کندوان و پرورشی و تمامی معاونین صبح در اجتماعات آموزش و پرورش بر




خبرهایی از اداره آموزش و پرورش میانه

همایش 2روزه ی مدیر آموزگاران مناطق آموزش و پرورش کندوان ومیانه برگزاري همايش 2 روزه مدير




مراسم تجلیل اداره آموزش وپرورش کندوان

در این مراسم رئیس محترم اداره کندوان لطف و محبت داشتند.بعد از سفری آموزش و پرورش)




3500متر با نگاه به سبلان در چند ماه سکونت در کوهستان قسمت سوم

بسمه تعالی اداره آموزش و پرورش منطقه کندوان. سلام علیکم: احتراما پیرو نامه شماره 37985- 93/3/5




آقای حسن پور رئیس اداره آموزش وپرورش کندوان

آقای حسن پور رئیس اداره آموزش وپرورش کندوان انجام شده و هیچ دینی برای آموزش وپرورش




3500متر با نگاه به سبلان در چند ماه سکونت در کوهستان قسمت یکم

حیاط اداره آموزش و پرورش کندوان بودیم.یکدفعه بازی مسئولین آموزش و پرور ش دور




کندوان

تا حدودی گرم میماند.البته کندوان زمستان سرد و طولانی دارد به طوریکه آموزش و پرورش




برچسب :