هنر ایرانی ( PERSIAN ART )

هنر ادوار کهن ایرانی :

یافته های باستانشناختی برای بررسی وتشخیص عمیق ترین ریشه های هنرایرانی هنوز ناکافی اند تاکنون می دانیم که کشاورزی و اهلی کردن حیوانات از حدود هزارۀ ششم ق م در ایران آغاز شد. اما درنواحی اطراف دریای خزر آثاری به دست آمده که متعلق به هزارۀ هفتم ق م، و از بقایای دوران میانه سنگی اند. تصاویر منقوش بر صخره درغارهای لرستان را شاید بتوان در زمرۀ قدیم ترین آثار مکشوف درفلات ایران به شمار آورد. از میانۀ هزاره پنجم ق م، در بخشهای مرکزی و شمال شرقی ایران زیستگاههای جون تپه سیلک[کاشان] وتپه حصار[دامغان] شکل گرفتند. ذوق هنری مردم ساکن درناحیۀ سیلک نخست در کنده کاری روی استخوان وساختن ظروف سفالین با نقشها ورنگهای ساده جلوه گر شد. پس از ابداع نوعی چرخ سفالگری، ظرفهایی با نقوش پرندگان، گرازها، مرال درحال جست وخیزبه رنگ سیاه بر زمینۀسفال قرمز تیره پدید آمدند. درواقع، سفالینه های بر جای مانده از آن روزگار مدارک ارزنده ای برای ریشه یابی هنر ایرانی به دست می دهند.
تمدنی نیز در استانهای فارس وخوزستان شناخته شده است که قدمت آن به حدود 3500 ق م (دوران مس) باز می گردد ونشانه های بارز آن را در سفالینه های منقوش زیباو مهرهای کنده کاری شده می توان یافت. در استانهای کرمان و بلوچستان نیز سفالینه های مشابهی به دست آمده اند که پیوند با تمدنهای کهن هند را نشان می دهند. دردوران مفرغ- با آن که کانونهای فرهنگی در مناطقی چون استراباد[گرگان] وتپه حصار وجود داشت- شوش،پایتخت پادشاهی عیلام، عمده ترین مرکز سیاسی وتجاری محسوب می شد. عیلامیان از اوایل هزارۀ سوم ق م، ائتلافی از دولتشهرها را که تحت تابعیت یک پادشاه بود، تشکیل دادند. آنها در ابتدا خط تصویری و سپس نوعی خط میخی به کار می بردند، و همواره با سومری ها و بابلی ها ارتباط داشتند. کاوشها هنوز ویژگیهای تمدن عیلامی ر ابه طور کامل روشن نساخته اند؛ ولی به نظر می رسد که تمدن مزبور به رغم همانندی با تمدنهای بین النهرین، از لحاظ زبان ودیگر جنبه های فرهنگی ویژگیهای مستقلی داشته است. زیگورات* به جای مانده در چغازنبیل [نزدیک شوش] به معابد برج مانند بین النهرین شباهت دارد. فلز کاری، حجاری نقوش برجسته وساختن آجرهای لعابدار منقوش با خصوصیات کمابیش متمایز در عیلام رایج بود. همچنین از متن لوح نبشته ها بر می آید که عیلامیان در زمینه های بافندگی وفلابدوزی پیشرفت کردن بودند. دولت عیلام پس از درگیریهای متعدد با حکومتهای بین النهرین، سرانجام به دست آشور بانیپال منقرض شد (640 ق م).
سدۀ دوازدهم ق م، آغاز دوران آهن در ایران است. هزاران شیء مفرغی وآهنی که درنواحی مختلف لرستان یافته شده اند، از فرهنگ پیشرفته ای حکایت دارند که هنوز منشأ آن روشن نیست. بیشتر این اشیا درون گورها به دست آمده اند؛ وتاریخ ساخت آنها به سده های دوازدهم تا هشتم ق م، باز می گردد. تا کنون معلوم نشده است که این اشیا را چه کسانی ساخته اند؛ ولی از کاوشهای تپه سیلک وسرخدم[لرستان] چنین بر می آید که سازندگان این اشیا محتملاً تحت حمایت قشری ممتاز از سوارکاران جنگاور بودند که ثروتشان از راه پرورش و تجارت اسب فراهم می شد. بخش عمده ای از مصنوعات فلزی لرستان ر اجنگ افزار (چون شمشیر، خنجر، تبرزین)، سرمیل درفش واشیای مخصوص اسب و گردونه(چون دهنه، مالبند) تشکیل می دهند؛ اما لوازم آرایش(چون سنجاق، آینه) وقطعات نذری نیز در این میان فراوان است. این اشیا، غالباًٌ با پیکرهای آدم، اسب، جانوران شاخدار، موجودات اساطیری و ترکیبی، الاهگان و شکلهای گیاهی تزیین شده اند. دراغلب موارد، چکیده نگاری* وتحریف صور طبیعی مشهود است. دربسیاری از پیکرهای انسانی قانون روبرونمایی* وتحریف صور طبیعی مشهود است. در بسیاری از پیکرهای انسانی قانون روبرو نمایی* به کار برده شده که درسفالینه های منقوش سیلک نیز قابل تشخیص است. به طور کلی، هنر لرستان هنری است حاوی مفاهیم رمزی ومذهبی، ودارای شیوه ای زمخت و بدوی که مقاصد کاربردی و اعتقادی در آن به هم آمیخته شده.
درکاوشهای دامنه های غربی البرز به سوی دریای خزر(نقاطی چون کلاردشت، املش، مارلیکوکلوزر)، مجموعه های متنوعی از اشیای سفالین به دست آمده اند که کلاً تحت عنوان «املش» شناخته می شوند. اینها مشتمل اند بر انواع سفالینهای دارای شکل ورنگ مختلف و ظروف گوناگون و جالبی به صورت مجسمۀ انسان یا حیوان، که به اواخر هزارۀ دوم تا اوایل هزارۀ اول تعلق دارند. مردم ساکن درنواحی کوهستانی جنوبغربی خزر ابتکاری خاص در تجسم شکل انسان یا حیوان از خود نشان داده اند. اینان به سفالگری و فلزکاری می پرداخته اند؛ ولی به خصوص ظرفهایی به شکل نره گاو کوهان دار از خود به جای گذارنده اند که به لحاظ استحکام و گویایی فرم آثاری ممتازند. وجود جامهای سیمین و گردنبندهای زرین در میان اشیای املش حاکی از آن است که مردم این ناحیه ثروتمند بوده اند.به طور کلی، این ناحیه تحت تأثیر جریانهای هنری زمان خود قرار گرفت، ولی درعین حال دارای هویت هنری خاص بود.
حدود سدۀ هشتم ق م، نوعی هنر محلی درشمال غربی ایران وجود داشت که نتیجۀّ هم آمیزی ویژگیهای ایرانی با عناصر آشوری واوراتو[در بخش شرقی آسیای صغیر و اطراف دریاچه وان وارمنستان] بود. در روزگار کهن، ناحیۀ مغرب دریاچۀ ارومیه را کشور مانایی می نامیدند. در زیویه [سقز]، گنجینۀ نفیسی ازاشیای زرین، مفرغی وعاجی یافته شده است که زمان ساخت آنها به حدود سدۀ هفتم ق م، باز می گردد. این اشیا به خصوص از آن رو اهمیت دارند که عناصری از نخستین نمونه های هنر سکایی را نشان می دهند.[سکاییان یا سیت ها محتملاً، یک قوم کوچگر ایرانی زبان بودند که نخست در آسیای میانه و سیبری می زیستند وسپس به نواحی دیگر کوچیدند. سبک جانورنگاری* در آثارشان بارز است]. در کاوشهای ناحیۀ حسنلو[ارومیه]، بقایای کاخهایی متعلق به سده های چهاردهم تا هشتم ق م، ونیز جامی زرین مربوط به تشریفات مذهبی که چند موضوع مذهبی و اساطیری بر روی آن نقش شده، به دست آمده اند.

هنر دوران هخامنشی :

نقراض دولت عیلام راه بر قدرت گرفتن اقوام آریایی ماد و پارس که در حدود سدۀ هشتم ق م از شمال غرب به ایران آمده بودند، گشود. پارسی ها در منطقۀ خوزستان مستقر شدند وشوش ر ابه پایتختی خود برگزیدند. مادها در اطراف اکباتان (همدان) وسر راه ارتباطی ایران با غرب ساکن شدند. اطلاع ما از مادها هنوز بسیار اندک است. اینان به زودی رهبری امپراتوری مشترک با پارسی ها را ازدست دادند. کورش دولت هخامنشی را ایجاد کرد، بر قلمروهای آشوریان وبابلیان دست یافت، وامپراتوری ایران را از خلیج فارس تا آسیاس صغیر گسترش داد. او صنعتگرانی از ملیتهای مختلف را برای ساختن کاخها وساختمانهای اداری در پایتخت خود پازارگاد[فارس] به کار گرفت(رد پای برخی از اسلوبهای سنگ کاری  یونانی در این بناها شناخته شده است). شیوۀ مورد نظر کورش در ساختمان وتزیین بنا شیوه ای شکوهمند بود؛ و داریوش وخشایارشا با ساختن کاخهای  تخت جمشید چنین نظری را به نحو کامل تر تحقق بخشیدند. بقایای سایر بناهای هخامنشیان در شوش و جاهای دیگر نیز همین شیوۀ معماری را نشان می دهند. عنصر اصلی درکاخهای ایرانی تلار وسیع بارعام موسوم به آپادانا با ستونهای متعدد بود که در کاخهای آشوری یا بابلی وجود نداشت. همچنین در ایران- بر خلاف بین النهرین-نه ساختن بت معمول بود ونه برپاکردن معابد گوناگون(به دلیل آن که زرتشت نظام چند خدایی را مردود شمرده بود). در واقع، بنای دینی هخامنشی به آتشکده منحصر بود. مقابر نخستین شاهان هخامنشی نیز بر بدنۀ صخره های عمودی ساخته می شدند(شکل سرستون یکی از این مقابر-به نام دایه دختر- در سرستونهای ایونی دریونان مورد استفاده قرار گرفت).

تزیین کاخهای تخت جمشید شامل نقشبر جسته هایی است که هنر آشوری و بابلی را به یاد می آوردند. این نقشبر جسته های سنگی صفی از درباریان، ملازمان، وملل خراج گزار را به شیوه ای رسمی و با وقار نشان می دهند. همین فقدان شور وسر زندگی را در مجسمه های عظیم دروازه های تخت جمشید نیز می توان دید. با این حال، هنرهخامنشی از لحاظ مهارت فنی با هنر بین النهرین برابری می کند. مجسمه سازان هخامنشی، علاوه بر صحنه های تشریفاتی و آیینی، به موضوعاتی چون شکار وپیکار، جانوران اساطیر ی، نگهبانان نیز ه به دست وغیره می پرداختند. نمونه های ارزنده ای از نقشبرجسته روی آجر لعابدار نیز از دورا ن هخامنشی به جای مانده اند. صنعتگران ایرانی درزمینه های نقره سازی، زرگری، ریخته گری ، مفرغ، بافندگی پارچه وفرش نیز چیره دست بودند. دستافریده های اینان تا کنارۀ جیحون، پازیریک[سیبری جنوبی] ومصر صادر می شد. دربرخی آثار هنری هخامنشیان تأثیر یونانی ر امی توان بازشناخت، اما از سوی دیگر، نفوذ هنر ایرانی درسرزمینهای دیگر-از جمله هند- نیز قابل توجه است.

هنر دوران اشکانی :

انقراض سلسلۀ هخامنشی به دست اسکندرمقدونی وسپس تأسیس دولت سلوکی(312 ق م)، گرایش یونانی درفرهنگ و هنر ایران پدید شد وفضا سازی سه بعدی، جامه پردازی ، نمایش حالات وحرکات آمیخته با کیفیتهایی چون تعادل، تقارن و تناسب جای سنت هنر هخامنشی را گرفت. با این حال، تسلط قالبهای بازنمایی یونانی با حفظ برخی عناصر هنر شرقی توأم بود. هنگامی  که یک قوم آریایی دیگر به نام پارتی امپراتوری جدیدی را در ایران بنیان نهاد، واکنشی به سود سنتهای شرقی رخ نمود. چنان که درسدۀ اول م، هنر پارتی(اشکانی) ماهیت خاص خود را نشان داد. اکنون، پیکرهای خشک واستوار، غالباًٌ آراسته به انواع جواهر و ملبس به جامۀ ایرانی با چین وشکن یکنواخت و قراردادی، در وضعی متقارن وبا نگاهی مستقیم مجسم می شدند. این شگرد را در بین النهرین باستان فقط در پیکری به کار می بردند که از اهمیت استثنایی برخوردار بود؛ ولی اشکانیان آن را برای تجسم بیشتر پیکرها به صورت قاعده در آوردند[بعداً، این قاعده به هنر بیزانسی* نیز راه یافت]. یک پیکرۀ مفرغی بزرگ (به دست آمده ازپرستشگاه شمی)، و چند نقشبر جستۀ نازل(مثلاٌ در تنگه سروک وبیستون)، وهمچنین نمونه هایی از نقاشی دیواری(مثلاً، در کوه خواجه سیستان)، از این دوران به جای مانده اند. دراشیای مفرغی ، سیمین وسفالی گرایش به بازنمایی حیوانات دیده می شود. سفالینه های لعابدار در مایه های آبی وبا شکلهای یونانی مآب از دیگر آثار هنر اشکانی به شمار می آید. اشکانیان درمعماری قوس وطاق گهواره یی به کار بردند وایوان را ابداع کردند. به طورکلی، هنر اشکانی خصلتی انتقالی دارد که از یکسو به هنر بیزانسی، و از سوی دیگر به هنر ساسانی وهندی مرتبط می شود.

هنر دوران ساسانی :

ردشیر بابکان ازخطۀ فارس برخاست، سلطنت را از چنگ خاندان اشکانی بیرون آورد، و امپراتوری مقتدری را بنیان نهاد که در اوج گستردگی اش از سوریه تا شمال غربی هند وسعت داشت. دوران ساسانی از بسیاری جهات شاهد ارزنده ترین دستاوردهای تمدن ایرانی بود. هنر ساسانی نه فقط در درون مرزهای سیاسی امپراتوری به حد کمال رسید، بلکه برخی نقشمایه های آن از یکسو تا آسیای میانه وچین، واز سوی دیگر تا بیزانس وحتی فرانسه نفوذ کردند. ساسانیان دراحیای عظمت دوران هخامنشی مقلد صرف نبودند. هنر آنان از نیروی آفریننده بر خوردار بود که زمنیۀّ بسیاری از ویژگیهای هنر اسلامی* را مهیا ساخت. اگر چه فتح ایران به دست اسکندر راه بر گسترش فرهنگ یونانی مآب درآسیای غربی گشود، روح یونانی هرگز دراین سرزمینها به طور کامل جذب نشد. در زمان اشکانیان، مردمان خاور نزدیک به تفسیر آزادانه از هنر یونانی پرداختند، ودردوران ساسانی نیز این واکنش ادامه یافت. هنر ساسانی قالبها وسنتهای بومی ایرانی را احیا کرد، و این سنن وقوالب در دوران اسلامی به سواحل دریای مدیترانه نیز رسید.
معماری ساسانی عمدتاً در بناهای غیر مذهبی شکوفا شد. کاخهای ساسانیان بهره گیری ازعناصر معماری اشکانی(چون حیاط داخلی، ایوان، قوس وطاق گهواره ای) را به روشنی نشان می دهند. طاقهای بلند بر دهانۀ وسیع(مثلاً، کاخ تیسفون در نزدیکی بغداد)، حاکی از پیشرفت فنی معماری در دوران ساسانی است. ایرانیان نخستین بار مسایل ساختمان گنبد مدور بر پایۀ چهار گوش را به مدد عنصر سکنج حل کردند.(مثلاً:کاخ فیروزآباد). نظام طاق بندی متقاطع برقوسهای ستبر نیز چند قرن پیش از آن که در معماری کلیساهای قرون وسطی متداول شود، در ایران به وجود آمد(مثلاً:ایوان کرخه در نزدیکی شوش). معماران ساسانی علاوه بر آجر از سنگ استفاده می کردند، و دیوارها را با نقوش گچبری شده می آراستند. با توجه به دیوار نگاره های برجای مانده(مثلاً، در شوش) ، می توان نتیجه گرفت که نقاشی دیواری دردوران ساسانی اهمیت زیاد داشت.
هنر ساسانی درعرصۀ مجسمه سازی-همانند معماری- با هنر یونانی یا هنر رومی* اختلاف بسیار دارد. حدود 30 مجسمه و نقشبر جسته از این دوران بر جای مانده، که غالباً به روال هخامنشیان بر صخره های دور از دسترس حجاری شده اند. برخی به مجسمۀ همه جانبی و کامل شباهت دارند، و برخی دیگر تصویرهای خطی منقوری بیش نیستند. مضمون اصلی در همۀ آنها تجلیل از شاه است: مراسم اعطای نشان فرمانروایی از سوی اهورامزدا به شاه، ویا صحنۀ پیروزی شاه در پیکار. ممکن است مجسمه سازان ساسانی ازنقشبر جسته های روایی رومی ملهم شده باشند، ولی شیوۀ توصیف نمادین آنان با شیوۀ گزارشگری رومیان تفاوتی آشکار دارد(مثلاً، درنقشبر جستۀ موجود درنقش رستم، والرین امپراتور روم به نشانۀ خواری درزیر پای اسب شاپور اول زانو بر زمین زده است).غالباً، شخیتهای ربّانی-اهورامزدا، آناهیتا، میترا- ویا خود شاه با مقیاسی  بزرگتر از اشخاص فرودست تصویر شده اند. اصل تقارن درترکیب بندیها مشهود است. پیکر آدمها خشک وزمخت به نظر می آید، و عدم مهارت درکالبد شناسی به چشم می خورد؛ ولی دربهترین آثار(مثلاً:نقشبر جستۀ طاق بستان) تجسم جنبش حیوانات وحرکت جامگان و بیرقها وغیره چشمگیر است. هنرمند ساسانی تمایلی به شبیه سازی چهرۀ اشخاص نداشت. بنابراین ، درمجسمه ها، نقشبر جسته ها،و بازنمودهای روی ظروف- به خصوص سیمینه های درباری- ونیز روی سکه ها، هر شاه را فقط ازطریق  شکل تاجی که برسر گذارده است، می توان بازشناخت.
ذوق ومهارت صنعتگر ساسانی بیش از همه درفلز کاری  بروز کرد. شمارزیادی ظرف فلزی  مربوط به این دوران، حتی درنواحی جنوبی روسیه، به دست آمده که به لحاظ شکل بسیار متنوع اند. ظروف سیمین و زرین یا ریخته گری شده با مفرغ ونقره،گاه به شکل جانورا ن وپرندگان، با مهارت فنی شگفت انگیزی ساخته شده اند. صنعتگران درساختن ظروف ازاسلوبهای مختلفی چون مطلاکاری، کنده کاری، برجسته کاری ومینا کاری استفاده می کردند. نقشمایه ها غالباً عبارت بودند از: اهورامزدا،آناهیتا، میترا، صحنۀ شکار با پیکر شاه درمرکز، جانوران اساطیری وترکیبی. در بافته های دوران ساسانی نیز نظیر همین نقشها وطرحها را می توان دید. ابریشم بافی توسط شاهان ساسانی درایران رایج شد؛ وپارچه های ابریشمین ایرانی حتی به بازارهای اروپا راه یافتند.
شاید خصلت متمایز هنر ساسانی جنبۀ تزیینی آن باشد که بعدها بر هنر اسلامی اثر گذاشت. در دوران ساسانی طرح به تقارن بیشتری گرایید؛ و کاربست طرحهای مدور و ترنجی رواج گرفت. غالباً، نقش جانوران، پرندگان وگیاهان را درترکیب زوجی- رو در رو یا پشت به پشت- به کار می بردند. بهره گیری ازنقشمایه هایی چون درخت زندگی-که سابقه ای دیرین درخاور نزدیک داشت- واژدها، طاووس، واسب بالدار نشان دهندۀ گرایش همیشگی هنرمند شرقی به خیال پردازی بود در طرحهای گل وبته ازعناصر قدیم چون نقوش برگ نخلی وبرگ کنگری-البته به صورتی جدید- ونیز ازنقوش نیلوفر آبی، میوۀ کاج ونخل بالدار استفاده می شد(نمونۀ این نوع تزیین را در ایوان طاق بستان می توان دید).

هنر دوران اسلامی :

با پیروزی اعراب مسلمان وانقراض امپراتوری ساسانی، دورانی جدید در تاریخ ایران ؛غاز شد. پس از این، ایران بخشی از جهان اسلام شد ودر شکل گیری وتحول تمدن اسلامی نقش با اهمیتی را ایفا کرد. طی قرون بعد، اقوام مختلف ترک، مغول و افغان بر این سرزمین تسلط یافتند؛ ولی استحکام سنتهای فرهنگی ایران چنان بود که هنر ایرانی، ضمن اثرپذیری ازتمدن وفرهنگ اسلامی، مسیر تحول خاص خود را پیمود.
در ابتدا، هنرمندان وصنعتگران مسلمان ایرانی با استفاده از روشها ومصالح دوران ساسانی به کار پرداختند(مثلاً، ازاندک بقایای ابنیۀ غیر مذهبی اولیل دوران اسلامی به این نکته پی می بریم که بسیاری از ویژگیهای معماری کاخهای ساسانی در آنها حفظ شده است).درقرون اولیۀ هجری مساجد ایران و بین المللی را طبق الگوی رایج در سایر جوامع مسلمان می ساختند؛ ولی از سدۀ دهم/چهارم ه، سبک خاصی در معماری مسجد بر اساس سنتهای ایرانی رخ نمود(این ار مسجد چهار ایوانی با حیاط مرکزی می نامند؛ و مسجد جامع اصفهان از نخستین نمونه های آن به شمار می آید). معماران ایرانی شیوۀ ساختن مقبرۀ گنبدی و نوعی معماری دینی به نام مدرسه را به جهان اسلام عرضه کردند. گچبری، کاشیکاری و مقرنس کاری عمده ترین روشهای تزیین بنا بودند. گاه در کاخها وکوشکها از نقاشی دیواری نیز برای تزیین استفاده می شد. کاشی چند رنگ به نحوی درداخل وخارج بنا به کار می رفت که علاوه بر تزیین، مسخصات ساختار معماری را بارز کند.
در دوران اسلامی، سنت مجسمه سازی ساسانی کنار گذارده شد. ولی صنعتگران ایرانی صور تزیینی قدیم را درقالب نقشبر جسته های سنگی وگچی دادند و دستمایه ای عنی برای سایر هنرهای کاربردی فراهم کردند. دراین میان، نقشمایه هایی چون موجودات بالدار با سر آدمی،پرندگان وجانوران وحشی ابطعمه ای درچنگال، طرح متقارن دو پرنده یا دو حیوان، نخل بالدار، نقش گلسرخی و غیره ریشه در تمدنهای خاور نزدیک داشتند. ایرانیان به سرعت از ارزشهای تزیینی خط عربی بهره گرفتند، و انواع طرحهای تزیینی خاص خود را پدید آوردند. اسلیمی ایرانی ازخصلتی روان تر و آزادتر برخوردار بود، و غالباً به صور طبیعی نزدیک تر بود. هنرمندان ایرانی نقوش برگ نخلی، زنجیره یی، قیطانی، ستاره یی، و انواع شکلهای هندسی را درطرحهای متنوع به کار می بردند. پس از استیلای مغولان، نقشمایه های چینی چون نیلوفرآبی، گل داودی، ابر پیچیان نیز به هنر ایرانی را ه یافتند. در بیشتر موارد، تقارن دقیق در ترکیب بندی عناصر رعایت می شد. تلفیق رنگ وخط برجسته ترین مشخصۀ تزیین ایرانی بود. هنرمند ایرانی همواره می کوشید استادی خود را دز هماهنگی رنگهای درخشان آشکار سازد.
در فلزکاری، ابتدا، سنتهای پیشین تقریباً به طور کامل بر قرار بودند؛ چنان که غالباً تشخیص ظروف متعلق به قرون اولیۀّ هجری از ظرفهای ساسانی مشکل است. ولی ازسدۀ دوازدهم/ششم ه، اسلوب جا گذاری قطعات طلا ونقره و مس بر روی مفرغ  و برنج به موازات فنون بر جسته کاری و کنده کاری رشد کرد. فلز کاران از طریق جاگذاری فلزات مختلف می توانستند جلوه های متنوع رنگینی  بر سطح ظروف ایجاد کنند. دو روش متباین یا مکمل یکدیگر همیشه در ایران معمول بود: یکی آنکه سراسر رویۀ ظرف را با نقوش متعدد می پوشانیدند؛ دیگر آنکه زمینه را خالی وساده می گذاشتند تا نقش برجسته تر به نظر آید. فلز کاران دربرخی موارد ازطرحهای نگارگران بهره گرفتند؛ وبدین سان، پیکرهای آدم وحیوان را همراه با نقوش گیاهی وهندسی برای تزیین سطح ظریف به کار می بردند. خوشویسی نیز، غالباً، رکن اساسی درطرحها بود
بسیاری ازصور ونقشمایه های ظروف اشکانی وساسانی درسفالگری دوران اسلامی نیز پابرجا ماندند؛ ولی سفالگران مسلمان در روش ساخت و استفاده از لعابهای متنوع بر اسلاف خود پیشی گرفتند. اوج تکامل این هنر دراواخر سدۀ دوازدهم/ششم ه، و مراکز عمدۀ آن شهرهای کاشان وری بود. سفالینه های لعابی برجای مانده ازاین زمان نه فقط از جنبۀ ابداع و مهارت فنی، بلکه به لحاظ نقوش وتصاویر و خطوط زیبا ممتازند. به طورکلی، در ری عمدتاً از نگارگری* برای تزیین استفاده می شد؛ حال آنکه در کاشان طراحی وخوشنویسی برای آراستن ظروف متداول تر بود. مجالس بزم و شکار، وتصویر جانوران افسانه یی دربسیاری از این ظرفها نمایانگر ویژگی نقاشی عهد سلجوقیان است. استفاده ازنقشمایه های قدیم درهنر بافندگی نیز معمول بود. در سده های دهم تا دوازدهم/چهارم تاششم ه، طراح وبافنده هر دو به کمال استادی دست یافتند. استحکام طراحی وتنوع جلوه های رنگی، وسایر کیفیات ملحوظ در دیگر هنرهایبصری را در حریرهای این زمان هم می توان دید. پارچه های ابریشمین عهد صفویان نیز تحول تازه ای را در هنر بافندگی نشان دادند. در همین دوره، طراحی، رنگامیزی وظرافت بافت قالی به نهایت کمال رسید، و آوازۀ زیبایی قالی ایرانی سراسر جهان را فرا گرفت .

• قالی ایرانی

طلاعات مستند ما دربارۀ نقاشی قبل از اسلام به بقایای چند دیوار نگارۀ اشکانی و ساسانی محدود می شود. محتملاً، هنر کتاب آرایی هم در آن زمان اهمیت داشته است.سنت دیوارنگاری پیشین در دوران اسلامی نیز پابرجا ماند، ولی بعداًً کارنقاشان مسلمان عمدتاً درتصویر گری کتابهای خطی متمرکز(درمنابع تاریخی وادبی ازچگونگی تزیین کاخها با نقاشیهای بزرگ اندازه سخن به میان آمده است، اما این نقاشیها از میان رفته اند). درواقع، هنر نقاشی به خصوص پس ازاستیلای مغولان با هنر کتاب آرایی پیوند تنگاتنگ داشت؛ ونگارگری با خوشنویسی و تذهب درآمیخته بود. شیوۀ خاص نگارگری ایرانی ازاواخر سدۀ چهاردهم/ هشتم ه پدید آمد(مثلاً، درتصاویر دیوان خواجوی کرمانی مرقوم جنید)، وتا سده شانزدهم/ دهم ه مراحل تکاملش را پیمود، و سرانجام درسدۀ هفدهم/ یازدهم ه. ازتحول بازماند←نقاشی ایرانی*؛ کتاب آرایی*( درایران).

استمرار و تجدید جیات از ویژگیهای بارز تاریخ هنر ایران است. هنر ایرانی تا اواخر عهد صفویان سر زندگی  و اصالت خود را حفظ کرد. از آن پس به سبب نابسامانی اوضاع سیاسی و اقتصادی واجتماعی، تضعیف پشتوانۀ فرهنگی و عدم سمت گیری مشخص،ره تقلید آگاهانه یا نا آگاهانه از هنر اروپایی گشوده شد. در این رهگذر، روح خلاق ملی که از دیر زمان محرک هنرها می بود،ازتوان افتاد. چنانکه هنرمندان عهد قاجاریه، جز در عرصه هایی چون نقاشی رنگ روغنی، همان شیوه های هنر صفویان را، آن هم به طور ناقص، دنبال کردند. در صد سال اخیر نیز جنبشی نومایه وفراگیر رخ نداده است که بتوان آن را آغاز نوزایی دیگری درهنر ایرانی دانست.


مطالب مشابه :


تپه سیلک

بعضی از این سفال‌ها از بهترین و زیباترین نمونه‌های سفال سبک نقوش سفالینه‌های سیلک




بررسی زیبایی شناسی نقوش و نگاره های ظروف سفالینه های شوش

بررسی زیبایی شناسی نقوش و نگاره های ظروف سفالینه نقوش و نگاره های های سیلک. 1




ریشه یابی نقوش خالکوبی مردم عرب خوزستان

پیش از هر چیز در نقوش سفالینه های تپه سیلک،شوش رومن.سیلک کاشان،ترجمه ی اصغر




نمونه سوال تاریخ هنر ایران

در عصر دوم آهن در منطقه تپه سیلک کاشان ظروف منقاردار و نقوش سفالینه های سلطانیه




کشف 15 هزار قطعه سفالینه در کاوش های تپه سرسختی شازند

کشف 15 هزار قطعه سفالینه در کاوش های نقوش روی سفالینه های های گرانیگ نهاوند و سیلک




سفالگری

سفالینه های شوش i و سیلک iii کاشان در در همین دوره تحولی در ترسیم نقوش نیز بوجود آمده




نقوش اسلیمی در هنر اسلامی

، به ویژه بر سفالینههای شوش، سیلک نقوش این دوره طرحها، سفالینههای نقش دار




هنر ایرانی ( PERSIAN ART )

پس از ابداع نوعی چرخ سفالگری، ظرفهایی با نقوش های منقوش سیلک سفالینه های




برچسب :