لغات و اصطلاحات گیلکی (3)

حرف ج:

جوروب(جوروف):جوراب.

جور:بالا.

جیر:پایین.

جالدوز:جوالدوز.

جندپری(به کسرجیم- سکون نون):جن.

جایی:توالت،مستراح.

جون شیر:شنا،شنادررودخانه.

جین جیر:نوعی بلبل ریزجثه،کنایه ازریزوزبل.

جیج بیج:نوعی بازی نوروزی باستانی بجامانده درشرق گيلان و در اطراف رودسر که طی آن دونفرکه تخم مرغ  هایی راکه عیدی گرفته اندباگذاشتن دربین مشت یک دست خود،بخشی ازنوک یکطرف تخم مرغ رابه بخشی ازنوک تخم مرغ رفیق دیگرش یواش کوبیده ومی گویند؛جیج بیج.هرکس که تخم مرغش شکسته شودبازنده محسوب شده وبایستی تخم مرغش رابه برنده بدهد.

جقله(به فتح جیم-سکون قاف وفتح لام).بچه کوچک نوزاد.

جوهسن(هسن بروزن حسن):جویدن.

جودن جودنه:دانه دانه.

حرف چ:

چشت(به فتح چ وسکون شین وتاء):چاشت،میان وعده غذایی قبل ازشام،عصرانه.همچنین زمانی که زنان روستایی در شرق گيلان درنزارع برنج وباغات چای کارمی کردندکارفماباچاشت یا چشت حین عصرازکارگران پذیرایی می نمود.

چشوو(به فتح چ وضم شین):چادرشب که سالیان متمادیست زنان خانه دارحین کاردرخانه،مزارع برنج یاباغات چای به کمرمی بندندکه درعقایدقدیمی زنان وبانوان اینطورمطرح است که چادرشب جهت مراقبت ازکمرشان باتوجه به حجم شدیدکاروفشارجسمی ناشی ازآن،خاصیت درمانی وپزشکی دارد.

چیره چیره:ندایی که حین صدازدن مرغ وجوجه جهت دانه چیدن روی زمین،صاحبشان درمی آورد.

چیل:گل مخلوط باآب،زمین گلی که برروی آن باران باریده باشد.

چیل هزه(به فتح هاء وزاء):زمین گلی که برروی گل ان باران باریده باشد.

چپیر:استخوان بندی فک دهن.

چوشم(به فتح چ وسکون شین):چشم.

چین(به کسرچ وفتح یاء):چیدن(میوه و...)،زائیدن زن باردار.

چوس نفس:آدم پرگو،حراف.درگویش گیلکی کنایه ازکسی که علیرغم حرافی عمدتاًچرت وپرت می گوید.

چوکو:خربزه.

چوچاق:نوعی سبزی معطرکه جهت معطرنمودن خورشت های محلی شرق گيلان استفاده می شودکه جایگاه ارزشمندی درآشپزی زنان دارد.خودروبوده وبوفوردرمناطق مختلف جلگه اي رشدمی نماید.

{چیی پیوشگال:تفاله چای}/ پیوشگال(پیشکال):تفاله.

چپر:پرچین چوبی حاشیه باغات چای،باغات خصوصی وبعضاًمزارع برنج.

{خشک چپر:کنایه ازسست ارادگی یک نفر.درگویش گیلکی ازطرف خانمهاگفته می شود:«مردکون خشک چپرمونن»معنای تحت اللفظی «یعنی مردهاشبیه خشک چپرهستند».این یعنی کنایه ازاینکه بعضی آقایان به عهدناشی ازازدواج ووفادارماندن با خانمهای خودوفادارنبوده وقابل اعتمادنبوده ونمیتوان به آنها تکیه کرد.عمدتاًاین کنایه بایددرجایی بکاربرده شودکه بعضی ازآقایان بدون توجه به عواقب شرعی- فقهی و...ازدواجهای مکرر،مبادرت به ازدواج مجددمی نمایند}.

چاق:چاه آب.

چره(به ضم چ وتشدیدراء):شره(به ضم شین وتشدیدراء).

چیسکال:پایین حیاط ورودی خانه.

چموش پاتو:نوعی کفش به همراه ساق بند.

چینگال:چنگال.

چیری:ظرفی مسی جهت دوشیدن شیرگاووگوسفند.

چولاغ:آدم معلول ازناحیه پا.

چمیش:کفش اولیه تمدن املش که ازجنس پوست حیوانات ساخته می شد.

چاربدار:هدایت کننده اسب.انسان باربر اسب.

چوک روس:تاخوردن و بی نظمی درپارچه لباس را که ناشی ازشستن واتونکشیدن باشدرامی گویند.

چینی بون:پایین وکنارپله خانه های گلی قدیمی.

چیک سری:نیم خیز.

چوچار:سوسمار.

چوچه(به تشدیدچ دوم):سینه.

چیکره:پشت زانو.

چفتل(به فتح چ سکون فاء وفتح تاء):صورت زردوبی رنگ.

چفتل خیار:خیاری که پس ازرسیده چیده نشده زردوبی مزه وبدطعم می شود.

چیکال:دست زدن درعروسی،دست زدن.

چلک(به فتح چ وسکون لام):نوعی سبدپلاستیکی که خانمهای خانه د ارجهت حمل کالایاخریدبازارازآن استفاده می نمایند.

چلک(به کسرچ):چرک بدن.

چرچرون(به فتح دو چ  وسکون هردوراء):باب میل،باب طبع.

می چرچرونه:کنایه ازاینکه زمانه بامن یارشده است.

چندی:چقدر.چه اندازه.

چلم(بروزن پشم):چرم.کودحیوانی.پهن گاو-مرغ و....

چلکه(به فتح چ وکاف وسکون لام):چاله.چاله کوچک.

چور:بایر.خشکیده.دامن چور یعنی باغ بایر.

چر؟:چرا؟.

چرنی هنی؟:چرانمیای؟

چرشودری؟:چراداری میری؟.

چاچول باز:کنایه ازآدم موذی وشیطان صفت.

چموش:نوعی کفش قدیمی.کنایه ازانسانهای ناآرام وحیوان ناآرام.

حرف ح:

حیتاط:احتیاط.

حیره(به فتح راء):پرچین بالکن های قدیمی-درمنازل دوطبقه گلی- یا حفاظ های طبقه های پایین این خانه ها.

حرف خ:

خرچوسونه:نوعی سوسک.بعضاًدرگویش های گیلکی قبل ازانقلاب برای ترساندن کودکان ازاین واژه استفاده شده است.

خاش:استخوان.درگویش گیلکی کنایه ازانسان لاغرومردنی می باشد.

خولفانون(مرکب ازخولفا+نون):نان آردگندم مخلوط باخلفه(به ضم خاء-سکون لام وکسرفاء)نوعی نان محلی که بیشترحین صبحانه وبعضاًعصرانه مورداستفاده قرامی گیرد.صبحانه خولفانون وچای شیرین دراملش معروف می باشد.

خوو:خواب.

خرسه(به کسرخاء-سکون سین وکسرسین):خودروی جیپ روسی،بعضاًکنایه ازبچه ونوزادچاق درقدیم بکارمی رفت.

خرمه(به ضم خاء- فتح میم):خرما.

خونه خه زن(مرکب ازخونه خه+زن):زن صاحبخانه.

درگویش های محلی وضرب المثلی قدیم وبندرت هم اکنون گفته می شود؛

«خونه خه منم تودررو»؛یعنی من زن صاحبخانه هستم توبرووفرارکن.شایدکنایه ازاینکه توکاری به کارمن  وشوهرم نداشته باش.

خمسک(به ضم خاء-سکون میم وفتح سین):نوعی بلبل حلال گوشت شبیه سینه سرخ که بسیارسریع پروازمی کند،آوازخوشی داشته وکلاًدرتمام فصل سرماونیزفصل بهار مشاهده می شود.

خیک:شکم ونیزبخشی ازپوست شکمبه گوسفندیاگوساله که جهت نگهداری وبفروش رسانده پنیرهای محلی و...آن رابکارمی گیرند.

خیکین:چاق،آدم چاق.

خلات:سفال،بعضاًکنایه ازدهان خشک راگویند.

خوج:نوعی گلابی محلی املشی.

سنگ خوج:نوعی گلابی محلی که حتی بمحض رسیدن وبه بارنشستن کمی سفت می باشد.

خاکه تی سرمین:خاک برسرت.

حرف د:

درمون:درمان

دوباره:حذف علفهای هرزرشدکرده درحاشیه نهال برنج.

دوماغ:دماغ،بینی.

دم لسکن(به ضم دال-سکون میم-فتح لام-سکون سین وفتح کاف):پرنده مهاجردم جنبانک که مکرراًدم خودرابه حرکت های منظم وارتعاشی می جنباندورنگ های خاکستری کم رنگ ونیزسبزکم رنگش درشرق گيلان مشاهده شده است.احتمالاًنژاداصیل ژاپنی داشته وسینمای ژاپن به همین نام یک فیلم سینمایی جذاب ساخته که مدتها پیش ازسیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شده است.بازی کردن این پرنده زیباروبروی آیینه وشیشه دیدنی وجذاب است.

دیکون:دکان،مغازه.

دوشک(به فتح شین):تشک.

دومله خله(به فتح میم ولام-خاءولام):دوقلو.

درگم(به فتح دال-سکون راء وفتح گاف):فلفل سیاه.

دره(به فتح دال وراء):اره کوچک،نوعی وسیله برنده شبیه داس که جهت برداشت محصول برنج استفاده می شود.

دپرکس(به فتح دال وپ-سکون راء وفتح کاف):حین خواب پریدن،وحشت کردن حین خواب که مخصوصاًدرموردکودکان درگویش گیلکی مصداق دارد.

دوخوسه(به کسر سین):قایم باشک بازی.

دوخوته(به کسرتاء):قایم شده.

دال:لاغر.

درازبوک:کنایه ازخوک.

دومه(برفتح میم):دسته.

دیم پیش:دمرخوابیدن.

دیم:صورت.

دیم هیته(به فتح هاء وسکون یاء):درنظرگرفته است،مدنظردارد.

دامون:جنگل.

دوآرد:نوعی قیچی برای  تراشیدن پشم گوسفندان.ازآنجاکه بعضاًدرکوتاه کردن موی افراد،آرایشگران بابی نظمی اقدام می کردندنیزجهت تمسخرفردوآرایشگرش می گفتند؛«فلانی خومو دواردبزه یعنی فلان شخص موهای سرش را-دوآرد-زده است».

ده مرده:وسیله ای چوبی به شکلTانگلیسی که جهت آماده کردن بسترمزارع برنج برای کشاورزی بکارمی رودوازآنجاکه برای حرکت دادن این چوب بواقع کارگرآن می بایست قدرتی به اندازه (ده)10مردداشته باشدتابتواندکارموردنظررادرمزرعه برنج(بیجار-بجار)انجام دهد.

داراکولا:حشره ای ریزکمی بزرگترازمورچه که ازقدیم درمزارع برنج درزمان برداشت محصول تخمگذاری کرده رشدمی نمایدوبمحض احساس خطر،سمی سوزاننده رابرروی بدن شخص باقی می گذاردکه علاوه برایجادسوزش شدیدباآثارفیزیکی دردناک،حساسیت پوستی طولانی مدتی را نصیب شخص می نماید.

دست کیل:اصطلاحی درکارکشاورزی مثلاًبرنجکاری.به عنوان مثال وقتی چندکارگر(زن یامرد)حین نشاء برنج ویابرداشت محصول برنج هرکدام بخشی اززمین زیردست خودرا بخش بندی کرده به شکل مستطیل یا مربع انتخاب نموده ودرهمان محدوده کارش راانجام می داد.به این قسمت ازبخش منتخب رااصطلاحاًدست کیل می گفتند.

دخل(بروزن فتح):دانه غیرقابل مصرف وزایدموجودربرنج مصرفی خانواروبه رنگی غیرازرنگ سفیدبرنج مثلاًزردرنگ.

دربوشو:مترادف بپرس.

دوندون فشون:جشن دندونک نوزادان.

ده نی یشک(یشک بروزن رشک):آفت دهان.گرمی.

دوو دووله(بروزن فیلوله):مجرای ادراربچه دردرون گهواره.

ده ایسن:چندلحظه قبل.چنددقیقه قبل.

دعوا مرافه:بگومگوکردن،دعواکردن.

دستمال(دسمال):روسری.

حرف ذ:

ذلخ هه زه(ذلخ بر وزن فتح-به فتخ زاء):دست یخ زده حین فصل سرد سال را گویند.

ذلخ بر وزن فتح:سخت،کنایه ازغیرقابل انعطاف دررفتار.

حرف ر:

رابشکن(به فتح وکسرباءوفتح کاف):شبیه گبربدون نوک تیزوبرخلاف گبربربالای شاخه های درختان وکف زمین توامان می نشیند.گوشت بسیارخوشمزه ای دارد.ازپرندگان مهاجرفصلی محسوب می گردد.

رون:ران.

روه(بروزن شبح):گل ولای.

روخونه:رودخانه.

روخونه لگ:کناررودخانه،لب رودخانه.

ریوده(بروزن بوده):روده.

ری یو:نوعی ماشین بارکش که درواقع بازمانده خودروهای عراقی  باقیمانده ازدوران 8سال جنگ تحمیلی بوده که عمدتاًساخته شده کشورآلمان بوده که ازسالیان قبل ازپیروزی انقلاب درمناطق ییلاقی ونیزصعب العبور شهرستان رودسر جهت حمل بار،مسافرونیزمصالح ساختمانی بکارگرفته می شود.نوع مسافرتی ری یو اصلاً بارکش اتوماتیک نداشته وبدان «دوج  بر وزن  ذوق» نیز گفته می شود.

روغن  بوپوته  تراکم:نوعی روغن که درقدیم مصارفی گسترده بالاخص دارویی دربین مردم منطقه داشته است.

رزین گولوش:کفش مرسو شده بعدازچمیش که ازجنس لاستیک هم جنس تیوپ ماشین ساخته می شود.

رقصی(به کسرراء وفتح قاف):رقاصی.

حرف ز:

زرمه لیکوی(لیکی):راسو،حیوانی بدقیافه وخونخوارکه ازوی به عنوان قاتل مرغ وجوجه یادمی کنندزیراشب هنگام باورود به لانه مرغ وجوجه،بامهارت خاصی خون آنهارامکیده ونابودشان می کند.

زیرپیرن(به فتح راء دوم):زیرپیراهن.

زرچوبه:زردچوبه.

زمین لرز:زلزله.درلهجه گیلکی کنایه ازبچه بسیارشیطان وبیش فعال بازیگوش.

زک(به فتح زاء):مایع لزج وهرچیزی مثل مایع لزج.نظیرمایع لزج گردوی نارس یامایع لزج دورچشمان حین بیدارشدن ازخواب یا ناشی ازناراحتی چشم.

زلزله(به کسرهردوزاء):جیرجیرک که درتمام فصل تابستان باچسبیدن به درختان یکسره آوازخوانی می کند.

زردک:هویج.

زنکه(به فتح زاء-نون وکاف):زن شوهردار.گاهی نیزکنایه ازمردزن صفت می باشد.

زرنبود:کوفت،کوفتی.

زنگول اوو:آب بدمزه.آب بی مزه.

زهک(به فتح زاءوهاء):بچه،طفل.

زبیل:زنبیل.

زن مار:مادرزن.

زن پیر(به کسرپ وفته یاء):پدرزن.

زم زمارون:زمارون(همان مادرزن می باشد):مراسمی آیینی ونمادین ازدعوت داماد(وبندرت خانواده اش)توسط مادرزن که درسالیان گذشته به شکل مجلل وسنتی برگزارمی شده وهم اکنون به فراموشی سپرده شده است.

زولو:زالو.

زلیک(به فتح زا)ء.هرمحصول نارسیده درختی نظیر؛گردو،فندق و...

زیفلینگ:کلیددریادروازه.

زونونه:کارگران زن که برای مراحل کارکشاورزی برنج کاری شامل؛نشاء-وجین-دوباره و...دعوت به همکاری می گردند.

حرف ژ:

حرف س:

سبوجکا(سبوجکه):تخمه آفتابگردان.ازواژه هایی که اززمان حضورروسها درگیلان زمین درمحاوره های گیلکی واردگردیده است.

سبوج(سوبوج):نوعی شپش که عمدتاًمحصول رعایت نکردن بهداشت موی سرمی باشد.این حشره پروازنمی کند.

سبول(سوبول):هم خانواده سوبول که درخانه ونیزوسایلی نظیدپوشاک وجسم افرادمتاثرازرعایت نکردن بهداشت عمومی پیداشده نشوونمامی نمایدوپروازنیز می کند.

این دونوع شپش درقبل ازپیروزی انقلاب درخانواده های روستایی مظهرمریضی های شدید وآلودگی خانه های مردم روستابوده که پس ازپیروزی انقلاب شکوهمنداسلامی واهتمام به امربهداشت عمومی هم اکنون کمترمشاهده می شوند.

سرد(به فتح سین وراء):پرنده ای بارنگ کاملاًمشکی که مث دوپرنده بالادرفصل سرمادرجلگه رودسر کوچ می نمایدوحلال گوشت می باشد.

سار:شبیه سردوحلال گوشت که درتمام فصول سال درجلگه رودسرو گيلان دیده می شودومحل حضورش نیزبیشترپشت بام خانه هاوساختمانهای مرتفع تیرها ودکل های برق می باشد.

سرخومال(فتح سین):دنبال کردن.

سی تیون بروزن(فیلون):ستون.

سس:به فتح سین اول وسکون سین دوم؛بی نمک.

سس پنیر:پنیربی نمک.کنایه ازآدم بی خاصیت.

سردی:نرده بان.

سرخ دوا:دواگلی.بتادین.

سرفنتور:روزه فلزی ورودی تیوپ های خودروکه به شکل استوانه کوچک جهت سهولت درپرکردن باددرداخل تیوپ تعبیه گردیده است.

 

حرف ش:

شوکول:سنجاب.درمنطقه گیلان ومازندران این موجودراقاتل گردووفندق می دانندزیراعلاقه خاصی به خوردن این دومحصول کشاورزی دارد.

شیمی:مال شما،متعلق به شما

شمره(شمر)باکسرراء:برای شما،شمارا.

شوم:شام.

شوپره(به ضم شین وپ وکسرراء):شب پره،خفاش.

شل پس:کند.آدم دست وپاچلفتی.

شوکوله:فرزندان شوهر.به زنی نیزگفته می شود که شوهردوم کرده وفرزندانی ازشوهرجدیدداردیعنی اشاره به فرزندانی که شوهردوم این زن اززن قبلی خودش د اشته است.

شودری:داری میری.

شونشین(شونشینی):شب نشینی،سنتی قدیمی.دراین مراسم نمادین ریش سفیدان محلی(زنان ومردان مسن)باحضوردریک مکان ازپیش تعیین شده ضمن بیان خاطرات خودازهردری سخن گفته وخوشی وخرمی خودشان راازخداطلب می کردند.این مراسم مصداق بارزصله ارحام می باشد.

شول بروزن کول:فریاد.

شفت(بروزن رفت):آدم کم عقل-بی تفاوت ودیوانه.همچنین نام شهرستانی درغرب استان گیلان درمجاورت شهرستان فومن.

شال مارعروسیه:هوای بارانی توام باآفتاب.شال بروزن بال(روباه،شغال)- مار(مادر).

معنای اصلاحی این واژه این است که:وقت عروسی مادرروباه شده است.

شن دره:پاره.

حرف ص:

حرف ض:

حرف ط:

طئرمی:هوای ابرومه،مه.

حرف ظ:

حرف ع:

علم بندی/علم واچینی(علم بروزن قلم):اصطلاحاًمراسمی مذهبی است که اززمان حلول ماه محرم علم های مذهبی موجوددرامامزاده هاي شهرستان رودسربه نشانه یادآوری وفاداری سرداران شهیددشت کربلابسته شده مهیای عزاداری می گرددسپس باحلول ماه شعبان این علم بازگردیده وبرای استفاده سال آینده درمحل امامزاده ها گذاشته می شود.

عاروس:عروس.

عذب لاکو(عذب بروزن عرب):دخترمجرد.

عروس گله:نوعی مراسم سنتی درقدیم که شبیه به یک تئاتربوده که طی آن مردیامردانی ضمن پوشیدن لباس زنانه وپایکوبی واجرای رقص های محلی وسنتی،حضاررابه سرور و شادی  وامی داشتند.

به توضیحات متنی عروس گله مراجعه گردد.

حرف غ:

غاتوق(قاتوق):خورشت.

غیش(قیش)به فتح غاء وسکون یاء:کمربند.

غولتنگ:نای.

حرف ف:

فوندوق:فندق.

فوچومسن:مترادف تیرونگی به معنای خم شدن.

فوچورده:دمغ،بی حال.عمدتاًدرموردمرغ وجوجه مریض احوال بکارمی رود.

فشکل آب:آب برنجی که درحال دم کشیدن است.بیشتردرگویش گیلکی غرب گیلان ومرکزاستان(رشت)مصطلح می باشد.

فیلیک:آب دهان.

فیچین:جمع کن،بردار.

فیفیچ:بپیچ،بپوشان.

ففه(به فتح دوفاء):جگرسفید.

فولوق:حبه قند،قطعات ریزگوشت کبابی،کباب شیشلیک.

حرف  ق:

غاتوق(قاتوق):خورشت.

غیش(قیش)به فتح غاء وسکون یاء:کمربند.

قحطمه:نوعی نخ ضخیم که بیشتربرای بستن سرکیسه های برنج استفاده می شود.

قلی نهاربه فتح قاف وکسرلام(قلیل نهار):صبحانه.

قابدون:پارچ مسی.

قه قه( غه غه به فتح ق یاغ):ازخانواده جیرجیرک واندکی ناچیزکوچکترازآن باهمان کیفیت زندگی.

***لازم بذکراست که این دوبمحض تماس دست انسان باآنهاضمن پاشیدن ادرارخود برروی دستان که سوزش وحساسیت ایجادمی نمایداقدام به فراروپروازازهمان نقطه می نمایند.

حرف ک:

کول کاپیس:نوعی پرنده شبیه وهم اندازه گنجشک بااندکی تفاوت دررنگ پرها وحاشیه های بدن که دردرختان پوسیده ونیزبدنه درختهای توت کهنسال لانه کرده وپرنده ای است حرام گوشت که داستان آن درکتاب قصص الانبیاء ذکرگردیده ودرسنت های قدیمی این پرنده رامنفورمی دانندزیراباعث کشته شدن یکی ازانبیای الهی توسط مخالفینش گردیده است.

کلاچ:کلاغ

کشکرت:زاغ

کرک:مرغ

کتک(باکسرتاء):جوجه بزرگ شده وجوان مرغ

کونوس:ازگیل

کولی(کیولی بروزن خولی):همان ماهی های ریزرودخانه های محلی ونیزدریای خزرکه درفصل خودش دربازارهای منطقه رونق تجاری خوبی دارد.

کاکو(کوکو):همان فاخته که دراوایل فصل بهارآوازخواندنش ازبالای درختان سربه فلک کشیده ازابتدای غروب تااذان صبح دلنشین می باشد.بعضاًنیزبندرت روزهاآوازاین پرنده شنیده می شود.

کولدوم:نوعی مارزرد بی آزارکه درزمان گرمای شدیدهواآفتاب می گیرد.گفته می شودکولدوم های مناطق ییلاقی بعضاًسمی می باشند.

کویه(به فتح یاء):کجا.

کویه(به کسریاء):محله،کوی،برزن.

کوله(به کسرلام)یاکولو:گوساله.

کولوش:کاه برنج.

کوت(به فتح تاء):بچه،طفل،بچه حیوانات.

کوت(به سکون تاء):سنگدان مرغ-اردک-خروس و...رامی گویند.همچنین کنایه ازآدم فضول.

کوت:کود شیمیایی(درمصارف کشاورزی وباغبانی).

کماچ:نوعی نان محلی مناطق کوهستانی وییلاقی.

کیوون گومان:شکاک.

کل دوماغ:گنده دماغ.معادل پیلاکوت یعنی فضول.

کال هکش(هکش بروزن ضرر):نارس چیدن.

کنه(به فتح کاف ونون):جرمهاوکثافات جمع شده داخل بینی انسان.

کال کباب:غذایی محلی وبسیارخوشمزه وشناخته شده دربین ایرانیان داخل وخارج کشور.غذایی مشتمل بر؛بادمجان کباب شده+سیر+انارسابیده وانواع ادویه موردنیازنظیرفلفل،نمک و....

کتره(به فتح ه کاف-تاء وراء):کف گیر.

حرف گ:

گمج(گمجدان-گماجدان):ظرفی سفالی گلی که برای پختن خورش های محلی ازقدیم درشرق گيلان استفاده می گرددودرمنطقه گیلان،صنعتی نیزبه تولیدهمین محصول صنایع دستی می پردازد.خورشت فسنجان وترش واش خورشت (بلبی خورشت)نیزدرگماج یاگماجدان تهیه می شودکه بسیارخوشمزه ولذیذمی باشد.

گرزنه:گیاه گزنه که تیغ تیزی داشته وبه محض تماس بادستان،تیغ های ان دردست فرورفته وباعث دردواذیت وآزارشدید برروی پوست دست می شود.همچنین درجهت تهیه نوعی کوکوی محلی خوشمزه کاربدغذایی نیزدارد.به توضیحات واژه پیلام مراجعه گردد.

گبر(به فتح گاف وباء):نوعی پرنده خوشکل بانوک تیزکه درفصل سرما(پاییزیازمستان)ازمناطق سردویخبندان سیبری ومسکوی روسیه به مناطق جلگه ای گیلان وشهرستان رودسر کوچ ومهاجرت فصلی کرده وتوسط شکارچیان محلی شکارمی شوند.ازگوشت آن غذای بسیارخوشمزه ای تهیه می گرددوخورشت فسنجان این گوشت بسیارلذیذمی باشد.گویادرواژه نامه زبان فارسی ونام علمی اش این پرنده رانوک تیزخطاب می نمایندزیراغذای عمده آن کرم و...بوده که ازعمق خاک وزمین بانوک بسیارتیزش بیرون کشیده می خورد.این پرنده جثه نسبتاًبزرگی داشته وهم وزن کلاغ سیاه بوده اصلاًبرروی شاخه های درخت نمی نشیندوهمواره بادوپامی پردوبسیارتندوتیزوباهوش می باشد.

گندواش(به کسردال):مرکب ازگند+واش؛واش همان سبزه یاسبزی می باشدمنتهی سبزه ای که هرزوبی مصرف بوده ومجموعاًبه معنای نوعی سبزه خودروکه بیشتردرقدیم مصرف می شده وخاصیت درمانی داشته دحتی دیده شده که درمواقع تنگی نفس کودکان ونوزادان شیرخوار،به پیشنهادمامای محلی یاخانمهای باتجربه محلی جوشانده پودراین گیاه درآب جوش را جهت رفع تنگی نفس مذکوربه نوزادمی دادند.برگهای ریزودانه دانه این گیاه بسیاربدبووتندبوده وبه واسطه همین بوی بد لقب گندواش داده شده ، هم اکنون نیزبه وفوردرسطح منطقه دیده می شود.

گولوش:کفش،کفش محلی.

گیوله بوخورده خوک(به تشدید لام):خوک تیرخورده،خوک خشمگین.کنایه ازانسان عصبانی وخشمگین.

گهردنه(به فتح گاف-هاء -دال ونون وسکون راء):گهواره بندان،جشن گهواره بندان.

گهره سری(به فتح گاف-هاء وراء):لالایی سرگهواره نوزاد.

گردگیلیوله:ساچمه.

گرش(بروزن علف):افتاده برروی زمین.

گه رش(بروزن سرش):صدای ناشی ازگوارش وهضم غذادرمعده که ازدهان بی اختیارخارج می گردد.

گردن گلابی:شخصی باگردن بلند.تمثیلی محلی ازنوعی جوجه باگردن بلندبدون پرقو.

گردنه بند:گردنبند.

گوسوند:گوسفند.

(وره(به فتح واو وراء):گوسفند).

{گوو(به ضم گاف وسکون هردوواو):گاو}.

گومگس:گوبه معنای گاو.مگسی بسیاربزرگ که عمدتاًبرروی گاونشسته وازخون این حیوان بهره می گیرد.

{کل گه(به فتح گاف-سکون لام وفتح گاف):گاوپابه سن گذاشته ومسن(نریاماده)}.

{ورزه(به فتح واو-سکون راء وفتح زاء):گاونرقوی هیکل وعظیم جثه}.

گرزه(به فتح گاف وزاء):موش،موش خانگی.

گجیمه:خیش فلزی یاچوبی.

 گرده په چه(به فتح گاف-کسردال-فتح پ وچ):چهارزانونشستن.

گولی(بروزن رولی):گلو.

گل کار(به فتح وکسر گاف):تمیزکردن دیواره های خانه های گلی قدیمی ازطریق خمیرگل بدست آمده ازسبوس برنج(یا همان فل  بر وزن  یل)وگل مخصوص خانه های گلی معرف به گل سرخ.

گوله:ظرفی گلی سفالی که جهت تهیه ماست ودوغ استفاده می شده است.گاهی نیزجهت نگهداری پنیرازآن استفاده می کردند.

گچه(بروزن له له):درقدیم مکانی برای نگهداری گاووگوساله ونیز وسایل غیرضروری زندگی بود.درگویش گیلکی املشی وضرب المثل های منطقه کنایه است ازآدم ضعیف-ناتوان-بی تدبیر وبی خیال.

گاچ:به نوعی معلول جسمی ازناحیه مفاصل پاگفته می شود.

گیجیک:ریش های لبه فرش.

حرف ل:

لس(به فتح لام):کند(به ضم کاف)؛ به آدم شل وول گفته می شود.

لت  زن(لت بروزن دد):صاف کردن سطح مزارع برنج.

لافند:طناب.

لاکو:دختر.

لچیک:نوعی به سرگذاشتن روسری زنان ودختران که روسری کل موی سرراپوشانده لیکن دوسرروسری که بایستی به هم گره بخوردازپشت سربه شکل ضربدری ازدوطرف گوش به سمت جلو وگردن آورده وزیرگلو گره ای می زنند.این مدل ازحجاب درفصل گرمابیشتراستعمال می شود.

لگ(به فتح لام):پا.شبیه به تلفظ انگلیسی واژه legبه معنای پا.

لگ لگاشون(نوعی کوبیدن بخشی ازکف دوپابرروی زمین مکرراً):پافشاری کردن،اصرارکردن شدیدبرانجام امر یاعدم انجام آن امر.

لی لون(درتلفظ دیگرلوله این):آفتابه.

لل(به فتح لام اول وسکون لام دوم):پشه.

لب گود:نوعی قمارباسکه کهدرقبل ازپیروزی انقلاب بین بعضاًجوانان مرسوم بود که پس ازپیروزی شکوهمندانقلاب اسلامی ازسطح منطقه برچیده شد.

حرف م:

مورغانه:تخم مرغ

ملجه(ملیجه):گنجشک

مره(مر)باکسرراء:من را،برای من.

میمون(میمان):مهمان.

مکابیج:بلال.

مردونه:مردخانه،مردمتاهل.

مووارک:مبارک.

مونه:شبیه است.

می داد:مداد.

مرس(بروزن دست):مس.ظروف مسی.

می ین:داخل.تو.

می یج(یج بروزن رج):کشمش.

میجه:دم(به ضم دال)میوه ها(درموردخرماخیلی بکارمی رود).

ماقلی(سکون قاف):به اندازه،کافی،قابل توجه.

مندول:جای عمیق رودخانه های محلی،جایی گودترازهرجای رودخانه محلی؛جایی مناسب برای شناگران ماهرمحلی.

ماهی  ورجین:ماهی را قطعه قطعه کردن جهت سرخ کردن.

مو گوم:من می گویم.

میز:ادرار.

میزبوکون:ادراربوکون.

مارملی(به فتح میم):مارماهی.

ماشه(به کسرشین-درتلفظ دیگرمشه به فتح میم وشین):انبری فلزی که باآن زغال رابرای مصرف کباب یاقلیان جابجامی کنند.

موجومه:مجمعه،سینی های بزرگ مسی.

میلوم:نوعی مار

مرش(بروزن سرش):نوعی حشره موذی ازخانواده شپش ولی ریزترازشپش های معمولی کهباعث خارش تن وجسم می گردد.

مو:من

می:مال من.

می شینی:مال من.

می رخه(به فتح راء وکسرخاء):نوعی میوه درختی محلی ریزتراززیتون وبه رنگ مشکی وخوشمزه.

حرف ن:

نوتوم:نگفتم

نوتوبوم:نگفته بودم.

نی یشک(به فتح یاءوسکون شین):بازم نوعی پرنده مهاجرکه درفصول سردسال ازمناطق یخبندان سیبری

ومسکوبه  مناطق جلگه اي گیلان کوچ می نماید.نوک تیزوبسیارتیزپروازبوده گوشت بسیارخوشمزه ولذیذی دارد.

نشاء:کاشتن مرحله اول نهال آماده برنج(توم یاتیوم)درمزرعه برنج.

نهر(به فتح نون وهاء):نهار،ناهار.

نان تمیجانی:نانی بسیارخوشمزه ولذیذکه درمنطقه ای به همین نام یعنی تمیجان ازتوابع شهرستان رودسرتهیه می گردد.این نان ازسالیان متمادی زینت بخش سفره افطاری درماه مبارک رمضان بوده ومحبوب سفره های مردم منطقه می باشد.

نه چک بزیم نه چونه  عروسه بیردیم امی خونه:

یعنی بدون دردسریه عروس گرفتیم آوردیم به خونه خودمون.

نه وه:نمی خواهد.تمایلی ندارد.

نوه نوه(به فتح یاکسرنون هاوفتح دو واو):بابی میلی،بدون تمایل ورغبت.

نه خه؟:نمیخای؟.

نخه نین؟:نمیخاین؟

نوبوبوو:نشده بود.

ننگ والاخره:کنایه ازانسان بی خرد.

نوودونووم:نمی دانم.

نخم(به کسریافتح نون وفتح خاء):نمی خواهم،علاقه ای ندارم.

نیفین:درقابلمه.

نیف تنه:کت به معنای نیم تنه.کت چون نیمی ازبدن را می پوشاند.

نکی(به تشدیدکاف):نیفتی.

(بکی(به تشدیدکاف):بیفت.بشین معادل «بتمرگ» فارسی.یه جا بکی:یعنی همان «بتمرگ»).

نه ره(به کسرراء):نه بابا.

نک(نهک)به فتح نون-سکون هاء وکاف:چانه.

نال:پاشنه کفش.

نینه کی(به فتح نون دوم):بخش های حساس چشمهای انسان.

نوغاندار:نوکر.

نوقول دون(با تلفظ اوو در نو و قو)به ظرفی شیشه ای گفته می شودکه دارای درپوش پلاستیکی بوده وجهت نگهداری انواع موادغذایی نظیر؛ترشی جات-رب گوجه فرنگی و...استفاده می شود.

نوقول دون پلاستیکی نیز وجودداردکه بیشتربرای ذخیره سازی انواع ترشی جات استفاده می گردد.

اربوء(به فتح الف-سکون را وضم باء):نوعی میوه محلی درختی بزرگتراز«می رخه به فتح راء وکسرخاء»وبسیارخوشمزه.

 

حرف ه:

هالی:آلوچه،گوجه سبز.

هزله(به فتح هاءوزاء وفتح ویاکسرلام):کیسه صفرا،آپاندیس.

(هدی(بروزن ددی):بده.)

(هندی(بروزن مندی):نده.)

هی یر:اینجا.

هوره:آنجا.

هیسه:هست.ماند.

هیسی؟:می مانی.

هیسین؟:می مانید؟.

هیمه  ورجین (ورجین بروزن فشن):خردکردن هیزمها.

(ماهی  ورجین:ماهی را قطعه قطعه کردن جهت سرخ کردن).

هه وره:می آورد.

هه ورن:می آورند.

هدربدر:اجابت مزاج.دستشویی رفتن.

هنم:میام.

هاشون واشون:قشنگی دادن.تزیین کردن.

 (معادل هاگوز واگوز به معنای به خودوزندگی خودرسیدن).

هاشینگا(هشینگا):بهم زدن،بهم ریختن،پخش وپلاکردن.همچنین زمانی بکارمی رودکه مرغ وجوجه وارد باغچه یا منطقه حفاظت شده صاحب خودیا همسایه دیواربدیوارش شده ومحصولات باغش را بهم می ریزندگفته می شود.

هچی:الکی.

هج هجیه(به فتح هردوهاء):پرستو.

هفنگ:هونگ.

هم دری(به فتح هاء ومیم):داری میای؟

هندم(بروزن سردم):نمی دهم.

هدم(بروزن بدم):می دهم.

حرف و:

واویجکاء(واویشکاء):نوعی خورشت خوشمزه که ازمخلوط گوجه رنده شده وسرخ شده ونیزگوشت های تکه شده مرغ،گاویاگوساله وگوسفندتهیه می گردد.احتمالاًنامی روسی است که اززمان حضورسربازان روسیه درشمال ایران درمنطقه مرسوم شده است.

وحشیات:انسان بدقیافه وبدریخت.عمدتاًبه کسی گفته می شودکه خودرابه شکل وقیافه ای بدفرم درمی آورد.نامی بامسمابرای تیپ های رپ و....

وچه(فتح واو وچ):پسر.

وابدی(مرکب ازوا+بدی:به فتح باء):ولش کن،بی خیال باش.

ویلاکون:مترادف «وابدی».

ولگ(به فتح واووسکون لام وگاف):برگ درختان.

وجین(ویجین):تروتمیزکردن حاشیه نهال نشاء شده مرحله اول.

واجبی:زرنیخ.موبر.سم آرسنیک.

وخله (به فتح واو-خاء ولام):دل.قلوه وجگرگاووگوسفند....

ورس (به فتح واو وراء):پاشو.بلندشو.

ورسه(به فتح واو-راء وسین):بیدارشد.

وولو(باتلفظ مصوت او):پخش شده.

ویریس:همچنین نوعی پیچ ساخته شده ازکاه وساقه های بلندبرنج که دسته های بزرگ برنج راباآن می بندند.

وگنش:زشت.

وشکته(واشکته به فتح واو-سکون شین – فتح کاف وکسرتاء):شکافته شده.

واش:علف هرز.

وی نزیک:آب بینی.

ومیشتن(به فتح واو):ادرار،ادرارکردن.

ومیز(به فتح واو):ادرارکن.

وارون:باران.

ویراشین:بهم زدن ومخلوط کردن.باهاشینگاه فرقش دراین است که درواژه اخیراین غذاست که بهم زده می شود.

وینجه:نوعی سقزیاآدامس.درگویش گیلکی یعنی کسی که بهت پیله می کندوول کن ماجرانیست.

حرف ی:

یابو:اسب.

یسه(به فتح یاء وتشدیدسین):دلتنگی،دلتنگی.

یالمنگ:قوس وقزح،رنگین کمان.

یالدوم:تراشیدن یال اسب ودم آن.

یلاق:همان ییلاق که به مناطق کوهستانی وقلل مرتفع گفته می شود.

 


مطالب مشابه :


شپشه برنج Sitophilus oryzae L

فروشگاه سموم گیاهی کوهدشت طرقبه - شپشه برنج Sitophilus oryzae L - کشاورزی ، گیاهپزشکی و (IPM) - فروشگاه




افات مهم برنج

آفات برنج با توجه به اينکه در مزرعه يا انبار موجب خسارات مي گردند به دو گروه تقسيم مي شوند.




خوردن يا استنشاق اتفاقي قرص برنج مي تواند عوارض شديد و حتي كشنده‌اي در برداشته باشد.

خوردن یا استنشاق اتفاقی قرص برنج می تواند عوارض شدید وحتی کشنده ای در بر داشته باشد




فروشگاه فرهنگیان همدان

دیروزازفروشگاه فرهنگیان برنج خریدم وبه خانه اوردم یکی ازکیسه هارابرای مصرف بازکردم ،شپش




جواب دوستان " بخش یازدهم "

اگه شپشک داره این شپش میتونه از سطل برنج اما شپشک با اون جانوری که در برنج رشد




چیستان محلی

گاهک(شپش برنج) توسط خالو




افزایش سرطان در جامعه ایرانی

کشاورزان آرسنیک را به برنج های خود می زنند تا از بوجود آمدن آفت هایی مانند شپش برنج در آنها




خطرات استفاده از سموم کشاورزی در منازل

سمپاشی و ضد عفونی محصولات کشاورزی. سمپاشی تخصصی ,سوسک,موش ,ساس ,کک ,بید, موریانه,, شپش مگس, پشه




لغات و اصطلاحات گیلکی (3)

ازشام،عصرانه.همچنین زمانی که زنان روستایی در شرق گيلان درنزارع برنج شپش ولی




قلیه برنج

طب اسلامی وسنتی عقیلی خراسانی - قلیه برنج - یاران سالم وصالح منجی «تدابیر شپش




برچسب :